امام صادق (ع ) درباره شفاعت قرآن از قارى آن در روز قیامت فرمود:
(اِنَّ الدَّواویـنَ یـَوْمَ الْقـِیـامـَةِ ثـَلاثـَةٌ: دیوانٌ فیهِ النِّعَمُ، وَ دیواٌن فیهِ الْحَسَناتُ وَ دیوانٌ فیهِ السَّیِّئاتُ. فَیُقابَلُ بَینَ دیوانِ النِّعَم وَ دیوانِ الْحَسَناتِ فَتَسْتَغْرِقُ النِّعِمُ عامَةَ الْحَسَناتَ وَ یـَبـْقـى دیـوانُ السَّیِّئاتِ فـَیـُدْعـى بـِابْنِ آدَمَ الْمُؤْمِنِ لِلْحِسابِ فَیَتَقَدَّمُ الْقُرآنُ اَمامَهُ فى اَحْسَنِ صوُرَةٍ. فَیَقوُلُ: یا رَبِّ اَنَا الْقُرآنُ وَهذا عَبدُکَ الْمُؤْمِنُ قَدْ کانَ یُتْعِبَ نَفْسَهُ بِتَلاوَتى وَ یـُطـیـلُ لَیـْلَهُ بـِتـَرْتـیـلى وَ تـَفـیـضُ عـَیْناهُ اِذا تَهَجَّدَ فَاَرْضِهِ کَما اَرْضانى . قالَ: فَیَقُولُ الْعـَزیـزُ الْجـَبّارُ: عَبْدى اُبْسُطْ یَمینَکَ فَیَمْلاَُها مِنْ رِضْوانِ اللّهِ الْعَزیزِ الْجَبّارِ وَ یَمْلاَُ شِمالَهُ مـِنْ رَحـْمـَةِ اللّهِ ثـُمَّ یـُقـالُ: هـذِهِ الْجـَنَّةُ مـُبـاحـَةٌ لَکَ فـَاقـْرَاءْ وَاصـْعـُدْ. فـَاِذا قـَرَاءَ آیـَةً صـَعـَدَ دَرَجَةً)
در روز قـیـامـت ، سـه نـوع دفـتـر وجود دارد. دفترى که نعمت ها در آن ثبت شده است . دفترى که کارهاى نیک در آن است و دفترى که کارهاى زشت در آن نوشته شده است . پس دفتر نعمت ها را با دفـتـر کـارهـاى نـیـک بـرابر کنند. نعمت ها، همه کارهاى نیک را فرا گیرد و در خود فرو برد و دفتر کارهاى زشت به جاى ماند. پس آدمى زاده مؤ من را براى حساب بخوانند و قرآن در بهترین صورتى پیش روى او در آید و گوید:
پروردگارا! من قرآنم و این بنده مؤ من تو است که خود را براى خواندن من به رنج مى انداخت و شـبِ خـود را بـا آهـنـگِ خـوش آن سـپرى مى کرد و دیدگان او در هنگام نماز شب ، اشک ریزان بود چنانچه مرا خشنود ساختى ، او را نیز خشنود فرما! پس خداى عزیز و جبار مى فرماید: اى بنده من ! دسـت راسـت خـود را بـاز کـن و خـداونـد آن را از رضـوان خود و دست چپ را از رحمت خود سرشار سازد. سپس به او گفته شود: این بهشت براى تو مباح است . پس قرآن بخوان و [در درجات آن ] بالا برو! پس هر گاه یک آیه بخواند، یک درجه بالا رود.
|
|
درحدیث شریفی پیامبر خدا حضرت محمد (ص) فرمود : به یهودیها سلام کنید ،به مسیحی ها سلام کنید ولی به یهودی و مسیحی های امت من سلدم نکنید .سوال شد : ای رسول خدا امت شما همه مسلمانند . پیامبر (ص) فرمود : یهودی و مسیحی های امت من ،مسلمانانی هستند که صدای اذان را می شنوند و به جماعت حاضر نمی شوند .
مراجع معظم تقلیدمیفرمایند : اگر کسی بدون عذر در نماز جماعت شرکت نکند برای او گناه نوشته می شود .
|
|
|
|
|
|
سرزمین آباد و حاصل خیزى که در نزدیکى خیبر قرار دارد و فاصله آن تا مدینه حدود 140 کیلومتر است، «فدک» نامیده مى شود.[1]
از نظر قوانین اسلامى، سرزمین هایى که از طریق جنگ و نبرد فتح مى شوند
متعلق به عموم مسلمانان است، و به وسیله حاکمان اسلامى تحت عنوان «مفتوحة
عنوة» اداره مى شود؛ ولى سرزمینى که بدون نیروى نظامى، از طریق صلح و سازش
در اختیار پیامبر قرار گیرد، «انفال» و یا «فىء» و به اصطلاح امروزى
«املاک خالصه» نامیده مى شود و از آنِ شخص پیامبر مى باشد و از درآمد آن
نیازمندى هاى مسلمانان را برطرف مى کند.
در سال هفتم هجرى که ارتش اسلام دژهاى مستحکم خیبر را محاصره کرد، همه
آنها با قدرت نظامى فتح گردید، جز «فدک» که مردم آنجا از در صلح و مسالمت
وارد شدند و اراضى آنان به صورت املاک خالصه درآمد، و در اختیار رسول خدا
(ص) قرار گرفت.
آنچه گفته شد، مورد اتفاق فقیهان اسلامى و مطابق با حکم قرآن مجید مى
باشد، آنجا که مى فرماید: «وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ
فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ
یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ
قَدِیرٌ».[2]
«آنچه را خدا از آنان (یهود) به رسولش بازگردانیده چیزى است که شما براى
به دست آوردن آن زحمتى نکشیدید نه اسبى تاختید، و نه شترى، امّا خداى،
فرستادگانش را بر آنچه خواهد چیره مى گرداند، که خداوند بر همه چیز
تواناست».
از سوى دیگر، قرآن پیامبر را موظف مى سازد که حق «ذى القربى» را بپردازد.
چنان که مى فرماید: وآتِ ذَا الْقُربى حقّه[3] «حق خویشاوندان را بپرداز».
نزدیک ترین فرد به رسول خدا (ص) دخت گرامى او فاطمه (س) بود، از این جهت
«فدک» را به او بخشید و تا زمانى که پیامبر (ص) زنده بود، کارگران حضرت
زهرا (س) آنجا را اداره مى کردند.[4]
خلاصه اینکه :
1- فدک سرزمین حاصل خیزی بود که از طرف یهودیان با صلح و سازش در اختیار پیامبر اسلام (ص) قرار داده شده بود .
2- به چنین املاکی «انفال» و یا «فىء» و به اصطلاح امروزى «املاک خالصه»
گفته مى شود و از آنِ شخص پیامبر مى باشد و اختیار آن در دست ایشان می
باشد.
3- قرآن پیامبر را موظف کرد که حق «ذى القربى» را بپردازد. چنان که مى
فرماید: وآتِ ذَا الْقُربى حقّه[5] «حق خویشاوندان را بپرداز».
4- نزدیک ترین فرد به رسول خدا (ص) دخت گرامى او فاطمه (س) بود، از این جهت «فدک» را به او بخشید.
|
در روایات متعددى از پیامبر(ص) مى خوانیم که نسبت به داستان جنگ جمل و موضع گیرى «عایشه» در آن، پیشگوییهایى فرموده و به او هشدار داده است، از جمله این که: چون «عایشه» عازم بر خروج شد به جستجوى شترى براى او برآمدند که «هودجش» را حمل کنند; شخصى به نام «یعلى بن امیة» شترى به نام «عسکر» براى او آورد که بسیار درشت اندام و مناسب این کار بود. هنگامى که «عایشه» آن را دید از آن خوشش آمد و در این هنگام شتربان به توصیف قدرت و قوّت شتر پرداخت و در لابه لاى سخنش نام «عسکر» را که نام آن شتر بود بر زبان جارى کرد، هنگامى که «عایشه» این نام را شنید تکان خورد و «اِنّا لله وَ انّا اِلَیه راِجُعون» بر زبان جارى کرد و بلافاصله گفت این شتر را ببرید که مرا در آن حاجتى نیست. هنگامى که دلیلش را از او سؤال کردند، گفت رسول خد (صلى الله علیه وآله وسلم) نام چنین شترى را براى من ذکر فرموده و مرا از سوار شدن بر آن نهى فرموده است. سپس دستور داد شتر دیگرى براى او بیاورند امّا هرچه گشتند شتر دیگرى که مناسب این کار باشد نیافتند; ناچار جهاز شتر و صورت ظاهرى آن را تغییر دادند و نزد او آوردند، گفتند شترى قوى تر و نیرومندتر براى تو آوردیم او هم راضى شد.
«ابن ابى الحدید» بعد از نقل این داستان، داستان دیگرى از «ابومخنف» نقل
مى کند که «عایشه» در مسیر راه خود به سوى «بصره» به یک آبادى به نام
«حوأب» رسید; سگهاى آبادى سر و صداى زیادى کردند به طورى که شترهاى کاروان
رَم کردند.
یکى از یاران «عایشه» گفت: ببینید چقدر سگهاى «حوأب» زیاد است و چقدر
فریاد مى کنند، «عایشه» فوراً زمام شتر را کشید و ایستاد، گفت: این جا
«حوأب» و این صداى سگهاى «حوأب» بود، فوراً مرا برگردانید! چرا که از
«پیامبر(ص)» شنیدم که مى فرمود: «بترس از آن روزى که به راهى مى روى که سگ
هاى «حوأب» در آن جا در اطراف تو سر و صداى زیادى خواهند کرد»!
در آن جا یک نفر (براى منصرف ساختن عایشه از این فکر) صدا زد: خداى تو را
رحمت کند ما مدّتى است از «حوأب» گذشته ایم! گفت: شاهدى دارید؟ آنها رفتند و
پنجاه نفر از عرب هاى آن بیابان را دیدند و پاداشى براى آنها قرار دادند
که بیایند شهادت دهند این جا «حوأب» نیست! و «حوأب» را پشت سر گذاشتید;
«عایشه» پذیرفت و به راه خود ادامه داد!(1)
عجیب این است که این گونه مطالب، سبب تردید «عایشه» مى شد ولى آن همه
روایات صریحى که از پیامبر اکرم(ص) درباره على (علیه السلام) شنیده بود و
راوى بسیارى از آنها خود او بوده است، سبب تردید و انصراف او نشد; و این از
عجایب است! در ضمن از این داستانها استفاده مى شود که او به آسانى فریب مى
خورد و تغییر عقیده مى داد.(2)
منبع:
(1) . «شرح ابن ابى الحدید»، ج 6، ص 225.
"سبطیان"از نوادگان حضرت یعقوب(ع) می باشند که در مصر سکونت نمودند و به
دیگر ممالک نیز رفتند. مردم این پیغمبر را با لقب اسرائیل (به زبان عبری
یعنی بندة خدا) می خواندند. بنی اسرائیل از دوازده سبط تشکیل شد که هر یک
به یکی از فرزندان دوازده گانة حضرت یعقوب(ع) منتهی می شدند. این قوم، قرن
ها در سرزمین مصر،سنن اجدادی خویش را حفظ نموده و بر دین و آیین حق زندگی
می کردند و آثار انبیا به وسیلة ایشان زنده بود، تا این که نوبت سلطنت مصر
به آخرین فرعون (منس سیزدهم) رسید. وی که خود را خدای بزرگ می خواند به
شکنجه و آزار این قوم پرداخت تا آن که خدا حضرت موسی(ع) را به نجات و
استخلاص آنان از کید فرعون فرمان داد.[1]."قبطیان" بر مسیحیان مصر که آبا و
اجداشان در مصر بودند و در آنجا نشو و نما کردند اطلاق می شود. قبطیان از
نسل قبط بن حام بن نوح می باشند و از جزیره العرب به مصر هجرت کرده اند.
لفظ "قبطیه" لغت مصری باستان است و امروزه گروهی که با نام قبطیان نامیده
می شوند از مسیحیان هستند.[2]
منبع:
[1] سیّد مصطفی حسینی دشتی، معارف و معاریف، ج3، ص 253.
[2] عماد حسین اصفهانی، قصص الانبیاء، ص 515 - 521.
درست است کعبه در زمان حضرت ابراهیم ترمیم و تجدید بنا شد, چون اولین کسی که این خانه را بناکرد, حضرت آدم بود و بعد در طوفان نوح خراب شد و حضرت ابراهیم ـ با فرزندش اسماعیل ـ پایه های آن را بالابردند (و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت ) ولی پنج سال قبل از بعثت پیامبر, وقتی ایشان 35ساله بود, اندوخته واشیای گران بهایی که در چاهی میان کعبه قرار داشت , دزدیده شد; لذا قریش تصمیم گرفتند دیوارهای آن را بالاببرند و سقفی بر آن بزنند. بنابراین چهاردیواری را خراب کردند و از نو بنا نهادند و تمام طوائف عرب در این کار سهیم بودند و همه کمک کردند. دیوار کعبه به جایی رسید که می بایست حجرالاسود را در جای خود نصب کنند. بین طوائف قریش نزاع درگرفت و هر قبیله ای می خواست این افتخار نصیب او گردد. نزدیک بود جنگ و خونریزی به وجود آید. پدر امّ سلمه , که از همه پیرتر بود, پیشنهاد کرد نخستین کسی را که از درمسجدالحرام وارد شود, قاضی قرار دهند و هر چه بگوید, عمل کنند. همه قبول کردند. نخستین کسی که وارد شد,رسول خدا (ص)بود. چون او را دیدند, با کمال خرسندی گفتند: (هذاالاءمین رضینا هذا محمّد; این امین است) . این محمد است . ما به قضاوت او راضی هستیم . پیامبر فرمود: جامه ای نزد من آورید. آن گاه سنگ را برداشت و بر روی جامه نهاد و سپس گفت : هر طایفه ای یک گوشهء جامه را بگیرد. پس همه آن را بلند کردند و به پای کار رساندند. آن گاه پیامبر6حجرالاسود را در جای خود نصب کرد و مشکل قریش حلّ شد.
منبع:
دکتر محمد ابراهیم آیتی , تاریخ پیامبر اسلام , ص 79
یکی
از سوالات مطرح در خصوص مهدویت اینکه، در احادیث آمده است که سلاح حضرت
مهدی در هنگام ظهور، شمشیر خواهد بود. با توجّه به این همه پیشرفتی که بشر
در زمینة نظامی کرده است چگونه ایشان با شمشیر می خواهند بر این همه سلاح
مجهّز و فوق مدرنِ دشمنانش، غلبه کنند؟
جواب:
این
که سلاح حضرت، هنگام ظهور چه خواهد بود، امری است که حقیقت آن برای ما
روشن نیست؛ لذا مشخص کردن دقیق نوع سلاح ایشان، امکان ندارد. به همین دلیل
در بین علمای اسلامی در این زمینه نظرات مختلفی وجود دارد که همگی در حدّ
احتمال است؛ مهمترین این نظریات عبارتند از:
نظر اول: منظور از شمشیر، خود شمشیر نیست، بلکه حضرت از سلاح های روز استفاده می کنند.
نظر
برخی بر آن است که روایاتی که در آنها به (شمشیر) اشاره شده، لزوماً به
معنای آن نیست که سلاح حضرت، شمشیر است؛ بلکه معنای درست آن، اینست که قیام
امام مهدی مسلّحانه است. طبق این نظر، سلاحی که حضرت در قیام خود از آن
استفاده میکند، سلاح متعارف روز است آنها معتقدند «شمشیر» کنایه از قدرت و
نیروی نظامی می باشد، همانگونه که «قلم» کنایه از علم و فرهنگ است. دلیل
این گروه آنست که چون در زمان معصومین، سلاحی جز سلاح سرد (مانند شمشیر)
نبود، معنا نداشت که ائمه برای مردم آن زمان در مورد سلاح-های پیشرفتة
امروزی (مانند موشک و ...) سخن بگویند.
نظر دوم: سلاح حضرت، همان شمشیر است نه سلاح های مدرن امروزی
دستة
دیگر می گویند حضرت واقعاً از خود شمشیر استفاده می کند نه سلاح های روز.
دلیل این افراد اینست که سلاحهای جنگیِ فعلی ظالمانه هستند و باعث کشته
شدن انسانهای فراوان دیگری که ممکن است بیگناه هم باشند، میشوند.
البته
این گروه در جواب این سؤال که حضرت چگونه می خواهد با شمشیر در مقابل این
همه سلاح های قدرتمند مبارزه کند، احتمال های مختلفی را مطرح کرده اند که
همگی آنها نیز در حدّ احتمال است نه به صورت قطعی:
1ـ احتمال اول:
اگر چه حضرت با شمشیر قیام میکند؛ ولی خداوند در آن شمشیر، قدرت و اعجازی
نهفته که تمامی سلاحهای موجود را مغلوب نیروی خود میسازد. آری! همانگونه
که خداوند با یک قطعه چوب (عصا)
حضرت موسی را بر فرعون و لشکریانش پیروز گردانید؛ قادر است که
امام زمان را با شمشیر بر همة دشمنانش پیروز گرداند. (إنَّ الهَف قادِرٌ عَلی کُلِّ شَیْءٍ)
2ـ احتمال دوم: خداوند
در عصر ظهور، تمامی تسلیحات پیشرفته را از کارمی اندازد و مردم ناگزیرند
در جنگ از همان سلاحهای ابتدایی (یعنی شمشیر و مانند آن) استفاده کنند؛
بنابراین حضرت نیز با همان شمشیر میجنگد.
3ـ احتمال سوم: از
کجا که در زمان ظهور، این اسلحه های مهیب در اختیار بشر باقی باشد، چرا که
ممکن است که در اثر جنگ های خانمانسوزِ جهانی که پیش از ظهور واقع می شود،
بسیاری از این سلاح های مدرن معدوم گردد.
4ـ احتمال چهارم: پیروزی
اصلی حضرت، بوسیلة افتادن رعب و وحشت در دل دشمنان است، به گونهای که
آنها نمیتوانند از ابزار خود بهره ببرند. در حدیث آمده است (او با شمشیر و
ایجاد رعب و وحشت یاری میشود.) بدیهی است که شرط اولیة استفاده از توان و
تجهیزات پیشرفته، داشتن روحیه است. وقتی کسی بترسد، هیچ کاری نمیتواند
انجام دهد.
3ـ احتمال پنجم: امکان
دارد سپاهیان دشمن وقتی کلام دلنشین امام را شنیده و معجزات ایشان را
ببینند، از فرماندهان ظالم خود سرپیچی کرده و از این سلاحها استفاده
نکنند.
به راستی اگر بیست سال قبل از شروع انقلاب اسلامی کسی خبر می
داد که امام خمینی بدون هیچ سلاحی در برابر شاه و ارتشِ تا دندان مسلح او
پیروز می شود، برای مردم قابل پذیرش بود! ولی همگان دیدید که ارتش و
نیروهای مسلّح طاغوت، از فرمان فرماندهان خود سرپیچی کرده و سلاح ها را
علیه مردم و انقلابیون بکار نگرفتند.
مشابه این مطلب نیز در طول تاریخ مکرّر دیده شده است؛ نمونة کوچک آن واقعة نماز باران مرحوم آیت الله خوانساری است:
قم
گرفتار بی بارانی شده بود. مردم تصمیم گرفتند برای نماز به مصلّی بروند.
مرحوم آیت الله خوانساری امامت جماعت را پذیرا شد و فرمود: من حاضرم برای
نماز استسقاء بروم. بسیاری از مردم هم به راه افتادند؛ رودخانة شهر خشک
شده بود؛ یک عده داخل رودخانه راه میرفتند و یک عده جوان خام هم متلک
میگفتند، آنها میگفتند: «توی رودخانه نروید، آب شما را میبرد!» اما
اینها اعتنا نکردند و رفتند. این جریان در موقع جنگ جهانی بود. پایگاه
نظامیهای آمریکا در «خاکفرج» بود؛ آمریکاییها دیدند که جمعیت میآید،
خیال کردند میخواهند به پایگاهشان حمله کنند، تمام مسلسل ها را سوار
کردند که مردم را بکوبند، اما رئیس شهربانی نزد آمریکائیها رفت و گفت:
«مردم میخواهند نماز بخوانند و دعا کنند. به شما کاری ندارند.» بالاخره
مردم آمدند، آمریکاییها هم نگاه میکردند.
مرحوم سید محمد تقی
خوانساری آمد دعا خواند، نماز خواند، با فاصلة کم، باران عجیبی آمد. وقتی
باران آمد آمریکاییها شوکه شده بودند و بلافاصله بوسیلة رئیس شهربانی از
مرحوم سید محمد تقی خوانساری وقت گرفتند، اُمراء و فرماندهان بزرگ
آمریکایی آمدند مقابل آیت الله خوانساری زانو زدند، گریه کردند، التماس
کردند، مترجم گفت اینها میگویند: «آقا تو مسیح زمانی! تو مستجاب
الدّعوهای! تو که دعا کردی باران آمد، دعا کن، جنگ تمام شود، ما پیش زن و
بچهمان برویم!»
آنها با دیدن کرامتی کوچک از آن عارف، این گونه
به او دل بستند؛ حال اگر خود امام زمان که حجت بزرگ الهی است بیاید چه
خواهند کرد!! (1)
----------------------------------
(1) برگرفته از کتاب: پاسخ به شبهات دینی
jamnews.ir