دین وزندگی

اگر : هدفی برای زندگی دلی برا دوست داشتن وخدایی برای پرستش داری خوشبختی با آرزوی خوشبختی برای همه ی همکاران و دانش آموزان عزیزم

دین وزندگی

اگر : هدفی برای زندگی دلی برا دوست داشتن وخدایی برای پرستش داری خوشبختی با آرزوی خوشبختی برای همه ی همکاران و دانش آموزان عزیزم

الهى ! بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.
الهى ! راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهى ! یا من یعفو عن الکثیر و یعطى الکثیر بالقلیل از زحمت کثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده.
الهى ! سالیانى مى‏پنداشتم که ما حافظ دین توایم استغفرک اللهم در این لیلة الرغائب هزار و سیصد و نود فهمیدم که دین تو حافظ ما است احمدک اللهم.
الهى ! چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است.
الهى ! ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره اى و ما همه هیچکاره ‏ایم و تنها تو کاره اى.
الهى ! از پاى تا فرقم در نور تو غرقم یا نور السموات و الارض انعمت فزد.
الهى ! شان این کلمه کوچک که به این علو و عظمت است پس یا على یا عظیم شان متکلم اینهمه کلمات شگفت لا تتناهى چون خواهد بود.
الهى ! واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم.
الهى ! چون تو حاضرى چه جویم و چون تو ناظرى چه گویم.
الهى ! چگونه گویم نشناختمت که شناختمت و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت...
هی دل چگونه کالای است که شکسته آن را خریداری و فرموده ای پیش دل شکسته ام.
الهی عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه بایدکرد
الهی همه از تو دوا خواهند حسن از تو درد خواهد.
الهی اگر تقسیم شود به من بیشتر از این که دادی نمی رسد فلک الحمد.
الهی ما را یارای دیدن خورشید نیست،دم از دیدن خورشید آفرین چون زنیم.
الهی همه گویند بده حسن گوید بگیر.
الهی از نماز و روزه ام توبه کردم به حق اهل نماز و روزه ات توبه این نا اهل را بپذیر.
الهی به فضلت سینه بی کینه ام دادی بجودت شرح صدرم عطا بفرما.
الهی اگر چه درویشم ولی داراتر از من کیست که تو دارائی منی.
الهی دندان دادی نان دادی، جان دادی جانان بده.

الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو
الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .

الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو
الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .
الهی ظاهری داریم بس شوریده و باطنی داریم بخواب غفلت آلوده و دیده ای پر آب گاهی در آتش می سوزیم و گاهی در آب دیده غرق .

طبقه بندی موضوعی

۱۷۹ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

۰۲
آبان



روزی مردی خواب عجیبی دید.

دید به عالم فرشته ها رفته. در هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را

دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک هایی از

زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند. مرد پرسید:

چکار می کنید؟ فرشته ای گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و

تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.

مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را

داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.

مرد پرسید:
شما چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان گفت: اینجا بخش

ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین

می فرستیم.

مرد کمی جلوتر رفت و فرشتگانی را دید که بیکارند. با تعجب
 پرسید:

شما چرا بیکارید؟

فرشته ای پاسخ داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که

دعاهایشان مستجاب شده، بایدجواب بفرستند ولی فقط عده کمی

جواب می دهند.

مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟

فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند: خدایا شکر.

  • طاهره نظیفی
۰۲
آبان

محرومین روز عاشورا

یکی از افرادی که در بین راه کربلا با سیدالشهدا(علیه السلام) برخورد کرد، «طرماه بن علی» است که از اصحاب امیرالمومنین علی(علیه السلام) است. او از قبیلۀ طی، از اهالی یمن بود. او از کوفه بیرون آمده بود و برای زن و بچه اش آذوقه می برد.

در نزدیکی های کربلا با سیدالشهدا(علیه السلام) برخورد کرد؛ در حالی که حضرت با حر برخورد کرده و او راهِ حضرت را بسته بود و از آن طرف هم وقتی از کوفه بیرون می آمد، لشکر نخیله را دیده بود؛ چون ابن زیاد بعد از آنکه بر شهر مسلط شد، لشکرگاهی در بیرون شهر به پا کرد و دائم لشکر در آنجا تجمیع می کردند و بر تعداد آن ها افزوده می شد و آن ها را به سوی کربلا گسیل می داد. تا بعد از تمام شدن حادثۀ کربلا در همان لشکرگاه باقی ماند و بعد از تمام شدن حادثه به کوفه برگشت. او آن جمعیت انبوه را در نخیله دیده بود. حضرت از کوفه پرسید و او تحلیل خودش را بیان کرد و به حضرت عرض کرد: صلاح نیست به کوفه تشریف ببرید. اگر مصلحت بدانید، با من به یمن بیایید و در کوه های یمن مستقر شوید. من بیست هزار سوار شمشیر به دست و آماده برای شما فراهم می کنم تا از شما دفاع کنند و به وسیله آن ها با دشمن بجنگیم. حضرت فرمودند: من با حر و لشکریانش پیمان و قراردادی بستم و پای عهد خود ایستادم و نمی توانم به یمن بیایم. باید به همین مسیری که می روم، ادامه بدهم و پیشنهاد را نپذیرفتند. به حضرت عرض کرد: پس اجازه بدهید من آذوقه زن و بچه ام را ببرم، برمی گردم. حضرت فرمودند: برو، ولی سعی کن زود بیایی. تأخیر نکن که از قافله عقب می مانیم.

رفت و برگشت، منتها وقتی برگشت که در نزدیکی های کربلا مطلع شد حادثه به پایان رسیده و سیدالشهدا(علیه السلام) به شهادت رسیدند و او محروم شده است.

جای این سؤال است که چرا این شخص از حادثه کربلا محروم شد؟ چه چیز موجب شد به جای خالی سیدالشهدا(علیه السلام) برسد و از نصرت و یاری حضرت محروم شود؟ از کسانی نبود که حضرت را نشناسد یا نخواهد حضرت را حمایت کند و یا نداند که حضرت در دردسر افتادند. همۀ این ها روشن بود؛ حضرت را خوب می شناخت. از اصحاب امیرالمومنین علی(علیه السلام) بود و قصد یاری و کمک حضرت را هم داشت و می دانست حضرت در محاصره قرار گرفتند. عاملی که موجب جا ماندن او از قافله شد، ما را تهدید نمی کند؟ مشکلی که وی داشت، به تأخیر انداختن خیر بود؛ در حالی که هدف های بزرگی داشت. این از کارهای شیاطین است. غفلت از هدف ها، کوتاه آمدن نسبت به آن ها و به تأخیر انداختن آن ها، موجب محروم شدن و جا ماندن از قافله است. هر عذری که انسان بیاورد و هر دلیلی که اقامه کند، برای عقب انداختن تکلیف و به تأخیر انداختن آن است.

وقتی حضرت به طرف کربلا می روند و در معرض تهدید دشمن هستند، چه عذری وجود دارد که انسان تأخیر کند؟ حضرت برای رسیدن به هدفشان، نیازمندی هایی دارند. کارهایی باید انجام بگیرد، باید مردم متوجه، مهیا و آماده شوند و به معرفت دست یابند، معرفت هایی که لازمه همراهی سیدالشهدا(علیه السلام) است. چه کسانی این کارها را باید انجام دهند؟ چه کسانی باید زمینه را برای حضرت مهیا کنند؟ انسان مکلف است و این عذرها قبول نیست. وقتی آل الله، آل رسول در معرض تهدید هستند و اسارتند، انسان چه عذری دارد که بیاورد و به فکر اهل و عیال خودش باشد و از نصرت و یاری آن ها غافل؟

خدای متعال می فرماید گروهی بودند که وقتی دستور جنگ به آن ها داده می شد، می گفتند:«لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا»[1] اگر می توانستیم و توان و مرکب و سلاح جنگی داشتیم، با شما می آمدیم. خدای متعال می فرماید:«یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ»[2] خودشان را به هلاکت می اندازند و فریب می دهند. در جای دیگری خدای متعال می فرماید:«وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً»[3] اگر این ها قصد خروج داشتند و می خواستند همه چیز را به دست می آورند. آن ها می گویند ما نمی توانیم. اگر می خواستید باید زمینه ها را مهیا می کردید و می توانستید. اگر می بینید امروز دستتان خالی است و آذوقه و سلاح و مرکب ندارید، برای این است که نمی خواستید. اگر می خواستید همه چیز را مهیا و فراهم می کردید.

امیرالمومنین علی(علیه السلام) می فرمایند: مردم سه دسته اند«سَاعٍ سَرِیعٌ نَجَا وَ طَالِبٌ بَطِی ءٌ رَجَا وَ مُقَصِّرٌ فِی النَّارِ هَوَى»[4] یک دسته اهل سعی و سرعت اند و این دو ویژگی را با هم دارند. این ها اهل نجات اند و اهل طلب بسیار. این ها می خواهند برسند. آن هایی که اهل کوتاهی در حق اند، طالب حق نیستند و اهل سقوط در عذاب و رنج ها هستند. آنچه عامل نجات و رستگاری انسان می شود، سعی و سرعت است. خدای متعال از انسان می خواهد که اهل سعی در خیرات باشد. خداوند می فرماید:«فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ»[5]

در جایی دیگر نیز می فرماید:«وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ»[6] همچنین می فرماید:«هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ»[7] فرصت ها در گذرند و مثل ابرها می گذرد. مهلت به انسان نمی دهند که تأمل و دقت کند. انسان باید از قبل مهیا باشد. اگر انسان از قبل تکلیف ها را تخمین نزده و خود را برای تکلیف ها مهیا نکرده و منتظر باشد زمان تکلیف فرا رسد؛ از فرصت ها جا می ماند و فرصت ها از او سبقت می گیرند. برخی گرفتار تأمل و تدبر افراطی هستند که چه باید کرد؟ تا بفهمد و اقدام کند، فرصت ها گذشته اند. فرصت هایی که تکرار نمی شوند. در دوران زندگی ما نسیم هایی هست، باید ما خود را در برابر نسیم ها قرار دهیم. دنبال این باشیم که در مسیر نسیم ها قرار بگیریم. مبادا نسیم ها نیایند و بروند و ما غافل باشیم.

مگر عاشورا تکرار می شود؟ کسانی که سیدالشهدا(علیه السلام) را تنها گذاشتند، دیگر به فضیلت عاشورا نمی رسند. اگر تمام عمرشان در سجده باشند، به گرد پای یاوران سیدالشهدا(علیه السلام) نمی رسند. تمام عمرشان در طواف خانه کعبه باشند، به هیچ وجه مانند بودن در کربلا نیست.

ویژگیهای یک شیعه ولایی

امام صادق علیه السلام به یکی از اصحابش فرمودند: آیا تو به زیارت جدم سیدالشهدا(علیه السلام) می روی؟ چون راه تو نزدیک است. عرض کرد: یابن رسول الله! من معروفم و جاسوس، زیاد است. احتمال دارد که اگر من بخواهم به زیارت بروم، خبر بدهند و برای عبرت دیگران هم که شده مرا به شدت مجازات کنند. لذا موفق به زیارت جدتان نمی شوم. حضرت فرمودند: یاد از مصیبت جدم می کنی؟ عرض کرد: بله! یابن رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، گریه هم می کنم. طوری می گریم که همۀ اهل و عیالم همراه من می شوند و حال عزایی به من دست می دهد که غذا را فراموش می کنم و نمی توانم غذا بخورم. حضرت فرمودند: تو از کسانی هستی که این چهار تا صفت را دارند: به خاطر شادی ما خوش حال می شوند، به خاطر غصه ما اندوه بار می شوند، آن جایی که ما در امنیتیم، احساس امنیت می کنند و آنجایی که ما در خوفیم، احساس خطر می کنند. شیعه نمی تواند در امنیت باشد وقتی سیدالشهدا(علیه السلام) در خطر است. آن هایی که در امنیت بودند، امام حسین(علیه السلام) شناس نبودند.

وقتی حضرت زینب(سلام الله علیها) در خطر است، من چه توجیهی دارم که به فکر امنیت اهل و عیال خودم باشم؟ تمام هم و غم انسان باید سیدالشهدا(علیه السلام) و اهل و عیالش باشد. وقتی می گوییم:«بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی»[8] خودم، پدر، مادرم و اهل و عیالم، تمام اقوام من فدای تو باشند. به ما گفتند جوری بگویید که او را بر همه چیز مقدم بدارید. اگر این حالت در انسان نبود، اگر انسان تکلیف را بر همه چیز مقدم نمی داشت، ولی خدا را بر همه کس مقدم نمی داشت، به این عذر ها و تأخیرها و تثبیت ها می افتد. این عذرها تمام شدنی نیست. انسان باید در مقام برداشتن تکلیف، فقط به تکلیف فکر کند. خدا نیز کمک می کند.

وقتی سیدالشهدا(علیه السلام) به طرف میدان می رفت، یک خیمه، زن و بچه تنها بودند. همه دور سیدالشهدا(علیه السلام) را گرفته بودند و به حضرت عرض می کردند: آقا! ما را به حرم جدمان برسان. به حضرت عرض می کردند: آقا! ما را به که می سپاری؟ حضرت فرمود: شما را به خدا می سپارم.

اگر حضرت می خواستند به فکر این باشند که زن و بچه شان را به پناهی برسانند، نمی توانستند به کربلا بروند؛ نمی توانستند هدف را در آغوش بگیرند. انسان فقط باید به فکر تکلیف باشد. اگر به فکر تکلیف نبود و چیز دیگری در ذهن انسان بود، این عذرها و امور، انسان را از تکلیف و از سبقت در سرعت باز می دارد. هر چیزی که در ذهن انسان در کنار تکلیف باشد، عامل کوتاهی در انجام تکلیف و به تأخیر انداختن و در نتیجه عامل محرومیت از تکلیف می شود.

آنچه موجب محرومیت این شخص شد (که از صحابه نیز بود و حضرت را می شناخت و قصد نصرت هم داشت) این نبود که می خواست به ذکر و عبادت بپردازد و حضرت را تنها بگذارد. می خواست بیاید، ولی اهل تأخیر بود. این بهانه در مقابل تکلیف بود. اگر این بهانه در وجود ما باشد، ما را تهدید می کند و در سختی ها از فیض محروم می شویم.

ذکر مصیبت

بعد از شهدت یاران، امام حسین(علیه السلام) هرچه اطرافش را نگاه کرد، دید کسی نمانده است. یک طرف سیدالشهدا(علیه السلام) بود، تنهای تنها و یکسو سی هزار دشمن مسلح آمد. ابتدا حضرت یادی از اصحاب و اهل بیتش کرد و آ ن ها را صدا زد: «یا مسلمَ بنَ عَقیلٍ ... یا عُمَیْر بنَ المُطاعِ ... یا ابْطالَ الصَّفا! یا فُرْسانَ الهَیْجاء! مالى انادیکُمْ فلا تُجیبوُنى وَادْعُوکُمْ فلا تَسْمَعُونى...». [9]

سپس با دشمن صحبت و تنهایی خودش را اعلام کرد و به همه فهماند دیگر تنها شده است: «هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّه؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخافُ اللَّهَ فینا؟ هَلْ مِنْ مُغیثٍ یَرْجُو اللَّه بِأغاثَتِنا؟ هَلْ مِنْ مُعینٍ یَرْجُواما عِنْدَاللَّهِ فى أِغاثَتِنا؟».[10]

وقتی صدای غربتش بلند شد، صدای شیون از خیمه ها برخاست. خودش را به خیمه نزدیک کرد و فرمود: عزیزانم! تا من زنده ام، بلند گریه نکنید. دشمن مرا شماتت می کند.

از خیمه ها جدا شد. وقتی بالای بلندی آمدند دیدند سیدالشهدا(علیه السلام) در محاصرۀ دشمن است، او را در بر گرفتند و به او حمله کردند؛ عرق مرگ بر پیشانی حضرت نشسته بود؛ نفس ها به شماره افتاده بود؛ هر نفسی که می کشید خون از بدن حضرت بیرون می زد؛ این صحنه را تماشا کردند:«وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِکَ وَمُولِغٌ سَیْفَهُ عَلَى نَحْرِکَ قَابِضٌ عَلَى شَیْبَتِکَ بِیَدِهِ ذَابِحٌ لَکَ بِمُهَنَّدِهِ»[11]

حضرت اشاره کرد: عزیزانم! برگردید.

نمی دانم به خیمه رسیده بودند یا نه. دیدند صدای هلهله دشمن به گوش می رسد. خدایا! چه اتفاقی افتاده؟ خوب دقت کردند و دیدند صدای دیگری هم به گوششان می رسد. صدای تکبیر سیدالشهدا(علیه السلام) از بالای نیزه ها به گوش رسید.

«السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ»[12]

حجه الاسلام میرباقری

[1]. التوبة: 42.
[2]. همان.
[3]. التوبه: 46.
[4]. شرح نهج البلاغه، عبدالحمید ابن ابى الحدید معتزلی، ج1، ص273، 16، و من خطبة له ع لما بویع بالمدین...، ص: 272
[5]. البقره: 148.
[6]. آل عمران: 133.
[7]. النمل: 88.
[8]. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص: 548.
[9]. پژوهشى پیرامون شهداى کربلا، جمعی ازنویسندگان، ص: 293.
[10]. اسیران و جانبازان کربلا، محمد مظفری سعید، ص: 99.
[11]. بحارالأنوار، مجلسی، ج98، ص: 322، باب 24.
[12] . مفاتیح الجنان، ص: 458.

  • طاهره نظیفی
۰۲
آبان

پرسش:

با سلام با توجه به مصیبت عظیم کربلا و نقش بی بدیل امام حسین علیه السلام در زنده نگه داشتن اسلام, دوست دارم بیشتربا ان امام همام آشنا شوم. لطفا از فضایل ایشان برایم بنویسید.

پاسخ:

از فضای بی پایان آن حضرت به موارد زیر می توان اشاره نمود:
1 - آمدن نام حسین از آسمان
شیخ طوسی و راویان دیگر با سندهای معتبر از امام رضا - علیه السلام - روایت کرده اند که: هنگامی که امام حسین - علیه السلام - به دنیا آمد، پیامبر - صلی الله علیه وآله - به اسماء بنت عمیس فرمودند: ای سماء! فرزندم را بیاور! اسماء می گوید: امام حسین - علیه السلام - را در پارچه سفیدی پیچیده و نزد پیامبر بردم، پیامبر او را گرفته و در دامان خود نهاد، در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه را گفت، در این هنگام جبرائیل - علیه السلام - نازل شد و خطاب به پیامبر - صلی الله علیه وآله - گفت: خدای تعالی بر تو سلام رسانده و می فرماید: از آن جا که علی نسبت به تو به منزله هارون است برای موسی، پس نام این فرزند را شبیر بگذار، که این نام پسر کوچک هارون بود؛ اما چون زبان تو عربی است او را حسین نام بنه! ( 1
2 - پیامبر در مصیبت حسین گریست!
پیامبر - صلی الله علیه وآله - حسین را می بوسید و می گریست و می فرمود: حسین جان! برای تو مصیبتی بزرگ وجود دارد، خداوند لعنت کند قاتل و کشنده تو را، سپس فرمود: ای اسماء! مبادا این سخن را برای فاطمه نقل نمایی. ( 2
3 - فطرس که بود؟
جبرئیل هنگام فرود برای تبریک ولادت امام حسین از جزیره ای عبور کرد، در آن جزیره به فرشته ای که فطرس نام داشت و از حاملان عرش بود برخورد نمود.
فطرس چون در یکی از اوامر خداوندی تاخیر و سهل انگاری کرده بود، در آن جزیره محبوس شده و بال هایش شکسته شده بود، آن زمان که امام حسین - علیه السلام - به دنیا آمد، نزدیک به هفتصد سال بود که فطرس زندانی آن جزیره بود و مشغول به عبادت خداوند. طبق روایتی دیگر خداوند فطرس را میان عذاب آخرت مخیر گردانید و فطرس عذاب دنیا را اختیار کرد، خداوند نیز او را به وسیله مژه های چشمانش در آن جزیره به حالت معلق در آورد، هیچ جانداری ساکن آن جزیره نبود و پیوسته از زیر او بوی بدی بلند می
شد. ( 3
4 - خواهش فطرس از جبرئیل
فطرس زمانی که دید جبرئیل همراه ملائکه به زمین نزول می کنند، از جبرئیل پرسیده: کجا می روید؟
او گفت: خداوند به حضرت محمد مصطفی نعمتی ارزانی فرموده و مرا فرستاده تا به آن حضرت تبریک و تهنیت گویم.
فطرس گفت: ای جبرائیل! من را نیز همراه خود ببر، شاید که آن حضرت برای من دعایی کند و حق تعالی از خطا و گناه من درگذرد. ( 4
5 - آمدن فطرس خدمت پیامبر
جبرئیل همراه فطرس خدمت پیامبر رسید، پس از عرض سلام و تبریک، شرح حال فطرس را برای پیامبر بازگو نمود، پیامبر فرمودند: به او بگو که خودش را به این مولود مبارک بمالد و به جایگاه خود باز گردد ( 5
6 - باز یافتن سلامتی
فطرس خود را به بدن شریف حسین مالید، در این هنگام بود که بال هایش در آمدند و در حالی که این کلمات را می گفت، به سوی بالا عروج نمود، او گفت: یا رسول الله! به زودی این امت تو، این مولود را شهید می کنند و از این جهت که فرزند تو بر من منت نهاد، من نیز به جبران آن، زیارت و سلام زائرینش را به او می رسانم و هر کس که بر او صلوات فرستد، من این صلوات را به  او می رسانم ( 6
7 - فطرس، آزاده شده امام حسین
طبق روایتی دیگر هنگامی که فطرس به سمت آسمان عروج می نمود، این سخنان را می گفت: کیست همانند و همتای من که آزاد شده حسین بن علی و فاطمه و محمد هستم. ( 7
8 - امامت در اولاد توست!
از امام رضا - علیه السلام - روایت شده حسین را نزد پیغمبر - صلی الله علیه وآله - می آوردند و آن حضرت زبانش را در دهان او می گذاشت تا می مکید و به همان اکتفا می کرد و از هیچ زنی شیر نخورد. ( 8) ابن شهر آشوب از بره دختر امیه خزاعی روایتی نقل کرده خلاصه آن این است رسول در یکی از مسافرت های خود به فاطمه فرمود: جبرئیل خبر داده به زودی پسری از تو متولدمی شود تا از مسافرت بر نگردم به او شیر مده تا برگردم و لو ماهی طول کشید.
فاطمه قبول کرد پس از مسافرت حضرت حسین - علیه السلام - متولد شد، فاطمه (س) شیر نداد تا رسول خدا آمد به فاطمه فرمود:
با پسرم چه کردی؟ عرض کرد: شیری هنوز ندادم. رسول خدا او را گرفت زبانش را در دهان حسین گذاشت. داشت می مکید تا آنجا که رسول خدا فرمود کامیاب شدی حسین. سپس فرمود: خداوند از اراده خود بر نمی گردد امامت در اولاد تو است. ( 9
-9 نخستین جایگاه نور حسین (ع)
نخستین جایگاه نور وجود حسین - علیه السلام - پس از ولادت، دو دست و آغوش پر مهر پیامبر گرامی - صلی الله علیه و آله -بود.
آن حضرت در کنار درب اطاق فاطمه - علیها السلام - ایستاده و طلوع نور وجود حسین - علیه السلام - در افق جهان را انتظار می کشید. هنگامی که جهان را به نور وجودش نور باران ساخت و برای آفریدگارش سجده کرد، پیامبر ندا داد که: هان ای سماء! فرزند ملکوتیم را بیاور...
او گفت: هنوز نظیف و آماده دیدارش نساخته ام.
 پیامبر با تعجب فرمود: شما او را نظیف می کنید؟ خداوند او را نظیف و پاک و پاکیزه ساخته است. ( 10
اسماء نگریست و واقعیت را دریافت و آن کودک ملکوتی را در پارچه ای پشمین به سوی پیامبر - صلی الله علیه وآله - آورد.
پیامبر حسین - علیه السلام - را در آغوش گرفت و متفکرانه بر او نگریست و گریستن آغاز کرد و در حالی که آن کودک را مخاطب ساخته بود، فرمود:  ... حسین جان! به راستی که بر من گران است... گران. ( 11
پس از روی دست و آغوش پیامبر، گاهی شانه فرشته وحی جایگاه او بود و گاهی شانه و دوش و سینه پیامبر. پیامبر - صلی الله علیه وآله - گاهی او را بر روی دستان مقدسش می گرفت تا در برابر دیدگان نظاره گر، بوسه بارانش کند و گاهی بالا می برد تا همه  بنگرند و موقعیت او را دریابند. ( 12
10 - جلوه گری نور امام حسین (ع)
بانوی نمونه اسلام حضرت فاطمه زهرا - علیه السلام - می فرماید:
هنگامی که حامل نور وجود حسین - علیه السلام - بودم در شب تار، نیاز به چراغ نداشتم چرا که به هر طرف روی می آوردم، نور باران ( 13 ) می گشت. از خصوصیت دیگر نور وجود آن حضرت، یکی هم این بود که نه تنها در تاریکی درخشندگی و جلوه گری داشت، بلکه به گونه
ای بود که در زیر نور شدید نیز ظاهر می گشت. و نیز داری این ویژگی بود که هیچ مانع و حجاب و پرده ای از تلالو و نور افشانی او مانع نمی شد؛ همانگونه که در مورد پیکر به خون آغشته اش گفتند که: تا کنون هیچ شهید به خاک و خون آغشته ای به نورانیت چهره او ندیده ام.( 14
نور چهره فروزانش همانند ستون نوری بر آسمان تلالؤ داشت و خاک و خونی که بر چهره مقدسش نشسته بود، نمی توانست مانع درخشش خورشید جهان افروزی شود که بر خاک تیره، افتاده بود. ( 15
11 - مسابقه حسن و حسین (ع) در خطاطی
روایت شده که: حسن و حسین - علیه السلام - (در کودکی) مشغول نوشتن بودند، حسن به حسین - علیه السلام - گفت: خط من از خط تو زیباتر است، حسین - علیه السلام - گفت: نه، خط من از خط تو زیباتر است آنگاه به فاطمه - علیها السلام - عرض کردند: مادر: میان ما دواری کن، فاطمه - علیها السلام - که دوست نداشت هیچ یک را آزرده کند فرمود: از پدر خود بپرسید. از علی - علیه السلام - پرسیدند، او هم که دوست نداشت هیچ یک را ناراحت کند فرمود: از جد خود رسول خدا - علیه السلام - بپرسید.
پیامبر - علیه السلام - فرمود: من میان شما داوری کنم تا از جبرئیل بپرسم، چون جبرئیل آمد گفت: من میان آن داوری نمی کنم،
اسرافیل داوری کند، اسرافیل گفت: من هم میان آنان داوری نمی کنم ولی از خدا درخواست می کنم که میانشان داوری فرماید، پس از خدای متعال در خواست داوری کرد، خدای متعال فرمود: من داوری نمی کنم ولی مادرشان فاطمه داوری کند. فاطمه - علیها السلام - عرض کرد: پروردگار! (اکنون) میان آنان داوری می کنم، او گردن بندی از جواهر داشت به (فرزندان خود) حسن - علیه السلام - و حسین - علیه السلام - فرمود: من جواهر این گردنبند را میان شما پخش می کنم هر که بیشتر آن را برداشت خط او زیباتر است، پس آن را پخش فرمود، در این هنگام جبرئیل در بلند ای عرش الهی بود خدا به او فرمان داد که فرود آید و جواهر را میان آنان یکسان تقسیم کند تا هیچ یک ناراحت نشوند. جبرئیل هم (فرمان برده) چنین کرد. این به خاطر تکریم و بزرگداشت آنان بود. ( 16
12 - جلالت قدر امام حسین (ع)
از آیات قرآن شریف که دلالت بر جلالت قدر و عظمت شان امام حسن و امام حسین - علیه السلام - می کند، سوره هل اتی است که شان نزولش را شنیده اید که خلاصه آن چنین است: پس از آن که امیرالمؤمنین - علیه السلام - و حضرت زهرا - علیها السلام - نذر کردند که اگر حسنین از بستر بیماری برخیزند، سه روز روزه بگیرند، پس از بهبود آقازاده وفای به نذر کردند. حسن و حسین - علیه السلام - با آن که خیلی کوچک بودند مع الوصف آنان هم به والدین بزرگوارشان اقتدا کردند و روزه گرفتند. در شب اول هنگام افطار مسکینی آمد و همه، خوراکشان را به او دادند و با آب افطار کردند. در شب دوم هم یتیم آمد باز هم غذایشان را به او عطا کردند و در شب سوم اسیری آمد و اظهار گرسنگی کرد باز همه خانواده تمام خوراکشان را به او مرحمت کردند و به آب افطار کردند. روز چهارم امیرالمؤمنین دید حسنین از شدت ضعف و گرسنگی می لرزند بچه هایی که تازه از بستر بیماری برخاسته و سه روزه گرفته و به آب افطار کرده اند، معلوم است چگونه اند. پیغمبر خدا - صلی الله علیه وآله - ایشان را که دید، متأثر شد دست به دعا بلند کرد که در این هنگام سوره هل اتی نازل شد و باز عامه هم نوشته اند که طبقی بهشتی همراه این سوره نازل گردید که تا یک هفته بوی عطر طعام بهشتی از خانه زهرا بلند بود. غرض این است که حسنین در خرد سالی چگونه مورد لطف و عنایت حق بودند؟ این آیات قرآن در مدح و تمجید از عمل ایشان و پدر و مادرشان است. ( 17
14 - چرا قائم از نسل امام حسین (ع) است؟
در مورد آنکه چرا قائم آل محمد - علیه السلام - از نسل حسین - علیه السلام - زاده شده و از اولاد امام حسن - علیه السلام - زاده نشده و چه علل و عواملی باعث شده که ذریه حسین - علیه السلام - به این افتخار نایل شوند، بحث هایی شده؛ لیکن آنچه از اخبار استفاده می شود حادثه کربلا این امتیاز و فضیلت را به فرزندان حسین اختصاص داده. ابن شهر آشوب در مناقب از عبد الرحمن بن مثنای هاشمی نقل کرده که وی گوید، به امام صادق - علیه السلام - گفتم: از کجا فضیلت و برتری به اولاد حسین - علیه السلام - نسبت به فرزندان امام حسن - علیه السلام - آمده؟ در حالی که هر دوی آنان در یک ماجرا جریان داشتند؟
فرمود: مگر اعتقاد ندارید آنچه را من می گویم؟ بدانید که همانا جبرئیل بر رسول خدا فرود آمد و از تولد حسین و کشته شدن او
خبر داد و سه مرتبه این خبر تکرار شد. رسول خدا گفت: من چنین فرزندی را نمی خواهم. آنگاه پیغمبر اکرم علی را طلبید و او را مطلع ساخت. علی هم همان کلمه را گفت که من به احتیاج ندارم و به فاطمه - علیها السلام - مطلب را گفتند، او هم اظهار بی میلی نمود.
سپس جبرئیل نازل شده و فرمود: این پسر و فرزندان او وارث من و پیشوایان دین من خواهند بود. فاطمه عرض نمود: ای پدر! به قضای خدا رضا دادم. پس به حسین - علیه السلام - حمل یافت و بعد از شش ماه او را فرو گذاشت و فرزند شش ماهه ای زنده نمانده جز حسین - علیه السلام - و عیسی و به روایتی یحیی. ( 18
15 - پوشاک از بهشت
خداوند حسن و حسین علیه السلام را در مورد لباس و پوشاک نیز مورد عنایت خاص خویش قرار داد و بارها از لباس های زیبای بهشت در رنگ های ویژه، به آنان هدیه داد، که سر تفاوت رنگ لباس آنان نیز مشهور است ( 19
همسر پیامبر صلی الله علیه وآله، ام سلمه می گوید:
پیامبر را دیدم که لباس مخصوصی که در دنیا نظیرش را ندیدم، بر اندام حسین علیه السلام می پوشاند، در مورد آن سوال کردم که فرمود:
این هدیه خدا به حسین است و من آن را بر اندامش می پوشانم، از ویژگی های آن این است که تار و پودش از کرک بال جبرئیل
است ( 20
 و نیز خداوند به دست فرشتگان بر بدن به خون خفته و عریانش که بر خاک افتاده بود از لباس های بهشتی پوشانید. ( 21
16 - احترام پیامبر به امام حسین (ع)
گاه پیامبر بر فراز منبر مشغول سخنرانی بود که امام حسین علیه السلام به سویش می آمد و او در همان حال، سخن خویش را رها و از منبر فرود می آمد و از او استقبال می نمود و بر کتف خویش می نهاد و می آورد، آنگاه در کنار یا رد دامان خویش جای می
داد.
شگفت آورتر از این، گاه اتفاق می افتاد که او در حال سخن بود که امام حسین علیه السلام می آمد و آن حضرت از منبر فرود می آمد و او را استقبال می کرد و آنگاه دلیل کار خویش را شدت عشق و علاقه به کودک گرانقدر خویش، عنوان می ساخت،
همانگونه که در روایتی آمده است که فرمود:  به خدایی که جانم در قبضه قدرت اوست با دیدن حسین علیه السلام متوجه نشدم که چگونه از منبر فرود آمدم. ( 22
17 - بوسه پیامبر بر امام حسین (ع)
پیامبر صلی الله علیه وآله امام حسین علیه السلام را به هنگام بازی با کودکان در میدانگاه مدینه نگریست در برابر دیدگاه انبوه مردم به سوی او رفت و دستان مقدسش را گشود و کودک محبوبش شروع به دویدن در میدانگاه کرد و پیامبر نیز در پی او، پس او را گرفت یک دست در زیر چاه و دست دیگرش را به پشت سرش نهاد و دهان بر دهان او نهاد و بوسه بارانش ساخت و فرمود:
حسین منی وانا من حسین منی احب الله من احب حسینا، حسین سبط من الاسباط. مردم! بدانید من از حسین هستم و حسین از من، خدا، هر آن کس که حسین علیه السلام را دوست بدارد دوست می دارد....
18 - نه حسین بر پشتم بود!
امام حسین علیه السلام در کودکی اش بر پشت آن حضرت که در حال سجده و نیایش با خدا و نماز جماعت بود، می نشست و او
آنقدر سجده را طول می داد تا کودک محبوب خود فرود آید، کسانی که با آن حضرت نماز را به جماعت می خواندند، می پرسیدند: آیا در حال سجده، وحی الهی فرود آمده است؟ می فرمود: نه! بلکه فرزند گرامیم حسین، بر پشتم نشسته بود. ( 23
19 - محبت پیامبر به دوستداران حسین (ع)
پیامبر روزی کودکی را در راه دید و او را در برگرفت و مورد مهر و محبت بسیار قرار داد، هنگامی که دلیل آن را پرسیدند، فرمود:
من او را دوست می دارم چرا که او فرزندم حسین را دوست می دارد. خود دیدم که خاک پای حسن را برداشت و بر چهره نهاد و جبرئیل به من خبر داد که او در حماسه عاشورا، از یاران حسین خواهد بود. ( 24
20 - الطاف خاصه الهی به امام حسین (ع)
خدای جهان آفرین، در قلمرو الطاف خاصه اش به امام حسین علیه السلام قلب باطنی پیامبر را بدو ارزانی داشت که خود پیام آور محبوبش فرمود:
انه مهجه قلبی حسین، مایه حیات قلب من است.
و روح مقدس آن حضرت را بدو ارزانی داشت که خود فرمود:
روحی التی بین جنبی. ( 25 ) حسین روحی است که در کران وجود من است.
دل مصفا و مطهر آن حضرت را به او ارزانی داشت و او را میوه دلش قرار داد.
مغز و اندیشه بلند آن حضرت را بدو ارزانی داشت و او را مایه آرامش آن حضرت ساخت.
قدرت بینایی آن حضرت را بدو ارزانی داشت که خود فرمود:
هنگامی که به فرزندم حسین علیه السلام می نگرم، گرسنگی و اندوهم رخت بر می بندد.
حس بویایی آن حضرت را بدو ارزانی داشت که خود فرمود:
حسین علیه السلام گل خوشبوی زندگی من است.
نیروی پیامبر را به او ارزانی داشت که خود می فرمود: حسین علیه السلام طعام من است، به گونه ای که با نظاره به او گرسنگی و ناتوانیم از میان می رود.
شانه آن حضرت را به او ارزانی داشت و آن را برایش مرکب ساخت.
پشت آن حضرت را بدو ارزانی داشت و آن را سواری او ساخت.
دامان آن حضرت را بدو ارزانی داشت و آن را مربی و پرورشگاه ارزشهای آسمانی و والاییهای او ساخت.
زبان آن حضرت را به او ارزانی داشت و آن را برای او پربار ساخت.
دست آن حضرت را به او ارزانی داشت و انگشتانش را تغذیه کننده آن ساخت.
سینه گسترده اش را به او ارزانی داشت و آن را جایگاه امن و مجلس او ساخت.
دو لب پیامبر را بدو ارزانی داشت و آنها را وسیله نوازش و مهر ورزی بدو قرار داد.
سخن آن حضرت را بدو ارزانی داشت و آن را تمجید کننده و سراینده سوگنامه حسین علیه السلام ساخت.
دیگر، پسر آن حضرت را بدو ارزانی داشت و آن را فدای حسین علیه السلام ساخت که پیوسته می فرمود:
.( فدیت من فدیته بابنی ابراهیم به فدای کسی که پسرم ابراهیم را، فدای او ساختم. ( 26
21 - تفسیر لؤلؤ و مرجان
در تفسیر مجمع البیان از امین الاسلام طبرسی به نقل از سلمان فارسی و سعید بن جبیر و سفیان ثوری چنین آمده است: دو دریای
مزبور در آیه شریفه مرج البحرین یلتقیان، بینهما برزخ لا یبغیان، فبای آلا ربکما تکذبان، یخرج منهما اللؤلو و المرجان، علی و فاطمه اند و برزخ محمد صلی الله علیه وآله و لؤلو و مرجان حسن و حسین اند. ( 27
22 - آیه مباهله، فضیلتی دیگر
در قول خداوندگار - از آیه مباهله - دلیلی قوی بر فضل اصحاب کساء علیه السلام است که هیچ دلیلی به قوت آن نیست.
و اجماع امت اسلام است که اصحاب کساء در روز مباهله، فقط فاطمه و پدر او و شوهر او و دور فرزند او حسن و حسین بوده اند و احدی با آنان نبوده است. و کسی ادعا نکرده است که غیر از پیغمبر و وصی او امام امیرالمؤمنین علی و حضرت فاطمه کفو امام علی و دو فرزندش حسن و
حسین، دیگری در روز مباهله داخل در اصحاب کساء بوده است و با آنان شرکت داشته است؛ و اگر کسی ادعا کند، بدون هیچ شک و پیکار، بر خدا و رسولش دروغ بسته است و افتراء زده است، حمد خدای را که ما را از متمسکین به ولایت اصحاب کساء قرار داده است.
مفسران قرآن در تفسیر آیه مباهله، از عایشه روایت کرده اند که گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله در روز مباهله برای مباهله از خانه خارج شده است، و عبای مشکین نشانه دار از موی سیاه بر دوش گرفته بود، پس حسن آمد و او را داخل در عبا فرمود: و پس از آن حسین آمد و او را داخل در عبا فرمود، و پس از آن فاطمه و سپس علی، آنگاه گفت: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا.
پس بدان که مراد امامیه - خداوند برهانشان را نورانی بفرماید - از اصحاب کساء و آل عبا این پنج تن معصوم منصوص از آیه مباهله قرآن است.
در آیه مباهله ابناء و نساء بر انفس مقدم آورد شده اند تا تنبیهی بر لطف مکانت و قرب منزلتشان بوده باشد؛ و نیز ایذان و اشعاری بدین معنی داشته باشد که ابناء مقدم بر انفس و مفدی انفس اند. ( 28
23 - سفارش پیامبر به معرفت حسین (ع)
پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله فرمود:
هان ای مردم! آن چنانکه شایسته است حسین علیه السلام را بشناسید و همانگونه که خدایش او را بر همگان امتیاز و برتری بخشیده است برترش دارید. ( 29
24 - حرام بودن آتش بر امام حسن و حسین
جعفر بن محمد بن زید گوید:
در بغداد بودم که محمد بن منده بن مهریزد مرا گفت: آیا خواهی که به خدمت حضرت محمد بن علی الرضا علیه السلام برسی؟
گفتم: آری!
پس بر او داخل شدیم و سلام کرده، نشستیم، حضرت گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: فاطمه علیها السلام، عفیف و پاک بود؛ پس خداوند آتش را بر ذریه او حرام گردانید، و این، خاص حسن و حسین علیه السلام،است. ( 30
25 - ستوده همگان
از ویژگی های امام حسین علیه السلام یکی آن است که مورد ستایش همگان است.
خدا، پیامبران، فرشتگان، صالحان، مؤمنان، تقوی پیشگان، دوستان تا کافران و دشمنانش، همگی او را ستوده و همگی در وصف او سخن گفته اند. خداوند آن حضرت را در قرآن مجیدش به صورت های گوناگون ستوده است، برای نمونه
1 - او را مصداق کامل و جامع نفس مطمئنه شمرده است.
.( 2 - او را بهره عظیمی از رحمت خویش عنوان ساخته است. ( 31
3 - او را والاترین پدرانی قرار داده، که احترام و تجلیل از آنان را مقرر داشته است.
اینک... نیک بیندیش که آیا بر این پدر والا، خدمتی کرده ای و شرط احساس را انجام داده ای؟
4 - او را مصداق بارز و سالار شهیدان و کسانی که مظلومانه به خون خویش غلطیدند برشمرده است.
5 - او را ذبح عظیم توصیف فرموده است.
6 - او را رمز روح حقیقت کهعیص شمرد.
7 - و نیر آن حضرت را با نامهای مقدس و بزرگی چون فجر، زیتون، مرجان و... نام نهاد.
8 - و در ستایش شخصیت و عظمت او در سمت راست عرش مرقوم داشت: ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه به راستی که حسین علیه السلام مشعل روشنی بخش هدایت و کشتی نجات است. ( 32
26 - مرثیه جابر بر ابی عبد الله (ع)
عماد الدین طبری در بشارت المصطفی روایت کرده است که: جابر بن عبدالله انصاری در زیارت امام ابی عبد الله الحسین علیه السلام در روز اربعین چنین گفت: شهادت می دهم که تو فرزند بهترین پیامبران و پسر سید مؤمنان، و فرزند هم سوگند تقوی و سلاله هدایت و خامس اهل کسائی ( 33
27 - اصحاب کساء
اصحاب کساء در مباهله فقط فاطمه و پدر او و شوهر او و دو فرزند او حسن و حسین بودند و احدی با آنها همراه نبود.
هیچ کسی مدعی نشد که جز پیامبر و حضرت وصی، امام امیرالمؤمنین علی و کفو وی فاطمه و دو فرزند ایشان حسن و حسین دیگری در مباهله داخل بوده است. بدون شک مدعی شخص دیگر بر خدا و رسولش دروغ بسته است.
الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایتهم؛
.( ستایش خدای را که ما را از متمسکان به ولایت ایشان قرار داده است ( 34
28 - میوه درخت نبوی
از ابن عباس روایت شد که گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: من درختم و فاطمه حمل آن و علی لقاح آن و حسن و حسین میوه آن اند و دوستداران اهل.بیت حقیقتا برگ بهشتی آنند.35

پی نوشت:
. 1) فضایل امام حسین - علیه السلام - از منتهی الامال، ص 45 )
. 2) فضایل امام حسین - علیه السلام - از منتهی الامال، ص 46 )
. 3) فضایل امام حسین - علیه السلام - از منتهی الامال، ص 54 )
. 4) فضایل امام حسین - علیه السلام - از منتهی الامال، ص 55 )
. 5) فضایل امام حسین - علیه السلام - از منتهی الامال، ص 58 )
. 6) فضایل امام حسین - علیه السلام - از منتهی الامال، ص 60 )
. 7) فضایل امام حسین - علیه السلام - از منتهی الامال، ص 63 )
. 8) اصول کافی، طبع جدید، ج 2، ص 366 )
. 9) مناقب ابن شهر انوار، ج 3، ص 50 )
. 10 ) بحار الانوار، ج 43 ، ص 256 )
11 ) جلاء العیون، ج 2، ص 6، بحار الانوار، ج 43 ، ص 243 ، با اندک تفاوتی. )
. 12 ) ویژگیهای امام حسین - علیه السلام - ص 86 و 87 )
. 13 ) بحارالانوار، ج 45 ، ص 57 )
. 14 ) بحار الانوار، ج 45 ، ص 57 )
. 15 ) ویژگیهای امام حسین - علیه السلام - ص 86 )
. 16 ) فرهنگ جامع سخنان امام حسین - علیه السلام -، ص 68 و 69 )
. 17 ) سیدالشهدا - علیه السلام - شهید دستغیب، ص 29 )
. 18 ) ناسخ التواریخ، ج 6، ص 4 )
. 19 ) بحارالانوار، ج 44 ، ص 245 )
. 20 ) بحار الانوار، ج 43 ، ص 271 )
. 21 ) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 283 )
. 22 ) بحارالانوار، ج 43 ، ص 295 )
. 23 ) بحار الانوار، ج 43 تص 294 ؛ مسند احمدحنبل، ج 3، ص 493 )
. 24 ) بحارالانوار، ج 44 ، ص 242 )
. 25 ) بحار الانوار، ج 44 ، ص 296 )
. 26 ) ویژگیها امام حسین علیه السلام، ص 185 تا 187 )
. 27 ) فص حکمه، حسن زاده آملی، ص 45 )
. 28 ) شرح فص حکمه، ص 193 )
. 29 ) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 108 )
. 30 ) رساله امامت، ص 213 )
. 31 ) بحار الانوار، ج 43 ، ص 279 )
. 32 ) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 103 )
. 33 ) فص حکمه عصمتیه، حسن زاده آملی، ص 54 )
. 34 ) فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه. ص 53 )
. 35 ) فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه، ص 44


  • طاهره نظیفی
۰۲
آبان


«کمال الدین و تمام النعمة» یکی از کتابهاى مشهور شیخ صدوق

است.در این کتاب ماجرای زیر از قول زُهرى آمده است:

 

خدمت حضرت زین العابدین (ع) بودم، مردى ازیاران حضرت وارد شد،

امام فرمودند: چه خبر؟ عرضه داشت: چهارصد دینار بدهکارم در برابرش

براى پرداخت آن دینارى ندارم، عائله ام سنگین است و از عهده

خرجشان برنمى آیم. امام سجّاد (ع) ناراحت شده و بلندگریستند.

به حضرت عرضه داشتم: گریه براى مصائب و شدائد است. امام فرمود:

چه مصیبتى بزرگتر از اینکه انسان خلأ زندگى برادر مؤمنش را ببیند و

امکان جبرانش نباشد، سختى و رنج مسلمان را بنگرد و قدرت رفع آن

را نداشته باشد.

مجلس تمام شد، مخالفینى که از آن جلسه باخبر شدند، زبان به

طعنه گشودند که اینان ادّعا دارند که آسمان و زمین در مدار اطاعتشان

هستند و خداوند خواسته آنان را در هر زمینه اى اجابت مى کند، با

این همه به عجز از اصلاح وضع نزدیکترین دوستانشان اقرار مى کنند!


آن مرد فقیر هم آن یاوه ها را شنید، پس به محضر امام شرفیاب
 
شد و عرضه داشت: طعنه دشمنان از فقر و فاقه ام سنگین تر است.
 
امام فرمودند: خداوند براى کارت گشایشی ایجاد کرده. پس خادم
 
خود را صدا زدند و فرمودند: افطارى و سحرى مرا بیاور، دو قرص نان
 
جوین که از خشکى قابل خوردن نبود آورد، حضرت فرمود: این  دو قرص
 
نان را ببر که خداوند خیر تو را در این دو نان قرار داده. مرد فقیر آن دو
 
قطعه نان را گرفت و در حالى که نمى دانست این دو قرص نان چه
 
مشکلى را حل مى کند، وارد بازار شد.
 
ماهى فروشى را دید که ماهى رنگ پریده اى برایش مانده، آن ماهى
 
را به یک قرص نان معامله کرد، سپس به نمک فروشى رسید و نان دیگر
 
را با مقدارى نمک عوض کرد، آنگاه به خانه آمد، چون شکم ماهى را باز
 
کرد دو لؤلؤ گران قیمت از شکم ماهى درآمد. خدا را شکر کرده و با
 
عیال خویش در نشاط و سرور غرق شد. در این هنگام در خانه را کوفتند،
 
چون به در خانه آمد ماهى فروش و نمکى بودند، دو قرص نان جوین خشک
 
را پس دادند و گفتند: ما را قدرت بر خوردن این دو نان جوین نیست . نان از
 
آن تو، ماهى و نمک هم برای خودت و اهل و عیالت حلال !

چون ماهى فروش و نمک فروش گذشتند، خادم  امام زین العابدین (ع) 

آمد و گفت: اى مرد، خداوند براى تو گشایش داد. امام سجّاد(ع) فرموده

آن دو قرص نان را برگردان که غیر از ما کسى قدرت خوردن اینگونه طعام

را ندارد !!

آن مرد نانهای جوین حضرت را پس فرستاد و دو لؤلؤ را فروخت، قرضش

را ادا کرد و مایه اى براى خرج خانه فراهم آورد. مردم با دیدن وضع او 

دوباره به یاوه گوئى پرداختند که این چیست و آن کدام است؟ یکجا

زین العابدین از رفع رنج وى عاجز است، جاى دیگر اینگونه وى را بى نیاز

مى کند!


چون به حضرت خبر رسید، فرمود: این یاوه ها را درباره رسول خدا (ص)

هم مى گفتند که چگونه در یک شب از مکّه به بیت المقدس رفته و آثار

انبیا را در آنجا مشاهده نموده در حالى که بین مکّه و بیت المقدس،

مسافت بسیار است. و اللّه مردم به وضع ما جاهلند، نمى دانند که

مراتب رفیع از طریق تسلیم و رضا و عدمِ چون و چرا در کار حقّ به انسان

مى رسد. اولیاء الهى آنچنان در محنتها و سختیها صابرند که کسی به

پاى آنان نمى رسد، از این روى خداوند مهربان تمام درهاى عنایت را به

روى آنان باز فرموده و در هر حال عاشقان خدا جز آنچه خدا مى خواهد

نمى خواهند.


  • طاهره نظیفی
۰۲
آبان


امام باقر علیه السلام فرمودند: در عهد پیامبر خدا ، مؤمنى فقیر و سخت

نیازمند در میان سکو نشینان مسجد پیامبر(ص) به سر مى برد . او در

تمام اوقات با پیامبر خدا بود و در هیچ نمازى نبود که با پیامبر خدا نباشد.

پیامبر خدا دلش براى او مى سوخت و به نیازمندى و غربت او

مى نگریست و مى فرمود : «اى سعد! اگر چیزى به دستم برسد ، تو را

بى نیاز مى کنم».

مدّت ها گذشت و چیزى به دست پیامبر خدا نرسید. اندوه پیامبر خدا

بر سعد ، شدّت گرفت . خداوند سبحان از غم و غصّه پیامبر خدا براى

سعد ، آگاه شد و جبرئیل علیه السلام را با دو  درهم نزد پیامبراکرم

فرو فرستاد . جبرئیل به پیامبر صلى الله علیه و آله عرضه داشت :

اى محمّد! خداوند از غم و غصّه تو براى سعد ، آگاه شد . حال آیا

دوست دارى او را بى نیاز گردانى؟

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود : «آرى» .

جبرئیل علیه السلام گفت: این دو درهم را بگیر و به او بده و دستور بده

تا با آنها کاسبى کند.

پیامبر خدا درهم ها را گرفت . سپس براى نماز ظهر بیرون رفت . سعد

جلوی حجره ى پیامبر خدا ایستاده و منتظر ایشان بود . پیامبر خدا چون

او را دید ، فرمود : «اى سعد! کاسبى کردن بلدى؟» .

سعد گفت : به خدا سوگند تاکنون مالى نداشته ام که با آن کاسبى کنم!

پیامبر صلى الله علیه و آله آن دو درهم را به او داد و فرمود : «با اینها

کاسبى کن و [آنها را] براى به دست آوردن روزىِ خدا به کار بینداز».

سعد ، آن دو درهم را گرفت و همراه پیامبر صلى الله علیه و آله رفت و

نماز ظهر و عصر را با ایشان خواند .

پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: «برخیز و در طلب روزى درآى که

من از حال و روز تو غمناک بودم، اى سعد!».

دیری نپایید وضع سعد، چنان شد که هر چه با یک درهم مى خرید، با دو

درهم مى فروخت و اگر با دو درهم مى خرید، به چهار درهم مى فروخت.

بدین ترتیب ، دنیا به سعد ، رو کرد و مال و منالش بسیار شد و کسب و

کارش بالا گرفت. پس در کنار درِ مسجد، دکانى زد و در آن جا نشست و

در همان جا به کسب و کار پرداخت . هر گاه بلال براى نماز ، اقامه

مى گفت و پیامبر خدا بیرون مى آمد ، سعد ، همچنان سرگرم دنیا

بود و بر خلاف گذشته و زمانى که هنوز گرفتار دنیا نشده بود ، دیگر نه

وضویى مى ساخت و نه آماده نماز مى شد و دایم سرش به تجارت

گرم بود .

پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرمود : «اى سعد! دنیا تو را از نماز ،

باز داشته است!» و او مى گفت : چه کنم؟ اموالم را ضایع کنم؟! به این

آدم ، جنس فروخته ام و مى خواهم بهایش را از او بگیرم . از این یکى ،

جنس خریده ام و مى خواهم پولش را بدهم.

پیامبر خدا از این وضع سعد بیشتر از وقتى که از نادارىِ او ناراحت شده

بود که جبرئیل علیه السلام بر ایشان فرود آمد و گفت : اى محمّد! خداوند

از اندوه تو براى سعد ، آگاه شد . کدام یک را دوست تر مى دارى : حالِ اوّل

او را ، یا این حالِ او را؟

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: « ای جبرئیل! حال اوّلِ او را ؛ چرا که

اینک دنیاى او آخرتش را بر باد داده است» .

جبرئیل علیه السلام به پیامبر صلى الله علیه و آله عرضه داشت : همانا

دوستىِ دنیا و مال و منال ، مایه فتنه و باز داشتن از آخرت است . به

سعد بگو آن دو درهمى را که به او دادى ، به تو برگردانَد .

پیامبر صلى الله علیه و آله بیرون رفت و به سعد برخورد و به او فرمود:

سعد! نمى خواهى آن دو درهمى را که به تو دادم ، به من پس بدهى؟

سعد گفت : چرا ؛ دویست درهم مى دهم. پیامبر صلى الله علیه و آله

فرمود : «اى سعد! من بیش از دو درهم از تو نمى خواهم» .

سعد ، دو درهم به پیامبر صلى الله علیه و آله داد. از آن پس ، دنیا به

سعد پشت کرد ، به طورى که هر چه گرد آورده بود ، رفت و سعد ،

به حال و روز اوّلش باز گشت.

  • طاهره نظیفی
۰۲
آبان


یکی از اختلافاتی که شیعیان و اهل تسنن دارند، نحوه پایان دادن به

 

قرائت قرآن است اینکه قرائت قرآن را با "صدق الله العلی العظیم"

 

پایان دهیم یا با "صدق الله العظیم" ؟

 

اما اینکه این اختلاف از کجا آب می خورَد باید توجه داشت اصراری که

 

شیعیان بر خواندن ذکر کامل "صدق الله العلی العظیم" دارند با توجه

 

به روایاتی است که در منابع‎ حدیثی موجود است مثل این روایات :

 

 


 

 «ابن سلام از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) سوالات متعددی کرد که

 

یکی از آنها این بود: ای محمد به من خبر ده شروع و ختم قرآن با چیست؟

 

پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:

 

شروع آن با «بسم الله الرحمن الرحیم» و پایان آن با «صدق الله العلی العظیم»

 

است».  بحارالانوار، ج 57، ص 243، باب 37، ص 241، چاپ بیروت

 


در اعمال ام داود است که امام صادق(علیه السلام) فرمود:

 

«بعد از خواندن قرآن در حالی‎که رو به قبله هستی «صدق الله العلی العظیم»

 

بگو».  بحارالانوار ج 95، ص 400، باب 26

 

علامه مجلسی در شرح این عبارت گفته است معنای کلام این نیست که

 

"صدق الله العلی العظیم" جزء قرآن است بلکه منظور این است که سزاوار

 

می باشد تلاوت قرآن با این عبارت ختم شود.

 


 اما اهل تسنن دلیلی که برای گفتن "صدق الله العظیم" ارائه می‎کنند

 

ظاهرا این است که چون شیعیان می خواهند نام علی را هم‎طراز نام

 

خدا قرار ‎دهند  آن ‎را در کنار نام خدا در "صدق الله العلی العظیم"می آورند.

 

برای قضاوت در مورد دلیل اهل سنت، بد نیست به قرآن هم مراجعه‎ای

 

داشته باشیم :

 

جالب آنکه در قرآن کریم هم در مورد اوصاف خدای متعال جمله

 

"هو العلی العظیم" آمده مثل :آیه 4 سوره شوری :

 

" لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ"

 

و یا آیه 255 بقره ( آیه الکرسی) :

 

  • طاهره نظیفی
۰۲
آبان


 
کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز
 
الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ (نور/۲۶)
زنهای ناپاک و زشتکار ، شایسته ی مردان ناپاکند و همچنین مردان ناپاک، شایسته ی زنان ناپاکند .
زنهای پاکدامن نیز، شایسته ی مردان پاکدامن ، و مردان پاکدامن ، شایسته زنان پاکدامنند .
 
هر چه کنی به خود کنی گر همه خوب و بد کنی
 
إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا (اسراء/۷)
اگر احسان وخوبی کنید ، به خودتان خوبی کرده اید و اگر بدی کنید ، به خود بدی کرده اید .
 
چو ایزد ببندد ز حکمت دری به رحمت گشاید در دیگری
 
مَا نَنسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أَوْمِثْلِهَا (بقره /۱۰۶)
هر آیه ای را که منسوخ کنیم یا آن را متروک سازیم ، بهتر از آن یا مثل آن را می آوریم .
 
واعظان کین جلوه بر محراب و منبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگری می کنند
 
أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ (بقره/۴۴)
 
آیا مردم را به خیر و نیکی سفارش می کنید و خودتان را فراموش می نمائید.
 
مور همان به که نباشد پرش
 
یا این مثل :
 
آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی یک شکم در آدمی نگذاشتی
 
وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ (شوری /۲۷)
 
اگر خداوند رزقش را برای بندگانش زیاد کنند ، در زمین طغیان می کنند .
 
جواب ابلهان خاموشی است
 
إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاماً (فرقان /۶۳)
 
هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب می‌سازند ، سلام می‌دهند .
 
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
 
وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (نجم /۳۹)
 
برای انسان جز آنچه که سعی کرده نخواهد بود .
 
یار بی پرده از در و دیوار در تجلی است یا اولی الابصار
 
فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ (بقره /۱۱۵)
 
به هر طرف که روی بگردانید ، آنجا وجه الله است و روی به جانب خداست .
 
سحرخیز باش تا کامروا باشی
 
وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَّکَ عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَّحْمُوداً (اسراء /۷۹)
 
قسمتی از شب بیداری کن و نافله به جا بیاور تا خداوند تو را به مقام محمود برساند .
 
چیست احسان ، را مکافات ای پسر ؟ لطف و احسان و ثواب معتبر
 
هَلْ جَزَاء الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ (الرحمن /)
 
آیا پاداش احسان ، چیزی غیر از احسان است ؟
 
  • طاهره نظیفی
۰۲
آبان


دشمنان اهل بیت پس از شهادت جان سوز امام حسین علیه السلام و یارانش ، دست از جنایات خویش برنداشتند، بلکه عصر این روز غم آلود جنایت هاى دیگرى مرتکب شدند :

 ۱- غارت خیمه ها
سپاه عمر بن سعد، به ویژه دسته نابکار شمر، پس از شهادت امام حسین علیه السلام به خیمه هاى آن حضرت یورش برده و خیمه ها را غارت کردند و چهارپایان ، لباس ها، و هر چه بود را به یغما بردند. آنان ، حتى حریم اهل بیت علیه السلام را مراعات نکردند.
حضرت زینب سلام الله علیها روایت چنین می‌کند:
کنار خیمه ایستاده بودم که ناگاه، مردی کبودچشم (خولی) به سوی خیمه آمد و آن را غارت کرد. امام سجاد علیه السلام روی فرش پوستی خوابیده بود. خولی پوست را چنان از زیر امام کشید که امام با صورت روی خاک افتاد. سپس متوجه من شد، جلو آمد و مقنعه‌ام را کشید و گوشواره از گوشم بیرون آورد که گوشم پاره شد. 
 حمید بن مسلم روایت نقل کرده به اتفاق شمر بن ذى الجوشن و گروهى از پیادگان ، از خیمه ها گذشتیم تا به على بن الحسین علیه السلام رسیدیم که از شدت بیمارى از هوش رفته بود. همراهان شمر گفتند: که این بیمار را هم بکشیم ؟من گفتم : سبحان الله چه بى رحم مردمید شما. آیا این نوجوان ناتوان را هم مى خواهید بکشید؟ همین بیمارى که بر او عارض شده ، او را کافى است . به هر طریقى بود آنان را از کشتن على بن الحسین علیه السلام بازداشتم ، ولى آن بى رحم ها پوستى را که آن حضرت بر آن خفته بود بکشیدند و به یغما بردند.


2 - آتش زدن خیمه ها
دشمنان پس از غارت خیمه ها و به یغما بردن دارایى ها و اشیاى موجود بازماندگان ، خیمه ها را به آتش کشیدند. در این هنگام ، کودکان و زنان بى سرپرست ، از خیمه ها بیرون آمده و به بیابان هاى اطراف گریختند.

آتش که خیمه‌ها را دربرگرفت ،حضرت زینب نزد امام سجاد علیه السلام رفت و پرسید:
ای یادگار گذشتگان و پناه باقیماندگان! خیمه‌ها را آتش می‌زنند. ما چه کنیم؟
امام فرمود:« فرار کنید.» همه کودکان و بانوان، گریان و فریادزنان سر به بیابان‌ها گذاشتند.
ولی حضرت زینب کنار بستر امام سجاد علیه السلام ماند چون امام بر اثر شدت بیماری قادر به فرار نبود.
یکی از سربازان دشمن می‌گوید:
« بانوی بلندقامتی را کنار خیمه‌ای که آتش در اطراف آن شعله می‌کشید، دیدم. آن بانو گاهی به راست و چپ و گاهی به آسمان نگاه می‌کرد و از شدت ناراحتی دست‌هایش را به هم می‌زد. گاهی هم وارد خیمه می‌شد و بیرون می‌آمد. به سرعت نزد او رفتم و گفتم:« ای بانو، مگر شعله آتش را نمی‌بینی؟ چرا مانند سایر بانوان فرار نمی‌کنی؟»
او گریه کرد و فرمود:
« ما شخص بیماری درون این خیمه داریم که قدرت نشستن و برخاستن ندارد. چگونه او را تنها بگذارم و بروم در حالی که آتش از هر سو در اطرافش شعله می‌کشد؟»



3 - تاختن اسب بر پیکر شهیدان
عمر بن سعد خطاب به سپاه خود گفت : چه کسانى آمادگى تاختن اسب بر کشتگان را دارند؟ ده نفر از آنان اعلام آمادگى کردند . این عده پس از نعل بندى اسبان خویش بر پیکر شهیدان کربلا، از جمله اباعبدالله الحسین علیه السلام اسب تاختند و پیکرهاى پر از جراحت و بى سر شهیدان را در هم شکستند.


فرازی از زیارت ناحیه ی مقدّسه که حضرت بقیّة الله- ارواحنا فداء- خطاب به جد بزرگوارشان سالار شهیدان (ع) می فرمایند:

 «اگر روزگار مرا به تأخیر انداخت و دست تقدیر مرا از یاری تو بازداشت، و نبودم با کسانی که با تو کارزار کردند بستیزم، و با آنانکه با تو دشمنی داشتند به نبرد برخیزم، اینک هر صبح و شام برایت ناله می کنم، وبه جای اشک برایت خون می گریم، به خاطر حسرت بر تو و اندوه و تأسف بر مصیبت هایی که بر تو وارد شد، تا اینکه در اثر سوز جانفرسای مصیبت ها و غصه ی جانکاه و اندوه فراوان بمیرم».

  • طاهره نظیفی
۰۲
آبان

ابن کثیر در تاریخ خود میگوید یزید همدم شراب بود و معاویه که دوست داشت با نرمی پندش دهد به او گفت پسرم تو بدون پرده دری و هتک حیثیت و ارزش خود هم توان کامیاب شدن را داری پس خود را دشمن شاد و دوست گریز نکن و برای او اشعاری در همین مضامین گفت تاریخ ابن کثیر جلد 8 صفحه228   در معجم البلدان گوید معاویه یزید را به حج فرستاد و برخی گفتند او را با خود به حج برد و یزید در مدینه مجلس شراب اراست.صاحب اغانی گوید یزید بن معاویه اولین خلیفه ای بود که سنت نغمه سرایی و اواز خوانی و باده گساری را در اسلام بنا نهاد مغنیان اوازه خوان را در پناه خود اورد و بی باکانه به شرب خمر پرداخت سر جون نصرانی و اخطل نصرانی شاعر و ندیم و هم پیاله او بودند و برخی مطربان بد مست یله ورها را نزد او می اوردند . فرا رویش مینشستند و وی خلعتشان می داد کتاب اغانی جلد 16 صفحه 68    بلاذری در انساب الاشراف گوید یزید بن معاویه اولین کسی بود که شرب خمر را علنی کرد او دلباخته غنا و طرب و شکار و همدمی با دختران و پسران اوازه خوان بود و عیاشی و سرگرمی دیگرش میمون بازی و جنگ اندازی سگان و خروس ها بود.بسیار طبیعی بود که اطرافیان یزید از او تاثیر پذیرند و افراد خبیث و هرزه و بی حیا به انچه او میکرد تظاهر نمایند چنانکه مسعودی در مروج الذهب روایت کند فسق و فجور یزید بر اصحاب و کارگزاران وی اثر گذارد و فزونی گرفت تا انجا که  مردم به ملاهی و گناه روی اوردند و شراب خواری را علنی کردندو گوید یزید را میمونی خبیث بود با کنیه ابو قیس که او را ندیم بزم شراب خود کرده بود و برای او جایگاه خاص قرار داده بود ان را بر گور اسب وحشی رام شده با زین و لگام مینشانید و در روز های مسابقات اسب دوانی به میدان میفرستاد که در یکی از روزها پیشی گرفت و پرچم مسابقه را ربود و به پایان خط رسید قبایش حریر سرخ و زرد و چسبان و کلاهش از حریر رنگارنگ همچون شقایق بود زین ان گور اسب نیز از حریر سرخ منقوش به طرحهای گوناگون بود مروج انذهب جلد 3 صفحه 67 و 68      بلاذری درباره این میمون گوید یزید بن معاویه بوزینه ای داشت که او را فرا روی خود مینشانید و ابا قیسش مینامید و به او شراب میخورانید و به کارهایش میخندید او را بر گور اسب وحشی سوار میکرد و به مسابقه اسبان میفرستاد تا از انها پیشی بگیرد انساب الاشراف جلد 4 و جلد 1 صفحه 1 و 2   ابن کثیر گوید یزید به همدمی مطرب و شراب و غنا و شکار و کنیزان و سگان شهره بود و همواره مست و خمور مینمود بوزینه اش را بر اسبی اماده مینشانید و میبست و لباس زرین میپوشانید و به مسابقه با اسبانش میفرستاد و چون مرد از مرگش اندوهگین شد گفته شده علت مرگ یزید ان بود که او بوزینه ای را در بر گرفت و به رقصش وا داشت و بوزینه گازش گرفت و....تاریخ ابن کثیر جلد 8 صفحه 436   بلاذری از قول یکی از بزرگان شام گوید علت مرگ یزید ان بود که او در حال مستی سوار بر اسب وحشی بوزینه ای را با خود میبرد و چون اسب را جهانید سقوط کرد و گردنش شکست یا بند دلش  پاره شد. واز قول ابن عیاش گوید یزید برای شکار به حوارین رفت و سوار شد ودر حالی که مست بود و فرا رویش گور اسبی وحشی با بوزینه ای بر روی ان قرار داشت ان گور اسب را می راند و میگفت(ای اباخلف برای حفظ جان خود چاره ای بیندیش. که اگر تلف شوی این گور اسب ضامن نیست) و در این حال سقوط کرد و گردنش شکست مرحوم علامه عسکری رضوان الله علیه در جلد سوم معالم المدرستین می افزاید که بعید نیست که همه این اخبار صحیح باشد چون ممکن است او بوزینه ای را بر اسب وحشی نشانده و خود او نیز سوار شده و اسب را جهانیده است و بوزینه را به رقص وا داشته و او گازش گرفته و یزید از اسب به زیر افتاده و گردنش شکسته و بند دلش پاره شده و بدین گونه این خلیفه شهیر کشته راه بوزینه باشد معالم المدرستین جلد 3 صفحه 26 یزید بن معاویه  لعنه الله علیه را در دمشق به خاک سپردند

  • طاهره نظیفی
۰۱
آبان
1 با مادر و خواهر و دختر خود زنا می کرد. العدالة الاجتماعیه 2 شرابخواری، هر روز مست و هر شب خمار بود. 3 نماز نمی خواند. 4 سگ بازی و میمون بازی می کرد. نام میمون او ابوقیس بود؛ او را لباس زیبا می پوشاند و آن میمون را سوار اسب می کرد و به مسابقه می فرستاد. 5 مادر او مسیحی بود. 6 با کمال بی آبرویی سربازان او اسب های خود را کنار و نزدیک قبر پیامبر (ص) بستند. ( اشاره به واقعه حرّه ) از سال 60 هجری تا 64 هجری قمری 3 فاجعه بزرگ مرتکب شد 1- سال 61 واقعه کربلا را به وجود آورد. 2- ذی الحجه سال 63 واقعه حرّه به دستور او انجام شد. 3- و محرم الحرام سال 64 یورش به مکه وهتک حرمت خانه خدا به دستور او و توسط سپاهیان وی انجام شد. 7 در مدینه شروع به غارت و در نه ماه، هزار حرام زاده در مدینه به دنیا آمد. 8 کعبه را آتش زد. 9 وقتی اهل مدینه عامل یزید را بیرون کردند، لشگری به مدینه فرستاد که 4000 نفر از قریش و بنی هاشم و انصار را کشتند و از آنها بیعت گرفتند که عبد یزید باشند و الا گردنشان زده می شود. 10 از اشعار اوست که دلالت بر کافر بودن او دارد: لَعِبَتْ هاشِمُ بالمُلکِ فَلا خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْی نَزَلَ إحتجاج طبرسی، ج 2، ص 307.
  • طاهره نظیفی