الهی نامه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الهى بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.
الهى راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهى یا من یعفو عن الکثیر و یعطى الکثیر بالقلیل از زحمت کثرتم وا رهان و رحمت وحدتم ده.
الهى سالیانى مىپنداشتم که ما حافظ دین توایم استغفرک اللهم در این لیلة الرغائب هزار و سیصد و نود فهمیدم که دین تو حافظ ما است احمدک اللهم.
الهى چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است.
الهى ما همه بیچارهایم و تنها تو چارهاى و ما همه هیچکارهایم و تنها تو کارهاى.
الهى از پاى تا فرقم در نور تو غرقم یا نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ انعمت فزد.
الهى شأن این کلمه کوچک که به این علو و عظمت است پس یا على یا عظیم شأن متکلم اینهمه کلمات شگفت لا تتناهى چون خواهد بود.
الهى واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم.
الهى چون تو حاضرى چه جویم و چون تو ناظرى چه گویم.
الهى چگونه گویم نشناختمت که شناختمت و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت
الهى چون عوامل طاحونه چشم بسته و تن خستهام راه بسیار میروم و مسافتى نمىپیمایم واى من اگر دستم نگیرى و رهاییم ندهى.
الهى خودت آگاهى که دریاى دلم را جزر و مدّ است یا باسط بسطم ده و یا قابض قبضم کن.
الهى دست باادب دراز است و پاى بىادب، یا باسط الیدین بالرحمة خذبیدى
الهى بسیار کسانى دعوى بندگى کردهاند و دم از ترک دنیا زدهاند، تا دنیا بدیشان روى آورد جز وى همه را پشت پا زدهاند این بنده در معرض امتحان در نیامده شرمسار است بحق خودت ثبت قلبى على دینک.
الهى ناتوانم و در راهم و گردنههاى سخت در پیش است و رهزنهاى بسیار در کمین و بار گران بر دوش یا هادى اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ.
الهى از روى آفتاب و ماه و ستارگان شرمندهام از انس و جان شرمندهام حتى از روى شیطان شرمندهام که همه در کار خود استوارند و این سستعهد ناپایدار.
الهى رجب بگذشت و ما از خود نگذشتیم و تو از ما بگذر.
الهى عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه باید کرد.
الهى عارفان گویند عرّفنى نفسک، این جاهل گوید عرّفنى نفسى.
الهى اهل ادب گویند به صدرم تصرفى بفرما این بىادب گوید بر بطنم دست تصرفى نه.
الهى در راهم، اگر دربارهام گویى لم نجد له عزما چه کنم.
الهى آزمودم تا شکم دائر است دل بائر است یا من یحیى الارض المیتة دل دائرم ده.
الهى همه گویند خدا کو حسن گوید جز خدا کو.
الهى همه از تو دوا خواهند و حسن از تو درد
الهى آن خواهم که هیچ نخواهم.
الهى اگر تقسیم شود به من بیش از این که دادى نمیرسد فلک الحمد
الهى ما را یاراى دیدن خورشید نیست، دم از دیدار خورشید آفرین چون زنیم.
الهى همه گویند بده حسن گوید بگیر.
الهى همه سر آسوده خواهند و حسن دلآسوده.
الهى همه آرامش خواهند و حسن بىتابى، همه سامان خواهند و حسن بىسامانى.
الهى چون در تو مىنگرم از آنچه خواندهام شرم دارم.
الهى از من برهان توحید خواهند و من دلیل تکثیر.
الهى از من پرسند توحید یعنى چه حسن گوید تکثیر یعنى چه.
الهى از نماز و روزهام توبه کردم بحق اهل نماز و روزهات توبه این نااهل را بپذیر.
الهى بفضلت سینه بىکینهام دادى بجودت شرح صدرم عطا بفرما.
الهى عقل گوید الحذر الحذر، عشق گوید العجل العجل آن گوید دور باش و این گوید زود باش.
الهى ضعیف ظلوم و جهول کجا و واحد قهار کجا.
الهى آنکه از خوردن و خوابیدن شرم دارد از دیگر امور چه گوید.
الهى اگرچه درویشم ولى داراتر از من کیست که تو دارایى منى.
الهى در ذات خودم متحیرم تا چه رسد در ذات تو.
الهى نعمت سکوتم را ببرکت وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ اضعاف مضاعفه گردان.
الهى بلطفت دنیا را از من گرفتهاى بکرمت آخرت را هم از من بگیر.
الهى روزم را چو شبم روحانى گردان و شبم را چون روز نورانى.
الهى حسنم کردى احسنم گردان.
الهى دندان دادى نان دادى، جان دادى جانان بده.
الهى همه از گناه توبه مىکنند و حسن را از خودش توبه ده.
الهى گویند که بعد سوز و گداز آورد حسن را بقرب سوز و گداز ده.
الهى خودت گفتهاى و لا تیأ سوامن روح الله ناامید چون باشم.
الهى انگشترى سلیمانیم دادى انگشت سلیمانیم ده.
الهى سرمایه کسبم دادى توفیق کسبم ده.
الهى اگر ستار العیوب نبودى ما از رسوایى چه مىکردیم.
الهى من الله الله گویم اگرچه لا اله الا الله گویم.
الهى مست تو را حدّ نیست ولى دیوانهات سنگ بسیار خورد، حسن مست و دیوانه تست.
الهى ذوق مناجات کجا و شوق کرامات کجا.
الهى علمم موجب ازدیاد جهلم شد یا علم محض و نور مطلق بر جهلم بیفزا.
الهى اثر و صنع توام چگونه بخود نبالم.
الهى دو وجود ندارد و یکى را قرب و بعد نبود.
الهى هر چه بیشتر دانستم نادانتر شدم بر نادانیم بیفزا.
الهى تا کعبه وصلت فرسنگها است و در راه خرسنگها و این لنگ بمراتب کمتر از خرچنگ است؛ خرچنگ را گفتند بکجا میروى گفت به چین و ماچین گفتند با این راه و روش تو.
الهى دلداده معنى را از لفظ چه خبر و شیفته مسمّى را از اسم چه اثر.
الهى کلمات و کلامت که اینقدر شیرین و دلنشیناند خودت چونى.
الهى اگر از من پرسند کیستى چه گویم.
الهى هر چه بیشتر فکر مىکنم دورتر میشوم.
الهى گروهى کوکو گویند و حسن هوهو.
الهى از گفتن یا شرم دارم.
الهى داغ دل را نه زبان تواند تقریر کند و نه قلم یارد بتحریر رساند الحمد لله که دلدار به ناگفته و نانوشته آگاه است.
الهى محبت والد به ولد بیش از محبت ولد به والد است که آن اثر است نه این با اینکه إعداد است و علیت و معلولیت نیست پس محبت تو بما که علت مطلق مایى تا چه اندازه است، یحبّهم کجا و یحبّونهم کجا؟!
الهى از کودکان چیزها آموختم لا جرم کودکى پیش گرفتم.
الهى چون است که چشیدهها خاموشند و نچشیدهها در خروشند.
الهى از شیاطین جنّ بریدن دشوار نیست با شیاطین انس چه باید کرد.
الهى خوشدلم که از درد مینالم که هر دردى را درمانى نهادهاى.
الهى در خلقت شیطان که آنهمه فوائد و مصالح است در خلقت ملک چهها باشد.
الهى دیده را بتماشاى جمال خیره کردهاى، دل را بدیدار ذو الجمال خیره گردان.
الهى خنک آنکس که وقف تو شد.
الهى شکرت که دولت صبرم دادى تا بملکت فقرم رساندى.
الهى شکرت که از تقلید رستم و به تحقیق پیوستم.
الهى تو پاک آفریدهاى ما آلوده کردهایم.
الهى پیشانى بر خاک نهادن آسان است دل از خاک برداشتن دشوار است.
الهى ظاهر ما اگر عنوان باطن ما نباشد در یوم تبلى السرائر چه کنیم.
الهى شکرت که کور بینا و کر شنوا و گنگ گویایم.
الهى درویشان بىسروپایت در کنج خلوت بىرنج پا، سیر آفاق عوالم کنند که دولتمندانرا گامى میسّر نیست.
الهى اگر گلم و یا خارم از آن بوستان یارم.
الهى انسان ضعیف کجا و حمل قول ثقیل کجا.
الهى چگونه دعوى بندگى کنم که پرندگان از من میرمند و ددان رامم نیستند.
الهى گرگ و پلنگ را رام توان کرد با نفس سرکش چه باید کرد.
الهى چگونه ما را مراقبت نباشد که تو رقیبى و چگونه ما را محاسبت نبود که تو حسیبى.
الهى حلقه گوش من آن درّ ثمین انا بدّک اللازم یا موسى.
الهى علف هرزه را وجین توان کرد ولى از تخم جرجیر، خس نروید.
الهى حق محمّد و آل محمّد بر ما عظیم است اللّهم صل على محمّد و آل محمد.
الهى نهر بحر نگردد ولى تواند با وى پیوندد و جدولى از او گردد.
الهى چون در تو مینگرم رعشه بر من مستولى میشود پشه با باد صرصر چه کند.
الهى دیده از دیدار جمال لذت میبرد و دل از لقاى ذو الجمال.
الهى انسانرا قسطاس مستقیم آفریدهاى افسوس که ما در میزان طغیان کردهایم.
الهى شکرت که نعمت صفت ایثارم بخشیدى.
الهى نعمت ارشادم عطا فرمودهاى توفیق شکر آن را هم مرحمت بفرما.
الهى عروج بملکوت بدون خروج از ناسوت چگونه میسّر گردد یا من بیده ملکوت کل شىء خذ بیدى.
الهى بسوى تو آمدم بحق خودت مرا بمن برمگردان.
الهى اگر بخواهم شرمسارم و اگر نخواهم گرفتار.
الهى ظاهر که اینقدر زیبا است باطن چگونه است.
الهى آخر خودت را در حق ما اول بفرما که آخرین شفاعت را ارحم الراحمین فرماید.
الهى دل بىحضور چشم بىنور است نه این صورت ببیند و نه آن معنى.
الهى فرزانهتر از دیوانه تو کیست.
الهى دولت فقرم را مزید گردان.
الهى شکرت که فهمیدم که نفهمیدم.
الهى گریه زبان کودک بىزبان است آنچه خواهد از گریه تحصیل مىکند از کودکى راه کسب را بما یاد دادهاى قابل کاهل را از کامل مکمّل چه حاصل.
الهى شک شوریده جهانى را میشوراند این شوخ دیده را شوریدهتر کن.
نبودم و خلعت وجودم بخشیدهاى، خفته بودم و نعمت بیداریم عطا کردهاى، تشنه بودم و آب حیوتم چشاندهاى، متفرق بودم و کسوت جمعم پوشاندهاى، توفیق دوام در صلوتم هم
مرحمت بفرما که الذین هم على صلوتهم دائمون کامروا هستند.
الهى مصلّى کجا و مناجى کجا تالى فرقان کجا و اهل قرآن کجا خنک آنکه مصلّى مناجى و تالى فرقان و اهل قرآنست.
الهى عارف را با عرفان چه کار عاشق معشوق بیند نه این و آن.
الهى توانگرانرا به دیدن خانه خواندهاى و درویشانرا بدیدار خداوند خانه آنان سنگ و گل دارند و اینان جان و دل آنان سرگرم در صورتند و اینان محو در معنى خوشا آن توانگرى که درویش است.
الهى قیس عامرى را لیلى مجنون کرد و حسن آملى را لیلى آفرین این آفریننده دید و آن آفریننده را در آفریده بر دیوانگان آفرین.
الهى اگر عنایت تو دست ما را نگیرد از چهلها چلّه ما هم کارى بر نیاید.
الهى خوشا آنانکه همواره بر بساط قرب توآرمیدهاند.
الهى شکرت که این تهیدست پابست تو شد.
الهى خوشا آنانکه در جوانى شکسته شدند که پیرى خود شکستگى است.
الهى عقل و عشق سنگ و شیشهاند عاشقان از عاقلان نالند نه از جاهلان.
الهى اگر کودکان سرگرم بازیند مگر کلانسالان در چه کارند.
الهى شکرت که پیر ناشده استغفار کردم که استغفار پیر استهزاء را ماند.
الهى آنکه ترا دوست دارد چگونه با خلقت مهربان نیست.
الهى کى شریک دارد تا تو را شریک باشد.
الهى من واحد بىشریکم چگونه ترا شریک باشد.
الهى خوشا آندم که در تو گمم.
الهى از من و تو گفتن شرم دارم انت انت.
الهى نه خاموش میتوان بود و نه گویا در خاموشى چه کنیم در گفتن چه گوییم.
الهى دل بسوى کعبه داشتن چه سودى دهد آنکه را دل بسوى خداوند کعبه ندارد
الهى عبادت ما قرب نیاورده بعد آورده است که فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ.
الهى کامم را به حلاوت تلاوت کلامت شیرین بدار.
الهى فتح قلب به ضم عین است، نصب عینم مرفوع غضوا ابصارکم ترون العجائب.
الهى قول و فعل قائل و فاعلند در لباس دیگر که کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ در کتاب تدوین و تکوین جز مصنف آن کیست.
الهى از خواندن نماز شرم دارم و از نخواندن آن شرم بیشتر.
الهى این آفریده که بدین پایه مهربان است
آفریننده وى در چه پایه است.
الهى خفتگانرا نعمت بیدارى ده و بیدارانرا توفیق شبزندهدارى و گریه و زارى.
الهى جز این نمیشد با که درآویزیم.
الهى تو خود گواهى که اینسخنان از بىتابى است بر ما متاب.
الهى چه رسوایى از این بیشتر که گدا از گدایان گدایى کند.
الهى جنّ گفتند سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ واى بر انسى که از جنّ کمتر است.
الهى واى بر من اگر دلى از من برنجد.
الهى ایکاش الفاظى جز اسماء علیا و صفات حسنایت نبود که از الوان الفاظ چه رنگها گرفتهایم.
الهى من کیستم و اطوار خلقتم چیست.
الهى همه از مردن میترسند و حسن از زیستن که
این کاشتن است و آن درویدن کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً، و الدنیا مزرعة الآخرة، جَزاءً وِفاقاً.
الهى توفیق امتثال آن رؤیاى شیرین یا حسن خذ الکتاب بقوة مرحمت بفرما.
الهى غذا بکردار و گفتار رنگ و بو مىدهد واى بر آنکه دهنش مزبله است.
الهى عبادت بىمعرفت خروارى بخردلى فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً خرّم آنکه ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ.
الهى میوه در طول هسّه خود است و جزا در طول عمل بلکه نفس عمل یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ خوشا آنکه روضة من ریاض الجنة است.
الهى در بسته نیست ما دست و پا بستهایم.
الهى در جواب خطاب یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لبیک بگویم مایه شرمندگى است، نگویم دور از وظیفه بندگى.
الهى امروز هم چون الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ که لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ.
الهى دلخوشم که آلهى گویم.
الهى دل به جمال مطلق دادهایم هرچه باداباد.
الهى کیست که موفق بزیارت جمال دلآرایت شد و شیدایت نشد.
الهى کى الله گفت و لبیک نشنید.
الهى حرفهایم اگر مشوّش است از دیوانه پراکنده خوش است.
الهى گل دماغ را معطر کند و گندنا دهن را ابخر با اینکه کاشته دیگرانند و خارج از ذات ما پس آنچه در خود کاشتهایم با ما چه خواهد کرد.
الهى عمرى کوکو مىگفتم و حالا هوهو مىگویم.
الهى پیش از تشنگى آب از چشمهسار مىجوشد و تشنه تشنه است و پیش از گرسنگى گندم از کشتزار میروید و گرسنه گرسنه است عشق
است که در همه ساریست بلکه یکسره جز عشق نیست.
الهى خوابهاى ما را تبدیل به بیدارى بفرما.
الهى آنکه سحر ندارد از خود خبر ندارد.
الهى ذلت و لذت قریب هم بلکه قرین همند که فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً راهرو در رنج تن گنج روان یابد و در این بار گران بار گران.
الهى آنکه عالم است عامل است این خفته صنعتگر است نه دانشور.
الهى آنکه سرمایه دارد و از آن بهره نمىبرد از گدا گرفتارتر و بیچارهتر است.
الهى شکرت که در لباس دوستانت هستم، مرا در عداد دوستانت بدار.
الهى در صورت انبیایم داشتى در سیرت آنانم هم بدار.
الهى عاشق را ترک ما سواى معشوق عین فرض است که یک دل و دو معشوق کذب محض
- ۹۴/۰۲/۲۸