دین وزندگی

اگر : هدفی برای زندگی دلی برا دوست داشتن وخدایی برای پرستش داری خوشبختی با آرزوی خوشبختی برای همه ی همکاران و دانش آموزان عزیزم

دین وزندگی

اگر : هدفی برای زندگی دلی برا دوست داشتن وخدایی برای پرستش داری خوشبختی با آرزوی خوشبختی برای همه ی همکاران و دانش آموزان عزیزم

الهى ! بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.
الهى ! راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهى ! یا من یعفو عن الکثیر و یعطى الکثیر بالقلیل از زحمت کثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده.
الهى ! سالیانى مى‏پنداشتم که ما حافظ دین توایم استغفرک اللهم در این لیلة الرغائب هزار و سیصد و نود فهمیدم که دین تو حافظ ما است احمدک اللهم.
الهى ! چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است.
الهى ! ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره اى و ما همه هیچکاره ‏ایم و تنها تو کاره اى.
الهى ! از پاى تا فرقم در نور تو غرقم یا نور السموات و الارض انعمت فزد.
الهى ! شان این کلمه کوچک که به این علو و عظمت است پس یا على یا عظیم شان متکلم اینهمه کلمات شگفت لا تتناهى چون خواهد بود.
الهى ! واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم.
الهى ! چون تو حاضرى چه جویم و چون تو ناظرى چه گویم.
الهى ! چگونه گویم نشناختمت که شناختمت و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت...
هی دل چگونه کالای است که شکسته آن را خریداری و فرموده ای پیش دل شکسته ام.
الهی عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه بایدکرد
الهی همه از تو دوا خواهند حسن از تو درد خواهد.
الهی اگر تقسیم شود به من بیشتر از این که دادی نمی رسد فلک الحمد.
الهی ما را یارای دیدن خورشید نیست،دم از دیدن خورشید آفرین چون زنیم.
الهی همه گویند بده حسن گوید بگیر.
الهی از نماز و روزه ام توبه کردم به حق اهل نماز و روزه ات توبه این نا اهل را بپذیر.
الهی به فضلت سینه بی کینه ام دادی بجودت شرح صدرم عطا بفرما.
الهی اگر چه درویشم ولی داراتر از من کیست که تو دارائی منی.
الهی دندان دادی نان دادی، جان دادی جانان بده.

الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو
الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .

الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو
الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .
الهی ظاهری داریم بس شوریده و باطنی داریم بخواب غفلت آلوده و دیده ای پر آب گاهی در آتش می سوزیم و گاهی در آب دیده غرق .

طبقه بندی موضوعی

۱۱۵ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

۱۰
مهر
سنت غلط ازدواج

 مهریه سنگین، جهیزیه سنگین، تجملات زیاد، اسراف، خرید از مکان های معروف به گرانی، هتل ها و سالن های پرخرج، لباس عروس گران قیمت و به رخ کشیدن ثروت ها، هشت سنت غلط در ازدواج است که در بیانات حضرت آیت الله خامنه ای به آن ها اشاره شده است.

فراوری:ه. منفرد

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای «هشت سنت غلط ازدواج» را از نگاه رهبر معظم انقلاب منتشر کرد.در این یادداشت به توصیه رهبر معظم انقلاب به همه مردم مبنی بر «آسان کردن ازدواج»، آمده است:
حضرت آیت الله خامنه ای در سخنرانی ها و مناسبت های مختلف به آسیب شناسی مشکلات فراروی جوانان برای ازدواج پرداخته اند. ایشان معتقدند موانع «فرهنگی»، بخش قابل توجهی از این مشکل اجتماعی را به خود اختصاص داده است و جوانان، خانواده ها و مسئولان مربوط باید در جهت رفع این موانع تلاش کنند.


متن زیر به هشت مورد از این سنت های غلط که مورد تصریح رهبر انقلاب اسلامی قرار گرفته، می پردازد:

مهریه سنگین

- مهریه سنگین مال دوران جاهلیت است. پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) آن را منسوخ کرد. پیامبر (صلى الله علیه و آله) از یک خانواده ی اعیانی است. خانواده ی پیغمبر (صلى الله علیه و آله)، تقریباً اعیانی ترین خانواده ی قریش بودند. خود ایشان هم که رئیس و رهبر این جامعه است. چه اشکالی داشت دختر به آن خوبی که بهترین دختران عالم است و خدای متعال او را «سیدة النّساء العالمین» قرار داد «مِن الاَوّلینَ و الآخِرین»، با بهترین پسرهای عالم که مولای متقیان است می خواهند ازدواج کنند، مهریه ی ایشان زیاد باشد؟ چرا ایشان آمدند و این مهریه ی کم را قرار دادند که اسمش «مَهر الس ّنَّة» است.(خطبه عقد 1374/2/28).
- بعضی خیال می کنند مهریه ی سنگین به حفظ پیوند زناشویی کمک می کند. این خطاست. اشتباه است. اگر خدای ناکرده این زن و شوهر نااهل باشند، مهریه ی سنگین هیچ معجزه ای نمی تواند بکند.(خطبه ی عقد 1375/5/11).

جهیزیه سنگین

- من گمان می کنم این که در جهیزیه ی حضرت زهرا (علیهاالسلام) این قدر سادگی رعایت شد، این حد را حفظ کردند. این یک جنبه ی نمادین داشت. برای این که بین مردم مبنا و پایه ای باشد برای عمل به آن، تا دچار این مشکلاتی که بر اثر زیاده روی ها پیش می آید، نشوند.(خطبه عقد 1377/4/18)
- مبادا بروید پول قرض کنید، جهیزیه درست کنید. مبادا خودتان را به زحمت بیندازید. مبادا خانواده تان را به زحمت بیندازید. مبادا خیال کنید که دخترتان اگر جهیزیه اش کمتر از دختر همسایه و قوم و خویش بود، این سرشکستگی است.(خطبه ی عقد 1381/3/299)

تجملات زیاد

مگر کسانی که با تجمل عروس و داماد می شوند خوشبخت ترند؟ این کارها جز این که یک عده جوان را، یک عده دختر را حسرت به دل کند و زندگی را بر این ها تلخ نماید، اگر نتوانستند آن جور آن ها هم عروسی بگیرند تا ابد حسرت به دل بمانند یا اصلاً نتوانند عروسی بگیرند

- تجملات برای یک جامعه، مضر و بد است. آن کسانی که با تجملات مخالفت می کنند، معنایش این نیست که از لذت ها و خوشی هایش بی اطلاعند، نه! آن را کاری مضر برای جامعه می دانند. مثل یک دارو یا خوراکی مضر. با تجملات زیادی، جامعه زیان می کند. البته در حد معقول و متداول ایرادی ندارد. اما وقتی که همین طور مرتب پای رقابت و مسابقه به میان آمد، اصلاً از حد خودش تجاوز می کند و به جاهای دیگر می رود.(خطبه عقد 1370/4/20).

- مگر کسانی که با تجمل عروس و داماد می شوند خوشبخت ترند؟ چه کسی می تواند چنین چیزی را ادعا کند؟ این کارها جز این که یک عده جوان را، یک عده دختر را حسرت به دل کند و زندگی را بر این ها تلخ نماید، اگر نتوانستند آن جور آن ها هم عروسی بگیرند تا ابد حسرت به دل بمانند یا اصلاً نتوانند عروسی بگیرند. چیز دیگری نیست... تا آمدند دخترش را بگیرند، چون دستش خالی است، این دختر بماند توی خانه. این پسر دانشجو یا کارگر یا کاسب ضعیف، همین طور غیر متأهل بماند.(خطبه عقد 1373/9/23).

اسراف

- برخی، اسراف می کنند. می ریزند و می پاشند. در این روزگار که فقرایی در جامعه هستند، کسانی هستند که اولیات زندگی هم درست در اختیارشان نیست، این کارها اسراف است، زیادی است، بیخود است. هر کس بکند خلاف است.(خطبه عقد 1372/6/11).

خرید از مکان های معروف به گرانی

- این دختر خانم ها که می خواهند جهیزیه درست کنند، برای خرید اسباب سر عقد و جهیزیه، توی این دکان های گران قیمت بعضی از جاهای تهران، آن محلات گران قیمت که معروف است - نمی خواهم البته اسم بیاورم - من می شناسم کجاهاست که دکان هایش معروف است به جنس گران، اصلاً طرف آنها پا نگذارند. بروند آن جاهایی که معروف به گرانی نیست. این طور نباشد که داماد بیچاره را دنبالشان راه بیندازند برای خرید عروس و خرید عقد. متأسفانه از این کارها می کنند.(خطبه عقد 1372/3/19).

هتل ها و سالن های پرخرج

- عروسی و عقد و شادی چیز خوبی است. حتی پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) هم برای دختر مکرمه ی خودشان مجلس عروسی گرفتند، شادی کردند و مردم شعر خواندند. زن ها دست زدند و خوشی کردند. اما نباید در این مجلسِ عقد و عروسی و اینها اسراف انجام بگیرد. یکی از اسراف ها همین مجالس عقد و عروسی گران قیمت است. در هتل ها، در این سالن های گران قیمت مجالس درست می کنند. مبالغ زیادی شیرینی و میوه و خوراکی حرام می شود، از بین می رود، روی زمین ریخته می شود و ضایع می گردد. برای چه؟ برای چشم و هم چشمی!؟ برای عقب نماندن از قافله ی اسراف!؟(خطبه عقد 1372/1/5).

لباس عروس گران قیمت

بعضی خیال می کنند مهریه ی سنگین به حفظ پیوند زناشویی کمک می کند. این خطاست. اشتباه است. اگر خدای ناکرده این زن و شوهر نااهل باشند، مهریه ی سنگین هیچ معجزه ای نمی تواند بکند

- بعضی ها لباس عروس گران قیمت می خرند. نه! چه لزومی دارد. حالا لباس عروس می خواهند، بعضی ها لباس عروس را می روند کرایه می کنند. چه مانعی دارد؟ ننگ دارد؟ نه! چه ننگی؟ چه مانعی دارد؟ بعضی ها این را ننگ می دانند. ننگ این است که انسان یک پول گزافی بدهد، یک چیزی بخرد که یک بار آن را مصرف کند، بعد بیندازد دور. یک بار مصرف! آن هم با این وضعی که بعضی مردم دارند.(خطبه عقد 1374/10/4).

به رخ کشیدن ثروت ها

- اگر چنان چه در ازدواج بحث مادیات عمده شد، این معامله ی عاطفی و روحی و انسانی تبدیل خواهد شد به معامله ی مادی. این معامله های گران، این جهیزیه های سنگین، این چشم و هم چشمی ها و این به رخ کشیدن ثروت ها و پول ها - که برخی از افراد غافل و بی خبر می کنند - ازدواج را در واقع خراب می کنند. لذاست که در شرع مقدس مستحب است مهریه کم گرفته شود که «مَهر السّنّة» مورد نظر است.(خطبه عقد 1377/12/13).

ازدواج را آسان کنید

من به همه مردم در سراسر کشور توصیه می کنم که ازدواج ها را آسان کنند. بعضی ها ازدواج را مشکل می کنند. مهریه های گران و جهیزیه های سنگین ازدواج را مشکل می کند... خانواده ی پسرها توقع جهیزیه های سنگین بکنند. خانواده ی دخترها برای چشم هم چشمی دیگران جهیزیه ها را و تشریفات را و مجالس عقد و عروسی را رنگین تر بکنند. چرا؟ اثر این را می دانید چیست؟ اثر این کارها این است که دخترها و پسرها بدون ازدواج در خانه ها می مانند، کسی جرئت نمی کند به ازدواج نزدیک شود.(خطبه عقد 1373/9/2).


  • طاهره نظیفی
۱۰
مهر

حدیث ولایت

علمای اهل سنت با سندهای صحیح نقل کرده‌اند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:

إنّ علیّا منّی وأنا منه وهو ولیّ کلّ مؤمن بعدی.

به راستی علی از من است و من از او هستم و او سرپرست همه مؤمنان، پس از من است.

حاکم نیشابوری پس از نقل این روایت گفته:

صحیح على شرط مسلم.

این روایت صحیح است و شرایط صحیح مسلم را دارد.

المستدرک ج 3 ص 110.

شمس الدین ذهبی نیز در تلخیص المستدرک این روایت را «صحیح» دانسته است.

محمد ناصر الدین البانی نیز در باره این روایت گفته:

صحّحه الحاکم الذهبی وهو کما قالا.

این روایت را حاکم و ذهبی تصحیح کرده‌اند. این روایت، صحیح است همان‌گونه است که حاکم و ذهبی گفته‌اند.

السلسلة الصحیحة، ج5، ص222.

دلالت کلمه ولی بر خلافت

برای فهم دقیق معنای کلمه «ولی» باید به سراغ کلمات خلفای اهل سنت در صدر اسلام برویم که آن‌ها از این معنا چه فهمیده است. ابن کثیر در البدایه والنهایه گفته است:

قال ابوبکر: قد وُلِّیتُ أمرکم ولست بخیرکم. إسناد صحیح.

 البدایة والنهایة ج 6 ص 333.

ابوبکر (در نخستین سخنرانی خود بعد از خلافت) گفت: من حاکم شما شدم؛ و حال آن که از شما بهتر نیستم.

مسلم در صحیح خود نقل کرده است که عمر بن خطاب گفت:

فلمّا توفّی رسول اللّه قال أبو بکر: أنا ولیّ رسول اللّه (ص)... ثُمَّ تُوُفِّیَ أَبُو بَکْر وَأَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَوَلِیُّ أَبِی بَکْر.

مسلم ج5 ص 152 ح 4468.

زمانی که رسول خدا وفات کرد ابوبکر گفت: من جانشین رسول خدا هستم.... بعد ابوبکر فوت کرد من جانشین رسول خدا و جانشین ابوبکر شدم.

روشن است که نمی‌توان معنای کلمه «ولی» را در این روایات به معنای «دوست»، «ناصر» و... گرفت؛ بلکه تنها می‌توان به معنای حاکم، خلیفه، سرپرست گرفت؛ زیرا اگر به معنای دوست باشد، این معنا استفاده می‌شود که ابوبکر و عمر گفته‌اند که تا رسول خدا زنده بود، ما با شما دوست نبودیم و الآن دوست شده‌ایم.

حدیث الخلافة

ابن أبی عاصم در کتاب السنۀ می‌نویسد که رسول خدا صلی الله علیه وآله خطاب به امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:

وأنت خلیفتی فی کلّ مؤمن من بعدی

تو پس از من، جانشین من در میان همه مؤمنان هستی

البانی در باره سند این روایت گفته:

إسناده حسن.

سند این روایت «حسن» است

کتاب السنة لابن أبی عاصم، ص551.

حاکم نیشابوری این روایت را این چنین نقل کرد است که رسول خدا صلی الله علیه وآله خطاب به امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:

إِنَّهُ لا یَنْبَغِی أَنْ أَذْهَبَ إِلا وَأَنْتَ خَلِیفَتِی.

شایسته نیست که من از میان مردم بروم؛ مگر این که شما جانشین من باشی.

المستدرک ج3 ص133.

البانی وهابی در باره سند این روایت می‌گوید:

صحّحه الحاکم والذهبی وهو کما قالا.

السلسلة الصحیحة ج 5 ص222.

این روایت را حاکم و ذهبی تصحیح کرده است و این روایت صحیح است، همان‌گونه حاکم و ذهبی گفته‌اند.

حدیث امامت

ابونعیم اصفهانی با سند معتبر در کتاب معرفۀ الصحابه نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:

انْتَهَیْتُ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی إِلَى السِّدْرَةِ الْمُنْتَهَى، فَأُوحِیَ إِلَیَّ فِی عَلِیٍّ بِثَلاثٍ: «أَنَّهُ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ، وَسَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ، وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِیمِ».

معرفة الصحابة، ج 3 ص 1587،

هنگامی که در شب معراج به سدرة المنتهی رسیدم، خداوند به من در باره علی (ع) سه چیز وحی کرد:

به راستی که او پیشوای پرهیزگاران، سردار مسلمانان و جلودار روسفیدان به سوی بهشت سرشار از نعمت خداوند است.

این روایت معتبر است ؛ چنانچه حاکم نیشابوری گفته است:

صحیح الاسناد.

المستدرک ج3 ص138.

سند این روایت صحیح است

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایۀ علی بن أبی طالب علیه السلام.

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

 
  • طاهره نظیفی
۰۶
مهر
علت نام گذاری کشورها

تا حالا به اسم کشورها فکر کرده‌اید؟ بسیار خب! بیایید صادق باشیم... تا حالا فکر نکرده‌اید. حالا اگر فکر کنید متوجه می‌شوید نیمی از کشورها ترکیبی از قومیت مردم آن کشور و پسوند مکان –ستان است؛ مثل لهستان؛ که می‌شود سرزمین قوم لخ- و در گردش‌های زبانی شده لهستان و...

 
ولی بعضی از کشورها هم به دلایل احمقانه‌ای نام‌گذاری شده‌اند که دلیل و منطق ویژه‌ای در آن‌ها نیست. مثل:

گرین‌لند؛ اسمی برای فریب مردم که به آن‌جا بروند

 همان‌طور که از اسمش پیداست، باید با سرزمین سرسبزی روبه‌رو باشیم. چیزی جز درخت در این سرزمین پیدا نمی‌شود؟ ولی دورتادورتان را خرس‌های قاتل گرفته‌اند. باید روی بروشورهای گردشگری برای این کشور عنوان سرزمین خرس‌های قاتل حتما ذکر شود. همان‌طور که گفته شد، دور دنیا را که بگردید، اسامی زیبایی را برای کشورهای مختلف پیدا می‌کنید؛ ولی قطعا گرین‌لند جزئی از آن‌ها نیست و باید پرسید: کدام آدم احمقی روی کوه یخی عظیمی اسم سرزمین سبز را گذاشته؟ آیا قصد داشته شوخی کند؟
 
خب... بله، شاید به نوعی. اسم گرین‌لند به اعتبار اریک توروالدسون انتخاب شده؛ وایکینگی که با عنوان اریک سرخ بهتر شناخته‌شده است، چون همین اسم را هم به‌واسطه رنگ خون برایش انتخاب کرده‌اند. طبق داستان‌ها، اریک پس از چند مجادله خود را برای سه سال از خانه‌اش در ایسلند تبعید کرد، که این مجادله در گفت‌وگوی وایکینگ‌ها به این معناست: او پس از این‌که چند تن از دوستانش را که از او خواسته بودند چیزهایی را که دزدیده، برگرداند، آن‌ها را کشت. بنابراین اریک سوار قایقش شد تا سرزمین‌های ناشناخته شمالی را هم چپاول کند، ولی به‌جای آن در سرزمین بی‌حاصل یخ‌زده‌ای به خشکی رسید که مجبور شد سه سال بعدی عمرش را آن‌جا بگذراند.
 
پس از این‌که او دوران تبعیدش را مثل وایکینگ خوبی سپری کرد، دنبال آدم‌هایی گشت که بتوانند یخ این سرزمین منجمد را آب کنند. مشکل این‌جاست که چگونه می‌توانید دیگران را متقاعد کنید که کوه یخی شما محل مناسبی برای زندگی است؟ این‌که به آن اسمی بدهید که همه خوششان بیاید. چون از قدیم گفته‌اند عقل آدم‌ها به گوششان است.

و جواب هم داد، چون حدود 500 نفر با او به این سرزمین برگشتند تا دو کلونی مجزا را مستقر کنند.

ماداگاسکار؛ چون مارکوپولو گیج شده بود

 مارکوپولو در دوران سختی که در زندان سپری می‌کرد، هم‌سلولی‌اش، روستیچلو دا پیسا را با داستان‌هایی از جاهای شگفت‌انگیزی که در دوران مسافرت‌های بسیارش دیده بود، تغذیه می‌کرد. در این حین پیسا هم فقط این داستان‌ها را از روی وظیفه می‌نوشت.

شاید یکی از باحال‌ترین داستان‌های چرب‌ونرم او «اصیل‌ترین و زیبا‌ترین جزیره را، که بزرگ‌ترین جزیره در دنیاست، چون شعاعی 4000 مایلی دارد»، توصیف می‌کند. «ساکنان این جزیره مرجانی عظیم، هیچ چیز جز شتر نمی‌خورند، و پلنگ و خرس و شیر عین مور و ملخ در گوشه و کنار این جزیره می‌خزد. و هیچ کشوری به اندازه این‌جا فیل ندارد.» پولو این مکان را ماداگاسکار نامید.
 
می‌دانید ماداگاسکار چه چیزی از همه بیشتر دارد؟ حیواناتی که هیچ‌کجای دیگر روی این سیاره به این اندازه یافت نمی‌شود، به‌ویژه از آن راه‌راه‌هایی که همه‌اش خود را تکان می‌دهند. می‌دانید حتی یکی از این چیزها هم آن‌جا نبود. نه فیل! نه شیر و ببر و خرس! و حتی اگر از یکی از بومیان آن‌جا درباره مزه شتر بپرسید، مشتی محکم حواله‌ چانه‌تان می‌کند. مثل همه این اشتباهاتی که او در توصیف این منطقه کرده، حتی اسم آن‌جا را هم به یاد نیاورده و احتمالا با موگادیشو، شهری که حدود 2500 کیلومتر بالاتر از این جزیره است، اشتباه گرفته.

کاشفی پرتغالی- که برخلاف پولو، واقعا پا بر این جزیره گذاشت- دو قرن بعد سعی کرد آن را سن لورنس بنامد، ولی خیلی دیر شده بود. اسم عوضی پولو به این جزیره چسبیده بود. حتی بومیان مالاگاسی، که در زبانشان هیچ حرف «س»‌ و «ک»ی به هم نچسبیده و تمام واژه‌هایشان با حروف صدادار تمام می‌شود، این جزیره را ماداگاسیکارا می‌نامیدند.

جزایر سلیمان؛ فکر می‌کردند زمین‌های واقعی حضرت سلیمان است
حضرت سلیمان یکی از پیامبران خداست که برای خرد بسیارش شهره است. حتما درباره گنج‌های او شنیده‌اید، که آن‌قدر زیاد بوده که هنوز تلاش‌ها برای یافتن بخش‌هایی از آن ادامه دارد. و هم‌چنان که نسل‌های گوناگون اطراف سرزمین‌های اشغالی را برای یافتن این گنج‌ها گشتند و چیزی یافت نکردند، پیوسته زمین‌های زیر کاوش خود را دورتر و دورتر کردند. فکر می‌کنید چقدر؟

شرق استرالیا چطور است، با این‌که 15000 کیلومتر از مرکز این کاوش‌ها دورتر است؟
این ایده زمانی پیش کشیده شد که پدرو سارمینتو دی گامبوآ، یکی از مقامات رسمی قرن 16 اسپانیا که در پرو زندگی می‌کرد، شیفته اینکاها شد. او خود را در افسانه‌ها و تاریخ آن‌ها غرق کرد، ولی نمی‌توانست باور کند این بومی‌ها توانسته باشند چنین جامعه متمدنی را بسازند. بنابراین نظریه‌بافی کرد که اینکاها درواقع‌ترا استرالیاس به این منطقه آمده‌اند؛ سرزمینی اسرارآمیز که فرض می‌شد در نیم‌کره جنوبی زمین قرار دارد. دیگران پیش‌تر فرض می‌کردند که اوفیر، مکانی که در کتاب مقدس به‌عنوان ذخیره گنج‌های حضرت سلیمان به آن اشاره شده، جایی در همان نزدیکی‌ها باشد. این هم شد منطق! دو دوتا، چهارتا؛ پس گنج‌های حضرت سلیمان در قاره اقیانوسیه است!
 
این نظریه چنان متقاعدکننده بود که او هئیتی برای یافتن این ثروت‌های اسرارآمیز اعزام کرد. کاوش‌گران برای بیش از دو ماه از پرو به سمت غرب رفتند و توسط بادهای نامساعد فقط فریب خوردند تا عاقبت به خشکی رسیدند؛ نه در استرالیا، بلکه در رشته جزایری در شمال شرقی‌اش. البته که آن‌جا چیزی کمتر از جعبه‌ای طلا که امید داشتند، پیدا کردند، ولی حرف‌های این هیئت اعزامی آن‌قدر مشهور شد که وقتی به خانه برگشتند، از آن‌جا به‌عنوان جزایر سلیمان نام بردند.

ونزوئلا؛ به دلایلی کاملا احمقانه از روی ونیز نام‌گذاری شده

 امروز، ونیز به‌عنوان شهری در حال غرق شدن شناخته می‌شود که گردشگرها در آن سلفی‌های نفرت‌انگیزی با کرجی‌هایی در پس‌زمینه، می‌گیرند، ولی برای بیش از یک هزاره یکی از ثروتمندترین و قدرتمندترین مکان‌های روی زمین بود.

حوالی دوران کریستف کلمب که سفرهای اقیانوسی‌اش را شروع کرده بود، صحنه‌های اولیه فروپاشی جمهوری ونیز آغاز شده بود، ولی از آن‌جا که قدرت‌های جهان یک‌شبه محو نشدند، هنوز این جمهوری حرف‌هایی برای گفتن داشت. مورد توجه بودن ونیز در این دوران کمی زیر سایه کشفیات مهم از دنیای تازه – ینگه دنیا- قرار گرفته بود- سرزمینی اسرارآمیز، پر از طلا و نقره و سرخ‌پوست. حتی در جایی کریستف کلمب اظهار کرده بود در منطقه‌ای در جنوب آمریکا، بهشت این جهانی ذکرشده در کتاب مقدس را پیدا کرده.

خب، سه کاشف دیگر کمی پس از کلمب به همان نقطه رسیدند و آن‌جا را «مه» نامیدند. وقتی آلونسو هوخِدا، آمریگو وسپوچی، و خوآن دلا کوزا، در جزیره‌ای اطراف جایی که کلمب توصیف کرده بود، به خشکی رسیدند، خبری از وعده‌های کتاب مقدس را در آن یافت نکردند. چیزی که پیدا کردند، بومیان بسیاری بود که در خانه‌هایی روی آب زندگی می‌کردند.
 
وقتی آن‌جا کمی استراحت کردند، و با بومی‌ها دوست شدند، به همدیگر گفتند: «می‌دانید؟ این‌جا خیلی شبیه ونیز است.» بنابراین اسم سرزمین شد ونیزیولا، به معنی ونیز کوچک.

آمریکا؛ به اسم... خب، خیلی پیچیده‌ است

 همیشه در ذهن ما چیزی درباره آمریکا وجود دارد که کریستف کلمب آن را کشف کرده. ولی چرا اسم آمریکا باید آمریکا باشد، درحالی‌که کلمب آن را کشف کرده و کشور دیگری در جنوب آمریکا اسمش از روی اسم او، کلمبیا شده.
 
شاید یکی از دلایلش به خاطر اسم آمریگو وسپوچی بوده، کاشف ایتالیایی‌ای که بارها نامه نوشت و اعلام کرد که یک سال پیش از کریستف کلمب به این سرزمین رسیده. در سال 1507، نامه‌های مذکور به دست یکی از طراحان نقشه‌ آلمانی به اسم مارتین والدزی‌مولر رسید، که اولین بار اسم این سرزمین جدید را آمریکا گذاشت؛ عنوان مونث اسم آمریگو. ولی بعدها اعتبار داستان‌های وسپوچی زیر سوال رفت و والدزی‌مولر تمام اسامی آمریکا را از روی نقشه‌هایش پاک کرد، ولی دوباره دیر شده بود و طراحان دیگر از این اسم برای این سرزمین استفاده کرده بودند.
 
ولی صبر کنید. ماجرا از این حرف‌ها پیچیده‌تر است! نظریه برخی هم این است که واژه آمریکا پیش از این والدزی‌مولر آن را در نقشه‌اش بگذارد هم استفاده می‌شد. او فقط فرض کرده بود که اسم آمریگو منبع این واژه است، درحالی‌که درواقع از ریشه آمِریک می‌آید؛ قبیله‌ای سرخ‌پوست در نیکاراگوئه که هم کلمب و هم وسپوچی را گرفتند به بردگی. برخی هم معتقدند که وسپوچی اسم کوچکش را از آلبریکو به آمریگو تغییر داده تا برای انتخاب اسم این کشور جدید خوش‌صداتر باشد و نامش برای همیشه ماندگار شود.
 
ولی صبر کنید! یکی دیگر مانده! کسانی هم هستند که این اسم نه از آمریگو می‌آید و نه از آمریک، بلکه از ریچارد آمریکه می‌آید؛ تاجر قرن پانزدهمی که آمریکا را کشف نکرد، ولی پول فراوانی پای کسانی ریخت تا آن‌جا را کشف کنند.
  • طاهره نظیفی
۰۶
مهر
داستان پیامبر

چون پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از مکه به مدینه تشریف آوردند در آن مکان درخت خرمایی بود که خشکیده بود آن حضرت هنگام موعظه کردن به آن درخت تکیه می‌کردند، روزی حضرت به اصحاب فرمودند:


جائی را بسازید تا تکیه‌ام بر آن باشد و در آنجا بنشینم.


اصحاب منبری ساختند به سه پله، حضرت بالای منبر نشستند، چون حضرت خطبه می‌خواندند، ناله‌ای از آن چوب خشک که اول تکیه گاه آن حضرت بود بلند شد مثل شتری که برای بچه‌اش می‌نالد آن درخت خشک نالید، همه مسلمان‌هایی که حاضر بودند شنیدند و همه به گریه درآمدند.


رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ خطاب به درخت فرمود:
ای چوب ضعیفم و نمی‌توانم بر پا بایستم اکنون چه می‌خواهی اگر می‌خواهی دعا کنم تا حق تعالی تو را تازه و تر گرداند و تا قیامت تازه بمانی و مسلمانان از تو میوه بخورند و اگر می‌خواهی درختی باشی در بهشت.


درخت گفت: یا رسول الله دنیا را نمی‌خواهم چون دوامی ندارد، بهشت را می‌خواهم که ملک جاویدانی است و هرگز زوال ندارد تا دوستان خدا از من میوه تناول کنند.


رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ باز به منبر تشریف بردند و دعا کردند پس فرمودند:


ای یاران این چوبی بود که نه او را ثواب است و نه عقاب ولی آن جهان را به این جهان می‌گزیند.


  • طاهره نظیفی
۰۶
مهر
ترک ازدواج چرا در قرآن،‌ بی‌همسری حضرت یحیی(علیه‌السلام) مورد ستایش است؟ اگر ازدواج فضیلت است پس چرا حضرت یحیی(علیه‌السلام) مجرد زیسته است؟

نویسنده: شکوری_شبکه تخصصی قرآن

یکی از پیامبران بنی‌اسرائیل که بنا بر گزارش قرآن در کودکی به مقام نبوت نائل آمد حضرت یحیی فرزند حضرت زکریای نبی(علیهما‌السلام) است. خداوند در کریمه 39 سوره آل عمران، حضرتش را به چهار وصف ممتاز ستوده است:
« ...أَنَّ اللَّـهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَىٰ مُصَدِّقًا بِکَلِمَةٍ مِّنَ اللَّـهِ وَسَیِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِیًّا مِّنَ الصَّالِحِینَ »

ترجمه: [ فرشتگان ندا سر دادند: ای زکریا! خداوند تو را به «یحیی» بشارت می‌دهد؛ (کسی) که کلمه خدا (= مسیح‌) را تصدیق می‌کند؛ و رهبر خواهد بود؛ و از هوس‌های سرکش برکنار، و پیامبری از صالحان است.]
1. تصدیق‌کننده نبوت حضرت عیسی(علیه‌السلام)،‌آنهم در زمان و زمینی که یهودیان، کمر به محو آئین مسیحیت بسته بودند و حضرتش در شرایطی به سر می‌برد که نیاز مبرم به حمایت و تصدیق داشت: مُصَدِّقًا بِکَلِمَةٍ مِّنَ اللَّـهِ
 2. مقام سیادت و سروری بر مردمان زمانه: وَسَیِّدًا
3. در بند کشیدن هوا و هوس: وَحَصُورًا
4. مقام والای نبوت: وَنَبِیًّا
برخی با استناد به این آیه خواسته‌اند فضیلت ترک ازدواج را نتیجه بگیرند. آیا چنین انگاره‌ای درست است یا خیر؟ نخست باید ببینم واژه "حصور" به چه معناست؟
کلمه "حصور" از ماده حصر با واژه "حبس" ترادف و قرابت دارد. این واژه، صیغه مبالغه و به معنای کسی است که خود را به تنگنا می‌افکند. کنایه از کسی که خود را از مشتهیات نفس باز می‌دارد. همینطور بر کسی که زندگی مجردی اختیار کرده و از همسر گزیدن پرهیز دارد نیز اطلاق می‌شود.
راغب، لغت‌شناس معروف می‌گوید: "حصور"، کسی است که با پاک بودن از اثرات غریزه جنسی و دور کردن غلبه شهوت در خویش خواهنده و متمایل به زنان نیست.(1)
برخی از مفسران بر این باورند که حصور بمعنى اعراض از ازدواج است. هر چند در شریعت اسلامى رهبانیّت ممنوع شده‏ که «لا رهبانیّة فى الاسلام » اما در شریعت‌های گذشته، رهبانیّت یک دستور الهی بوده بوده و از عبارات‏: « وَ جَعَلْنا » و نیز « وما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ » در آیه: وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها (حدید/27) ‏پیداست که برخی از افراد در این دستور الهی، بدعت‌های نابجا نهادند.(2)
عده‌ای از دانشمندان اهل تسنن، با استناد به اینکه آیه یادشده در مقام تمجید و ستایش حضرت یحیی(علیه‌السلام) است، بی‌همسری را نشانه فضیلت انگاشته‌اند. فخر رازی صاحب تفسیر کبیر می‌گوید: اصحاب ما با استناد بدین آیه استدلال آورده‌اند که ترک ازدواج بر خود ازدواج فضیلت و رحجان دارد. سپس از باب قاعده فقهی "استصحاب" نتیجه می‌گیرد که ترک نکاح اولی و افضل است. 
"استصحاب" از جمله اصول عملی است که تعاریف متعددی دارد اما بعضی همه آن‌ها را به یک تعریف برگردانده‌اند و آن حکم به بقای حکم شرعی یا موضوع حکم، که بقای آن مشکوک است.( 3)
توضیح اینکه: هر گاه مکلف نسبت به حکم شرعی، یا موضوع حکم شرعی، یقین داشته باشد، سپس نسبت به بقای امر یقینی پیشین، شک کند استصحاب جاری می‌شود، مانند آن که فردی پیش از این به طهارت داشتن خود یا کر بودن آبی یقین داشته و اکنون برای وی در بقای طهارت یا کریت آب شک عارض شده است، طهارت داشتن یا کر بودن آب را استصحاب می‌کند و در نتیجه آثار طهارت همچون جواز مس آیات قرآن و دخول در نماز، و آثار کریت آب مانند عدم انفعال آن به ملاقات نجس بر آن مترتب می‌گردد.( 4)
فخر رازی می گوید: توصیف تمجیدانه خداوند نسبت به حضرت یحیی(علیه‌السلام) دلالت می‌کند بر اینکه ترک ازدواج، در آئین او  افضلیت داشته است. و چون در شریعت وی این امر مسبوق به سابقه قبلی بوده از این رو ما نیز استصحاب می‌کنیم و می‌گوییم: در حکم شرعی که پیشتر ثابت بوده اصل بر بقای حکم است و نسخ، بر خلاف اصل است.

نقد سخن فخر رازی

دیدگاه فخر رازی از جهاتی چند، قابل خدشه است:
1. اگر برای برخی از انبیا(علیهم‌السلام) فضیلتی ثابت شود که انبیای دیگر واجد آن نباشند، آن فضیلت از مختصّات آن پیامبر است نه جزو شریعت او؛ مانند برخی ویژگی‏هایی که از نظر فقهی مخصوص رسول اکرم‏(صلی الله علیه و آله و سلم)) است، پس حصور بودن از ویژگی‏های شخصی حضرت یحیی(علیه‌السلام) است، وگرنه می‏بایست ترک نکاح در شریعت ایشان نیز فضیلت به شمار می‏آمد. بر فرض که ترک تزویج جزو شریعت حضرت یحیی(علیه‌السلام) باشد (نه خصوصیت حضرت یحیی) ابتدا باید به ادلّه لفظی استدلال کرد و در صورت فقدان دلیل، به اصل عملی مانند استصحاب نوبت می‏رسد، از همین‏رو فخر رازی به دلیل لفظی نیز استدلال کرده است و آن آیه شریفه (اُولئِکَ الَّذینَ هَدَی اللهُ فَبِهُداهُمُ اقتَدِه)(انعام/90) است؛ ولی ادّعای او با این دلیل نیز ثابت نمی‏شود، زیرا خداوند سبحان نفرمود «بهم اقتده»، بلکه می‏فرماید: (فبِهُداهُمُ اقتَدِه)؛ یعنی به دین و هدایت انبیای گذشته اقتدا کن و آن، تزویج بود نه ترک تزویج؛ و سیره انبیای پیشین برای ما حجّت است، بنابراین شکّی نمی‏ماند تا برای رفع آن، به استصحاب نیازمند باشیم.
2. «حصور» به معنای «بدون همسر» نیست، بلکه به معنای کسی است که می‏تواند غرایز و امیال خود را محاصره کند، پس به معنای «عفیف» نزدیک است. اگر هم به معنای بی‏همسر باشد، این فضیلتی مشترک بین تمامی شرایع پیشین نیست، زیرا تمامی انبیا از جمله انبیای اُولوا العزم(علیهم‌السلام) و خاتم انبیا صلی الله علیه و آله و سلم همگی دارای همسر بوده‏اند. نتیجه آنکه نمی‏توان نداشتن همسر را فضیلت دانست، زیرا لازمش آن است که غیر از حضرت یحیی(علیه‌السلام) همه انبیا(علیهم‌السلام) حتی رسول اکرم‏ (صلی الله علیه و آله و سلم)، خلاف افضل یا خلاف فضیلت رفتار کرده باشند(5)

اما براستی چرا برخی از پیامبران در طول مدت عمر خویش تن به ازدواج نداده‌اند؟

چنانکه گذشت «حصوراً» هرگز به معنى ازدواج نکردن آنان نیست و این جریان را که ما بر حسب روایاتى محقق مى‏دانیم، هرگز از لحاظ ترک این سنت الهى نبوده است، بلکه یا عذر شخصى داشته‏اند و یا عذر اجتماعى؛ مثلًا حضرت مسیح(علیه‌السلام) که در جاى خاصى مستقر نبود و روى این اصل نمى‏توانست به شرائط زندگى زناشوئى عمل کند. در هر صورت در ترک این سنت الهى معذور بوده‏اند، و در بعد اول اگر امکان همراه داشتن همسر باشد باز زناشوئى رجحان دارد لکن اگر این امکان در کار نباشد، چنانکه مسیح (علیه‌السلام) به واسطه تعقیب اشرار دائماً در حال فرار بود نگهبانى خودش میسور نبود تا چه رسد به نگه‌داشت همسرش. و عاقبت، یهودیان به گمان خودشان او را به دار آویختند، و اگر هم بعد اول محقق باشد در صورت عذر بعد دوّم نقصى در دعوت نیست زیرا با وجود حالت رجولیت(مردی) و انجام ازدواج اگر نقصى در دعوت حاصل گردد صبر بر عزوبت لازم است. در هر صورت روى این جهات این دو بزرگوار ازدواج نکردند. و چنانکه ازدواج در اصل رجحان‌هائى دارد، ترک آن نیز احیاناً راجح یا واجب است: « فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ »(نساء/3) که اگر خوفى درترک عدالت حتى در اصل زناشوئى در کار باشد حتى یک ازدواج هم حرام است و باید به‏" ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ" به آنچه به واسطه‏ عقد منقطع و غیر آن به دست مى‏آید اکتفا کرد، و یا صبر بر عزوبت را اختیار نمود.( 6)

پی‌نوشت‌ها:

1. ترجمه مفردات، ج1، ص 500.
2. اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج 3، ص 188
3. فرائد الاصول، انصاری، شیخ مرتضی، ج۳، ص۹-۱۲.

4. اصول الفقه، مظفر، محمدرضا، ج۲، ص۲۷۵.
5. تسنیم، جلد 14 ، ص182
  • طاهره نظیفی
۰۶
مهر
مرجع تقلید

اعمال کسی که مدتی را بدون تقلید گذرانده است در صورتی صحیح است که: الف) عمل او مطابق با احتیاط باشد. ب) عمل او مطابق حکم واقعی شرعی باشد. ج) عمل او مطابق نظر مرجعی باشد که لازم بوده است از او تقلید کند و یا مطابق نظر مرجع تقلید فعلی او باشد.


عمل به احکام دین طبق نظر مجتهد واجد شرایط را تقلید می‌گویند. بنابراین: همان طور که در همه علوم اگر سئوالی داشته باشیم و مشکلی پیش آید به متخصص مراجعه می‌کنیم و مطابق نظر او عمل می‌کنیم. مثل مراجعه به پزشک در بیماری. اگر در علوم دینی و احکام شرعی مشکل داشته باشیم باید به متخصصین آن، که مجتهدین هستند مراجعه نمائیم. (توضیح المسائل امام خمینی(ره), م2)
سوال: در ترتیب آثار یک عمل، به فتوای مرجع قبلی عمل کنیم یا مرجع فعلی؟

شرح سوال: شخصی زمانی که مقلد یکی از مراجع بوده، مرتکب گناهی شده که طبق نظر ایشان، آثاری چون ممنوعیت ازدواج با افراد خاصی را در پی داشته و مقلد، این موضوع را نمی دانسته تا اینکه بعد از فوت ایشان مقلد مرجعی دیگر شده که چنین آثاری را برای گناه او در نظر نمی گرفته است و اکنون علم به موضوع پیدا کرده است. حال باید نظر کدام مرجع را مبنای عمل خویش قرار دهد (برای هر دو تقلید، تحقیق انجام داده است)؟

 

دفتر حضرت آیة الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی):

طبق نظر مرجع تقلید دوم عمل کند.

 

دفتر حضرت آیة الله العظمی سیستانی (مد ظله العالی):

حکم مرجع اعلم فعلی را باید در نظر بگیرد.

 

دفتر حضرت آیة الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی):

باید مطابق مرجع فعلی عمل نماید.

سوال: در چه صورتی می توان مرجع تقلید را عوض کرد؟

شرح سوال : آیا اگر احکام مرجع تقلیدی در برخی حوزه ها مانند خمس سختگیرانه تر از سایرین باشد مجوزی برای تغییر مرجع است؟ مثلا حضرت آیة الله سیستانی دام ظله عقیده دارند بر هبه هم خمس تعلق می گیرد. از طرفی اینجانب مقداری طلا و سکه از زمان ازدواج بعنوان هدیه دارم که به وجه آنها جهت مخارج آتی نیازمندم و دادن خمس آن برای من مشکلاتی ایجاد می کند آیا می شود به این دلیل مرحع تقلید را عوض کرد و به دیگری رجوع کرد؟
اگر بعد از تحقیق، مرجع اعلم برای شما مشخص نگردید یعنی در انتخاب مرجع تقلید به اینجا رسیدید که مراجع مساوی اند، قبل از عمل به فتوای مراجع تقلید، می توانید در مسایل غیر مرتبط تبعیض قائل شوید، اما باید توجه داشت که در مسایل مربوط به هم باید از یک مجتهد تبعیت کرد مثلا نمی توانید در احکام نجاست بدن و لباس به فتوای مجتهدی و در احکام لباس نمازگزار به فتوای دیگری عمل کنید.
اما اگر بخواهید بعد از عمل، به فتوای مجتهد دیگر عمل کنید در این صورت حکم رجوع و عدول را پیدا می کند.
بدیهی است که عدول در تقلید و تغییر دادن مرجع تقلید اگر یقین و علم پیدا کردید که آن مرجع دیگر اعلم است؛ لازم است. (رساله دانشجویی، ص49)
اما در صورت عدم علم به اعلم، بر اساس نظر برخى از مراجع محترم(بهجت و سیستانى)، رجوع به مساوى در غیر موارد علم اجمالى به مخالفت قطعى، جایز است.(آیة الله بهجت، توضیح المسائل، م 6 ، سیستانى، تعلیقات على العروة، م 11 و 13)

 

برای توضیح بیشتر به سوالی در این زمینه دقت کنید:

آیا عدول از مرجع تقلید زنده به مرجع مساوى با او، جایز است؟ به طور مثال آیا در نماز و روزه دانشجوى مسافر، مى‏توان به مرجع دیگرى که مساوى با مجتهد اول است، رجوع کرد؟  آیات عظام بهجت و سیستانى: اگر در علم و ورع مساوى باشند، رجوع به مساوى در مسائل غیر مرتبط به هم جایز است. براى مثال نمى‏تواند در مسائل احکام روزه مسافر باقى بماند و در احکام نماز رجوع کند. (وسیله النجاة ج1،م 4،سیستانی،تعلیقات علی العروة،م11و 13 به نقل از رساله دانشجویی،ص51)
اگر تقلید  از مرجع فعلی، به عنوان اعلم بوده است؛ و اکنون نیز بر همین اعتقاد هستید، نمی توانید از ایشان عدول کنید. بله اگر بعد از زمان انتخاب شما، شخص دیگری که مساوی مرجع شماست به مرجعیت رسیده باشد، امکان عدول وجود دارد. اما اگر از ابتدا به عنوان مساوی مقلّد ایشان شده اید می توان به مرجع مساوی در علم و ورع رجوع کرد. 

سئوال: آیا کسی که مقلد مقام معظم رهبری است می‌تواند از رساله‌ی عملیه‌ی امام راحل ـ ره ـ استفاده نماید؟

 جواب: برای کسی که مقلد امام _ رحمة الله _ می باشد بقاء بر تقلید ایشان و عمل به فتوای ایشان جایز می باشد اما کسانی که باقی بر تقلید ایشان نیستند یا مقلد ابتدائی هستند باید به معظم له رجوع کنند و نمی توانند از فتوای امام _ رحمه الله _ استفاده نمایند. (توضیح المسائل دوازده مرجع, ج1, ص37, استفتائات مقام معظم رهبری)

سئوال: شخصی مدتی بدون تقلید عمل می‌کرده، بعد متوجه شده که باید تقلید می‌کرده، حال کیفیت و حکم اعمال سابقش را نمی‌داند که آیا صحیح است؟

 جواب: اعمال کسی که مدتی را بدون تقلید گذرانده است در صورتی صحیح است که: الف) عمل او مطابق با احتیاط باشد. ب) عمل او مطابق حکم واقعی شرعی باشد. ج) عمل او مطابق نظر مرجعی باشد که لازم بوده است از او تقلید کند و یا مطابق نظر مرجع تقلید فعلی او باشد.(توضیح المسائل دوازده مرجع ج1 , م14 و ص32 استفتائات مقام معظم رهبری,س7)

  • طاهره نظیفی
۰۶
مهر
سوالی تصویری
  • طاهره نظیفی
۰۶
مهر


افسران - چرا با شنیدن نام (( قائم)) از جا بر می خیزیم؟
حاجی نوری می نویسد:در خبری از امام صادق (ع) نقل شده است:روزی در مجلس امام صادق (ع)نام مبارک حضرت مهدی(ع)برده شد،امام صادق(ع)به جهت تعظیم و احترام از جای برخاست.
و نیز در روایت آمده که دعبل خزاعی بعد از آنکه ابیاتی راجع به حضرت مهدی(ع) نزد امام رضا (ع)قرائت کرد،حضرت از جای برخاست.
میرزای نوری می گوید:وقتی نام حضرت حجه بن الحسن(ع) در مجلس امام رضا (ع) برده شد،آن حضرت از جای برخاست و دو دست مبارکش را روی سر گذاشت و فرمود: “ اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه”

از امام صادق(ع)سوال شد:چرا هنگام شنیدن نام امام زمان(ع)از جای خود برمی خیزیم؟حضرت فرمود:چون غیبت حضرت مهدی طولانی است.وامام از شدت محبتی که به دوستان خود دارد هر زمانی که شخصی او را یاد کندنگاهی به او می نماید و سزاوار است که یاد کننده به جهت احترام وتعظیم،از جای خود برخیزد.هنگامی که مولای خویش او را به نظر مهر و عطوفت نگاه می کند،پس از جای خود برخیزد و از خدای تبارک و تعالی تعجیل فرج ایشان را بخواهد
  • طاهره نظیفی
۰۵
مهر



  • طاهره نظیفی
۰۵
مهر



افسران - رهبر انقلاب : دولت سعودی موظف است مسئولیت بپذیردافسران - یا رب...

افسران - #بی کفایتی رژیم ال سعود

افسران - نفیسه سادات موسوی شعری سروده است که به همسران جامانده حاجی های شهید منا تقدیم کرده است:

افسران - ان شاءالله نابودشان خواهیم کرد

افسران - کلیدداران بی لیاقت کعبه

افسران - #لعن الله علی آل سعود

افسران - کلید داران خائن

افسران - باعرض سلام خدمت خانواده های داغدار حادثه خونین حج ، شهید نظر میکند به وجه الله ، هموطنان گرامی کشته شدگان شما در راه برائت از شیطان به دست عوامل شیطانی به شهادت رسیدند که ان شا الله مورد رحمت الهی قرار خواهند گرفت ، ما نیز در این حادثه شیطانی اسف بار به شما داغداران عزیزانتان تسلیت عرض مینماییم ....

افسران - عیدمان عزا گشت مهدی بیا

افسران - فاتحه مع الصلوات...

افسران - فقط باید گریست.............

افسران - پروزا به سمت بهشت ...

افسران - انگشتر اهدایی آقا به شهید محسن حاجی حسنی کارگر...

افسران -      بدون شرح

افسران - هزینه ارایش شش برابر حج ، کمتر ارایش کنید پولش رو بدید فقرا

افسران - به زخم ها نمک نزنیم...

افسران - لعن الله علی آل یهود

افسران - شعری زیبا : شمشیر عجم منتظر رخصت جنگ است

افسران - کوچه هایی ک بودن از بنی هاشم یادته ؟؟؟!!

افسران - دولت سعودی موظف است مسئولیت بپذیرد  وگرنه......

افسران - .........



افسران - حتما بخوانید؛ جانبازی «باشرف» که در منا به جمع دوستان شهیدش پیوست

افسران - شاه عربستان 2 وزیر را برکنار کرد

افسران - "حج" واجب الاهی است ...

افسران - آخه خدایا مردم بی گناه چرا باید قربانی سیاست بشن؟افسران - .........افسران - تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ

افسران - خائن الحرمینافسران - شیطان حجاز...

افسران - لعنت بر آل سعود

افسران - آل شیطان...

افسران - همه خدمات عربستان سعودی

افسران - این شعر به سرعت نور در فضای مجازی در حال پخش شدنه ، یکی بود یکی نبود

افسران - قاتل حجاج بیت الله الحرام

افسران - ما از رژیم کودک کُش و زائر کُش بیزاریم

افسران - لعن الله علی آل سعودافسران - خداااا لعنتشون کنه..

افسران - حال امشب چادرهای منا را..

افسران - تسلیت عرض میکنمافسران - لعن الله علی آل سعود..

افسران - و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ..

افسران - نماهنگ «محرم آل یهود» با صدای میثم مطیعی (لطفا مثبت دهید برگزیده بشه)

افسران - لعنت بر آل سعود


افسران - بی کفایتی آل سعود

افسران - اللهم عجل لولیک الفرج

افسران - فرزند شیطان

افسران - حجه الوداع...

افسران - "#لعن_الله_علی_ آل_سعود "

افسران - بی کفایتی آل سعودافسران -  اسامی کشته‌شدگان ایرانی حادثه منا اعلام شد

افسران - ...............

افسران -  آل سعود = آل شیطان

افسران - ای مار لعنت به تو و خاندانتافسران - ......


برگرفته شده از: ojeparvaz.blog.ir
  • طاهره نظیفی