ولادت
محمد بن حسین بن عبد الصمد حارثى، معروف به «بهاء الدین» و «شیخ بهایى» از علمای بزرگ و ذوالفنون اسلام و شیعه در سال 953 هجرى قمری (ظاهرا 17 ذیحجه) در شهر بعلبک لبنان و به گفته برخی دیگر، در روستاى جبع (زادگاه شهید ثانى) به دنیا آمد.
نسب
نسب شیخ بهایی به حارث همدانى، صحابى جلیل القدر امیر المؤمنین علی علیهالسلام مىرسد. حارث همدانى در جنگ صفین و جمل از یاوران استوار امیر مؤمنان بود.
سفر شیخ بهایی به ایران
شیخ بهایى در دوران کودکى همراه پدر بزرگوار خود، که از علماى مبرّز جهان تشیع بود و نزد سلاطین نیز از موقعیت ممتازى برخوردار بود، به ایران سفر کرد.
مقدارى از تحصیلات خود را در وطن فرا گرفته بود که به اصفهان وارد شد و در آنجا نیز با جدیت تمام به تحصیل علوم مختلف پرداخت.
شیخ بهایی در مدت کوتاهى مقبولیت عام یافت و از سوى شاه عباس صفوى، نهایت احترام براى او رعایت مىشد.
شیخ بهایى پس از شیخ على فشار، منصب شیخ الاسلامى دولت صفویه را عهدهدار شد و از امکانات این دولت شیعى نهایت استفاده را براى ترویج تشیع نمود.
خبرگزاری فارس: آیا اگر کسی به اذن خدا اعجاز پیامبران را تکرار کرد، باید او را در زمره انبیاء جای داد؟! تفاوت کرامات انسانهای الهی با معجزات انبیاء چیست؟ در این یادداشت، ویژگیهای معجزه و تفاوت آن با کرامت، سحر و جادو بیان میشود.
هنگامی که تاریخ زندگی و حالات علمای برجسته و ربانی را مطالعه میکنیم و کرامات آنها را میخوانیم ممکن است این سؤال به ذهنمان بیاید که تفاوت کرامات انسانهای الهی با معجزات انبیاء چیست. آیا عالم یا عارفی که مریضی را شفا میدهد، کار عیسوی نمیکند؟ به بیان دیگر، معجزههای انبیاء با کرامتهای اولیای الهی چه تفاوتی دارد؟ همچنین برخی از کارهای مرتاضان و ساحران چه تفاوتی با معجزات انبیاء دارد؟
معجزه یعنی چه؟
برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید معجزه را به خوبی تعریف کنیم تا بتوانیم فرق آنها را بیابیم.
از مجموع عبارات دانشمندان علم کلام به دست میآید که معجزه در اصطلاح علم کلام عبارت است از امری (فعل، سخن، شىء) که ویژگىها و عناصر زیر را داشته باشد:
1. خارق عادت (خارق العاده) باشد.
یعنى قوانین عادى طبیعت را نقض کند. البته معجزه به معنى انجام محال عقلى (مانند اجتماع دو نقیض) نیست بلکه ارتکاب محال عادى است و نیز معجزه به معنى شکستن مطلقِ قانون علیت نیست چرا که تحت قانون علیت عام (اعم از علتهای شناخته شده و شناخته نشده) قرار دارد و علت آن امرى غیر مادى است.
2. از مدعى نبوت و پس از ادعاى آن واقع شود.
یعنی قبل یا همراه آن معجزه، ادعای نبوت هم باشد. پس اگر امر خارق عادت قبل از ادعاى نبوت واقع شده باشد نمىتواند دلیل ادعاى نبوت باشد و معجزه محسوب نمیشود و نیز اگر کار خارق عادت، بدون ادعاى نبوت واقع شود معجزه اصطلاحى نخواهد بود. (دقت شود)
3. همراه با تحدّى و مبارزه طلبى باشد؛ یعنى دیگران را دعوت کند که مثل آن را بیاورند.
4. مغلوب واقع نشود و دیگران نیز از آوردن مثل آن عاجز باشند.
یعنى مثل سحر و اعمال مرتاضان و ... نباشد که تحت تأثیر اراده قوىتر نقض مىشود و یا از بین مىرود.
5. براى اثبات امورى باشد که غیر ممکن نباشد.
پس معجزه نمىتواند براى اثبات محال عقلى (مثل ادعاى خدائى) یا محال نقلى (مثل ادعاى نبوت بعد پیامبر اسلام (ص)) باشد.
6. از امور شرّ، نباشد که موجب ضرر به دیگران شود چون با هدف معجزه (هدایت) سازگار نیست.
7. معجزه گواه صدق مدعى باشد.
یعنى آنچه که ادعا شده همان واقع شود. براى مثال اگر ادعا کرده، کور را شفا مىدهد به جاى آن، کر شفا پیدا نکند یا اگر ادعا کرده آب چاه را زیاد میکند، به جای آن، آب چاه نخشکد.
پس به عبارت دیگر در معجزه سه جهت وجود دارد:
اول: جهت معجزهگر است که باید مدعى منصب الهى و تحدّى کننده و ... باشد و هدف او هم اثبات امر محالى نباشد.
دوم: جهت خود معجزه است که باید خارق عادت بوده و گواه صدق ادعا باشد و از امور شرّ هم نباشد.
سوم: جهت مردمى که براى آنها معجزه صورت مىگیرد که باید مردم مخاطب از آوردن مثل آن معجزه ناتوان باشند.
لازم به ذکر است که در معجزه اصطلاحی، همه شروط باید باشد و نبود یکی از آنها موجب میشود تا به آن امر، معجزه گفته نشود.
پرسشهایِ امتحاناتِ نهایی دین و زندگی (3) به تفکیکِ دروس به همراهِ پاسخِ آنها
( بیش از 260 پرسش امتحان نهایی در طول 8 سال تحصیلی )
* مطابقِ کتاب دین و زندگی (3) چاپ 1391 * علائم اختصاری : ( خ ـ خرداد ) ، ( ش ـ شهریور ) ، ( د ـ دی )
مهم ترین فرقه
های شیعه، در دو قرن اول و دوم انشعاب یافته اند و با پایان یافتن قرن دوم
جدایی قابل ملاحضه ای در شیعه رخ نداده است لذا اصحاب ملل و نحل، در مقابل
واقفیه، به شیعیان امامی که قائل به امامت امام رضا ـ علیه السّلام ـ شدند،
قطعیه و اثنا عشریه گفته اند که به امامت امام رضا ـ علیه السّلام ـ و
امامان بعد از او تا امام عصر ـ علیه السّلام ـ قائل اند.[1]
البته در قرن اول هجری هم تا سال 61 هجری، یعنی تا شهادت امام حسین ـ علیه
السّلام ـ، انشعابی در تشیع رخ نداده است؛ اگرچه شهرستانی فرقه غلات سبئیه
را انشعابی از شیعه می داند که در عصر حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ رخ داده
است.[2]
در حالی که در اصل وجود شخصی به نام ابن سباء تردید است.[3]
با این حال به گفته رجال کشی، عده ای غالی در زمان علی ـ علیه السّلام ـ
بوده اند که آن حضرت آنان را امر به توبه کرده و چون توبه نکرده اند، اعدامشان
کرده است.[4]
امام حسن و امام حسین ـ علیهما السّلام ـ کیان مسلمانان موقعیت ممتازی
داشتند و تنها ذریه پیامبر به شمار می آمدند و علاوه بر شیعه عموم مسلمانان
هم آنان را اولی به خلافت می دانستند؛ لذا در زمان این دو بزرگوار، شبهه ای
در امر امامت پیش نیامد و هیچ انشعابی رخ نداد، بعد از شهادت امام حسین ـ
علیه السّلام ـ، ما شاهد انشعاب در تشیع هستیم که فرقه های منشعب شده، عبارت
اند از:
کیسانیه: معتقدان به امامت محمد حنفیه.
زیدیه: معتقدان به امامت زید بن علی
ناووسیه: قائلان به غیبت و مهدویت امام صادق ـ علیه السّلام ـ.
فطحیه: کسانی که به امامت عبدالله افطح، فرزند امام صادق ـ علیه السّلام ـ
قائل بودند.
سمطیه: معتقدان به امامت محمد دیباج، فرزند دیگر امام صادق ـ علیه السّلام
ـ.
اسماعیله: کسانی که به امامت اسماعیل، فرزند امام صادق ـ علیه السّلام ـ
معتقدند.
طفیه: کسانی هستند که معتقدند امام صادق ـ علیه السّلام ـ به امامت موسی بن
طفی وصیت کرده است.
اقصمیه: کسانی که می گویند امام صادق ـ علیه السّلام ـ به امامت موسی بن
عمران اقمص وصیت کرده است.
یرمعیه: کسانی که می گویند: امام صادق ـ علیه السّلام ـ به امامت یرمع بن
موسی وصیت کرده است.
تمیمیه: گروهی که قائل هستند امام صادق ـ علیه السّلام ـ در امامت، شخصی به
نام ابی جعده بوده است.
یعقوبیه: منکران امامت موسی ین جعفر ـ علیه السّلام ـ که می گویند امامت در
غیر فرزندان امام صادق ـ علیه السّلام ـ می تواند باشد؛ بزرگشان شخصی به نام
ابو یعقوب بود.
ممطوره: کسانی که در مورد امام کاظم ـ علیه السّلام ـ توقف کرده و گفتند ما
نمی دانیم آن حضرت از دنیا رفته یا نه.[5]؛
واقفیه: کسانی که قائل اند امام کاظم ـ علیه السّلام ـ نمرده و تا قیامت
نخواهد مرد.[6]
ابته بعضی از این فرقه ها به فرقه های کوچک تری نیز منشعب شده اند؛ مثلاً
کیسانیه در مورد امامت محمد حنفیه دو گروه بودند:
عده ای قائل بودند که محمد حنفیه بعد از امام حسین ـ علیه السّلام ـ به
امامت رسیده است؛ گروهی دیگر می گفتند، که محمد حنفیه پس از پدرش علی ـ علیه
السّلام ـ امام بوده است؛ و بعد از این که امامت را به پسرش، ابو هاشم، نسبت
می دهند نیز چند گروه شده اند: گروهی معتقد بودند که ابو هاشم به امامت محمد
بن علی عباسی وصیت کرده است؛ گروه دوم قائل بودند، که ابو هاشم به امامت
برادرش علی بن محمد حنفیه وصیت کرده است؛ گروه سوم می گفتند، که ابو هاشم
برادرزاده اش، حسن بن علی را جانشین خود کرده است؛ گروه چهارم نیز معتقد
بودند وصی ابو هاشم در امامت عبدالله بن عمروکندی بوده است.[7]
زیدیه نیز به سه گروه اصلی تقسیم می شوند:
جارودیه:[8]
بعد از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ، علی ـ علیه السّلام ـ را
مستحق خلافت می دانستند و عقیده داشتند پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آن
جناب را با وصف به مردم شناساند، نه با اسم. مردم در عدم شناسایی ایشان
تقصیر کردند و ابوبکر را اختیار نمودند و با این کار کفر ورزیدند.
سلیمانیه:[9]
قائل هستند امامت با شورا تعیین می شود و امامت مفضول را با وجود افضل جایز
می شمارند و از این راه مشروعیت خلافت ابوبکر و عمر را اثبات می کنند و امت
را در عدم اختیار علی ـ علیه السّلام ـ خطار کار می دانند که خطایشان به
درجه فسق نمی رسد. عثمان را نیز تکفیر می کنند.
بتریه:[10]
عقاید اینان نیز مانند عقاید سلیمانیه است. با تفاوت که در مورد عثمان توقف
می کنند.[11]
فرقه اسماعیلیه نیز به سه دسته تقسیم شدند:
فرقه ای قائل اند که امام بعد از امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرزندش،
اسماعیل است و او نمرده و زنده است و مهدی موعود می باشد.
فرقه دوم قائل شدند که اسماعیل مرده و امامت به پسرش محمد منتقل شده و او
غیب است و ظاهر خواهد شد و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.
فرقه سوم نیز مثل فرقه دوم قائل به امامت محمد بن اسماعیل هستند، با این فرق
که می گویند محمد مرده و امامت در نسل او باقی مانده است.[12]
البته اکثر این فرقه ها عمر چندانی نداشتند و به سختی می شود نام فرقه بر
آنان اطلاق کرد. بلکه گروه هایی بودند که با مرگ رهبرانشان منقرض می شدند و
در صحنه های سیاسی ـ اجتماعی نمودی نداشتند. از میان این فرقه ها سه فرقه
کیسانیه، زیدیه و اسماعیلیه در قرن اول، دوم و سوم دوام و ظهور داشتند.
البته فرقه اسماعیلیه، اگر چه در قرن دوم و بعد از وفات امام صادق نمودی
نداشت و به اصطلاح، ائمه آن در خفا به سر می بردند.[13]
در قرن اول هجری، پس از شیعه امامیه، تا خروج زید، کیسانیه مؤثرترین فرقه
شیعه بوده است. کیسانیه در قیام مختار نمود و ظهور داشت و اگر خود مختار را
کیسانی ندانیم بسیاری از نیروهایش بر مذهب کیسانی بودند.[14]
این فرقه تا پایان قرن اول، فعالیت سیاسی داشت و ابو هاشم، عبدالله بن محمد
حنفیه که رهبر این فرقه بود، برای نخستین بار واژه های داعی و حجت را بر
مبلغانش اطلاق کرد و بعدها توسط سایر فرق چون عباسیان، زیدیان و اسماعیلیان
مورد استفاده قرار گرفت.
آخرین نمود سیاسی ـ اجتماعی کیسانیان را می توان در قیام عبدالله بم معاویه
ـ از تبار جعفر طیار ـ جست و جو کرد؛ چنان که شهرستانی می گوید:
«عده ای از کیسانیان معتقد به وصایت عبدالله بن عمروکندی بودند و آنگاه که
از او کذب و خیانت مشاهده کردند، به امامت عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن
جعفر طیار قائل شدند... میان اصحاب عبدالله بن معاویه و اصحاب و پیروان محمد
بن علی اختلاف شدیدی در امامت بود».[15]
بعد از کیسانیه دومین فرقه ای که در صحنه سیاسی و اجتماعی فعال بود، فرقه
زیدیه است که بعد از قیام زید ایجاد شد و سیاسی ترین فرقه شیعه بوده است و
از همه فرقه های شیعه به اصول اهل سنت نزدیک تر بود؛ چنان که فرقه بتریه
زیدیه علاوه بر پذیرش خلافت ابوبکر و عمر و عثمان، عایشه، طلحه و زبیر را
نیز تکفیر نمی کردند. مذهب زیدی، یعنی تشیع به معنای اعم، چندان تعارضی با
معتقدات اهل سنت نداشت، بدین سبب در بعضی از قیام های زیدی چون قیام محمدی
نفس زکیه و برادرش ابراهیم تعدادی از بزرگان و عالمان اهل سنت شرکت داشتند.
همچنین شیعیانی که در قیام های زیدی شرکت می جستند، احتمالاً بر این باور
بودند که رهبران علوی قیام ها، منصوب از طرف امام معصوم هستند و شاید
پراکندگی شیعیان از اطراف اینان. بدین سبب بود و در نهایت فقط زیدیان در
کنار این رهبران باقی می ماندند؛ مثلاً ابراهیم بن عبدالله، برادر محمد نفس
زکیه، به گفته مسعودی در آخر کار، با چهار صد نفر از زیدیه می جنگید که این
عده همراه او کشته شدند.[16]
سومین فرقه ای که در صحنه های اجتماعی ـ سیاسی فعال بوده اند و نمود داشتند،
فرقه اسماعیلی است. این فرقه در نیمه دوم قرن دوم هجری از پیکره تشیع جدا
شده است. ولی تا اواخر قرن سوم هجری چندان نمودی در اجتماع نداشته است و
رهبران آنها تا سال 296 هجری یعنی سال ظهور عبیدالله مهدی ـ اولین خلیفه
فاطمی در مغرب ـ در خفا به سر می بردند؛ بدین سبب مراحل تکوین این فرقه
کاملاً مجهول ماند؛ نوبختی که در قرن سوم می زیسته حرکت های اولیه آنان را
به غلات و پیروان ابی الخطاب ربط می دهد.[17]
عقاید آنان نیز در هاله ای از ابهام مانده است. مسعودی در این مورد می نویسد:
«متکلمین فرق مختلف: شیعه، معتزله، مرجئه و خوارج کتبی درباره فرق و نیز در
رد مخالفین خود نگاشته اند... اما کسی از آنها متعرض عقاید فرقه قرامطه
نشده. کسانی نیز که بر آنها رد نوشته اند مثلاً قدامه بن یزید النعانی، ابن
عبدک الجرجانی، ابی الحسن زکریا الجرجانی، ابی عبدالله محمد بن علی بن
الزرام الطائی الکوفی و ابی جعفر الکلابی هر کدام که عقاید اهل باطل را شرح
می دهند، کسان دیگر آن مطالب را نمی گویند، تازه خود اهل این فرقه مطالب این
افراد را انکار کرده و آنها را تأیید نمی کنند».[18]
این مطلب باعث شد که آنان را در مناطق مختلف به نام های متفاوتی بخوانند؛
خواجه الملک در این باره نوشته:
«آنها را به هر شهری و ولایتی به نامی می خوانند؛ به حلب و مصر اسماعیلی، به
قم و کاشان و طبرستان و سبزوار سبعی، و به بغداد و ماوراءالنهر قرمطی و به
ری خلفی و به اصفهان...».[19]
قبل از تشکیل دولت فاطمی، اسماعیلیان کمتر به فعالیت های سیاسی می پرداختند
و بیشتر روی تبلیغ و جذب و تربیت نیرو تمرکز داشتند، لذا شاهد سفر رهبران
اسماعیلی از جمله محمد بن اسماعیل، عبدالله بن محمد، احمد بن عبدالله و حین
بن احمد به مناطقی چون ری، نهاوند، منطقه دماوند، سوریه، جبال قندهار،
نیشابور، دیلم، یمن، همدان، استانبول و آذربایجان هستیم که در این مناطق
داعیان و مبلغان خویش را پراکنده می کردند.[20]
با توجه به این زمینه ها بود که قرمطیان خود را به اسماعیلیه منسوب کردند و
با چنان گستردگی به فعالیت پرداختند که لشکریان عباسی نتوانستند فتنه آنان
را خاموش کنند.[21]
در سال 296 هجری نیز دولت فاطمی بر اساس مذهب اسماعیلی در مغرب شکل گرفت و
بخش وسیعی از سرزمین اسلامی را از قلمرو عباسیان خارج ساخت.
[1] . شهرستانی.
کتاب الملل و النحل، منشورات الشریف الرضی، قم، 1364هـ .ش، ج 1، ص 150.
[2]
. همان، ص 155.
[3]
. رجوع شود: العسکری، السید مرتضی. عبدالله بن سباء و اساطیر اخری، چاپ ششم،
1413 هـ. 1993،ج 328 ـ 375.
[4]
. شیخ طوسی. اختیار معرفه الرجال، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، 11404
هـ ، ج 1، ص 325.
[5]
. ابن میثم البحرانی، میثم بن علی. الحیاه فی القیامه فی تحقیق امر الامامه،
مجمع الفکر الاسلامی، قم، ط اول، 1417 هـ، ص 172 ـ 174.
[6]
. شهرستانی. همان، ص 150.
[7]
. شهرستانی. همان. ص 131 ـ 135.
[8]
. آنان اصحاب ابی الجارود، زیاد بن ابی زیاد بودند از این رو به آنها
جارودیه می گفتند.
[9]
. رهبرشان شخصی به نام سلیمان بن جریر بود؛ لذا به آنان سلیمانیه گفتند.
[10]
. رهبرشانم شخصی به نام کثیر النوری ابتر است لذا به نام او موسوم به بتریه
شدند.
[11]
. همان، ص 140 ـ 142.
[12]
. خراسانی، شیخ محمد کریم. تاریخ و عقاید فرقه آقاخانیه، تلخیص و تنظیم.
حسین حسنی، مشر الهادی، ص 2 و 3.
[13]
. همان، ص 43.
[14]
. مسعودی، علی بن الحسین. مروج الذهب، منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات،
بیروت، 1411 هـ ، ج 3، ص 91.
[15]
. شهرستانی .همان، ص 135.
[16]
. مسعودی، علی بن الحسین. مروج الذهب، منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات،
بیروت، 1411 هـ ، ج 3، ص 326.
[17]
. فرق الشیعه، المطبعه الحیدریه، نجف، 1355 ـ 1936، ص 71.
[18]
. التنبیه و الاشراف، دار الصاوی للطبع و النشر و التألیف، قاهره، ص 341.
[19]
. سیاست نامه، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1364 هـ ، ص 311.
[20]
. رجوع شود به: جعفریان، رسول. تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم
هجری، سازمان تبلیغات اسلامی، قم، چ پنجم، 1377، ص 207 ـ 209.
[21]
. مسعودی، علی بن الحسین. مروج الذهب، ممنشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات،
بیروت، ط اولی، 1411 هـ ـ 1991 م، ج 4، ص 297.
خواص آب زمزم :
یک دانشمند ژاپنی کشف کرده است که آب زمزم دارای خصوصیات منحصر به فردی است که در آبهای معمولی دیگر یافت نمی شود.
به گزارش «تقریب»، دکتر "مساروا ایموتو"، دانشمند ژاپنی تأکید کرد: تحقیقات علمی بسیاری که به وسیله تکنولوژی نانو بر روی آب زمزم انجام شده است، نشان می دهد هیچ یک از خواص این آب قابل تغییر نیست و اگر یک قطره از آب زمزم به 1000 قطره از آبهای معمولی اضافه شود، آن آبها خواص آب زمزم را به دست خواهند آورد.
این دانشمند تحقیقات بسیاری را بر روی آب زمزم انجام داده و به این نتیجه رسیده است که آب زمزم، آبی با برکت و منحصر به فرد است و بلورهای آن شبیه هیچ آب دیگری نیست و به هیچ وجه خواص آن تغییر نمی کند.
وی که پایه گذار نظریه تبلور ذرات آب است، می گوید: جمله "بسم الله الرحمن الرحیم" که در قرآن کریم وجود دارد و مسلمانان آن را در ابتدای کارهای خود یا در هنگام غذاخوردن و یا موقع خواب بر زبان می آورند، تأثیر عجیبی بر بلورهای آب دارد.
به گزارش سایت محیط، وی می افزاید: زمانی که بسم الله الرحمن الرحیم گفته می شود، تغییرات عجیبی در بلورهای آب رخ داده و آنها بسیار زیباتر می شوند، لذا می توان با گذاشتن کاستی از تلاوت قرآن کریم در کنار آب، آن را زیباتر و با صفاتر نمود.
گذاری کوتاه اما معرفت بخش در آسمان روشنائی بخشِ "آیةالکرسی":
آیه معروف آیت الکرسی برای محافظت و نگهداری و دور شدن از شر دشمنان و همچنین چشم زخم
آیه الکرسی نوری از آسمان است.
آیه الکرسی آیتی از گنج عرش است.
آیه الکرسی باعث ایمنی در سفر است.
آیه الکرسی اعلاء ترین نقطه قرآن است.
ذکر رسول مکرم اسلام در بستر؛ خواندن آیه الکرسی بود.
با خواندن آیه الکرسی انسان دچار هیچگونه آفتی نخواهد داشت.
برای رفع فقر آیه الکرسی موثر است و کمک الهی از غیب می رسد.
همه چیز در آیه الکرسی است یعنی کرسی گنجایش آسمانها و زمین را دارد.
در تنهایی آیه الکرسی بخوانید باعث رفع ترس می شود و از سوی خدا کمک می رسد.
دفن میت بخوانید. آیه الکرسی رادر نماز ها ؛ روزها؛ شبهای ایام هفته ؛ سفرها و در نماز شب.
و هنگام خواب نیز آیه الکرسی بخوانید زیرا باعث می شود خداوند فرشته ای نگهبان و محافظ بگمارد که تا صبح سلامت بمانید.
هر گاه از درد چشم شکایت داشتید آیه الکرسی بخوانید و آن درد را اظهار نکنید آن درد بر طرف می شود.
پیامبر اسلام (ص) : در خانه ای که آیه الکرسی خوانده شود ابلیس از آن خانه دور می شود و سحر وجادو در آن خانه وارد نمی شود.
. آیه الکرسی پایه و عرش الهی است و هدف از خواندن آن این است که مردم در عبادت جز خداوند کسی را نپرستند و به ذلت فرو نروند و روح یکتاپرستی ایجاد کنند و از بندگی ناروا آزاد شوند و آیه الکرسی عقل ها را بیدار و اله حقیقی را معرفی و خدای دانا و توانا را به مردم می شناساند.
وقت غروب 41 بار آیه الکرسی را بخوانید تا حاجت روا شوید(41 یک بار علی العظیم بخوان یعنی یک آیه) مجرب است. و برای رفع غم، شفای مریض، درمان درد، رحمت خداوند و زیاد شدن نور چشم آیه الکرسی را زیاد بخوانید.
اگر مومن آیه الکرسی را بخواند و ثوابش را برای قبور قرار دهد خداون ملکی را بر او مقرر می کند که برایتان تسبیح کند.
. آیه الکرسی در مزرعه و مغازه پنهان کردن باعث برکت مزرعه و رونق گرفتن کسب است.
از پیامبر نقل نموده اند که : این آیه عظیم تر از هر چیزی است که حق تعالی آفریده است.
چند چیز حافظه را زیاد می کند یکی از آن خواندن آیه الکرسی است.
با خواندن آیه الکرسی تا شب در امان خدا هستی.
اگر هر صبح آیه الکرسی را بخوانی تا شب در امان خدا هستی.
آسان شدن مرگ بوسیله آیه الکرسی است.
. آیه الکرسی عظیم ترین آیه در قرآن است.
. برای حفظ مالتان و جانتان آیه الکرسی بخوانید.
آیه الکرسی ویرانگر اساس شرک است.
اصحاب متعجّب شدند و به پیامبر صلى الله علیه وآله وسلّم عرضه داشتند: چرا این اعرابى چنین کرد و رفت؟ حضرت رسول اکرم صلى الله علیه وآله وسلّم فرمود: «اِنْصَرَفَ الرَّجُلُ وَ هُوَ فَقیه»،یعنى؛ این آیه را خوب فهمید؛ فقیه شد و رفت!
این شخص براى قبول اسلام و تحقیق پیرامون آن، نزد حضرت رسول اکرم صلى الله علیه وآله وسلّم آمد.
حضرت رسول اکرم صلى الله علیه وآله وسلّم یکى از اصحاب را مأمور کرد که به او قرآن یاد دهد، استاد مشغول تعلیم قرآن شد و ابتدا سوره زلزال را برایش خواند تا رسید به این آیه (فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة خَیْرًا یَرَهُ * وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة شَرًّا یَرَهُ)، وقتى سخن قارى به این جا رسید، مرد گفت: "یکفینى"، یعنى؛ بس است. سپس بلند شد و رفت. به او گفته شد: حرف هاى ناگفته بسیار است. گفت: من آن چه مى بایست بفهمم، فهمیدم و حقیقت بر من آشکار گشت.
حضرت رسول اکرم صلى الله علیه وآله وسلّم نیز در مورد آن مرد که کار سال ها تربیت و پرورش را در چند لحظه تدبّر انجام داد فرمود: «إنصرف الرّجل و هو فقیه؛ آن مرد رفت در حالى که فقیه و فهمیده شد».
بحار الانوار، ج 89، ص 107، باب فضل التدبر فى القرآن.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ براى برآورده شدن حاجات و اداى دین و رسیدن به مطالب ختم صلوات مجرب است که چهارنوع آن ذکر می شود . نوع اول ؛ آن است که اگر کسى حاجتى داشته باشد به دل مى
گذارند یا به زبان مى گوید: که چنان حاجتم تا فلان مدت برآورده شود، چهارده
هزار صلوات بفرستیم و هر هزارى براى یکى از ائمه - علیه السلام - هدیه
باشد و چنان چه حاجت برآورده شد وفا کند.
نوع دوم ؛ روزى هزاربار صلوات بفرستد و هر هزارتا را براى یکى از ائمه - علیه السلام - هدیه کند دربین یا در پایان حاجت روا شود.
نوع سوم ؛ روزى هزاربار صلوات بفرستد، تا دوماه پى در پى چون ماه تمام شود آن مطلب ان شاءالله برآورده شود.
نوع چهارم : براى قضاى حاجت و اداى دین مجرب است ، از شب جمعه شروع کند تا دو هفته و در هر شب ، نصف شب بخواند.
شب اول غسل کند و سایر شب ها ضرورى نیست . شب جمعه ؛ اللهم صل على محمد و آل محمد، هزاربار.
شب شنبه ؛ اللهم صل على امیرالمؤ منین .
شب یکشنبه ؛ اللهم صل على فاطمه الزهراء.
شب دوشنبه ؛ اللهم صل على الحسن .
شب سه شنبه ؛ اللهم صل على الحسین .
شب چهارشنبه ؛ اللهم صل على على بن الحسین .
شب پنج شنبه ؛ اللهم صل على محمد بن على .
شب جمعه ؛ اللهم صل على جعفر بن محمد.
شب شنبه ؛ اللهم صل على موسى بن جعفر.
شب یکشنبه ؛ اللهم صل على على بن موسى .
شب دوشنبه ؛ اللهم صل على محمد بن على .
شب سه شنبه ؛ اللهم صل على على بن محمد.
شب چهارشنبه ؛ اللهم صل على حسن بن على .
شب پنج شنبه ؛ اللهم صل على حجة بن الحسن .
شب جمعه سوم ؛ اللهم صل على العباس الشهید.
ان شاءالله برآورده مى شود و هرشب باید هزاربار این صلوات را بگوید.
بسم الله الرحمن الرحیم میگویند: شما آخوندها میگویید: اگر زکات ندهید باران نمیآید. کشور کانادا اصلاً مسلمان نیست اصلاً زکات هم نمیدهند، صبح تا شب هم باران میآید. یا اگر ظلم کنی، سیلی میخوری. فلانی کارش ظلم کردن است و تا حالا هم هیچ سیلی نخورده است. اینها را چه کنیم؟
میگویم: شما که چای میخوری، اگر وسط چای خوردن عطسه کنی. دستت تکان
میخورد، از این نعلبکی و استکان چای سه قطره سه جا میچکد. یکی بهعینک
میچکد. یکی به لباست میچکد، یکی به فرش میچکد.
خود شما سه برخورد میکنی. اگر به عینکت چکید، سریعاً دستمال کاغذی درمیآوری پاک میکنی. چون عینک شیشه است زود پاک میکنی.
اگر به لباس چکید میگویی: میرویم خانه با دست یا با ماشین لباسشویی میشوییم.
اگر به فرش چکید، میگویید: باشد شب عید! شب عید که قالیها را میشوییم. منتهی هرچه دیرتر باشد سختتر است.
اگر فوری باشد، دستمال کاغذی. اگر لباس باشد، مشت و مال. اگر قالی شد،دسته بیل. چون قالی را با دسته بیل میشویند.
کیفر هرچه به قیامت بیفتد خطرش بیشتر است. سه تا را هم آیه داریم. هم دستمال کاغذی، هم مشت و مال، هم دسته بیل. هر سه در قرآن هست.
اما برخورد دستمال کاغذی این است. میگوید:
«وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ» (شوری/30)
شما چون ایمان دارید، خلافی کردید چوب میخورید. یعنی مؤمن هستید،شیشهای و
شفاف هستید، خوب هستید. خدا زود حال شما را میگیرد، کسی که همه نمرههایش
بیست است اگر یکبار نمرهی 15 گرفت، دبیر میگوید: بیا ببینم. تو که همه
نمراتت بیست بود. چرا پانزده شدی؟
ولی آن کسی که هر روز نمرهی صفر میگیرد، آن هم صفر اندازهی در قوری،
این دیگر توبیخ ندارد. این از اول تا آخر صفر است. اگر یک لکه به عمامه
سفید افتاد، من فوری میشویم. اما اگر پیراهن سیاه من لک دار شد، که دیگر
نمیشویم. سیاهی روی سفیدی پیداست.
خوبها را خدا میگوید: چون تو خوبی زکات ندهی، باران نمیآید. چون خوب
هستی. چهل تا گوسفند یکی زکات است. ندهی، گوسفندهایت آسیب میبیند. آدمهای
مؤمن را خدا مثل شیشه با آنها برخورد میکند. یعنی خلاف کنند فوری خدا
مچشان را میگیرد.
آدمهای فاسق را برای بعد میگذارد. آیهی خوبها این بود. «وَ ما
أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ» این آیهی قرآن بود
برای خوبها.
آیهی بدها این است:
«وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً» (کهف/59)
یعنی عجله نکنید، ...هی نگو شاه که اینقدر جنایت میکند پس چرا اینقدر خوش
است؟! بابا صبر کن. بگذار مبارک جنایت کند، بعد میگیرند او را مثل گربه
در قفس میکنند.«وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً»
یک آیهی دیگر میگوید: اصلاً در دنیا کارشان نداریم مثل صدام. تا پای اعدام هم نگاه میکند. نه در قفس برود و هیچ
قرآن میگوید:
«أَنَّما نُمْلی لَهُمْ»(آلعمران/178)
این هم آیهی قرآن است. اصلاً در دنیا کارشان نداریم. گذاشتیم برای آخر سال با دسته بیل
پس سؤال: شما که میگویی: اگر خلاف کنید خدا حالتان را میگیرد، پس چرا خدا حال خلافکارها را نمیگیرد؟
جواب: خلافکارهای خوب را فوری حالشان را میگیرد. خلافکارهای بد را مدت تعیین میکند. خلافکارهای بد بد بد را میگذارد برای قیامت.
سه تا آیه داریم.
خوب را فوری حالشان را میگیرد.
«فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ»،
بدها را
"وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً"
"و «إِنَّما نُمْلی لَهُمْ
الف) کلمه (امام) به معنای رهبر و زمامدار الهی به صورت مفرد و جمع ۱۲ بار در قرآن کریم تکرار شده است که مطابق است با روایات نقل شده از پیامبر اسلام (ص) از طریق شیعه و سنی مبنی بر اینکه تعداد امامان بعد از ایشان ۱۲ نفر می باشند . برای نمونه یکی از آیات قرآن که کلمه امام در آن آمده است ، سوره یس آیه ۱۲ می باشد: «وکل شییء أحصیناه فی امام مبین» و ما هر چیزی را در امام روشنگری جمع نموده ایم
ب) کلمه (شهر) به معنی ماه ، ۱۲ بار در قرآن کریم تکرار شده است که مساوی تعداد ماههای یکسال است.
پ) کلمه (یوم) به معنای روز ، ۳۶۵ بار در قرآن کریم تکرار شده است که مساوی تعداد روزهای یکسال شمسی است .
ت)کلمه
(ساعه) ۴۸ بار در قرآن کریم تکرار شده است که در ۲۴ مورد قبل از آن یکی از
حروف ذکر شده است و در ۲۴ مورد دیگر قبل از آن حرفی وجود ندارد . بنابراین هر مورد را که در نظر بگیریم مطابق است با تعداد ساعات یک شبانه روز که ۲۴ ساعت می باشد .
ث) کلمه (سجد) به معنای سجده کرد و مشتقات آن (در
زمان ماضی ، مضارع و امر) برای عاقلان ۳۴ بار تکرار شده است که این عدد
برابر است با تعداد سجده های واجب روزانه ، چون روزانه ۱۷ رکعت نماز واجب
است و هر رکعت ۲ سجده دارد .
ج) کلمه (رجل) به معنای مرد مساوی کلمه (امراه) به معنای زن هر کدام ۲۴ بار آمده است .
چ) کلمه (ملائکه) به معنای فرشتگان و کلمه (شیطان) به معنای اهریمن و یا جن هر کدام ۸۸ بار تکرار شده است .
ح) کلمه (استعاذه) به معنای پناه بردن و کلمه (ابلیس) به معنای شیطان هر کدام ۱۱ بار به کار رفته است .
خ) کلمه (آخرت) به معنای جهان آخرت و کلمه (دنیا) به معنای این جهان هر کدام ۱۱۵ بار تکرار شده است .
ژ کلمه (الحسنات) به معنای خوبی ها و کلمه (سیئات) به معنای گناهان هر کدام ۱۸۰ بار تکرار شده است .
د) کلمه (الحیاه) به معنای زندگی وکلمه (الموت) به معنای مرگ هر کدام ۱۴۵ بار تکرار شده است .
ذ( کلمه
(ارسل) به معنای فرستاد و مشتقات آن ۵۱۳ بار در قرآن کریم تکرار شده است و
نام ۲۸ پیامبری که در قرآن از آنها نامی آورده شده است نیز مجموعاً ۵۱۳ بار تکرار شده است .
ر) کلمه (الرسل) به معنای پیامبران و کلمه (الناس) به معنای مردم هر کدام ۳۶۸ بار تکرار شده است .
ز) کلمه (الرغبه) به معنای میل و کلمه (الرهبه)به معنای ترس هرکدام ۸ بار تکرار شده است .
ژ( نام
مبارک پیامبر اسلام (محمد و احمد) مجموعاً ۵ بار در قرآن امده است (۴ بار
محمد و ۱ بار احمد) و کلمه صلوات که به معنای درود می باشد و بیشتر برای
درود فرستادن بر پیامبر و خاندان پیامبر استفاده می شود نیز ۵ بار در قرآن
تکرار شده است .
س) کلمه (ایثار) به معنای گذشت و فداکاری و کلمه (شح) به معنای بخل و تنگ نظری هر کدام ۵ بار تکرار شده است .
ش) کلمه (سرور) به معنای شادی و کلمه (حزن) به معنای غم و اندوه هر کدام ۴ بار تکرار شده است .
ص) کلمه (الحر) به معنای گرما و کلمه (البرد) به معنای سرما هر کدام ۴ بار تکرار شده است .
ض) عبارت (حزب الله) به معنای یاران خداوند و عبارت (حزب الشیطان) به معنای یاران شیطان هر کدام ۳ بار تکرار شده است .
ط) در قرآن کریم به اینکه ۳۰۰ سال شمسی دقیقاً برابر ۳۰۹ سال تمام قمری است به صورت مستقیم اشاره شده است.