دین وزندگی

اگر : هدفی برای زندگی دلی برا دوست داشتن وخدایی برای پرستش داری خوشبختی با آرزوی خوشبختی برای همه ی همکاران و دانش آموزان عزیزم

دین وزندگی

اگر : هدفی برای زندگی دلی برا دوست داشتن وخدایی برای پرستش داری خوشبختی با آرزوی خوشبختی برای همه ی همکاران و دانش آموزان عزیزم

الهى ! بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.
الهى ! راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهى ! یا من یعفو عن الکثیر و یعطى الکثیر بالقلیل از زحمت کثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده.
الهى ! سالیانى مى‏پنداشتم که ما حافظ دین توایم استغفرک اللهم در این لیلة الرغائب هزار و سیصد و نود فهمیدم که دین تو حافظ ما است احمدک اللهم.
الهى ! چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است.
الهى ! ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره اى و ما همه هیچکاره ‏ایم و تنها تو کاره اى.
الهى ! از پاى تا فرقم در نور تو غرقم یا نور السموات و الارض انعمت فزد.
الهى ! شان این کلمه کوچک که به این علو و عظمت است پس یا على یا عظیم شان متکلم اینهمه کلمات شگفت لا تتناهى چون خواهد بود.
الهى ! واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم.
الهى ! چون تو حاضرى چه جویم و چون تو ناظرى چه گویم.
الهى ! چگونه گویم نشناختمت که شناختمت و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت...
هی دل چگونه کالای است که شکسته آن را خریداری و فرموده ای پیش دل شکسته ام.
الهی عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه بایدکرد
الهی همه از تو دوا خواهند حسن از تو درد خواهد.
الهی اگر تقسیم شود به من بیشتر از این که دادی نمی رسد فلک الحمد.
الهی ما را یارای دیدن خورشید نیست،دم از دیدن خورشید آفرین چون زنیم.
الهی همه گویند بده حسن گوید بگیر.
الهی از نماز و روزه ام توبه کردم به حق اهل نماز و روزه ات توبه این نا اهل را بپذیر.
الهی به فضلت سینه بی کینه ام دادی بجودت شرح صدرم عطا بفرما.
الهی اگر چه درویشم ولی داراتر از من کیست که تو دارائی منی.
الهی دندان دادی نان دادی، جان دادی جانان بده.

الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو
الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .

الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو
الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .
الهی ظاهری داریم بس شوریده و باطنی داریم بخواب غفلت آلوده و دیده ای پر آب گاهی در آتش می سوزیم و گاهی در آب دیده غرق .

طبقه بندی موضوعی

۱۷۹ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۴
آبان


افسران - خواهر با حجابم....
  • طاهره نظیفی
۲۴
آبان










  • طاهره نظیفی
۲۴
آبان
  • طاهره نظیفی
۲۴
آبان

توضیحی در باره وجود وماهیت

ماهیت یعنی ذات و چیستی یک شئ

 

ما همواره اجسام و اشیای بی شماری را میبینیم که در جهان وجود دارند. هر کدام از این اشیا، چیزی هستند و مشخصاتی دارند. به همین چیستی آن ها، ماهیت می گوییم؛ مانند: کتاب، درخت و انسان که هر کدام، یک ماهیت هستند

ما یک موجود و یا یک شیئ را می بینیم که مشخصات و ویژگی هایی دارد و آن مشخصات و ویژگی ها چیستی آن شئ را تشکیل می دهند. ما به مجموع این ویژگی ها روی هم رفته نامی می دهیم که همان نام شئ و ماهیت شیئ است. به عبارت دیگر، ذاتیات شیئ را مجموعا ماهیت می نامیم

  • طاهره نظیفی
۲۴
آبان

نتیجه تصویری برای قران


دکتر طریق السوادان آیاتی را در قرآن مجید پیدا کرده است که قید میکند موضوعی برابر با موضوعی دیگر است،مثلا مرد برابر است با زن.گرچه این مسئله از نظر صرف و نحو دستوری بی اشکال است،اما واقعیت اعجاب آور این است که تعداد دفعاتی که کلمه مرد در قرآن دیده می شود 24 مرتبه و تعداد دفعاتی که کلمه زن در قرآن دیده میشود هم 24 مرتبه است،در نتیجه،نه تنها این عبارت از نظر دستوری صحیح است،بلکه از نظر ریاضیات نیز کاملا بی اشکال است،یعنی 24=24.با مطالعه بیشتر آیات مختلف،متوجه شده که این مسئله درمورد همه چیزهایی که در قرآن ذکر شده،صدق می کند.در ادامه به کلماتی که دفعات به کار بستن آن در قرآن ذکر شده،نگاه کنیـــــــد:

دنیا 115 ======== آخرت 115


ملائک 88 ========شیطان 88

زندگی 145 ========مرگ 145

سود 50 =======زیان 50

ملت (مردم) 50 ======== پیامبران 50

ابلیس11 ======== پناه جستن از شر ابلیس 11

مصیبت 75 ========= شکر 75

صدقه 73 ========= رضایت 73

فریب خوردگان (گمراه شدگان) 17 ======== مردگان (مردم مرده) 17

مسلمین 41 ======== جهاد 41

طلا 8 ======== زندگی راحت 8

جادو 60 ======== فتنه 60

زکات 32 ======== برکات 32

ذهن 49 ======== نور 49

زبان 25 ======== موعظه(گفتار،اندرز) 25

آرزو 8 ======== ترس 8

آشکارا سخن گفتن(سخنرانی) 18 ======== تبلیغ کردن 18

سختی 114 ======== صبر 114

محمد(صلوات الله علیه) 4 ========شریعت (آموزه های حضرت محمد(ص)) 4

مرد 24 ======== زن24

همچنین جالب است که نگاهی به دفعات تکرار کلمات زیر در قرآن داشته باشید:

نماز:5

ماه:12

روز:365

دریا:32

زمین(خشکی):13

دریا+خشکی=45=13=32

دریا=درصد 1111111/71=100×45/32

خشکی=درصد 8888889/28=100×45/13

دریا+خشکی=%100

دانش بشری اخیرا اثبات نموده که آب 111/71 درصد و خشکی 889/28 درصد از کره زمین را فرا گرفته است.

آیـــا همه اینها اتفاقی است؟

سوال اینجاست که چه کسی به حضرت محمد(صلوات الله علیه) اینها را آموخته است؟

قرآن هم دقیقا همین را بیان میکند.




  • طاهره نظیفی
۲۴
آبان

نتیجه تصویری برای ماه صفر
ماه صفر
در نامگذاری این ماه، دو وجه ذکر کرده‏اند:
1. از «صُفْرَة (زردی)» گرفته شده؛ زیرا زمان انتخاب نام، مقارن فصل پاییز و زردی برگ درختان بوده است.
2.از «صِفْر (خالی)» گرفته شده؛ زیرا مردم پس از پایان ماه‏های حرام، رهسپار جنگ می‏شدند و شهرها خالی می‏شد.
این ماه، معروف به شومی و بدشگونی است. از پیامبر اکرم (ص) درباره ماه صفر، چنین نقل شده است:
هر کس خبر تمام شدن این ماه را به من دهد، بشارت بهشت را به او می‏دهم.
لذا در این ماه، به دادن صدقه اهتمام بیشتری شود و برای ایمنی از بلاها، دعای زیر هر روز ده مرتبه خوانده شود:
یا شَدیدَ الْقُوی‏ وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی‏ شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی‏ کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلی‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ‏
الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ!
ای سخت نیرو، و ای سختگیر! ای عزیز، ای عزیز، ای عزیز! خوارند از بزرگی‏ات همه خلقت. پس کفایت کن از من شرّ خلق خودت را، ای احسان بخش! ای نیکوکار! ای نعمت بخش! ای عطا دِه! ای که معبودی جز تو نیست! منزّهی تو! به راستی من از ظالمانم. اجابت کردیم برایش و نجاتش دادیم از غمّ و همچنین نجات دهیم مؤمنان را، و رحمت کند خدا بر محمّد و آل پاک و پاکیزه‏اش!

وقایع روز اوّل ماه صفر:
شهادت زید بن علی بن حسین در سال 121 ه.ق.

وقایع روز سوم ماه صفر:
ولادت امام باقر (ع) در سال 57 ه.ق.

اعمال روز سوم ماه صفر:
1. نماز گزاردن. دو رکعت نماز که در رکعت اوّل، سوره حمد و فتح، و در رکعت دوم، سوره حمد و اخلاص خوانده شود.
پس از نماز:
الف) صد مرتبه صلوات.
ب) صد مرتبه «اَللَّهُمَّ الْعَنْ الَ اَبی‏ سُفْیانَ».
ج) صد مرتبه استغفار گفته شود و از خداوند متعال، طلب حاجت شود.
وقایع روز هفتم ماه صفر:
ولادت امام موسی کاظم (ع) در سال 128 ه.ق.

وقایع روز بیستم ماه صفر:
اربعین حسینی.
بازگشت اسیران حادثه کربلا به کوفه.

اعمال روز بیست و هفتم صفر:
1. خواندن زیارت امام حسین (ع).
2. خواندن زیارت اربعین. در روایتی از امام عسکری (ع)، خواندن زیارت اربعین، از نشانه‏های مؤمن بر شمرده شده است.
وقایع روز بیست و هشتم ماه‏
رحلت پیامبر اکرم (ص) در سال 11 ه.ق‏
شهادت امام حسن مجتبی (ع) در سال 50 ه.ق‏

اعمال روز بیست و هشتم صفر:
1. عزاداری و سوگواری کردن.
وقایع روز سی‏ام ماه‏
شهادت حضرت رضا (ع) در سال 203 ه.ق اتفاق افتاد. البته تاریخ شهادتش را آخر ماه صفر نقل کرده‏اند ولی معلوم نشد در سال شهادت، این ماه بیست و نه روز بود یا سی روز. (293)
منابع:
- المراقبات، جواد الملکی التبریزی، چاپخانه حیدری، قم، 1381 ق، ص 18.
- مفاتیح الجنان‏، شیخ عباس قمی، افتخاری، تهران، 1375 ش، ص 293.
- آشنایی با زندگی امام باقر (ع) ولادت امام محمد باقر (ع)، در اوّل ماه رجب، یا سوم ماه صفر سال 57 هجری در مدینه بوده است. ایشان در روز دوشنبه هفتم ذی حجّه سال 114 هجری در مدینه وفات نمود. بارگاه نورانی آن حضرت، قبرستان بقیع، و مدت عمر ایشان، 57 سال است. پدر بزرگوارش، امام سجّاد (ع) و مادرش، فاطمه دختر امام حسن (ع) بود. آن حضرت، «ابن الخیرتین» و «عَلَویٌّ بین علوّیین» بود. فرزندان آن حضرت عبارت‏اند از: 1. جعفر [امام صادق (ع)]، 2.عبداللَّه، 3. ابراهیم، 4. عبیداللَّه، 5. علی، 6. زینب. 7. امّ‏سلمه.
دوره امامت آن حضرت و فرزند بزرگوارش امام صادق (ع)، مقارن با تبلیغات سرّی بنی عبّاس و درگیری آنان با حاکمان بنی‏امیّه بود. بدین جهت، فرصتی مناسب، برای این دو امام در نشر دین و تعلیم و تربیت به وجود آمد. امامت آن حضرت، نُه یا ده سال به طول انجامید.
زمامداران غاصب در دوره ایشان عبارت‏اند از: 1.ولید بن عبدالملک، 2. سلیمان بن عبدالملک، 3. عمر بن عبدالعزیز، 4.یزید بن عبدالملک، 5.هشام بن عبدالملک.
از سخنان آن حضرت است:
عالِمٌ یُنْفَعُ بِعِلْمِهِ اَفْضَلُ مِنْ سَبْعینَ اَلْفِ عابِدٍ.
دانشمندی که از دانش او سود برده شود، از هفتاد هزار عبادت کننده [بدون علم‏]، برتر است.
- بحارالأنوار، محمّد باقر المجلسی (م 1111 ق)، المکتبة الاسلامیة، ج 98، ص 348.
- همان.
- همان؛ مفاتیح الجنان، ص 467.
- همان.
- حضرت رضا (ع)، در روز 11 ذی حجّه سال 148 هجری در مدینه به دنیا آمد و در آخر صفر سال 203 هجری در طوس در 55 سالگی به شهادت رسید. بارگاه ملکوتی آن حضرت در مشهد مقدّس است. پدر بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر(ع) و مادرش امّ‏البنین (نجمه) نام داشت.
شیخ مفید و طبرسی گفته‏اند: امام رضا (ع) یک فرزند داشت و نام او محمد بن علی‏[جواد (ع) ]بود. امامت آن حضرت، بیست سال بود. ده سالِ آن در خلافت هارون الرشید، پنج سال در حکومت امین و پنج سال دیگر، در حکومت مأمون واقع شد.
وقتی مأمون روی کار آمد، از حضرت دعوت کرد تا به مَرْو بیاید و بر این دعوت، اصرار ورزید تا این که در سال 200 ه.ق. حضرت مدینه را به مقصد مَرْو ترک کرد.
حوادث مهمّ این سه سال عبارتند از:
1. عبور حضرت از نیشابور و خواندن حدیث «سلسلة الذَهَب» در جمع مردم آن شهر؛
2. قبولی مشروط ولایت عهدی مأمون در سال 201 ه.ق.
3. مناظرات علمی حضرت با علمای ملل و ادیان.
4.رفتن حضرت برای ادای نماز عید فطر و برگرداندن ایشان به دستور مأمون.
کلمات گهربار ایشان، در مجموعه‏های مستقل گردآوری شده و موجود است از جمله:
1. عیون أخبار الرضا (ع)، شیخ صدوق.
2. مسند الامام الرضا (ع) (2 ج)، عزیز اللَّه عطاردی.
3. موسوعة کلمات الامام الرضا(ع)، پژوهشکده باقرالعلوم (ع).

  • طاهره نظیفی
۲۴
آبان

نتیجه تصویری برای داستان رسول ترک

در روز 5 اسفند سال 1284 شمسی، در محله قدیمی خیابان در شهر تبریز، فرزند مشهدی جعفر و آسیه خانم یعنی رسول چشم به جهان گشود. آسیه خانم یکی از گریه کنان روضه امام حسین (ع)، با عشق و محبتی که به مولا داشت فرزند خود را بزرگ کرد ولی بازیهای روزگار از رسول، جوانی خلافکار و لاابالی بارآورد. بعد از سنین بیست و چهار پنج سالگی، رسول شهر و دیار خود را رها کرد و به تهران آمد. از آنجایی که رسول آذری زبان بود در تهران به رسول ترک شهرت یافت. یکی از شبهای دهه اول محرم بود و رسول ترک دهانش را از نجاستی که خورده بود با آب کشیدن به خیال خود پاک کرد چرا که باز می خواست به همان هیأتی برود که شبهای گذشته نیز در آن شرکت داشت. ولی این بار گویا فرق می کرد. پچ پچ مسئولان هیأت که با نیم نگاهی او را زیر نظر داشتند برایش ناخوشایند بود. رسول یکی از قلدرهای شروری بود که حتی مأموران کلانتریهای تهران از اینکه بخواهند با او برخورد جدی داشته باشند بیم و هراس داشتند. می شود گفت که رسول از انجام هیچ گناهی مضایقه نکرده بود و این به زعم هیأتی ها که او در مجلسشان بود، گران تمام می شد. بالاخره یکی از میان آنها برخواست و در مقابل رسول قد راست کرد و در برابر لبخند رسول، از او با لحنی تند خواست که ازمجلس بیرون رود. رسول ساکت بود و فقط با ناراحتی به حرفهای او گوش می داد. خیلی ناراحت و عصبانی شد ولی چیزی نمی گفت. همه جا را سکوت فراگرفته بود. به گمان بعضی ها و طبق عادت رسول می بایست دعوایی راه می افتاد اما او بدون هیچ شکایتی و با دلی شکسته آنجا را ترک کرد و رو به سوی خانه حرکت کرد. هرچند رسول آدمی بسیار قلدر و شرور بود ولی اعتقادش به آقاامام حسین (ع) به اندازه ای بود که به او اجازه نمی داد تا از خادمان حسینی (ع) کینه و عقده ای به دل بگیرد و دعوا کند. آن شب نیز مثل شبهای دیگر گذشت. صبح خیلی زود بود و هنوز شهر هیاهوی روزانه خود را شروع نکرده بود که در یکی از خانه ها باز شد و مردی بیرون آمد. از حالتش پیدا بود که برای انجام امری عادی و روزمره نمی رود. او به سوی خانه رسول ترک می رفت. به جلوی درخانه رسید و شروع به در زدن کرد. رسول با شنیدن صدای در، خود را به پشت در رساند و در را باز کرد. پشت در کسی را می دید که به طور ناخودآگاه نمی توانست از او راضی باشد، بله، حاج اکبر ناظم مسئول هیأت دیشبی بود. همان هیأتی که رسول دیگر حق نداشت به آنجا برود. اما برخورد گرم و صمیمی حاج اکبر حکایت از چیز دگیری داشت. بعد از کلی معذرت خواهی، از رسول خواست تا در شبهای آینده در جلسات آنها شرکت کند اما چرا؟ مگر چه شده؟ ناظم دیگر بیش از این نمی خواست توضیح دهد ولی اصرار رسول پرده از رازی عجیب برداشت.

مرحوم حاج اکبر ناظم در شب گذشته در عالم خواب دیده بود که در شبی تاریک در صحرای کربلاست. او تصمیم می گیرد که به طرف خیمه های امام حسین (ع) برود ولی متوجه می شود که سگی در حال پاسبانی از آنجاست و به هیچ کس اجازه نزدیک شدن به آن خیمه ها را نمی دهد. ناظم زمانی که می خواهد به آنجا نزدیکتر شود، سگ به او حمله می کند. وقتی که می خواهد خود را از چنگال آن سگ رها کند متوجه منظره ای عجیب می شود، بله، چهره آن سگ همان چهره رسول ترک بود. مسئول پاسبانی از خیمه ها ی امام حسین (ع) را رسول ترک برعهده داشت. این همان چیزی بود که در رسول انقلابی عظیم ایجاد کرد و به یکباره از رسول ترک، حربن یزید ریاحی دیگری ساخت. بله، رسول به یکباره اسیر زلف یار شده بود و دیگر هر چه بر زبان می آورد شهد و شکری سوزان بود؛ دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند او از آن روز به بعد یکی از شیداترین و دلسوخته ترین دلداده ها و ارادتمندان به امام حسین (ع) می شود به گونه ای که هر سخنی  که از او درباره آقا بیرون می آمد، هر شنونده ای را گریان و منقلب می ساخت و از این رو به حاج رسول دیوانه شهرت یافت و داستانهای شگفت انگیزی از او نقل می شود که ارادت او را به این خاندان عزیز اثبات می کند.
سرانجام در شب نهم دی ماه سال 1339 شمسی مصادف با پانزدهم رجب سال 1380 قمری درحالی که او حاج اکبر ناظم را بر بالین خود می بیند با گفتن مکرر »آقام گلدی ، آقام گلدی« روح بزرگش از بدنش خارج و به دیار باقی می شتابد. جنازه مطهرش را در قم، در کنار تربت پاک خانم فاطمه معصومه (س) در قبرستان حاج آقای حائری (قبرستان نو) به خاک می سپارند. روحش همنشین ابدی مولایش باد.

منبع:کتاب رسول ترک  مولف:محمد حسین سیف اللهی



  • طاهره نظیفی
۲۴
آبان


پاسخ به 14 شبهه در مورد آیه ولایت
در این بخش سعی شده است که به بیشتر شبهات وارد شده به ایه ولایت که غالبا از طرف ابن تیمیه است پاسخ داده شود.ابن تیمیه شخصیتی است که بزرگان اهل سنت نظراتشان در مورد او اینچنین است :
ابن حجر هیتمی که ، ابن تیمیه را بنده ای میداند که خدا او را خوار کرده و گمراه و کور و کر کرده است ( ر.ک.: الفتاوی الحدیثة:ص144 )
علامه تقی الدین الحصنی» ابن تیمیه انسانی را میداند که در دلش بیماری و انحراف و فتنه جوست ( ر.ک: دفع شبهة عن الرسول و الرسالة:ص83 )
قاضی القضاه تاج الدین السبکی که ، ابن تیمیه را زیان زننده به علما میداند و میگوید: وی شاگردانش را به پرتگاه دوزخ برده است ( - طبقات الشافعیة:4/76رقم759 )
آلوسی صاحب تفسیر، ابن تیمیه را منحرف و همان دیدگاه ابن حجر را درباره افراط گریهای وی در ناسزا گویی میآورد(- ر.ک: روح المعانی: 1/18-19 )
حصنی دمشقی میگوید : ابن تیمیه گفته است هرکس به مرده و یا فرد دور از نظر استغاثه کندظالم و گمراه و مشرک است !!! از این سخن وی بدن انسان میلرزد این سخن قبال از این زندیق از دهان هیچکس بیرون نیامده است . ( دفع الشبه عن رسول ص 131 )

  • طاهره نظیفی
۲۴
آبان

پرسش
آیه «از خداوند، پیامبرش و کسانی که دارای قدرت هستند، فرمان ببرید» در مورد چه اشخاصی نازل شده است؟
پاسخ اجمالی

همه مفسران شیعه در این زمینه اتفاق نظر دارند که منظور از" اولی الامر"، امامان معصوم هستند که رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى، در تمام شئون زندگى از طرف خداوند و پیامبر (ص) به آنها سپرده شده است، و غیر آنها را شامل نمى‏شود. البته کسانى که از طرف آنها به مقامى منصوب شوند و پستى را در جامعه اسلامى به عهده گیرند، با شرایط معینى اطاعت آنها لازم است، - نه به خاطر این که اولوا الامرند -، بلکه به این جهت که نمایندگان اولوا الامر هستند.

 

بدون تردید این اطاعت که در آیه: " أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ ..." آمده، اطاعتى مطلق است، و به هیچ قید و شرطى مقید و مشروط نشده، این خود دلیل است بر این که رسول امر به چیزى و نهى از چیزى نمی‌‏کند، که مخالف با حکم خدا در آن چیز باشد، و گرنه واجب کردن خدا اطاعت خودش و اطاعت رسول را تناقضى از ناحیه خداى تعالى می‌‏شد، و موافقت تمامى اوامر و نواهى رسول با اوامر و نواهى خداى تعالى جز با عصمت رسول تصور ندارد و محقق نمى‏شود این سخن عینا در مورد اولى الامر نیز جریان می‌‏یابد.

 

  • طاهره نظیفی
۲۴
آبان
چرا در قرآن «اطیعو الله و اطیعو الرسول» آمده است؟ مگر اطاعت از خدا با اطاعت از رسول فرق دارد؟



پاسخ :


در پاسخ باید ابتدا مقدمه‌ای بیاورم:
بزرگان علم کلام برای توحید مراتبی قائل شده‌اند و توحید در ربوبیت تشریعی را یکی از مهم‌ترین مراتب توحید شمرده‌اند. توضیح اینکه توحید در ربوبیت تشریعی؛ یعنی پس از آنکه معلوم شد آفریننده ما خداست و اختیار وجود و تدبیر زندگی هم استقلالاً به دست اوست، باید باور داشته باشیم که جز او کسی حق فرمان دادن و قانون وضع کردن برای ما انسان ها را ندارد. قانون به پشتوانة وضع امضا و اجازه او رسمیت پیدا می‌کند.[1] این مرتبه از توحید دارای چنان اهمیّتی است که اگر کسی بخواهد از موحدین و مسلمان‌ها شمرده شود، باید این مرتبه از توحید را دارا گردد.[2]
از نظر قرآن کسی موحّد است که هم واجب الوجود را منحصر به الله بداند و هم خالق را، هم «ربّ تکوینی» را، هم «ربّ تشریعی» را و هم «اله و معبود» را.[3]
مصداق روشنی که راجع به این مطلب وجود دارد، داستان ابلیس است که در قرآن مکرّر و با تأکید بیان شده است.
او معتقد به خالقیت الله بود؛ زیرا وقتی خداوند به او فرمود چرا به آدم سجده نکردی؟ گفت: خطاب به خدا می‌گوید: «خلقتنی من نار و خلقته من طین»[4] تو مرا از آتش و او (آدم) را از گِل آفریدی، من از او بهترم چرا برای او سجده کنم؟» همچنین اعتقاد به ربوبیت نیز دارد «... قال ربّ بما اَغوَیْتنی لَاُزَیِّننَّ لهم»[5] خدا را به عنوان ربّ یاد می‌کند. در جای دیگر آمده است: «ربّ فانظرنی الی یوم یبعثون»[6] از خدا می‌‌خواهد که تا روز قیامت عمرش را طولانی کند تا همة آدمیان را گمراه کند، بدین ترتیب معلوم می‌شود که او به روز قیامت هم معتقد بوده است. شیطان با وجود داشتن همه این اعتقادات سقوط کرد؛ زیرا در مقابل فرمان خدا (سجده بر آدم) سرپیچی کرد، یعنی او در اعتقاد به ربوبیت تشریعی مشکل داشت؛ در حالی که حق اطاعت بی‌چون و چرا مال خداست وقتی امر می‌کند باید اطاعت شود؛ در نتیجه ابلیس فقط به خاطر سرپیچی از اطاعت خداوند از جایگاه خود سقوط کرد.[7]
بنابر این در جهان هستی کسی که باید اطاعت شود فقط خدا است و اطاعت دیگران باید به اذن او باشد؛ زیرا مراتب مختلف توحید تنها در این صورت معنا پیدا می کند. حال سؤال این است: چرا آیة 59 نساء «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» فرمان داده است که از خدا اطاعت کنید و در کنار آن آمده است که از رسول اطاعت کنید، مگر اطاعت از رسول غیر از اطاعت از خداست؟
به طور کلی این‌ آیه یکی از مهم‌ترین مسائل اسلامی؛ یعنی مسأله رهبری را مطرح و مرجع واقعی مسلمین را در مسائل مختلف دینی و اجتماعی مشخص می کند؛ از این رو نخست به مردم با ایمان دستور می‌دهد که از خداوند اطاعت کنند. برای یک فرد با ایمان بدیهی است که همة اطاعت‌ها باید به اطاعت پروردگار منتهی شود و هر گونه رهبری باید از ذات پاک او سرچشمه گیرد.
و در مرحلة بعد، به پیروی از پیامبری فرمان می دهد که معصوم است و هرگز از روی هوی و هوس سخن نمی‌گوید، و سخن او سخن خداست و منصب رسالت را خدا به او داده است.[8]
خداوند در آیه‌ای دیگر درباره اطاعت از پیامبر می فرماید: «ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله» این آیه به روشنی می‌رساند که اطاعت از پیامبر شاخه‌ای از اطاعت خدا و در طول اطاعت از او است و هرگز به طور مستقل مورد اطاعت نیست و اگر خداوند به اطاعت از او فرمان نمی‌داد هرگز اطاعت وی واجب نبود. به همین جهت در آیه‌ای دیگر اطاعت از پیامبر را اطاعت از خدا تلقی می‌کند: «من یطع الرسول فقد یطع الله»[9]
حال با بیان مطالب گذشته هنوز جای این سؤال باقی است که اگر اطاعت از رسول همان اطاعت از خداست؛ پس چرا کلمه اطیعوا در آیه تکرار شده است؟
پاسخ این است که اطاعت از خدا به مقتضای خالقیت و حاکمیت ذات او است؛ ولی اطاعت از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ مولود فرمان پروردگار است به تعبیر دیگر اطاعت از خدا بالذات و به طور مستقل واجب است؛ اما اطاعت از پیامبر بالغیر و به دستور خدا است. شاید تکرار اطیعوا در آیه اشاره به همین موضوع؛ یعنی تفاوت دو اطاعت دارد.[10]
دیگری از این تکرار را از تفسیر المیزان علامه طباطبائی ـ مفسر بزرگ قرآن کریم ـ وجه دیگری برای تکرار اطیعوا ارائه کرده است:
ایشان می فرماید: شکی نیست در این که خداوند متعال (در آیه شریفه 59 سوره نساء) از اطاعت خود اطاعت در آنچه را که وحی کرده و از طریق رسولش به ما رسیده است، اراده کرده؛ امّا رسول دارای دو مقام است یکی مقام تشریع که آنچه را خدا به او وحی کرده است (غیر از قرآن)، برای مردم بیان می کند. به مقتضای این مقام اجمال و کلیات آنچه را در کتاب آمده است، برای مردم به طور مفصل و شفاف ارائه می‌کند، همان‌گونه که خدا فرموده است: «و انزلنا الیک الذکر لتبیّن للناس ما نُزِّل الیهم»[11]
دوم مقام رأی و نظر؛ بدین معنا که: آنچه را درست می‌داند به آن حکم می کند این کار پیامبر (ص) مربوط به مقام حکومت و قضاوت حضرت می‌شود، چنانکه آیه شریفه به آن مقام اشاره کرده است: «لتحکم بین الناس بما اراک الله»[12]
پس اطاعت از رسول معنایی دارد و اطاعت از خدا معنای دیگری اگر چه در حقیقت اطاعت از رسول همان اطاعت از خداست؛ زیرا خداوند اطاعت رسول را الزامی کرده است، همانگونه که می‌فرماید:«ما أرسلنا من رسول الاّ لیطاع باذن الله»؛[13] بنابر این اطاعت از رسول در این دو مقاله، بر مردم واجب است. این معنا (تفاوت مورد اطاعت از خدا و رسول) که سبب شده است تا امر به اطاعت تکرار شود.[14]
پس تکرار واژه اطاعت اولا، بدان لحاظ است که، اطاعت از خداوند بالذات و به طور مستقل واجب است؛ ولی اطاعت از رسول بالغیر و به خاطر فرمان خداوند. ثانیا، خداوند از اطاعت خود، اطاعت در معارف اسلامی را، که از طریق وی به پیامبر و سپس به انسان ها رسیده است، اراده کرده است؛ در حالی که مراد از اطاعت پیامبر، اطاعت از وی در بیان و تفضیل احکام کلی و نظریات آن حضرت در باب حکومت و قضاوت است.


پی نوشتها:

[1] . مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، 1376ش، ج1-3، خداشناسی، ص 49.
[2] . همان.
[3] . همان، ص 54.
[4] . اعراف/ 12
[5] . حِجر/ 39
[6] . اعراف/ 14
[7] . همان، ص 60 ـ 62.
[8] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج 3، ص 434..
[9] . سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، انتشارات مؤسسه امام صادق ـ علیه السّلام ـ ، 1369، ج 2، ص 337.
[10] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ج 3، ص 435.
[11] . نحل/ 44.
[12] . نساء/ 105.
[13] . نساء/ 64.
[14] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، قم، چاپ جامعه مدرسین، ج 4، ص 388.

اندیشه قم
  • طاهره نظیفی