دین وزندگی

اگر : هدفی برای زندگی دلی برا دوست داشتن وخدایی برای پرستش داری خوشبختی با آرزوی خوشبختی برای همه ی همکاران و دانش آموزان عزیزم

دین وزندگی

اگر : هدفی برای زندگی دلی برا دوست داشتن وخدایی برای پرستش داری خوشبختی با آرزوی خوشبختی برای همه ی همکاران و دانش آموزان عزیزم

الهى ! بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.
الهى ! راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهى ! یا من یعفو عن الکثیر و یعطى الکثیر بالقلیل از زحمت کثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده.
الهى ! سالیانى مى‏پنداشتم که ما حافظ دین توایم استغفرک اللهم در این لیلة الرغائب هزار و سیصد و نود فهمیدم که دین تو حافظ ما است احمدک اللهم.
الهى ! چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است.
الهى ! ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره اى و ما همه هیچکاره ‏ایم و تنها تو کاره اى.
الهى ! از پاى تا فرقم در نور تو غرقم یا نور السموات و الارض انعمت فزد.
الهى ! شان این کلمه کوچک که به این علو و عظمت است پس یا على یا عظیم شان متکلم اینهمه کلمات شگفت لا تتناهى چون خواهد بود.
الهى ! واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم.
الهى ! چون تو حاضرى چه جویم و چون تو ناظرى چه گویم.
الهى ! چگونه گویم نشناختمت که شناختمت و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت...
هی دل چگونه کالای است که شکسته آن را خریداری و فرموده ای پیش دل شکسته ام.
الهی عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه بایدکرد
الهی همه از تو دوا خواهند حسن از تو درد خواهد.
الهی اگر تقسیم شود به من بیشتر از این که دادی نمی رسد فلک الحمد.
الهی ما را یارای دیدن خورشید نیست،دم از دیدن خورشید آفرین چون زنیم.
الهی همه گویند بده حسن گوید بگیر.
الهی از نماز و روزه ام توبه کردم به حق اهل نماز و روزه ات توبه این نا اهل را بپذیر.
الهی به فضلت سینه بی کینه ام دادی بجودت شرح صدرم عطا بفرما.
الهی اگر چه درویشم ولی داراتر از من کیست که تو دارائی منی.
الهی دندان دادی نان دادی، جان دادی جانان بده.

الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو
الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .

الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو
الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .
الهی ظاهری داریم بس شوریده و باطنی داریم بخواب غفلت آلوده و دیده ای پر آب گاهی در آتش می سوزیم و گاهی در آب دیده غرق .

طبقه بندی موضوعی

۵۹ مطلب با موضوع «طنز» ثبت شده است

۰۷
مرداد
  • طاهره نظیفی
۲۶
دی











  • طاهره نظیفی
۲۶
دی












  • طاهره نظیفی
۲۳
آذر












  • طاهره نظیفی
۱۴
آذر

دعای پدر و مادرداعشی ها سر سفره عقد:
ایشالا به پای هم منفجر بشین
😃😃
........................

منفجر شو عمو ببینه.....(مکالمات داعشی ها با کودکان فامیل)
😃😃
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
میگن داعشیا تو شناسنامه شون یه تاریخ تولد دارن یه تاریخ انفجار
😃😃
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾

پاره ای از اشعار داعشی ها با مضامین عاشقانه، عارفانه، منفجرانه:
شب به گلستان تنها منفجرت بودم... منفجرت بودم
😃😃
😅😅😅😃😃😃😃😃😃😃

مکالمه بین دو تکفیری:
1-آخر هفته ای چیکاره ای؟
 2-هیچی!
1-پس هماهنگ کن بریم منفجر شیم
😃😃
......................

میگن رو دیوار کوچه تکفیری ها نوشتن:
لعنت بر پدر و مادر کسی که این جا منفجر شود!
@shekarestan1
😃😃😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
مکالمه دو داعشی :
1- منفجرتیم
2- اختیار داری انفجار از ماست...
😄😄😄😄😄😄😄😄
1-کلاس کجا بریم
منفجران فجیح
2-آزمون کجا بدیم
منفجران فجیح
3-کجا
منفجران فجیح
4-کی
منفجران فجیح
تلفن : 29 دوتا بمب!!!!!😂✌️
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂

  • طاهره نظیفی
۲۲
آبان

3293.jpgیک دلال پوست گوسفند رفته بود خواستگاری، پرسیدند شغل شما چیه؟ گفت؛ متخصص «دامپیوتر» هستم! پرسیدند؛ سخت‌افزار یا نرم‌افزار؟ گفت؛ هیچکدام پشم‌افزار!

3295.jpgیک سارق را برای انتقال به زندان در اختیار ماموری گذاشته بودند. در بین راه سارق از مامور پرسید؛ کبریت داری؟ مامور گفت؛ نه! و سارق گفت؛ پس دستبندم را باز کن از بقالی کبریت بخرم! و رفت که رفت.

3296.jpgقاضی به یک جیب‌بر گفت؛ خجالت نمی‌کشی که دستت را توی جیب این آقا کرده‌ای؟ دزد گفت؛ قربان! تصور کردم که جیب خودم است! قاضی پرسید؛ پس چرا پول‌ها را درآوردی؟ و جیب‌بر جواب داد؛ یعنی می‌فرمائید اختیار جیب خودم را هم ندارم؟!

3298.jpgگزارشگر تلویزیون از رهگذری پرسید؛ آقا این خیابان کجا می‌رود؟ رهگذر گفت؛ با سلام خدمت رئیس صدا و سیما و مسئول شبکه و همه فیلمبرداران و صدابرداران و خبرنگاران صدا و سیما، بنده 40 سال است ساکن این خیابان هستم و تا حالا ندیده‌ام که جایی برود!

3299.jpgیارو با سرعت از چراغ‌قرمز رد شد و یک عابر را زیر گرفت و کشت، افسر راهنمایی بهش گفت؛ چراغ قرمز به این بزرگی را ندیدی؟ و یارو گفت؛ چراغ را دیدم ولی شما را ندیدم!

3280.jpgمعلم به دانش‌آموزی گفت؛ فعل نشستن را صرف کن. دانش‌آموز گفت؛ من بنشینم، تو بنشینی، او بنشیند، شما بنشینید و ما بنشینیم... معلم پرسید پس آنها بنشینند چی شد؟ و دانش‌آموز جواب داد؛ آقا اجازه! دیگه جا نیست که آنها هم بنشینند!

32776.jpgالاغ یارو مرده بود، عده‌ای برای تسلیت نزد او رفتند و دلداریش دادند که امیدواریم آخرین غم شما باشد! هرچه خاک آن حیوان زبان‌بسته است، عمر شما باشد و... هنگام خداحافظی یارو به آنها گفت؛ غم و ماتم مرا بیشتر کردید، چون اصلا نمی‌دانستم که الاغ مرحوم بنده این همه فک و‌فامیل دارد!

3278.jpgافسر راهنمایی ماشینی را متوقف کرد و گفت؛ 180 کیلومتر سرعت داشتی، راننده گفت؛ فوقش 120 کیلومتر بود. افسر گفت؛ این هم زیاده‌ و جریمه داره، یارو گفت؛ نه بابا! فقط 80 کیلومتر بود، اصلا 60 تا بود، شاید هم 40تا و ... افسر راهنمایی گفت؛ یواش‌تر! اینجوری که داری سرعت کم می‌کنی ممکنه یکی از پشت باهات تصادف کنه!

3279.jpgگفت: حالا بر فرض انجام همه این خواسته‌ها، آن وقت به ایران اعلام می‌کند که برنامه هسته‌ای‌اش صلح‌آمیز است؟
گفتم: ای عوام! آن وقت به آمریکا اعلام می‌کند که با خیال راحت می‌تواند به ایران حمله کند.!

3271.jpgمی‌گویند شخصی نزد قاضی رفت و از شخص دیگری شکایت کرد. قاضی گفت؛ حق با توست. ساعتی بعد طرف مقابل آمد و ماجرای دعوای خود را شرح داد. قاضی گفت؛ بله، حق با توست. منشی دادگاه به قاضی گفت؛ این دیگر چه جور قضاوت کردن است؟ و قاضی فکری کرد و گفت؛ آره، مثل اینکه حق با تو هم هست!

  • طاهره نظیفی
۲۲
آبان

دانشجویی سرکلاس فلسفه نشسته بود. موضوع درس درباره خدا بود. استاد پرسید: «آیا در این کلاس کسی هست که صدای خدا را شنیده باشد؟» کسی پاسخ نداد. دوباره استاد پرسید: «آیا در این کلاس کسی هست که خدا را لمس کرده باشد؟» دوباره کسی پاسخ نداد. برای سومین بار استاد پرسید: «آیا در این کلاس کسی هست که خدا را دیده باشد؟» این بار هم کسی پاسخ نداد. استاد با قاطعیت گفت: «با این وصف، خدا وجود ندارد. دانشجویی که به هیچ روی با استدلال استاد موافق نبود، اجازه خواست تا صحبت کند. استاد پذیرفت . دانشجو از جایش برخاست و از هم کلاسی هایش پرسید: «آیا در کلاس کسی هست که صدای مغز استاد را شنیده باشد؟ همه سکوت کردند. دوباره پرسید آیا در کلاس کسی هست که مغز استاد را لمس کرده باشد؟ همچنان کسی چیزی نگفت. و باز پرسید آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را دیده باشد؟ وقتی برای سومین بار کسی پاسخ نداد، دانشجو چنین نتیجه گیری کرد که «با این وصف ،استاد مغز ندارد!»


برگرفته از www.Morabbee.ir
  • طاهره نظیفی
۲۲
آبان


بسمه تعالی

1. فریدن دوان دوان با خوشحالی به مادر گفت: 20 گرفتم. مادر با شادی بوسیدش و گفت: آفرین از چه درسی؟ 8 از حساب و 7 از املا و 5 از انشا. جمعا می شود 20.
2. یزدگرد سوم را چه کسی کشت؟ با گریه: آقاما نکشتیم.
3. صفر بی ارزش: پس لطفا یک صفر جلوی این 2 بگذارید.
4. هندوستان کجاست؟ آقا هر چی گم می شود از ما می پرسید.
5. بگو ببینم بوش، کارتر و بن چه جنایاتی مرتکب شده اند؟ آقا ما پشت سر مرده حرف نمی زنیم.
6. صدام با خودش قول داد هر کار خطایی کرد یک نقطه روی بدنش بگذارد تا شب نشده پلنگ شد.
7. فایده گاو: هر وقت اشتباه کردیم نام او را روی ما می گذارند.
8. ( بچه کارمند ) می توانی بگویی بلندترین روزهای سال کدامند؟ طبق نظر پدرم 15 و آخر هر برج.
9. ( وقت اخراج ) مدرسه قبلی ات ازت راضی بودند؟ بله. وقت رفتنم بین معلمان و شاگردان شرینی پخش می کردند.
10. باور کردنی نیست که یک نفر این همه غلط داشته باشد! شاگرد با غرور و خوشحالی گفت: کار یک نفر نبود مادر و پدرم هم کمک کردند.
11. ( ستاره شناسی ) مشتری را چگونه می شناسیم؟ آقا از فروشنده بپرسید.
12. شاه سلطان حسین چگونه بر تخت نشست؟ چهارزانو
13. طولانی ترین جنگ: جنگ مالک و مستاجر. 
14. جعبه کمک های اولیه: پنبه، پماد سوختنی، کافور، نار چسب، کافور چرا؟ آهان کافور برای جعبه کمک های اولیه.
15. چرا پر کردن نمک دان اینقدر طول کشید؟ چون سوراخ های آن خیلی تنگ بود.
16. علم ثابت کرد شکر در آب حل می شود پس هیچ رقت زیر باران نرو چون شیرین ترین دوستم را از دست می دهم.
17. یک پیرزن اکس می خوره می گه: من کوکب 14 سال دارم.
18. یک گنجشک اکس می خوره به جای جیک جیک می گه جیکس جیکس
19. یک نفر از سکوت خوشش می یاد میره نوار خالی می خره.
20. تو از حبس ابد می ترسی یا از اعدام؟از زنم و زنمم از سوسک.
21. یک نفر سنگ می زنه میگ: آقا الان صدای من پخش می شه؟ می گن: بله. میگه: حتی توی نانوایی. می گن: بله. می گه: خب بهرام نون نخر مامانت خریده.
22. گرگه رفت در خونه شنگول و منگول: منم مادرتون زود باشین درو باز کنید! دروغ نگو تو مادر ما نیستی ما آیفون تصویری داریم دیدیم که گرگی.
23. سوسک با دوستش در بیمارستان بود، خدا بد نده چی شده؟ چیر مهمی نیست مادرمو با لنگه کفش زدند.
24. با لجن جمله بساز: همه با من لجن.
25. این پازل را بعد از 2 سال حل کردم. رو جعبه اش نوشته بود 7 تا 10 سال.
26. با صدام جمله بساز: داشتم با تلفن صحبت می کردم یک هو صدام قطع شد.
27.  همه چیزای خوب خانوم ها هستند خورشید خانم - پروانه خانم - مهتاب خانم - همه بدا مردها هستند آقا گرگه - آقادزده -
28. چرا سی دی هایت اینقدر خش دارند؟ آخه آهنگ های مورد علاقه ام را با سوزن علامتگذاری کردم.
29. چوپونه با گوسفندها لجبازی می کنه میره چمن ها رو می زنه.
30. یه گاو سرما می خوره به جای شیر بستنی می ده.
31.   پسرم همیشه سعی کن روی پای خودت وایسی! واسه چی؟ پدر: برای اینکه الان روی پای من ایستادی.
32. عروس میره گل می چینه شهرداری میگیرتش.
33. چرا قرصهایت را سر وقت نمی خوری؟ می خواهم میکروب ها را غافلگیر کنم.
34. هزارپا میره خواستگاری مورچه، مورچه با فیس و إفاده می گه: من حوصله شستن این همه جوراب را ندارم.
35. سوسکه با مادرش قهر می کنه، میره کنار دمپایی می خوابه.
36. تمساح میره گدایی میگه: به من مارمولک بدبخت کمک کنید.
37. میل دارید عکسهایتان را چه جوری بگیرم؟ مجّانی بگیر.
38. فواید پیام بازرگانی چیست؟ وسطش فیلم پخش می کنند.
39. چرا شلوارت تا زانو اتو شده؟ چون سیم اتو کوتاه بود.
40. من 2تا کیک در یخچال گذاشته بودم ولی فقط یکی مونده چرا؟ چون اون یکی را ندیدم.
41. یکبار کچل رفت سلمونی همه خندیدند گفت: چیه! اومدم آب بخورم.
42. حلزون هم خونه داره هم ماشین! پس بهش زن می دن.
43. شنیدم زانتیا داری! از ایدز و سرطان که بهتره.
44. شنیدی رئیس قبرستان را گفتند؟! چرا؟ چون سؤالات شب اول قبر را لو داده.
45. یکی زنگ می زنه هواشناسی می گه: آقا دست شم درد نکنه بابت هوای خوبی که دیروز فرستادید.
46. یکی میره ورزش صبحگاهی می بینه شلوغه برمیگرده.
47. داوود سرشو داخل جوی آب می کنه. میگن چرا؟ میچه: می خواهم دز جریان باشم.
48. مغازه پدرش آتیش می گیره، روی مغازه پدرش می نویسد: این مغازه به علت پدرسوختگی تعطیل است.
49. فرق تفنگ و عینک: عینک را می زنند و می بینند ولی تفنگ را اول می بینند بعد می زنند.
50. ژاپنی به گوساله میگه: نی نی گاو!
51. فایده دندان کرسی چیست؟ ما را در زمستان گرم می کند.
52. یارو میره مکه، توی مراسم که باید به شیطون سنگ بزنه یهو سنگش تموم می شه. برای اینکه کم نیاره فُحش می ده.
53. با هواپیما میاد تهران، توی فرودگاه به رفیقش میگه اگه می دونستم اینقدر نزدیکه پیاده می اومدم.
54. با شمشمیر جمله بساز: فدات شدم شیر می خوای.
55. با زیرشلواری چرا بیرون اومدی؟ آخه شهر ما خانه مامان.
56. دختربچه ای برای داداشش لالایی می خونه، بعد از نیم ساعت بچه می گه: خواهر ساکت شو می خوام بخوابم.
57. میره لباس فروشی می گه: آقا شلوار نخی دارید! بله. قوبوت دو نخ بده!
58. به یکی می گن: چرا اینقدر خالی بندی؟ دو تا از انگشتاشو نشون می ده می گه به این پنج دلیل.
59. آقای دکتر مشکل من اینه که کسی من را تحویل نمی گیرد.دکتر می گه: لطفاً بیمار بعدی.
60. چه کبک زیبایی شکارش کنم!  نه، این که کلاغه! نه، دیروز داداشش رو زدم امروز لباس سیاه پوشیده. 
61. عزیزم مگه زبان نداری که دستت را دراز می کنی وسط سفره، زبان درم. زبانم وسط سفره نمی رسه.
62. یارو یک سکه می اندازه هوا، شیر میاد فرار می کنه.
63. فایده این پل چیه؟ کشتی ها از زیرش رد میشن.
64. گدا: بی زحمت 4000 تومان بده ناهار بخورم. من خودم هم ناهار خوردم پس 8000 تومان بده میهمان من باش.
65. ادعای پیامبری می کنه! پس کتابت کو؟! هنوز چاپ نشده فعلاً جزوه بنویسید.
66. با ابریشم جمله بساز: هوا، ابری شم خوبه.
67. دو نفر بیرون سوراخ لایه اوزن را می دوزند خوشان اون ور می مونند.
68. دانشمندان، دستگاه گاو سنج می سازند از یک آمریکایی و اسراییلی و انگلیسی دعوت می کنند. دستگاه را امتحان می کنند انگلیسیه 50 درصد گاو، آمریکایی 95 درصد گاو، به اسرائیلی که می رسه دستگاه می گه: صد رحمت به گاو.
69. بنفش چه رنگیه؟ قرمز را دیدی! آبیش.
70. جلوی پمپ بنزین سیگار نکش! من جلوی بابام هم سیگار می کشم.
71. چندتا حیوان نام ببر که پرواز کنه: کبوتر، کلاغ، گاو. گاو که پرواز نمی کنه؟یهو دیدی پرواز کرد!
72. یکی خوابش سنگینه، تختش شکست.
73. به یکی عکس گودزیلا نشون می دن میگن شما به این چی می گی؟ گفت: من غلط می کنم به این چیزی بگم.
74. ( طلبکار ) بابات کی میاد! وقتی شما برید.
75. هزارپا از صبح که کفشهاشو می پوشه به 999 می رسه. شب شده باید آن ها را در بیاره.
76. به کسی که نمره تک می آورد می گویند: تک آور.
77. دخترت را به چه کسی شوهر دادی؟ غریبه نیست دامادمونه.
78. چند سالته؟ 15 سال. وای بر تو! چقدر عقبی! همسالانت الآن 25 سال دارند.
79. ( یادآوری ) می دانی من مدتی است  شروع کردم به نوشتن خاطراتم. راستی به آن جایی که من به تو 10 هزار تومان قرض دادم رسیدی؟
80. ( دادگاه ) قاضی: هر کس حرف میزنه از دادگاه بیرون می کنم. دزد: آقای قاضی ما حرف زدیم ما را بیرون کن.
81. با تکراری فیلم بساز - دیشب تلویزیون فیلم سینمایی داشت.
82. مخالف پیروزی آقا استقلال
83. حسابرسی: زنگ حساب کجا بودی؟ داشتیم حساب فریدون را می رسیدیم.
84. مهمان از پسر صاحب خانه پرسید: شام کی میخوریم؟ هر وقت شما رفتید.
85. گارسون: تو همون نیستی که برای من رفتی غذا بیاوری از چند دقیقه پیش! ماشاءالله چقدر بزرگ شدی.
86. یک نفر میره وام بگیره، ضامن نداشت منفجر شد.
87. جویای کار: حقوق چقدر است؟ ماهی 200 هزار تومان بعداً بیشتر می شود. پس من میروم بعداً می آیم.
88. مورچه به فیل گفت: یک دقیقه پات بلند کن. فیل: چرا! مورچه: برای اینکه ببینم دمپایی من را نپوشیدی!
89. جهانگرد یعنی پولدار بیکار.
90. هزارپا از درخت به زمین افتاد گفت: پام پام پام پام پام پام پام
91. مهران کجا به دنیا اومدی؟ - بیمارستان. - مگر مریض بودی؟
92. گنجشک با موتوری تصادف می کنه بیهوش میشه. وقتی به هوش میاد توی قفسه میگه چه خاکی به سرم شد. وای دیدی متوریه مرد!
93. چرا تعداد دو قلوها زیاد شده؟ چون کسی جرأت نمی کنه تنهایی پا به این دنیای وحشتناک بگذارد.
94. مار، تخم می کنه یا بچه می زاید؟ دومی. از این دُم بریده هر چی بگی برمیاد.
95. در کافی شاپ اولی به گارسون گفت: من کوکاکولا می خورم. دومی گفت: من پپسی کولا می خورم. سومی برای اینکه کم نیاورد، گفت: من دراکولا می خورم.
96. چرا به مرغ بیچاره آب جوش می دهی؟ میخوام برام تخم مرغ آبپز بگذارد.
97. پسری از بالای درخت افتاد گفت: خوب شد نمردم وگرنه بابام منو میکشت.
98. کمبوجیه چطور پادشاهی بود؟ پادشاه بدی بودچون همیشه از کمبود بودجه شکایت می کرد.
99. از اقدامات شاه اسماعیل چه بود؟ هی چیزی نبود فقط چند صفحه تاریخ به کتاب تاریخ ما اضافه کرد.
100.  اگه توی ماشین به جای بنزین، ماست بریزیم چه می شود؟ چیزی نمی شود. به جای بوق بوق میگه دوغ دوغ.
101.  چرا می گویند زبان مادری، نمی گویند زبان پدری؟ چون مادر در خانه به پدر مجال حرف زدن نمی دهد.
102. مردی برای پرسیدن اوضاع درسی پسرش به مدرسه رفت به مدیر گفت: شما نیم ساعت دیر اومدی. مدیر گفت: چون فرزندتان نیم ساعت پیش برای تشیع جنازه شما اجازه گرفت.
103.  زن در مشاجره با همسرش گفت من دارم میرم. مرد اعتنا نکرد. گفت میرم با مادرم برمیگردم. مرد گفت: آخه عزیزم ای پرستوی عاشق، من که چیزی نگفتم.
104.  شخصی برای دزدی به خانه ای رفت. هر چه گشت چیزی نیافت. صاحب خانه گفت: نگرد چیزی که تو شب دنبالش می گردی ما در طول روز پیدا نکردیم.
105.  - محل تولد - کودک به مادر گفت: شما کجا به دنیا اومدی؟ - یزد. پدرم کجا؟ - چابهار. خود من کجا؟ - زابل. پس ما چه طوری همدیگر را پیدا کردیم.
106.  مامان! همسایه بغلی خیلی گداست. - چرا؟ چون بچه اش یک 5 ریالی قورت داده مامانش هی تو سرش می زنه.
107.  زن: صادقانه بگویید شما قبلاً ازدواج نکردید! مرد: به جون بچه ام نه.
108.  چرا این کُتلت اینقدر بدمزّه است؟ چون سوخت، من هم بهش پماد سوختگی زدم.
109.  شاعر در مجلسی شعری از حافظ را به نام خود خواند. گفتند از حافظ است. گفت: حافظ از من دزدیده است.
110.  بچه ای به کتاب فروشی رفت. آقا یک تقویم می خواهم. چه نوع؟ از نوعی که تعطیلی زیاد داشته باشد.
111.  دارم برای خودم نامه می نویسم. چی نوشتی؟ - هنوز به دستم نرسیده.
112.  چرا موهات را با شامپو بدون آب می شوری؟ چون روش نوشته برای موهای خشک.
113.  صدا چه می کنی؟ کنار آب دریا میخوام خودکُشی کنم. معطل چی هستی؟ آخه میترسم آب سرد باشه، سرما بخورم.
114.  چه شاهتی میان صفر دماسنج و ورقه امتحانی است؟ هر کدم صفرشان تن آدم را می لرزاند.
115.  رنگت پریده؟! - به خاطر سوال ها بود نه به خاطر جواب هایی که دادم.
116.  یکی پشت بام خانه اش را آسفالت می کنه، آسفالت زیاد میاره سرعت گیر درست می کنه.
117.  گنجشکه با فیله دعوا می کرد. فیل با خرطوم زد به گنجشکه، تمام پرهاش ریخت. گنجشک گفت: کجاشو دیدی تازه لباسمو در آوردم.
118.  آیا هرگز به فکرت رسیده با میخ از سوراخ قلکت پول در بیاری؟ - نه ولی از راهنمایت متشکرم.
119.  ساده لوحی با زنش دعوا می کرد. زن گفت: گیر عجب مرد ساده ای افتادم. مرد گفت: خودت گیر عجب مرد ساده ای افتادی.
120.  در بهشت زن نیست. - چرا؟ چون شما گفتید در بهشت سکوت لذت بخش حاکم است.
121.  من اومدم خودم را بیمه کنم. کارمند بیمه: درمقابل چه حوادثی؟ حوادث حاصل از کتک های زنم.
122.  ببینم طلا بیشتر در کجا یافت میشه؟ اگر می دونستم الآن اینجا نبودم.
123.  آقا بلیط بده بعد برو تو. نمیدهم، اگر آدم بودی اون یکی را که دیروز دادم پاره نمی کردی!
124.  انگلیسی گربه؛ کت. جای گربه؛ جاکت. پای گربه؛ پاکت. بچه گربه؛ نیم کت.
125.  مورچه با فیل ازدواج می کنه. یک روز دعواشون میشه. فیل خواست مورچه را له کنه. مورچه گفت: به بچه فیل داخل شکمم، رحم کن.
126.  تا کی میخوای در رفتن به مدرسه لجبازی کنی؟ تا آخر خرداد.
127.  ساده لوحی اسبش را گم کرد. به هر کسی میرسید می گفت: آقا! شما اسبی ندیده اید که من همراهش باشم.
128.  آقا صفر ارزش داره؟ نه پسرم. پس یک صفر بی ارزش کنار 2 بذار.
129.  حسن تو چرا درس نمی خونی؟ از غلامحسین که همیشه شاگرد اول هست چی کم داری؟ گفت: معلومه. یک غلام کم دارم.
130.  قدرت من الآن هم که پیر شدم با جوانی فرق نکرده. - از کجا می دونی؟ چون در خانه ما سنگ بزرگی است که در جوانی نتونستم تکانش بدهم و الآ هم که پیر شدم نمی توانم.
131.  تو چقدر کثیفی. چند وقته حمام نرفتی؟ از وقتی که معلم تاریخ گفت: امیرکبیر را در حمام کشتند.
132.  مرغی عکس تخم مرغ را قاب کرده بود به دیوار زده بود. دوستش پرسید: این چیه؟ گفت: عکس بچگی من هست.
133.  معلم فیزیک: الآن سکه 500 ریال را داخل اسید کلریدریک می اندازم آیا حل میشود:  نه. چرا؟ چون آقا اگر حل می شد شما اون داخل اسید نمی انداختید.
134.  چند کلاس درس خوندی؟ کلاس اول رفتم پدرم مُرد. کلاس دوم مادر مرد. ترسیدم کلاس سوم را بخوانم خودم بمیرم.
135.  فرق تفنگ و مسلسل چیست؟ تفنگ حرف زدن پدرم هست و مسلسل حرف زدن مادر.
136.  آقا یک نصف قرص سردرد بدید. چرا؟ چون نصف سرم درد می کنه.
137.  اگر من 20 سکه داشته باشم و یک سوم اون را به تو بدهم چی واسه خودم می مونه. تشکر صمیمانه.
138.  پزشک از بچه پرسید: از چی احساس ناراحتی می کنی. بچه گفت: دکتر جون از مدرسه.
139.  بوش به وزیر بهداری عراق میگه: خیلی ها نتونستند من را بشناسند. چطور شما ظرف چند روز من را شناختید؟ گفت: قربان! رشته من جانو شناسی است.
140.  بچه گمشده بود به پلیس می گه: آقا شما یک خانم بدون من ندیدید!
141.  معلم: کی میدونه گاو چندتا استخوان داره؟ آقا اجازه! قصّاب سر کوچه ما میدونه.
142.  دزدی در باغ ملانصرالدین آمد، چه می کنی؟ نردبان میفروشم. در باغ نردبان خودم هست، هرکجا دلم می خواهد می فروشم.
143.  کارنامه ات را چرا روی بخاری گذاشتی؟ چون میخوام نمره هایم بالای صفر بیاید.
144.  تا حالا ساندویچ خوردی؟ بله، همون که آخرش مزّه کاغذ میده!
145.  آدیس بابا، مؤنث یا مذکر؟ مذکره، چون اگرمؤنث بود بهش میگفتند آدیس آننه.
146.  بازرس از دزد می پرسه چرا بدون اجازه وارد شدی؟ چون هرچی صبر کردم دعوتم نکرد.
147.  خواستگار: من در دنیا نه بابا دارم نه مادر نه برادر نه خواهر فقط یه زن و بچه دارم.
148.  این مریض را چطور بیهوش کردی؟ هزینه جراحی را آرام زیر گوشش گفتم بیهوش شد.
149. اگر کسی بنزین بخورد، آنقدر سرعتش زیاد می شود  که در عرض چند دقیقه به آن دنیا می رود.
150.  زندگی تا کی ادامه داره؟ تا وقتی که بهشت و جهنم پر شود.
151.  چند سال داری؟ 35 سال. ده سال قبل هم که همین را گفتی! حرف مرد یکی هست.
152.  طبل بخر! مزاحم همسایه ها می شوی. قول می دهم وقتی بزنم که همسایه ها خوابند.
153.  چرا به این زودی برای پسرت زن گرفتی! گرفتم که بزرگ شود عاقل شود. اگر عاقلتر شود که زن نمی گیرد.
154.  همه ی شب ها بیدارم. نه عاشقم و نه بیمار. پس دزدی!
155.  مورچه گردن فیل را گرفت. همه گفتند: مورچه خفه اش کن زودی چپش کن.
156.  رفتم ساحل تا ماهی بگیرم! با تور یا قلّات؟ - با اسکناس.
157.  محمدخان قاجار چه کرد؟ هیچ کار، فقط یک سال من را مردود کرد.
158.  فکر کنم نمی بایستی به من صفر میدادی! حق با شماست ولی چه کنم که کمتر از صفر نداریم.
159.  چرا خدا مرد را قبل از زن آفرید؟ برای اینکه فرصت داشته باشه چند دقیقه حرف بزنه.
160.  بچه اش را انداخت بالا، یادش رفت بگیرتش.
161.  دست و پات شکسته! چون از مرحله پرت شدم.
162.  نوشابه گرم بود، با نعلبکی خورد.
163.  شما اهل مطالعه اید؟ نخیر، من اهل ایرانم.
164.  پادشاهی به عابدی گفت: یاد من هم میکنی! هر وقت خدا را فراموش کنم، از شما یاد میکنم.
165.  جمله امری الاغ ها: هین.
166.  شعار گداها: گدایی کن تا محتاج مردم نشوی.
167.  چرا دروازه بان چاق شد؟ زیرا روزی 20تا گل خورده.
168.  معلم: پسرم، من جای پدرت! هر مشکلی داری به من بگو. آقا میشه 500 تومان به من بدهید بروم سینما!
169.  در شهر شما آثار باستانی هست؟ نه، ولی می خواهند چند تا بسازند.
170.  حالت چطوره؟ تازه موکتش کردم.
171.  توی خیابون تا چشمش به پوست موز افتاد گفت: ای وای، دوباره باید زمین بخورم.
172.  چرا شش ماه هست که با همسرت حرف نمی زنی؟ چون نمی خواهم وسط حرفش بپرم.
173.  آقای دکتر! از درد، جانم به لب رسید. مرا بکش و راحتم کنید. آقای دکتر: اختیار دارید عزیزم. من به وظیفه ام عمل می کنم.
174.  چرا مشق ننوشتی؟ چون میخواستم درس عبرت دیگران بشوم.
175.  معلم بی سواد است! روی تخته می نوسید و ما می خوانیم.
176.  از روی کتاب می شود آینده را پیش بینی کرد؟ بله. مادرم می تواند. مادرم با دیدن کتاب من و پرسیدن چند سوال می فهمد چه بلایی آخر سال سرم می آید.
177.  چرا دیر آمدی! دو نفر سر کوچه بر سر پول دعوا می کردند. به تو چه ربط داره؟ پول ها زیر پای من بود.
178.  محتویات نوشابه: گاز داره، آب داره. اگر برق و تلفن هم داشت یک سرویس کامل بود.
179.  این همه قاشق در معده ات چه می کند؟ خودتان گفتید روزی دو قاشق!
180.  بوش: راننده ام را اخراج کردم. برای بار دوازده ام نزدیک بود من به کشتن بده. - خواهش می کنم یک فرصت دیگه بهش بده.
181.  خجالت نمی کشی نیم ساعت دیر سر کلاس اومدی؟ پدرم گفت برای یادگیری هیچ وقت دیر نیست.
182.  سه چیز نام ببر که از شیر گرفته شده باشد. ماست و پنیر و بچه همسایه. چرا بچه همسایه؟! چون یک روز پیش از شیر گرفتنش.
183.  صیغه زدم را صرف کن: زدم، زدی، دعوا شد.
184.  دبیر فیزیک: یک مثال از فضای خال نام ببر. آقا، شکم خانواده ما آخر برج.
185.  چرا زنگ دوم دندانت درد گرفت؟ چون زنگ دوم ریاضی داریم.
186.  کارنامه: چند تا تجدید آوردی؟ کتبی و شفاهی.
187.  امروز می خواستم شما را با قله اورست آشنا کنم. ببخشید، ظهر ناهار برمیگردیم؟
188.  معلم: شیخ مشرف الدین مصلح ین عبدالله سعدی شیرازی را می شناسید؟ آقا، ما آن سه نفر اول را نمی دانیم اما سعدی را می شناسیم.
189.  یه خوردنی بگویید که بدون گذاشتن در دهان خورده شود. آقا، کتکی که ما از بابامون خوردیم.
190.  معلم تاریخ با من لج است چرا؟ چون سوال هایی می پرسد که مربوط به پیش از تاریخ تولد من است.
191.  حسن کچل: همه بچه ها روز شنبه سرشان را از ته بزنند. حسن کچل: آقا ما هم بزنیم.
192.  چرا سرتان را روی بخاری گرفتید؟ برای اینکه سرم گرم شود.
193.  هادی  عایق را تعریف کن! آقای، هادی برادرم است و عایق را هم نمی شناسم.
194.  معلم شیمی: آب از چه درست شده است؟ از آی با کلاه و ب بزرگ.
195.  شجاع کیه: کسی که درس بلد نیست و دستش را بالا می گیرد.
196.  نیک شهر در کدام استان است؟ این که راحت هست پس بگو نه سوالش راحت هست نه جوابش.
197.  چرا گریه می کنی؟ معلم از کلاس بیرونم کرد. چرا؟ نمیدانم، من خواب بودم.
198.  کانال سوئز کجاست؟ نمی دانم. تلویزیون ما فقط شش کانال می گیره. نمی دانم کجاست

  • طاهره نظیفی
۱۱
آبان

عکس, تصویر, داستان های خنده دار ملانصرالدین

شاید بسیاری از جوانان بگویند، ملانصرالدین دیگه چیه و این قصه ها دیگه قدیمی شده. ولی باید گفت که روایت های ملانصرالدین تنها متعلق به کشور ما و یا مشرق زمین نیست.شاید شخصیت او مربوط به دوران قدیم است ولی پندهای او متعلق به تمام فرهنگ ها و دورانهاست. ملانصرالدین شخصیتی است که داستان هایش تمامی ندارد و هنوز که هنوز است حکایات بامزه ای که اتفاق می افتد را به او نسبت می دهند و حتی او را با بسیاری از موضوعات امروزی همساز کرده اند. در کشورهای آمریکایی و روسیه او را بیشتر با شخصیتی بذله گو و دارای مقام والای فلسفی می شناسند. به هر حال او سمبلی است از فردی که گاه ساده لوح و احمق و گاه عالم و آگاه و حاضر جواب است که با ماجراهای به ظاهر طنزآلودش پند و اندرزهایی را نیز به ما می آموزد.

داستان خویشاوند الاغ

روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد,

شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟

ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!

داستان دم خروس

یک روز شخصی خروس ملا را دزدید و در کیسه اش گذاشت,

ملا که دزد را دیده بود او را تعقیب نمود و به او گفت:خروسم را بده! دزد گفت: من خروس ترا ندیده ام,

ملا دفعتا دم خروس را دید که از کیسه بیرون زده بود به همین جهت به دزد گفت درست است که تو راست می گویی ولی این دم خروس که از کیسه بیرون آمده است چیز دیگری می گوید.

داستان خروس شدن ملا

یک روز ملا به گرمابه رفته بود تعدادی جوان که در آنجا بودند تصمیم گرفتند سر بسر او بگذارند به همین جهت هر کدام تخم مرغی با اورده بودند و رو به ملا کردند و گفتند: ما هر کدام قدقد می کنیم و یک تخم می گذاریم اگر کسی نتوانست باید مخارج حمام دیگران را بپردازد!

ملا ناگهان شروع کرد به قوقولی قوقو! جوانان با تعجب از او پرسیدند ملا این چه صدایی است بنا بود مرغ شوی!

ملا گفت : این همه مرغ یک خروس هم لازم دارند!

داستان الاغ دم بریده

یک روز ملا الاغش را به بازار برد تا بفروشد, اما سر راه الاغ داخل لجن رفت و دمش کثیف شد, ملابا خودش گفت: این الاغ را با آن دم کثیف نخواهند خرید به همین جهت دم را برید.

اتفاقا در بازار برای الاغش مشتری پیدا شد اما تا دید الاغ دم ندارد از معامله پشیمان شد.

اما ملا بلافاصله گفت : ناراحت نشوید دم الاغ در خورجین است!؟

داستان مرکز زمین

یک روز شخصی که می خواست سر بسر ملا بگذارد او را مخاطب قرار داد و از او پرسید: جناب ملا مرکز زمین کجاست؟

ملا گفت : درست همین جا که ایستاده ای؟

اتفاقا از نظر علمی هم به علت اینکه زمین کروی شکل است پاسخ وی درست می باشد.

داستان پرواز در اسمانها

مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:

خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم.

ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟

دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟

ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!

داستان درخت گردو

روزی ملا زیر درخت گردو خوابیده بود که ناگهان گردویی به شدت به سرش اصابت کرد و سرش باد کرد. بعد از آن شروع کرد به شکر کردن

مردی از انجا می گذشت وقتی ماجرا را شنید گفت:اینکه دیگر شکر کردن ندارد.

ملا گفت: احمق جان نمی دانی اگر به جای درخت گردو زیر درخت خربزه خوابیده بودم نمیدانم عاقبتم چه بود؟!

داستان قیمت حاکم

روزی ملا به حمام رفته بود اتفاقا حاکم شهر هم برای استحمام آمد حاکم برای اینکه با ملا شوخی کرده باشد رو به او کرد و گفت : ملا قیمت من چقدر است؟

ملا گفت : بیست تومان.

حاکم ناراحت شد و گفت : مردک نادان اینکه تنها قیمت لنگی حمام من است.

ملا هم گفت: منظورم همین بود و الا خودت ارزش نداری!

داستان قبر دراز

روزی ملا از گورستان عبور می کرد قبر درازی را دید از شخصی پرسید اینجا چه کسی دفن است!

شخص پاسخ داد : این قبر علمدار امیر لشکر است!

ملا با تعجب گفت: مگر او را با علمش دفن کرده اند؟!



  • طاهره نظیفی
۰۶
آبان



دزدی رفتن، به تنهایی بهتر است یا دو نفری؟

استفتاء

دزدی هستم متدین. میخواستم ببینم از نظر شرعى، تنهایى به دزدى رفتن بهتر است یا دو نفرى؟

فتوا

بنا  به صلاحدید علمای بزرگوار حنفی، دو نفرى بهتر است. به این ترتیب، حد شرعى یعنى بریدن دست، منتفى مى‏شود و به سى ضربه شلاق یا کمتر تقلیل مى‏یابد.

البته همکارى دو دزد محترم باید به این شکل باشد که یکى درب منزل را باز کند و وارد خانه شود و اسباب و وسائل را تا درب خانه بیاورد. و دزد دوم هم بیرون منزل بایستد و دستش را دراز کند و اثاث را بردارد و ببرد.

در اینجا نیز چون اصل «کار را که کرد، آن که تمام کرد» محقق نشده، حد جارى نمى‏شود.

منبع فتوا

اذا نقب اللص البیت فدخل و اخذ المال فتاوله آخر خارج البیت على النقب او على الباب، فلایجب القطع علیهما. عبدالرحمن الجزیرى، الفقه على المذاهب الاربعة، ج 5، ص 193

فکل من اتى فعلا حراما لا حد فیه ... فان على الحاکم ان یعزره. عبدالرحمن الجزیرى، الفقه على المذاهب الاربعة، ج 5، ص 397

و قد اشترط بعض الائمه ان لا یزید التعزیر بالضرب على الثلاثین سوطا. عبدالرحمن الجزیرى، الفقه على المذاهب الاربعة، ج 5، ص 398

رابطه با همجنس، خیلی هم بد نیست

 استفتاء

رابطه با همجنس چه حکمى دارد؟

فتوا

آه از این حسرت و حرمان که به پیرى رخ داد! این عمل شریف که در لسان قوم به «شیرین کارى» از آن یاد مى‏شود، بنا بر نظر علماى احناف، گناه و زیانی کمتر از زنا دارد و حد شرعى بر فرد جاری نمی شود. فقط قاضى مى‏تواند کمتر از سى ضربه شلاق بزند. آن هم امید است که با وساطت اهل دل و گذشت قاضى که خود از دلسوختگان است، مورد اغماض قرار گیرد؛ مخصوصا شخصیت‏هاى برجسته و بزرگانی که سالها در مدارس ما سینه به حصیر مالیده اند، باید از تخفیف ویژه برخوردار باشند.

منبع فتوا

عبدالرحمن الجزیرى، الفقه على المذاهب الاربعة، ج 5

ص 139: ضرره (اللواط) اخف منه (الزنا) و جنایته اقل من جنایته.

ص 141: لا حد فى اللواط و لکن یجب التعزیر.

ص 399: لا یجوز للحاکم ان یزید فى العزیر ... على الثلاثین سوطا.

ص 397: و تجوز فیه (التعزیر) الشفاعة و العفو.

ص 397: تعزیر ذوى الهیئات اخف.

حکم جگر سوز

استفتاء

چهار زن دارم و از هر کدام، سه چهار فرزند. مدتى پیش فریب خوردم و زنایى کردم. امیدوارم خداوند بر عفو و بخشش حکم فرماید. شما چه حکم مى‏فرمایید؟

فتوا

ازدواجت باطل، همسرانت بر تو حرام، و ارتباط با آنها در حکم زنا است. این هم حکم ما. جگرت حال آمد؟

منبع فتوا

من زنى فسد النکاح بینه و بین زوجته. و اذا زنت الزوجة، فسد النکاح بینها و بین زوجها. عبدالرحمن الجزیرى، الفقه على المذاهب الاربعة، ج 5، ص 137

زنها باید خود را از زنان دیگر بپوشانند

زنها باید مو و صورت خود را از زنان دیگر بپوشانند.

به نوشته روزنامه الحیات، شیخ عبدالرحمن البرّاک استاد سابق عقیده اسلامى در دانشگاه امام محمد بن سعود در ریاض، معتقد است که باید زنان صورت و گردن خود را در مدارس و اجتماعات عروسى و محافل زنانه آشکار نکنند. باز گذاشتن صورت و مو در مجالس کوچک که فقط نزدیکان زن حضور دارند، جایز است.

این مفتى سعودى، مخالفان فتواى خود را تکفیر کرده و چندى پیش از محاکم قضایى خواسته بود کسانى را که «اختلاط زن و مرد بدون کشیده شدن به حرام» را جایز مى‏دانند، به اتهام ارتداد محاکمه نمایند.

وى در واکنش به جنجال گسترده‏اى که به خاطر فتواهاى او در سطح رسانه‏ها به وجود آمده، روزنامه‏نگاران را سربازان شیطان خواند و گفت: روزنامه نگاران به حکم پوشش راضى نیستند و مردم را بر ضد آن مى‏شورانند.

برخى با انتقاد از شیخ برّاک، سخنان او را نوعى تنگ نظرى دانسته و فتواهاى او را ادعاى بدون دلیل خوانده‏اند.

شیخ عیسى الغیث، قاضى دادگاه جزائى ریاض در مصاحبه با روزنامه الحیات، به شیخ برّاک انتقاد کرد و گفت: ما نباید به همدیگر تهمت بزنیم و و مردم را علیه یکدیگر تحریک کنیم؛ بلکه باید نسبت به دیگران حسن ظنّ داشته باشیم، هر چند که با نظرات ما مخالف باشند.

شیخ الغیث افزود: در برهه اخیر شاهد هستیم که برخى افراد به راحتى تهمت‏هایى چون کفر، نفاق، ارتداد، بدعت، فسق و شبهه‏افکنى را به دیگران نسبت مى‏دهند. به این افراد باید آگاهى داد که این روش، روشى خطرساز و حرام است و پیامدهاى خطرناک دنیایى و آخرتى دارد.

خریدن خیار توسط زنان ممنوع است

برخى احکام القاعده که بیشتر به یک شوخى مى‏ماند، هر روز شکل جدیدى به خود مى‏گیرد تا عرصه را بر مسلمانان به ویژه زنان مسلمان تنگ‏تر کند. این بار القاعده بر روى مسائل جنسیتى دست گذاشته و استفاده از هر نماد مذکر را براى زنان ممنوع کرده است.

روزنامه «دیلى تلگراف» چاپ لندن نوشت: خرید خیار براى زنان عراقى ممنوع شد. این حکم توسط یک مفتى وابسته به القاعده صادر شده و زنان را از خریدن خیار منع کرده و علت این حکم را شکل خاص و مردانه خیار دانسته است!

در آوریل سال 2007 نیز خبرنگار آسوشیتد پرس گزارش داد: شبکه القاعده در شهر بعقوبه عراق، قرار گرفتن گوجه فرنگى در کنار خیار را ممنوع کرده و میوه‏فروشان ملزم شده‏اند این دستور را اجرا نمایند.

چکاندن یک قطره شیر در بینی هم موجب محرمیت می شود

استفتاء

بیست سال پیش با دختر خاله خود ازدواج کردم و اکنون چهار فرزند دارم. به تازگى متوجه شدم در دوران کودکى، بینى دختر خاله‏ام کیپ مى‏شود و به رسم سنت قدیمى، مادرم قطره‏اى از شیر خود را در بینى او مى‏چکاند. آیا این مسأله در روابط زناشویى ما مشکلى ایجاد مى‏کند؟

فتوا

بنا بر نظر فقهای حنفی، خاک بر سرت شده است و دودمانت بر باد. همان یک قطره باعث محرمیت شما شده و تو و دختر خاله‏ات، خواهر و برادر رضاعى هستید و نمى‏توانید روابط زناشویى داشته باشید.

منبع فتوا

فاذا وصل اللبن الى الجوف بالصب فى الخلق او بالصب فى الانف ترتب علیه التحریم، سواء کان قلیلا او کثیرا.

عبدالرحمن الجزیرى، الفقه على المذاهب الاربعة، ج 4، ص 254

حجاب فقط برای همسران پیامبر بود

حکم حجاب صرفا براى همسران رسول خدا صلى الله علیه و آله نازل شده است.

سایت خبرى ایلاف با درج فتوایى از «احمد بن قاسم بن احمد بن وافدیه الغامدى» مفتى جوان عربستان، در محافل دینى عربستان جنجال به پا کرد.

او در فتواهاى خود گفته است که آیه وجوب حجاب، صرفا براى حفظ شان مادران مومنین (همسران پیامبر) نازل شده و براى مسلمانان عمومیت ندارد.

الغامدى در دفاع از نظرات خود مى‏گوید: در آغاز صدور هر فتوا، با مخالفت‏هایى مواجه مى‏شوم؛ اما مخالفان من پس از آن که در عمق نظرات من فکر مى‏کنند، متوجه مى‏شوند که فتوا دقیقا منطبق بر موازین شریعت و سنت رسول خدا است. و این پدیده موجب مى‏شود که من در عزم خود بیش از گذشته راسخ شوم.

او نظرات برخى از شخصیت‏هاى اسلامى درباره فتواهاى خود را بى‏ارزش دانسته و آنان را به تعمق بیشتر در قرآن فرا خوانده است.

الغامدى داراى دکتراى افتخارى از یکى از دانشگاه‏هاى آمریکا و مدرک دکترا از دانشگاه ملک عبدالعزیز جده مى‏باشد و ناظر فنى پخش برنامه‏هاى مذهبى در یکى از کانال‏هاى مذهبى در بورکینافاسو است و سمت‏هاى مهمى در اداره کل امر به معروف و نهى از منکر عربستان دارد.

خریدن گوجه فرنگی که حرام است

"جرج طرابیشی" اندیشمند سرشناس جهان عرب در جدید ترین کتاب خود تحت عنوان "از نهضت تا ارتداد" بسیاری از عقاید و اندیشه های منحرف وهابیت را مورد انتقاد قرار داده است.

وی در این کتاب 192 صفحه ای خود، ضمن مطرح کردن برخی انحرافات فکری وهابیت، برای مثال به تحریم خوردن گوجه فرهنگی توسط مفتی های وهابی و فلسفه این تحریم از دیدگاه آنان را بیان کرده است.

وی در این باره می نویسد: جهل و نادانی آنان مسأله ای تازه نیست. در کتب تاریخی وجود دارد که در اواخر قرن نوزدهم میلادی یعنی حدود 100 سال پیش کاشت گوجه فرهنگی در بلاد شام به شدت افزایش یافت. مردم بلاد شام علاقه بسیار زیادی به گوجه فرهنگی نداشتند زیرا می گفتند "گوجه فرهنگی یکی از سبزیجات است، پس چرا باید رنگ آن قرمز باشد بنابراین احتمال دارد محصولی خراب باشد.

"جرج طرابیشی" در ادامه می نویسد: آنان در همان زمان گوجه فرهنگی را "میوه شیطانی" نامیدند. این موضوع که به گوش مفتی وهابیون عربستان سعودی در آن زمان رسید، وی خوردن آن را حرام اعلام کرد.

این اندیشمند سرشناس عرب همچنین نوشت: وهابیون در داستانی مشابه، فتوایی در مورد دوچرخه صادر کرده اند. ابتدای تولید شدن دوچرخه در جهان، مفتی های وهابی آن را "اسب شیطان" نامیدند و بر همین اساس استفاده از دوچرخه و سوار شدن بر آن را حرام اعلام کردند.

فلسفه تحریم سوار شدن دوچرخه توسط مفتی های وهابی، سطح فرهنگ آنان بود که نمی توانستند درک کنند که چگونه چنین وسیله ای بر روی دو چرخ راه می رود! آنان معتقد بودند که شیطان باعث حرکت دوچرخه است از همین رو وسیله ای حرام به شمار می رود.

  • طاهره نظیفی