دین وزندگی

اگر : هدفی برای زندگی دلی برا دوست داشتن وخدایی برای پرستش داری خوشبختی با آرزوی خوشبختی برای همه ی همکاران و دانش آموزان عزیزم

دین وزندگی

اگر : هدفی برای زندگی دلی برا دوست داشتن وخدایی برای پرستش داری خوشبختی با آرزوی خوشبختی برای همه ی همکاران و دانش آموزان عزیزم

الهى ! بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.
الهى ! راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهى ! یا من یعفو عن الکثیر و یعطى الکثیر بالقلیل از زحمت کثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده.
الهى ! سالیانى مى‏پنداشتم که ما حافظ دین توایم استغفرک اللهم در این لیلة الرغائب هزار و سیصد و نود فهمیدم که دین تو حافظ ما است احمدک اللهم.
الهى ! چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است.
الهى ! ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره اى و ما همه هیچکاره ‏ایم و تنها تو کاره اى.
الهى ! از پاى تا فرقم در نور تو غرقم یا نور السموات و الارض انعمت فزد.
الهى ! شان این کلمه کوچک که به این علو و عظمت است پس یا على یا عظیم شان متکلم اینهمه کلمات شگفت لا تتناهى چون خواهد بود.
الهى ! واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم.
الهى ! چون تو حاضرى چه جویم و چون تو ناظرى چه گویم.
الهى ! چگونه گویم نشناختمت که شناختمت و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت...
هی دل چگونه کالای است که شکسته آن را خریداری و فرموده ای پیش دل شکسته ام.
الهی عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه بایدکرد
الهی همه از تو دوا خواهند حسن از تو درد خواهد.
الهی اگر تقسیم شود به من بیشتر از این که دادی نمی رسد فلک الحمد.
الهی ما را یارای دیدن خورشید نیست،دم از دیدن خورشید آفرین چون زنیم.
الهی همه گویند بده حسن گوید بگیر.
الهی از نماز و روزه ام توبه کردم به حق اهل نماز و روزه ات توبه این نا اهل را بپذیر.
الهی به فضلت سینه بی کینه ام دادی بجودت شرح صدرم عطا بفرما.
الهی اگر چه درویشم ولی داراتر از من کیست که تو دارائی منی.
الهی دندان دادی نان دادی، جان دادی جانان بده.

الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو
الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .

الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو
الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .
الهی ظاهری داریم بس شوریده و باطنی داریم بخواب غفلت آلوده و دیده ای پر آب گاهی در آتش می سوزیم و گاهی در آب دیده غرق .

طبقه بندی موضوعی

۳۷ مطلب با موضوع «مقاله» ثبت شده است

۱۶
آذر
ابسم الله الرّحمن الرّحیم


[ باب پنجاه و پنجمِ کتابِ « حیاة القلوبِ » علاّمه مولا محمّد باقر مجلسی رضوانُ الله علیه ، ج‏4 ، ص : 1559 تا 1571 ؛

( دوره پنج جلدی ) ؛ انتشارات سرور ؛ چاپ ششم ؛ قم ؛ 1384 ش ]

............. حیاة القلوب ، ج‏4 ، ص : 1561 .............

حق تعالى مى‏فرماید : یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ . قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ وَ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ [ سوره ی تحریم 1 و 2 ]

یعنى : « اى پیغمبر بزرگوار ! چرا حرام مى‏گردانى چیزى را که حلال کرده است خدا از براى تو ؟ آیا طلب مى‏کنى خشنودى زنان خود را ؟ و خدا آمرزنده و مهربان است ، بدرستى که خدا مقرّر گردانیده است از براى شما گشودن و بر هم زدن قسمهاى شما را و خدا دوست و یاور شماست و او دانا و حکیم است » .

و علىّ بن ابراهیم به سند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که : این آیات در وقتى نازل شد که عایشه و حفصه مطلع شدند که حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم با ماریه نزدیکى کرده است و حضرت سوگند یاد کرد که دیگر با ماریه نزدیکى نکند ، پس حق تعالى این آیات را فرستاد و امر کرد آن جناب را که کفاره قسم خود را بدهد و ترک مقاربت ماریه ننماید.

و ایضا روایت کرده است که : سبب نزول این آیات آن بود که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روزى در خانه حفصه بود و ماریه قبطیّه آن جناب را خدمت مى‏نمود ، پس حفصه پى کارى رفت و حضرت با ماریه مقاربت نمود ، چون حفصه بر این امر مطلع شد غضبناک گردید و گفت :

یا رسول اللّه ! در روز نوبت من و در فراش من با کنیزى مقاربت مى‏کنى ؟ پس آن جناب شرمنده شد و فرمود : این سخن را بگذار که ماریه را بر خود حرام گردانیدم و دیگر هرگز با -

.......... حیاة القلوب ، ج‏4 ، ص : 1562 .............

او نزدیکى نخواهم کرد ؛ پس این آیات نازل شد . [ تفسیر قمی2 / 375 ]

و شیخ طبرسى روایت کرده است که : عادت آن حضرت چنین بود که چون از نماز بامداد فارغ مى‏شد یک یک زنان خود را مى‏دید ، و چون براى حفصه عسلى به هدیه آورده بودند هرگاه حضرت به خانه او مى‏رفت از براى عسل خوردن ، حضرت را ساعتى نگاه مى‏داشت ، چون عایشه این حالت را مشاهده کرد به غیرت آمد و با چند زن دیگر توطئه کرد که : هرگاه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به نزد شما بیاید بگویید که ما از تو بوى مغافیر مى‏شنویم- و آن صمغى بود بدبو که چون مگس عسل بر آن مى‏نشست عسل بد بو مى‏شد- ؛ و مى‏دانست بر حضرت بسیار دشوار است که از او بوى بدى استشمام نمایند .

پس چون حضرت به نزد سوده رفت او از ترس عایشه گفت که : یا رسول اللّه ! این چه بوى بد است که از تو مى‏شنوم ، مگر مغافیر خورده‏اى ؟ حضرت فرمود : نه و لیکن عسلى نزد حفصه خوردم .

و به نزد هر زنى که مى‏رفت این را مى‏گفتند تا آنکه به نزد عایشه آمد ، پس او بینى خود را گرفت و گفت : چرا بوى مغافیر مى‏شنوم از تو ؟

حضرت فرمود که : نزد حفصه عسلى خوردم .

عایشه گفت : شاید مگس آن عسل بر مغافیر نشسته باشد .

حضرت فرمود : بخدا سوگند مى‏خورم که دیگر عسل نخورم .

بعضى گفته‏اند که : حضرت عسل را نزد امّ سلمه تناول نموده بود ؛ و بعضى گفته‏اند که نزد زینب بنت جَحش تناول کرده بود و عایشه و حفصه با یکدیگر توطئه کردند که هرگاه حضرت پیش ایشان بیاید بگویند که ما از تو بوى مغافیر مى‏شنویم ، و به این سبب آن جناب عسل را بر خود حرام گردانید . [ مجمع البیان 5 / 313 ]

و ایضا شیخ طبرسى و جمعى از مفسّران عامّه روایت کرده‏اند که : روزى حضرت‏ -

............. حیاة القلوب ، ج‏4 ، ص : 1563 .............

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم در خانه حفصه بود و حفصه رخصت طلبید که به خانه پدر خود برود ، و چون مرخص شد و بیرون رفت حضرت ماریه را طلبید و با او خلوت کرد ، چون حفصه برگشت در خانه را بسته دید ، پس صبر کرد تا حضرت در را گشود و از روى مبارکش عرق مى‏ریخت ، پس حفصه با حضرت معاتبه بسیارى کرد ، حضرت در جواب فرمود : او جاریه من است و حق تعالى بر من حلال گردانیده است و لیکن از براى خاطر تو بر خودم حرام کردم او را و این سخن نزد تو امانت است به دیگرى مگو .

پس چون آن جناب از خانه او بیرون رفت او سنگى گرفت و کوبید دیوارى را که در میان خانه او و خانه عایشه بود و گفت : بشارت باد تو را که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم کنیز خود ماریه را بر خود حرام گردانید و ما از دست او راحت یافتیم ؛ و آنچه گذشته بود به عایشه نقل کرد زیرا که او و عایشه با یکدیگر متفق بودند و معاونت یکدیگر مى‏نمودند بر اسرار سایر زنان آن جناب .

پس این آیات نازل شد و حضرت حفصه را طلاق گفت و از همه زنان خود بیست و نه روز کناره کرد و در غرفه ماریه با او بسر مى‏برد تا آنکه حق تعالى آیه تخییر را فرستاد ؛ و بعضى گفته‏اند که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم در روز نوبت عایشه با ماریه خلوت کرد و حفصه بر آن حال مطلع شد ، پس حضرت حفصه را گفت که : اعلام مکن عایشه را که من ماریه را بر خود حرام کردم ، پس حفصه بزودى عایشه را خبر داد و گفت : این سخن را به کسى اظهار مکن ، پس حق تعالى این آیات را فرستاد : وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلى‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِیثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هذا قالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ [ سوره تحریم3 ] « و یاد کنید اى مؤمنان چون راز گفت پیغمبر بسوى بعضى از زنان خود سخنى را- که تحریم ماریه است یا عسل یا پادشاهى ابو بکر و عمر چنانکه بعد از این مذکور خواهد شد- پس چون خبر کرد- حفصه عایشه را - به آن راز و مطلع گردانید خدا پیغمبر خود را بر آن شناسانید و خبر داد پیغمبر حفصه را به بعضى از آن سخنان که او -

............. حیاة القلوب ، ج‏4 ، ص : 1564 ............

خیانت کرده بود و اعراض کرد از بعضى دیگر که مروّت نمود و بر روى او نگفت ، پس چون خبر داد پیغمبر حفصه را به آنچه خدا او را به آن مطّلع ساخته بود حفصه گفت : کى خبر داد تو را به این که من راز تو را آشکار کردم ؟ حضرت فرمود که : خبر داد مرا خداوند علیم خبیر » . [ مجمع البیان 5 / 314 ؛ اسباب النّزول 459 ؛ تفسیر بغوی4 / 363 ؛ تفسیر خازن4 / 312 ]

و علىّ بن ابراهیم و عیّاشى روایت کرده‏اند که : چون حفصه بر قصّه ماریه مطلع شد و حضرت را در آن باب عتاب نمود حضرت فرمود : دست از من بدار که براى خاطر تو ماریه را بر خود حرام گردانیدم و رازى به تو مى‏گویم که اگر آن راز را به دیگرى خبر دهى بر تو خواهد بود لعنت خدا و لعنت ملائکه و لعنت جمیع مردمان .

حفصه گفت : چنین باشد ، بگو آن راز کدام است ؟

حضرت فرمود : راز آن است که ابو بکر بعد از من به جور خلیفه خواهد شد و بعد از او پدر تو خلیفه خواهد شد .

حفصه گفت : کى تو را خبر داده است به این امر ؟

حضرت فرمود : خدا مرا خبر داده است .

پس حفصه در همان روز این خبر را به عایشه رسانید ، و عایشه پدر خود ابوبکر را به آن راز مطّلع گردانید ، پس ابوبکر به نزد عمر آمد و گفت : عایشه از حفصه خبرى نقل کرد و من اعتمادى بر قول او ندارم ، تو از حفصه سؤال نما که آن خبر راست است یا نه ؟

پس عمر به نزد حفصه آمد و گفت : این چه خبر است که عایشه از تو نقل مى‏کند ؟

حفصه در ابتداى حال منکر شد و گفت : من به او سخنى نگفته‏ام .

عمر گفت : اگر این سخن راست است از ما مخفى مدار تا آنکه ما پیشتر در کار خود تدبیرى بکنیم .

چون حفصه این را شنید گفت : بلى ، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم چنین گفت .

پس آن دو مرد و دو زن با یکدیگر اتفاق کردند که آن جناب را به زهر شهید کنند .

............. حیاة القلوب ، ج‏4 ، ص : 1565 ............

پس جبرئیل علیه السّلام بر آن حضرت نازل شد و این آیات را آورد و آن رازى که خدا فرموده این راز بود ؛ و آنچه خدا پیغمبرش را بر آن مطلع گردانید افشاى این راز و اراده قتل آن جناب بود که ایشان بر آن عازم شده بودند ؛ و آنچه حق تعالى فرموده که حضرت بعضى را اظهار نمود و بعضى را اعراض فرمود و اظهار ننمود مراد آن است که آن جناب حفصه را گفت که چرا آن رازى را که به تو سپردم افشا کردى و از لعنت خدا و رسول و ملائکه نترسیدى ؛ و آنچه اراده کرده بودند از قتل آن حضرت حق تعالى او را بر آن مطلع گردانیده بود به ایشان اظهار ننمود ، پس حق تعالى در مقام معاتبه ایشان و اتمام حجّت بر ایشان فرستاد : إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهِیرٌ. عَسى‏ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَیِّباتٍ وَ أَبْکاراً [ سوره تحریم4 و 5 ] یعنى : « اگر توبه کنید- اى عایشه و حفصه- بسوى خدا از آنچه کردید بتحقیق که میل کرد دلهاى شما بسوى کفر و ضلالت ، و اگر معاونت یکدیگر نمایید بر آزار آن حضرت پس بدرستى که خدا یاور و مددکار پیغمبران است و جبرئیل و شایسته مؤمنان- که به اتّفاق خاصّه و عامّه امیر المؤمنین است [ تفسیر فرات کوفی 489 – 491 ؛ طرائف 99 ؛ تأویل الآیات الظّاهرة 2 / 698 و 699 ؛ تفسیر حبری 324 ؛ مناقب ابن المغازلی 235 ؛ کفایة الطّالب 137 ؛ شواهد التّنزیل 2 / 341 – 352 ] - مددکار اویند و تمام ملائکه بعد از این یاور اویند ، شاید پروردگار او اگر طلاق دهد شما را آنکه بدل شما به او عطا کند زنانى چند بهتر از شماها که مسلمانان باشند و ایمان‏آورندگان باشند و نمازگزارندگان و فرمانبرداران باشند و توبه‏کنندگان و عبادت کنندگان و روزه‏داران باشند ، و بعضى شوهر دیدگان و بعضى دختران باکره باشند » .

پس حق تعالى براى دفع استبعاد جاهلان که نگویند که چون تواند بود که زنان پیغمبر کافر و منافق باشند مثلى براى ایشان بیان فرمود و کفر ایشان را در آن مثل بر هر عاقل هویدا گردانید چنانکه بعد از این آیات فرموده است که : ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ‏ -

............ حیاة القلوب ، ج‏4 ، ص : 1566 ..............

نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ [ سوره تحریم10 ] یعنى : « بیان کرد خدا مثلى براى آنان که کافر شدند و آن مثل حال زن نوح و زن لوط است که بودند آن دو زن در زیر فرمان دو بنده شایسته از بندگان ما پس خیانت کردند با آن دو بنده به نفاق و کفر ، پس دفع نکردند آن دو پیغمبر از ایشان از عذاب خدا چیزى را و گفته خواهد شد در روز قیامت یا گفته شود به ایشان در عالم برزخ که : داخل شوید در آتش جهنم با کافران دیگر که داخل مى‏شوند » . [ تفسیر قمی2 / 376 – 377 ؛ مجمع البیان 5 / 314 به نقل از عیّاشی ]

و علىّ بن ابراهیم روایت کرده است که : یک خیانت ایشان بیرون رفتن عایشه بود با طلحه و زبیر بسوى بصره به جنگ امیر المؤمنین علیه السّلام و حضرت صاحب الاَمر عایشه را زنده خواهد کرد و براى این حد خواهد زد . [ رجوع شود به تفسیر قمی 2 / 377 ]

مؤلف گوید که : حق تعالى در این آیات کریمه کفر و نفاقِ عایشه و حفصه و اتّفاق ایشان را بر ایذا و اضرار حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بر وجهى ظاهر و هویدا گردانیده که بر هیچ عاقل مستور و مخفى نیست و در نهایت صراحت این آیات در کفر ایشان است .

زمخشرى و فخر رازى با نهایت تعصّب و عناد گفته‏اند که : در این دو تمثیل که حق تعالى در این آیه و آیه بعد از این در باب زن فرعون بیان کرده کنایه عظیمى است به دو مادر مؤمنان به سبب آنچه از ایشان صادر شد از اتّفاق بر آزار آن حضرت و افشاى راز آن حضرت نمودن و حق تعالى در این مثلها بیان آن نموده که با وجود کفر و نفاق روابط نسبى و سببى نفع نمى‏بخشد هر چند انتساب به اشرف خلق که پیغمبرانند بوده باشد ؛ و با وجود ایمان ، انتساب به کافران ضرر نمى‏رساند هر چند کافرى مانند فرعون بوده باشد . [ کشّاف 4 / 571 ؛ تفسیر فخر رازی 30 / 49 ]

و بدان که معاتبه‏اى که حق تعالى با حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم در اوّل سوره فرموده معلوم است‏ -

............. حیاة القلوب ، ج‏4 ، ص : 1567 ...............

که از غایت لطف و مرحمت است نسبت به آن حضرت که چرا از براى رضاجویى زنان خود بر خود حرام مى‏گردانى لذّت چند را که خدا براى تو حلال گردانیده است و منع حضرت خود را از آن لذّات خصوصاً وقتى که ظاهراً متضمّن مصلحتى باشد بر حضرت حرام نبوده که فعل آن حضرت متضمّن معصیتى باشد ، و در حقیقت معاتبه که از آیه مفهوم مى‏شود آن نیز تعریضى است براى آن دو کس که براى خاطر ایشان چرا باید خود را از لذّتى چند ممنوع گردانى و در گفتن امر خلافت ابو بکر و عمر آن دو نفر .

اگر حدیث واقع باشد مصالح بسیار هست از امتحان ایشان و ظهور کفر و نفاق ایشان و سایر مصالحى که عقول اکثر خلق از ادراک آنها قاصر است مانند مصلحت در خلق کردن شیطان و غالب گردانیدن شهوات بر نفس انسان و قادر گردانیدن ایشان بر فساد و طغیان ، و مؤمن باید که در هر باب در مقام تسلیم باشد و راه شبهه و اعتراض را بر خود نگشاید و وساوس شیطان را به خود راه ندهد و آنچه از ائمّه دین به او رسد مبادرت به انکار آنها ننماید و علمش را به ایشان گذارد .

و شیخ طوسى و سیّد ابن طاووس به سند معتبر از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده‏اند که آن حضرت فرمود : روزى به خدمت حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم رفتم و ابو بکر و عمر نزد آن حضرت بودند پس میان آن حضرت و میان عایشه نشستم ، عایشه گفت که : نیافتى جایى به غیر از دامن من و دامن رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ؟ حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که :

ساکت شو اى عایشه و آزار مکن مرا در حقّ على بدرستى که او برادر من است در آخرت و او امیر مؤمنان است ، حق تعالى او را در روز قیامت بر صراط خواهد نشانید پس دوستان خود را داخل بهشت خواهد کرد و دشمنان خود را داخل جهنم . [ امالی شیخ طوسی 290 ؛ الیقین 134 ]

و ابن بابویه به سند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است سه کس بودند که بر حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم دروغ بسیار مى‏بستند : ابو هریره و انس بن مالک و عایشه . [ خصال 190 ]

............ حیاة القلوب ، ج‏4 ، ص : 1568 ............

و ابن بابویه و برقى به سند معتبر از امام محمّد باقر علیه السّلام روایت کرده‏اند که : چون حضرت قائم آل محمّد علیه السّلام ظاهر شود عایشه را زنده گرداند تا آنکه او را حد بزند و تا آنکه انتقام بکشد براى حضرت فاطمه علیها السّلام .

راوى گفت : فداى تو شوم به چه سبب او را حدّ مى‏زند ؟

فرمود : براى افترائى که بر مادر ابراهیم گفت .

راوى پرسید که : چرا حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم او را حد نزد و حق تعالى حدّ او را تأخیر فرمود که قائم آل محمّد علیه السّلام این حدّ را جارى گرداند ؟

حضرت فرمود : براى آنکه حق تعالى محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را براى رحمت فرستاده است و قائم علیه السّلام را براى انتقام و عذاب خواهد فرستاد . [ علل الشّرایع 580 ؛ محاسن 2 / 70 ]

شیخ طوسى به سند معتبر از امّ سلمه روایت کرده است که : حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم در حجَّة الوداع زنان خود را همه با خود به حج برد و در هر شب و روزى با یکى از ایشان بسر مى‏برد با آنکه محرم بود براى رعایت عدالت در میان ایشان ، پس چون نوبت به عایشه رسید در شب و روزى که نوبت او بود حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم با حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام خلوت کرد و در عرض راه با او راز مى‏گفت و راز ایشان بسیار به طول انجامید ، پس این بر عایشه گران آمد و گفت : مى‏خواهم بروم بسوى على و به زبان خود او را آزار کنم که چرا حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را بازگرفته است از من در نوبت من . و من هر چند او را نهى کردم فایده نبخشید و راحله خود را دوانید تا به ایشان رسید پس ناگاه گریان بسوى من برگشت . گفتم : چرا مى‏گریى ؟ گفت : به حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم رسیدم و گفتم : اى پسر ابو طالب ! تو پیوسته حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را از من حبس مى‏کنى .

حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که : حایل مشو میان من و على بدرستى که نمى‏ترسد از او در حقّ من کسى ، و بحقّ خداوندى که جانم بدست قدرت اوست که دشمن نمى‏دارد او را مؤمنى و دوست نمى‏دارد او را کافرى ، و بدرستى که حق بعد از من با على است به هر سو -

............... حیاة القلوب ، ج‏4 ، ص : 1569 .............

که على میل مى‏کند حق با او میل مى‏کند و حق از او جدا نمى‏شود تا هر دو نزد حوض کوثر بر من وارد شوند .

امّ سلمه گفت : من گفتم به عایشه که : من تو را منع کردم و سخن مرا نشنیدى . [ امالی شیخ طوسی 475 ]

و ابن طاووس به سندهاى معتبر از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود : پیش از آنکه آیه حجاب نازل شود روزى من رفتم به خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و آن حضرت در خانه عایشه بود پس میان آن حضرت و میان عایشه نشستم ، عایشه گفت : اى پسر ابو طالب ! جایى براى نشستنگاه خود به غیر از دامن من نیافتى ؟ دور شو از من . پس حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم دست خود را بر میان دو کتف او زد و فرمود : واى بر تو چه مى‏خواهى از امیر مؤمنان و بهترین اوصیاى پیغمبران و کشاننده رو سفیدان و دست و پا سفیدان . [ الیقین 456 ]

و کلینى به سند معتبر روایت کرده است که : ابن امّ مکتوم- که مؤذّن حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بود و نابینا بود- روزى به خدمت آن حضرت آمد و عایشه و حفصه نزد آن حضرت نشسته بودند پس حضرت به ایشان گفت : برخیزید و داخل حجره شوید ، ایشان گفتند که : او نابیناست ، حضرت فرمود : اگر او شما را نمى‏بیند شما او را مى‏بینید [ کافی 5 / 534 ] ؛ و به روایت دیگر فرمود : اگر او نابیناست شما نابینا نیستید . [ مکارم الأخلاق 233 ]

و ایضا به سند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که : حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم عایشه را در ماه شوال به عقد خود در آورد . [کافی 5 / 563 ]

و ایضا به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده است که : حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم شبى نزد عایشه خوابیده بود ، در میان شب بر خاست و مشغول نماز نافله‏ -

........................... حیاة القلوب ، ج‏4 ، ص : 1570 ...............

شد، چون عایشه بیدار شد و حضرت را در جاى خود ندید گمان کرد حضرت به نزد کنیز او رفته است ، پس بى‏تابانه بر خاست و به تفحّص آن حضرت مى‏گردید ناگاه پاى شومش بر گردن مبارک آن حضرت آمد در هنگامى که حضرت در سجده بود و مى‏گریست و با خداوند خود مناجات مى‏کرد و مى‏گفت : « سجد لک سوادی و خیالی و آمن بک فؤادی و ابوء الیک بالنّعم و اعترف لک بالذّنب العظیم ، عملت سوء و ظلمت نفسی فاغفر لی انّه لا یغفر الذّنب العظیم الّا انت ، اعوذ بعفوک من عقوبتک و اعوذ برضاک من سخطک و اعوذ برحمتک من نقمتک و اعوذ بک منک لا ابلغ مدحک و الثّناء علیک انت کما اثنیت على نفسک استغفرک و اتوب الیک » پس چون حضرت از سجده فارغ شد فرمود : اى عایشه ! گردن مرا به درد آوردى ، از چه چیز ترسیدى ، آیا مى‏ترسیدى که من به نزد کنیز تو بروم ؟ [کافی 3 / 524 ]

مؤلّف گوید که : بسیارى از اخبار عایشه در میان جنگ جمل مذکور خواهد شد ان شاء اللّه.

* * * * *

[پایان باب 55 ]



  • طاهره نظیفی
۰۷
آذر


سوال : آیا روح وجود دارد؛ به چه دلیل؟

جواب : شخصیت واقعى آدمى را، جوهر مستقلى به نام «روح» تشکیل مى دهد که هم چون گنجى در ویرانه ى تن پنهان، و سرچشمه ى عقل، ادراک، شعور و احساس انسانى است؛ چنان که مولانا مى گوید:

هست اندر این تن جرم صغیر *** روح رخشانى و دنیاى کبیر

روح چون گنجى زیر دره اى *** آفتابى در دل یک ذره اى

جان گشاید سوى بالا بال ها *** تن فکنده در زمین چنگال ها

دلایل روشن و بى شمار عقلى و نقلى بر اثبات روح انسانى وجود دارد که به نمونه هایى از آن اشاره مى شود:

  • طاهره نظیفی
۰۷
آذر


در رابطه با روح سه دیدگاه وجود دارد:
1- نظریه ماتریالیستى:
روح جسمانیة الحدوث و جسمانیة البقاء است. در این نگرش وجود روح مجرد انسانى به کلى نفى شده و حرکات حیاتى آن به فعل و انفعالات فیزیکى شیمیایى تفسیر گردیده‏است. چنین تفسیرى داراى اشکالات زیادى است و الهیون بطلان آن را با دلایل محکمى ثابت کرده‏اند.
2- نظریه ایده آلیستى:
روح روحانیة الحدوث و روحانیة البقاء است. طبق این نگرش روح از قبل وجود داشته و سپس با بدن متحد مى شود. این دیدگاه که منسوب به افلاطونیان است نیز اشکالاتى دارد از جمله چگونگى ارتباط یافتن آن با جسم در حال حاضر این دیدگاه نیز منسوخ گردیده است.

  • طاهره نظیفی
۰۷
آذر

حضرت عزرائیل،فرشته مرگ!


یکی از مهمترین نعمت هایی که خداوند به ما ارزانی داشته است زمان و عمر است. نعمتی که از طریق آن می توان از عمر استفاده ی مفید نمود و در صدد جبران خسارتهای اخروی که خودمان مسببش بوده ایم بر آئیم. اما همه به یک اندازه از این موقعیت استفاده نمی کنند. در روایت است که وقتی انسان می میرد درخواست می کند که به دنیا برگردد و اعمال شایسته انجام دهد. اما خداوند می فرماید عمری به تو مهلت دادیم و به سوی ما نیامدی[...]

مقدمه :

عزرائیل یکی از فرشتگان مقرّب و گرامی نزد خداست. او مأمور خداوند است و همواره به اذن خداوند کار میکند و هیچگاه از فرمان خداوند سرباز نمیزند. او و دیگر فرشتگانی که اعوان او محسوب میشوند کسی را که خداوند اراده فرموده بمیرد قبض روح مینمایند

  • طاهره نظیفی
۰۲
آذر


در این متـن میخوانـــیم :

عذاب جاودانه

خداوند می فرماید: «ان المجرمین فى عذاب جهنم خالدون؛ مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه خواهند ماند.» (زخرف/ 74) مجرم از ماده جرم در اصل به معنى قطع کردن است که در مورد قطع میوه از درخت، و همچنین قطع خود درختان نیز به کار مى رود ولى بعدا در مورد انجام هر گونه اعمال بد به کار رفته است، شاید به این تناسب که انسان را از خدا و ارزشهاى انسانى جدا مى سازد. ولى مسلم است که در اینجا همه مجرمان را نمى گوید، بلکه مجرمانى که راه کفر پیش گرفته اند منظور است. از آنجا که ممکن است عذاب دائم با گذشت زمان تخفیف یابد، و تدریجا از شدت آن کاسته گردد، در آیه بعد مى افزاید: «لایفتر عنهم و هم فیه مبلسون؛ هرگز عذاب از آنها تخفیف نخواهد یافت، و هیچگونه راه نجاتى براى آنان نیست، و آنها از همه جا مأیوس خواهند بود.»  (زخرف/ 75) و به این ترتیب عذاب آنان هم از نظر زمان دائمى است، و هم از نظر شدت. مبلس از ماده ابلاس در اصل به معنى اندوهى است که از شدت ناراحتى به انسان دست مى دهد، و از آنجا که چنین اندوهى انسان را به سکوت دعوت مى کند ماده ابلاس به معنى سکوت و بازماندن از جواب نیز به کار رفته، و از آنجا که در شدائد سخت، انسان از نجات خود مأیوس مى شود، این ماده در مورد یأس نیز به کار رفته است، و نامگذارى ابلیس به این نام به خاطر همین معنى است که مأیوس از رحمت خدا است.
به هر حال در این آیه روى سه نکته تکیه شده: مساله خلود، عدم تخفیف عذاب، و اندوه و یأس مطلق، و چه دردناک است عذابى که با این امور سه گانه آمیخته باشد. در آیه بعد این نکته را خاطر نشان مى سازد که این عذاب دردناک الهى چیزى است که آنها خود براى خویش فراهم ساخته اند مى فرماید: «و ما ظلمناهم ولکن کانوا هم الظالمین؛ ما به آنها ستمى نکرده ایم ولى آنها خود ستمکار بوده اند.» (زخرف/ 76) در حقیقت همانگونه که سرچشمه آن همه نعمتهاى بى پایان را اعمال مؤمنان پرهیزگار معرفى کرد، در اینجا نیز سرچشمه این عذاب جاودان را اعمال خود آنها مى شمرد. چه ظلم و ستمى از این بالاتر که انسان آیات الهى را تکذیب کند، و تیشه بر ریشه سعادت خود زند «و من اظلم ممن افترى على الله الکذب و هو یدعی الی الاسلام و الله لایهدی القوم الظالمین؛ چه کسى ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ بسته در حالى که دعوت به اسلام مى شود؟! خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمى کند!» (صف/ 7) آرى قرآن سرچشمه اصلى همه سعادتها و شقاوتها را خود انسان و اعمال او مى شمرد نه مسائل پندارى که گروهى براى خود درست کرده اند.

  • طاهره نظیفی
۰۲
آذر


- مسئله ی جاودانگی عذاب برخی دوزخیان از دیرباز مورد مناقشه، جدال، شبهه و اشکال های فراوان قرار گرفته و اندیشمندان رشته های مختلف (تفسیر، کلام، حدیث و فلسفه) در مذاهب اسلامی دیدگاه های متنوع و گاه متعارضی در این باره ارائه داده اند.

برخی متکلمان برآن اند که معنای خلود در آیات کریمه ی قرآن را به «مکث طویل» یا مدت طولانی - که یکی از معانی خلود است - تأویل کنند; چرا که برخی روایات بر خروج گروهی از دوزخ دلالت دارند; اما بسیاری از متکلمان و مفسران این تأویل را صحیح ندانسته اند و معتقدند همان گونه که واژه ی «ابداً» در آیات مربوط به پاداش بهشتیان دلالت بر جاودانگی پاداش دارد نه طولانی مدت بودن آن، در مورد عذاب جهنمیان نیز به همین معناست.

با توصیف فوق و با توجه به این که به اقتضای عدالت، کیفر باید به اندازه ی جرم باشد، چنان که خداوند خود می فرماید: (وَ جَزاءُ سَیِّئَة سَیِّئَةٌ مِثْلُها); و «جزای هر بدی، بدی ای همانند آن است» و (جَزاءً وِفاقاً); «جزایی موافق (اعمال ایشان) است» و نه زیادتر از جرم، پس عذاب جاودان چه معنایی دارد؟

  • طاهره نظیفی
۰۲
آذر


تحقیق و پژوهش: حسین و محمد حسن شهبازی

فهرست:

وقایع شب اول قبر

شب اول قبر

نکیر و منکر

سوال های شب اول قبر

 4کار برای نجات میت از وحشت شب اول قبر

راز مردن بدون فشار قبر

شب اول قبر از چه زمانی است

قرآن

فشار قبر چیست؛علل آن کدام است؟

علل فشار قبر

امداد رسانی ها

مُردن در شب جمعه

آیا شب اول قبر برای همه یکسان است؟

قیافه نکیر و منکر در شب اول قبر!!!

ترس انسان از شب اول قبر چیست

چرا از مرگ مى‏ترسیم؟

درباره ی عالم قبر

 

 

 

  • طاهره نظیفی
۰۲
آذر

در پاسخ به سوال  دوست خوبم مرجان محمدپور

1- ماده فناپذیر است

ماده نمی تواند جاودان باشد تا پاداش ابدی یا کیفر ابدی را پذیرا گردد، و به تعبیر دیگر جاودانی پاداش و عذاب با فانی بودن ماه جسمانی سازگار نیست.
پاسخ این سوال پیچیده نیست، هیچ چیز در عالم جز ذات پاک خدا ابدی با لذات نمی باشد، بلکه همه در ذات خود (جز خداوند سبحان) فانیند، و بقاء تنها سزاوار ذات پاک او است، ولی این مانع از آن نخواهد بود که موجودات امکانی، ابدی بالغیر باشند، یعنی خداوند دائما به آنها امداد هستی برساند و هر زمان فرسودگی یابند آنها را بازسازی و نوسازی کند، و به تعبیر فلسفی «امکان بالذات» منافاتی با «وجوب بالغیر» ندارد (دقت کنید).
بنابراین همانگونه که خداوند به بهشت و دوزخ مرتبا امداد وجود می رساند و آنها را باقی و برقرار می دارد، جسم بهشتیان و دوزخیان نیز مشمول این قانون است، آنها نیز به قدرت امدادهای الهی همیشه باقی می مانند تا پاداش و کیفر ابدی خود را ببینند، خلاصه فنا در صورتی است که امدادی از برون نرسد و نوسازی نشود.

  • طاهره نظیفی
۰۲
آذر


 

 

ملاقات با امام زمان(عج) و دیگر اولیاى الهى، نیاز به سنخیت با آنان دارد. به دست آوردن سنخیت با اولیاى الهى، نیاز به تحقق دو بعد (معرفت و عمل) دارد. اگر کسى خود را به اولیاى الهى شبیه نمود، به لقاى آنان نیز واصل خواهد شد.


       نوریان مرنوریان را طالبن      ناریان مرناریان را جاذبند

       ناگفته نماند که ما مکلف به ارتباط به معناى ملاقات و رؤیت امام زمان(عج) نیستیم. آنچه وظیفه ما است، تشبّه به آن بزرگواران و پیمودن راه آنان است. ما باید در همه حال سرباز آماده آن حضرت بوده و همواره در خدمت ایشان باشیم. این مسأله را آیه 200 سوره آل عمران بیان فرموده: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید! صبر کنید و یکدیگر را به صبر وادارید و مرابطه نمایید وتقوا و خداترسى را پیشه سازید، باشد که رستگار شوید».


       امام باقرعلیه السلام در تفسیر این آیه شریفه مى فرماید: «صبر کنید بر اداى فرایض (در انجام تکالیف الهى استقامت داشته باشید) و در برابر دشمنان پایدارى کنید و با امامتان (که انتظارش را مى کشید) مرابطه نمایید».کتاب الغیبة، شیخ مفید، ص 105.


       مرابطه با امام زمان(عج)؛ یعنى، خود را به رشته ولایت او بستن و بر خدمت و پیروى و یارى او گردن نهادن. این یکى از ارکان ایمان است که آدمى خود را به امام خویش مربوط سازد و از او جدا نشود. همچنین باید کارهایى انجام داد که آن حضرت و اصحاب شان انجام مى دهند.


       قرآن درباره حضرت مهدى و اصحاب ایشان مى فرماید: «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ»؛سوره حج: آیه 41. کسانى که اگر در زمین به آنان توانایى دهیم نماز را به پا داشته و زکات (به مستحق) بخشیده و به معروف امر نموده و از منکر نهى کنند.


       امام باقرعلیه السلام در تفسیر این آیه مى فرماید: «این آیه براى آل محمد است؛ یعنى، مهدى(عج) و اصحاب او».تفسیر قمى: ج 2، ص 87. در نتیجه اگر ما هم مى خواهیم از اصحاب و یاران آن حضرت باشیم، باید به امور مذکور اهتمام ورزیم.
      

  • طاهره نظیفی
۲۴
آبان


پاسخ به 14 شبهه در مورد آیه ولایت
در این بخش سعی شده است که به بیشتر شبهات وارد شده به ایه ولایت که غالبا از طرف ابن تیمیه است پاسخ داده شود.ابن تیمیه شخصیتی است که بزرگان اهل سنت نظراتشان در مورد او اینچنین است :
ابن حجر هیتمی که ، ابن تیمیه را بنده ای میداند که خدا او را خوار کرده و گمراه و کور و کر کرده است ( ر.ک.: الفتاوی الحدیثة:ص144 )
علامه تقی الدین الحصنی» ابن تیمیه انسانی را میداند که در دلش بیماری و انحراف و فتنه جوست ( ر.ک: دفع شبهة عن الرسول و الرسالة:ص83 )
قاضی القضاه تاج الدین السبکی که ، ابن تیمیه را زیان زننده به علما میداند و میگوید: وی شاگردانش را به پرتگاه دوزخ برده است ( - طبقات الشافعیة:4/76رقم759 )
آلوسی صاحب تفسیر، ابن تیمیه را منحرف و همان دیدگاه ابن حجر را درباره افراط گریهای وی در ناسزا گویی میآورد(- ر.ک: روح المعانی: 1/18-19 )
حصنی دمشقی میگوید : ابن تیمیه گفته است هرکس به مرده و یا فرد دور از نظر استغاثه کندظالم و گمراه و مشرک است !!! از این سخن وی بدن انسان میلرزد این سخن قبال از این زندیق از دهان هیچکس بیرون نیامده است . ( دفع الشبه عن رسول ص 131 )

  • طاهره نظیفی