انتظار تا به کی ؟
جمعه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۴۳ ب.ظ
چقدر با این و آن صحبت کنم و از فیض صحبت با تو محروم باشم؟!
طعم
تلخ خستگی و جویبار اشک و آه و غصه و هزار و یک درد دیگر به خاطر نبود تو
مرا واداشت تا دست به قلم برده و چند جمله درد و دل کنم، شاید تلخی داروی
تلخ صبر کمتر اذیتم کند.
مولای من!
روزگار، علم ما را مبدل به یقین کرد و با چشم دیدیم که احدی جز شما نمیتواند صلح و صفا را در زمین جاری کند.
آقای من!
سخت است این دیدگان هر کس و ناکسی را ببیند ولی از دیدار روی شما محروم است.
چه کنم چارهای ندارم جز تحمّل!
با چشمانی اشکآلود به بغض خیس پنجره خیره شده و با پای دل، کوچههای انتظار یک به یک به دنبالت گشته تا خیمهگاه غربتت را پیدا کنم.
و اگر در عالم واقع به وقوع میپیوست چه میشد... .
- ۹۳/۰۳/۳۰