دین وزندگی

اگر : هدفی برای زندگی دلی برا دوست داشتن وخدایی برای پرستش داری خوشبختی با آرزوی خوشبختی برای همه ی همکاران و دانش آموزان عزیزم

دین وزندگی

اگر : هدفی برای زندگی دلی برا دوست داشتن وخدایی برای پرستش داری خوشبختی با آرزوی خوشبختی برای همه ی همکاران و دانش آموزان عزیزم

الهى ! بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.
الهى ! راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهى ! یا من یعفو عن الکثیر و یعطى الکثیر بالقلیل از زحمت کثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده.
الهى ! سالیانى مى‏پنداشتم که ما حافظ دین توایم استغفرک اللهم در این لیلة الرغائب هزار و سیصد و نود فهمیدم که دین تو حافظ ما است احمدک اللهم.
الهى ! چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است.
الهى ! ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره اى و ما همه هیچکاره ‏ایم و تنها تو کاره اى.
الهى ! از پاى تا فرقم در نور تو غرقم یا نور السموات و الارض انعمت فزد.
الهى ! شان این کلمه کوچک که به این علو و عظمت است پس یا على یا عظیم شان متکلم اینهمه کلمات شگفت لا تتناهى چون خواهد بود.
الهى ! واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم.
الهى ! چون تو حاضرى چه جویم و چون تو ناظرى چه گویم.
الهى ! چگونه گویم نشناختمت که شناختمت و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت...
هی دل چگونه کالای است که شکسته آن را خریداری و فرموده ای پیش دل شکسته ام.
الهی عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه بایدکرد
الهی همه از تو دوا خواهند حسن از تو درد خواهد.
الهی اگر تقسیم شود به من بیشتر از این که دادی نمی رسد فلک الحمد.
الهی ما را یارای دیدن خورشید نیست،دم از دیدن خورشید آفرین چون زنیم.
الهی همه گویند بده حسن گوید بگیر.
الهی از نماز و روزه ام توبه کردم به حق اهل نماز و روزه ات توبه این نا اهل را بپذیر.
الهی به فضلت سینه بی کینه ام دادی بجودت شرح صدرم عطا بفرما.
الهی اگر چه درویشم ولی داراتر از من کیست که تو دارائی منی.
الهی دندان دادی نان دادی، جان دادی جانان بده.

الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو
الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .

الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو
الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .
الهی ظاهری داریم بس شوریده و باطنی داریم بخواب غفلت آلوده و دیده ای پر آب گاهی در آتش می سوزیم و گاهی در آب دیده غرق .

طبقه بندی موضوعی

۷۴ مطلب با موضوع «عاشورا» ثبت شده است

۰۱
آبان

شما به خوبی می‌دانید اگر آب به مدت 10 روز در یک جا بماند گندیده می‌شود، اما این آب با وجود اینکه درب ورودی آن بسته شده مانند گلاب می‌ماند و در اطراف قبر مطهر حضرت قمربنی هاشم حلقه زده و همچنان بسیار تازه و معطر مانده است.
آیا می دانستید که سالهاست آب روانی در زیر حرم مطهر حضرت قمر بنی هاشم (س) جاریست؟

به گزارش «خبر آنلاین»، همان آبی که بر فرزندان پیامبر در ظهر عاشورا 14 قرن پیش بستند، امروز در حرم قمر بنی هاشم، به طرز معجره آسایی نابینا را بینا می کند، بیمار سرطانی را شفا می دهد و از 50 سال قبل تاکنون این آب در یک سطح ثابت مانده و هر چه از آن استفاده می شود نه کم و نه زیاد می‌شود.شیخ عباس 74 ساله، که 36 سال خادم حرم حضرت عباس علیه السلام است، در مورد جریان آب دور قبر علمدار کربلا گفت: قبلا دو چشمه در سرداب مطهر وجود داشت که از 400 سال قبل که آب لوله‌کشی نبود این آب مرتب می‌جوشیده و از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج می‌شد که مزه و طعم آن آب از بهترین آب معدنی امروز هم بهتر بود و آن سرداب پله داشت. مردم می‌آمدند و از آن آب به عنوان تبرک استفاده می‌کردند و آب در تابستان خنک و در زمستان گرم بود ... از 50 سال قبل تاکنون این آب در یک سطح ثابت مانده و هر چه از آن استفاده می شود نه کم و نه زیاد می‌شود.


شیخ عباس 74 ساله، که 36 سال خادم حرم حضرت عباس علیه السلام است، در مورد جریان آب دور قبر علمدار کربلا گفت: قبلا دو چشمه در سرداب مطهر وجود داشت که از 400 سال قبل که آب لوله‌کشی نبود این آب مرتب می‌جوشیده و از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج می‌شد که مزه و طعم آن آب از بهترین آب معدنی امروز هم بهتر بود و آن سرداب پله داشت. مردم می‌آمدند و از آن آب به عنوان تبرک استفاده می‌کردند و آب در تابستان خنک و در زمستان گرم بود ... از 50 سال قبل تاکنون این آب در یک سطح ثابت مانده و هر چه از آن استفاده می شود نه کم و نه زیاد می‌شود.

وی ادامه داد: شما به خوبی می‌دانید اگر آب به مدت 10 روز در یک جا بماند گندیده می‌شود، اما این آب با وجود اینکه درب ورودی آن بسته شده مانند گلاب می‌ماند و در اطراف قبر مطهر حضرت قمربنی هاشم حلقه زده و همچنان بسیار تازه و معطر مانده است

شیخ عباس ادامه داد: این آب به ارتفاع یک متر بالاتر از قبر قرار دارد، اما هرگز وارد مرقد مطهر نشده و من این‌ها را به چشم خود دیده‌ام و بارها شاهد بوده‌ام چقدر افراد کور وارد حرم شده و چند قطره از این آب در چشمان آنها ریخته شده و بینا شده‌اند و یا افرادی دارای امراض پوستی و سرطانی با استفاده از این آب شفا پیدا کرده‌اند.

وی ادامه داد: مگر آب دریای رحمت آقا تمام می‌شود. هم اکنون در بخش درب صاحب‌الزمان مرقد مطهر ابوالفضل پنجره کوچکی قرار دارد که وصل به سرداب حرم است و اگر نگاه کنید از آن مرتب بوی گلاب می‌آید و این همان آبی است که متأسفانه خادمان کنونی در ورودی آن را و راه رسیدگی به سرداب را به روی زوار بسته‌اند.
  • طاهره نظیفی
۰۱
آبان



حضرت عباس(ع),حضرت عباس(ع) در روز عاشورا,حضرت ابوالفضل (ع)

به میدان رفتن حضرت عباس(ع)
مطابق معتبرترین نقلها اولین کسى که از خاندان پیغمبر شهید شد،جناب على اکبر و آخرینشان جناب ابوالفضل العباس بود،یعنى ایشان وقتى شهید شدند که دیگر از اصحاب و اهل بیت کسى نمانده بود،فقط ایشان بودند و حضرت سید الشهداء.آمد عرض کرد:برادر جان!به من اجازه بدهید به میدان بروم که خیلى از این زندگى ناراحت هستم.
جناب ابوالفضل سه برادر کوچکترش را مخصوصا قبل از خودش فرستاد،گفت:بروید برادران! من مى‏خواهم اجر مصیبت‏ برادرم را برده باشم.می‏خواست مطمئن شود که برادران مادری ‏اش حتما قبل از او شهید شده ‏اند و بعد به آنها ملحق بشود.
نا بر این ام البنین است و چهار پسر،ولى ام البنین در کربلا نیست،در مدینه است.آنان که در مدینه بودند از سرنوشت کربلا بى خبر بودند.به این زن،مادر این چند پسر که تمام زندگى و هستی ‏اش همین چهار پسر بود،خبر رسید که هر چهار پسر تو در کربلا شهید شده‏اند.البته این زن زن کامله‏اى بود،زن بیوه‏اى بود که همه پسرهایش را از دست داده بود.
گاهى می ‏آمد در سر راه کوفه به مدینه می ‏نشست و شروع به نوحه سرایى براى فرزندانش می ‏کرد.تاریخ نوشته است که این زن خودش یک وسیله تبلیغ علیه دستگاه بنى امیه بود.هر کس که مى‏آمد از آنجا عبور کند متوقف مى‏شد و اشک مى‏ریخت.مروان حکم که یک وقتى حاکم مدینه بوده و از آن دشمنان عجیب اهل بیت است، هر وقت مى‏آمد از آنجا عبور کند بى اختیار مى‏نشست و با گریه این زن مى‏گریست. این زن اشعارى دارد و در یکى از آنها مى‏گوید:
لا تدعونى ویک ام البنین
تذکرینى بلیوث العرین
کانت‏بنون لى ادعى بهم
و الیوم اصبحت و لا من بنین --- (منتهى الآمال،ج 1/ص386‏)
مخاطب را یک زن قرار داده،مى‏گوید:اى زن،اى خواهر!تا به حال اگر مرا ام البنین مى‏نامیدى،بعد از این دیگر ام البنین نگو،چون این کلمه خاطرات مرا تجدید مى‏کند،مرا به یاد فرزندانم مى‏اندازد،دیگر بعد از این مرا به این اسم نخوانید،بله،در گذشته من پسرانى داشتم ولى حالا که هیچیک از آنها نیستند.
رشیدترین فرزندانش جناب ابوالفضل بود و بالخصوص براى جناب ابوالفضل مرثیه بسیار جانگدازى دارد،مى‏گوید:
یا من راى العباس کر على جماهیر النقد
و وراه من ابناء حیدر کل لیث ذى لبد
انبئت ان ابنى اصیب براسه مقطوع ید
ویلى على شبلى امال براسه ضرب العمد
لو کان سیفک فى یدیک لما دنى منه احد- (منتهى الآمال،ج 1/ص386‏)
پرسیده بود که پسر من،عباس شجاع و دلاور من چگونه شهید شد؟دلاورى حضرت ابوالفضل العباس از مسلمات و قطعیات تاریخ است.او فوق العاده زیبا بوده است که در کوچکى به او مى‏گفتند قمر بنى هاشم،ماه بنى هاشم.در میان بنى هاشم مى‏درخشیده است.اندامش بسیار رشید بوده که بعضى از مورخین معتبر نوشته‏اند هنگامى که سوار بر اسب مى‏شد،وقتى پاهایش را از رکاب بیرون مى‏آورد،سر انگشتانش زمین را خط مى‏کشید.
بازوها بسیار قوى و بلند،سینه بسیار پهن.مى‏گفت که پسرش به این آسانى کشته نمی ‏شد.از دیگران پرسیده بود که پسر من را چگونه کشتند؟به او گفته بودند که اول دستهایش را قطع کردند و بعد به چه وضعى او را کشتند.آن وقت در این مورد مرثیه‏اى گفت.
مى‏گفت:اى چشمى که در کربلا بودى،اى انسانى که در صحنه کربلا بودى آن زمانى که پسرم عباس را دیدى که بر جماعت‏شغالان حمله کرد و افراد دشمن مانند شغال از جلوى پسر من فرار مى‏کردند.پسران على پشت‏سرش ایستاده بودند و مانند شیر بعد از شیر، پشت پسرم را داشتند.واى بر من!به من گفته‏اند که بر شیر بچه تو عمود آهنین فرود آوردند.عباس جانم،پسر جانم!من خودم مى‏دانم که اگر تو دست در بدن مى‏داشتى، احدى جرات نزدیک شدن به تو را نداشت.
و لا حول و لا قوة الا بالله

---------------------------
 مقتل حضرت عباس(ع) به نقل از کتاب شرح شمع
عصر عاشورا، پس از شهادت اصحاب و یاران، حضرت عباس علیه السلام تنهایی و بی کسی امام را نتوانست تحمل کند. محضر امام(ع) رسید و رخصت میدان رفتن و جانفشانی خواست و عرضه داشت : برادر جان! اجازه میدان می دهی؟ امام حسین(ع) گریه شدیدی کردند و فرمودند: برادر! تو پرچمدار منی.
عباس(ع) عرض کرد: «سینه ام تنگی می کند و از زندگی سـیر گشتـه ام.» امام(ع) فرمودند: مقداری آب برای این طفلان تهیه نما. جناب قمر بنی هاشم(ع) مشک به دوش گرفت و روانه میدان شد. با سپاه حریف، درباره آوردن آب به خیمه ها سخن گفت.
وقتی از آن ها مأیوس شد، نزد امام(ع) بازگشت و طغیان و سرکشی دشمن را به عرض رسانید. در این حال صدای العطش کودکان فضای خیمه ها را پر کرده بود.
سقّا نگاهی به چهره معصوم کودکان انداخت و بدون تأمل سوی شریعه فرات برگشت و به نگهبانان شریعه حمله کرد و جمع کثیری را کشت و وارد شریعه شد، دست زیر آب برد تا مقابل صورت آب را بالا آورد. «ذَکَرَ عَطَش الحسین و اهل بیته» به یاد لبان خشکیده حسین و اهل بیتش افتاد و آب را برگرداند به شریعه.
هنگام بازگشت، دشمن راه را بر او بست. حضرت برای محافظت از مشک به سمت نخلستان رفت و دشمن نیز به دنبالش.
از هر طرف تیر و نیزه به سمتش پرتاب می کردند، تا اینکه زره از انبوه تیرها همچون خار پشت به نظر می رسید. ابرص بن شیبان دست راست حضرت را قطع نمود، حضرت مشک را به دوش چپ انداخت و با دست چپ جنگید و این گونه رجز خواند: «وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا یَمینی، اِنّی اُحامی اَبَداً عَنْ دینی»، به خدا قسم اگر دست راستم را قطع کنید، من از حمایت از دینم دست بر نمی دارم.
در این هنگام دست چپ حضرتش را حکیم بن طفیل از مچ قطع کرد. مشک را به دندان های مبارک گرفته سعی می کرد آب را به خیام برساند. لذا خود را به روی مشک انداخت. در این حال دشمن تیری به چشم و تیری به مشک زد، حکیم بن طفیل با گرزی آهنین فرق مبارک را نشانه گرفت و ضربتی وارد کرد و او را بر زمین انداخت.
عباس(ع) عرضه داشت: «یا ابا عبد الله علیک منی السلام»، ای اباعبد الله بر تو سلام، مرا دریاب.
امام خود را به نعش برادر رسانید، وقتی قمربنی هاشم در بالین امام حسین(ع) جان سپرد، حضرت فرمودند: «الان انْکَسَر ظَهری»، عباسم الآن کمرم شکست و چاره ام از هم گسست.(شرح شمع:صفحه 210 و 211)
 -----------------------------------
وقتى که قد سرو خم شد
کسانى که حسین علیه السلام خود را به بالین آنها رساند مختلف بودند،هر کس در یک وضعى قرار داشت.وقتى امام وارد مى‏شد یکى هنوز زنده بود و با آقا صحبت می ‏کرد، دیگرى در حال جان دادن بود.
در میان کسانى که ابا عبد الله علیه السلام خود را به بالین آنها رسانید،هیچ کس وضعى دلخراش‏تر و جانسوزتر از برادرش ابو الفضل العباس براى او نداشت،برادرى که حسین علیه السلام خیلى او را دوست می ‏دارد و یادگار شجاعت پدرش امیر المؤمنین است.
در جایى نوشته ‏اند ابا عبد الله علیه السلام به او گفت:برادرم‏«بنفسى انت‏»عباس جانم!جان من به قربان تو.این خیلى مهم است.عباس در حدود بیست و سه سال از ابا عبد الله علیه السلام کوچکتر بود(ابا عبد الله 57 سال داشتند و عباس یک مرد جوان 34 ساله بود).ابا عبد الله به منزله پدر ابا الفضل از نظر سنى و تربیتى به شمار می ‏رفت،آنوقت‏به او می ‏گوید: برادر جان!«بنفسى انت‏»اى جان من به قربان تو!
ابا عبد الله کنار خیمه منتظر ایستاده است.یک وقت فریاد مردانه ابا الفضل را مى‏شنود.(نوشته‏اند ابا الفضل علیه السلام چهره‏اش آنقدر زیبا بود که‏«کان یدعى بقمر بنى هاشم‏»در زمان خود معروف به ماه بنى هاشم بود.
اندامش به قدرى رسا بود که بعضى از اهل تاریخ نوشته‏اند:«و کان یرکب الفرس المطهم و رجلاه یخطان فى الارض‏»سواراسب تنومندى شد،پایش را که از رکاب بیرون مى‏کشید،با انگشت پایش مى‏توانست زمین را خراش بدهد.حالا گیرم به قول مرحوم آقا شیخ محمد باقر بیرجندى یک مقدار مبالغه باشد،ولى نشان مى‏دهد که اندام بسیار بلند و رشیدى داشته است، اندامى که حسین از نظر کردن به آن لذت مى‏برد).
وقتى که حسین علیه السلام به بالاى سر او مى‏آید،مى‏بیند دست در بدن او نیست،مغز سرش با یک عمود آهنین کوبیده شده و به چشم او تیر وارد شده است.بى جهت نیست که گفته‏اند:«لما قتل العباس بان الانکسار فى وجه الحسین‏»عباس که کشته شد،دیدند چهره حسین شکسته شد.خودش فرمود:
«الان انقطع ظهرى و قلت‏حیلتى‏».
و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم و صلى الله على محمد و آله الطاهرین.

کتاب: مجموعه آثار ج 17 ص 260
نویسنده: شهید مطهرى
aviny.com


  • طاهره نظیفی
۰۱
آبان


بعد از شهادت امام حسین علیه اسلام و اهل بیت و اصحابش در دهم محرم سال 61(ه. ق )، بدن های قطعه قطعه و خون آلود آنان بر زمین ماند. و طبق نقل طبری آمده است که امام حسین علیه السلام و دیگر شهدا یک روز پس از شهادت و بعد حرکت سپاهیان عمر سعد به سمت شام یعنی یازدهم محرم توسط اهل غاضریه از بنی اسد دفن شدند.(1) بلاذری در انساب الشراف (2)و مسعودی در مروج الذهب(3) خود نیز بر همین باورند.
این قول مورخان اهل سنت است و شیخ مفید در الارشاد(4) و سید بن طاووس در لهوف(5) و ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب(6) از مورخین و علمای شیعه هم همین قول را نقل کرده اند، با این تفاوت که شیعیان قائل به دفن ابدان توسط امام سجاد علیه السلام هستند.
در رد قول اول باید نکاتی را مد نظر داشت، اولاً اینکه روش دفن امام علیه السلام و اهل بیت شان و یارانی که در رکاب وی شهید شدند به آنگونه که از پراکندگی قبرشان می دانیم برای بنی اسد امکان پذیر نبود. زیرا آنان اهل روستایی بودند که در میدان نبرد شرکت نداشتند و نمی توانستند بدون راهنمایی کسی که از همه آن شهیدان و پیکر و لباسشان شناخت کامل داشته باشد آنان را شناسایی و دفن کنند. بویژه آنکه سرهای شهیدان را بریده بودند و پیکرها سر نداشتند لذا راهنمایی آگاه باید برای تشخیص شهیدان از یکدیگر وجود می داشت و بدون وجود چنین شخصی دفن کورکورانه و بدون شناخت انجام می شد.
و بنا بر نظر شیعه مبنی بر اینکه دفن امام را جز امامی مانند خودش بر عهده نمی گیرد(7) ناگزیر باید گفت که راهنمایی که با بنی اسد در دفن شهدای کربلا بود امام سجاد علیه السلام بودند(8) و حضور ایشان نیز باید بیرون از اسباب عادی صورت گرفته باشد و این مطلب نیز به وسیله روایتی که از امام رضا علیه السلام نقل شده؛ تایید می شود. و چون امام علیه السلام در روز یازدهم با کاروان اسرا به سمت کوفه حرکت کردند و در روز دوازدهم در مجلس ابن زیاد به روشنگری مشغول بودند تا اینکه در هنگام غروب ابن زیاد اسرا را به زندان فرستاد؛ اینگونه برداشت می شود که امام علیه اسلام فرصتی پیدا کردند که اندکی دور از اذیت و آزار یزید و عمالش قرار گیرند لذا با اسباب غیبی به دشت کربلا آمدند و بدنهای شهداء را سه روز بعد از واقعه کربلا در روز سیزدهم محرم به کمک مردان طایفه بنی اسد که با تحریک زنانشان به سوی دشت کربلا آمده بودند دفن می کنند.
محل دفن سر امام:
در این که سر امام حسین علیه‌السلام کجا دفن شده است، منابع تاریخی شیعه و سنی گزارش‌های گوناگونی آورده‌اند تا آنجا که چندین قول در این باره گفته شده است.
قول اول: سر به بدن ملحق شده است. (**) این قول مشترک میان شیعه و سنی است. ولی بین علما ی شیعه مشهور است، علمای شیعه، از جمله شیخ صدوق، سید مرتضی، فتال نیشابوری، ابن نما حلی، سید ابن طاووس، شیخ بهایی و مجلسی این قول را بیان کرده‌اند.
از مجموع آنچه در تاریخ نوشته شد، امکان حضور اهل‌بیت علهیم‌السلام در اربعین سال 61 ق بر مزار امام علیه السلام اثبات شد، لذا الحاق سر امام به بدنش توسط امام سجاد علیه‌السلام در روز اربعین قولی قوی است. چنانکه شیخ صدوق و پس از او، فتال نیشابوری در این باره می‌نویسند: علی بن حسین علیه السلام همراه زنان (از شام) خارج شد و سر حسین علیه‌السلام را به کربلا باز گرداند. (9)
سید مرتضی در این باره می‌گوید: روایت کرده‌اند که سر امام حسین علیه‌السلام با جسد در کربلا دفن شد. (10)
ابن شهر آشوب بعد از نقل سخن فوق از سید مرتضی، از قول شیخ طوسی نقل کرده است که به همین سبب (ملحق کردن سر امام به بدن و دفن آن) زیارت اربعین (از جانب امامان علهیم‌السلام) توصیه شده است. (11)
ابن نمای حلی نیز نگاشته است: آنچه از اقوال بر آن می‌توان اعتماد کرد، آن است که بعد از آن که سر امام در شهرها گردانده شد، به بدن بازگردانده شد و با جسد دفن شد. (12)
سید ابن طاووس نوشته است: اما سر حسین علیه‌السلام، روایت شده که سر برگردانده شد و در کربلا با جسد شریفش دفن شد و عمل اصحاب بر این معنا بوده است. (13)
مجلسی، یکی از وجه‌های استحباب زیارت امام حسین علیه‌السلام را در روز اربعین، الحاق سرهای مقدس را به اجساد توسط علی بن حسین علیهما‌السلام بیان کرده است. (14) وی در جای دیگر بعد از نقل اقوال دیگر در این باره می‌نویسد: مشهور بین علمای امامیه آن است که سر امام همراه بدن دفن شده است. (15)
برخی اندیشمندان اهل‌ تسنن نیز این قول را بیان کرده‌اند:
ابوریحان بیرونی در این باره می‌نویسد: و فی العشرین ردّ راس الحسین علیه‌السلام الی مجثمه حتی دفن مع جثته...؛ در روز بیستم (صفر)، سر حسین علیه‌السلام به بدنش ملحق و با آن دفن گردید. (16)
قرطبی می‌نویسد: امامیه می‌گویند که سر حسین علیه‌السلام پس از چهل روز به کربلا بازگردانده و به بدن ملحق شد و این روز نزد آنان معروف است و زیارت در آن روز را زیارت اربعین می‌نامند. (17)
قزوینی نیز نگاشته است: روز اول ماه صفر، عید بنی‌امیه است، چون در آن روز، سر حسین علیه‌السلام را به دمشق وارد ساختند و در روز بیستم آن ماه، سر ایشان به بدن، باز گردانده شد. (18)
مناوی نوشته است: امامیه می‌گویند: پس از چهل روز از شهادت، سر به بدن بازگردانده شد و در کربلا دفن شد. (19)
قول دوم: دفن سر مبارک در قبرستان بقیع که در میان اهل سنت مشهور است.(20)
قول سوم: نجف اشرف و در کنار قبر امیرالمومنین علیه‌السلام. (21)
قول چهارم: مسجد رقه در کنار فرات.(*)
قول پنجم: دمشق باب الفرادیس.(22)
قول ششم: دمشق قبرستان باب الصغیره.(23)
قول هفتم: فلسطین در عسقلان (24)
قول هشتم: مصر شهر قاهره.(25)
قول نهم : مفقود شدن سر مطهر بطور معجره آسا به قول مرحوم قطب راوندی در کتاب الخرائج.(26)
بررسی و تامل در این اقوال، این نتیجه را در بردارد که دیدگاه اول، یعنی الحاق سر به بدن، مشهور و مورد اعتماد و عمل علمای شیعه است، از این رو این قول قابل اعتنا و پذیرش است و بنا بر گزارش‌های تاریخی - چنانکه اشاره شد - این الحاق در روز بیستم صفر سال 61 بوده است.
برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به :
آفتاب کاروان، حمید احمدی جلفایی.
با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه، محمد جعفر طبسی، ترجمه عبد الحسین بینش.
مقتل الحسین از مدینه تا مدینه، سید محمد جواد ذهنی تهرانی.
پاورقی ها:
1- محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج3، دار الکتب العلمیه، بیروت، ص 335.
2- احمد بن یحیی بن جابر بلاذری، انساب الشراف، ج3، دار الفکر، بیروت، ص 411.
3- علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، نشر دار المعرفه، بیروت، ص72.
4- شیخ مفید، الارشاد، ج2، نشر موسسه آل البیت لاحیاء التراث،قم، ص 114.
5- سید بن طاووس، لهوف علی قتل الطفوف، انتشارات اسوه، قم، ص 125.
6- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج4، موسه العلامه، قم، ص112.
7- محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج1، دار لاضواء، بیروت، صص384- 385./ شیخ ابو جعفر صدوق، علل الشرایع، ج1، دار إحیاءالتراث العربی، بیروت، باب 148، ص 184.
8- عبداالرزاق الموسوی المقرم ، مقتل الحسین، ص 414./ محمد باقر ملبوبی، الوقایع و الحوادث، ج 4، صص 59 ـ 60 ـ 61./ مروج الذهب،ج 3،ص 63.
9- شیخ صدوق، الامالی، مجلس سی‌ و یکم، ص 232؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص‌192و مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 140.( به نقل از: مجله تاریخ در آینه پژوهش، ش 5، 1384، محسن رنجبر)
10- رسائل المرتضی، ج 3، ص 130.( به نقل از همان.)
11- مناقب آل ابی‌طالب، ج 4، ص 85 و مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص199. ( به نقل از همان.)
12- نجم الدین محمد بن جعفر بن نما حلی، مثیرالاحزان، ص 85. ( به نقل از همان.)
13- سید ابن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 114. ( به نقل از همان.)
14- مجلسی، بحارالانوار، ج 98، ص 334. ( به نقل از همان.)
15- همان، ج 45، ص 145.
16- ابو ریحان بیرونی، الاثار الباقیه عن القرون الخالیه، ص 331. ( به نقل از همان.)
17- محمد بن احمد قرطبی، التذکرة فی امور الموتی و امور الاخره، ج 2، ص 668. ( به نقل از همان.)
18- زکریا محمد بن محمود قزوینی، عجائب المخلوقات و الحیوانات و غرائب الموجودات، ص 45.
19- عبدالرووف مناوی، فیض القدیر، ج 1، ص 205. ( به نقل از همان.)
20و 21و 22و 23و 24و 25و 26 - حمید احمدی جلفائی، آفتاب کاروان، چاپ دوم، زمستان 84، انتشارات آستانه مقدسه قم، صص168-170.
*- به نقل از: مجله تاریخ در آینه پژوهش، ش 5، 1384، محسن رنجبر.
**- عبداالرزاق الموسوی المقرم , مقتل الحسین , ص 414 ./ حمید احمدی جلفائی، آفتاب کاروان، ص168.

  • طاهره نظیفی
۰۱
آبان

پس از شهادت امام حسین(ع) به دستور عمرسعد، سر همه‎ی شهدا را از بدن جدا کردند، به جز دو سر؛ یکی سر حضرت علی اصغر؛ زیرا امام حسین(ع) او را دفن کرد، و دوم سر حرّ بن یزید ریاحی که خویشان او مانع از بریدن سر او شدند.

به گزارش سرویس دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، براساس گزارش منابع تاریخی، سرهای شهدا را بین طوایف مختلف تقسیم کردند تا به کوفه و شام برده، جایزه بگیرند. پس از ورود به کوفه، ابن زیاد طبق فرمان یزید اسرا را به مخفر بن ثعلبة و شمر بن ذی الجوشن سپرد و با وضعی دلخراش به سوی شام روانه کرد و بر اساس برخی روایات، چهل نفر از مأموران، اسیران را با سرها حرکت دادند و راه طولانی کوفه تا شام را که 15 منزل بود، پیمودند تا به دارالاماره شام رسیدند.۱

و اما این که سرانجام سر امام حسین(ع) و دیگر سرها چه شد و در کجا دفن شدند، اختلاف است، که در ذیل، ابتدا اقوال گوناگون را در مورد محل دفن سر امام حسین(ع) و سپس سایر سرها نقل می‎کنیم.۲

أقوال در باب سرانجام سر مبارک امام حسین(ع):

۱) برخی از علمای شیعه با استفاده از اخبار و روایاتی که از ائمه معصومین(ع) رسیده،۳ فرموده‎اند: سر مقدس سیدالشهدا در نجف اشرف، کنار مرقد مطهّر امیرمؤمنان(ع) دفن شده است.

۲) یزید لعنة الله علیه سر مبارک امام را برای حاکم مدینه عمرو بن سعد بن ابی العاص فرستاده، و او آن را در بقیع، کنار قبر مادرش زهرا(س)، دفن نمود؛۴

۳) در دمشق دفن شده که در مکان آن اختلاف است. به گفته‎ی ابن ابی الدنیا، در باب الفرادیس و به گفته‎ی بلاذری و واقدی، در دارالاماره دمشق دفن شده است؛

۴) گفته شده که خلفای فاطمی سر مقدس را از باب الفرادیس به عسقلان که بین شام و مصر است، بردند و از آن‎جا به مصر منتقل کردند و در مشهدی که معروف است، دفن نمودند که زیارتگاه علاقه‎مندان است؛

۵) سر مطهر را به کربلا آوردند، به بدن مقدس آن حضرت ملحق کردند.

سرانجام سرهای سایر شهدا:

۱) در باب صغیر شام که قبرستان بسیار بزرگی است، مقبره‎ای است معروف به «مشهد رؤوس شهداء کربلا» که نام بسیاری از شهدای مدفون در آن مقبره، ذکر شده است؛۵

۲) مؤلف «اعیان الشیعه» می‎نویسد: بعد از سال ۱۳۲۱ هجری قمری، مقبره‎ای را دیدم که سنگی بالای آن نصب و در آن نوشته شده بود: «هذا مدفن رأس عباس بن علی، رأس علی بن الحسین الاکبر و رأس حبیب بن مظاهر». دو سال بعد، بنا را تخریب و تجدید نمودند و آن سنگ را برداشتند، و در ضریحی که داخل مقبره نصب نموده‎اند، اسامی بسیاری از شهدای کربلا را بر آن نقش کرده‎اند و بعید نیست که این رؤس در آن‎جا دفن شده باشند.۶

۳) بر اساس رأی مشهور بین علمای امامیه، بقیه سرهای اهل بیت که به شام فرستاده شده بودند، به همراه امام سجاد (ع) و زینب(س) به کربلا آورده شده، به اجساد مطهرشان ملحق گردیدند.۷

اما قول صحیح: مشهور بین علمای امامیه، هم‎چنان که علامه‎ی مجلسی (ره) بر آن تصریح فرموده، آن است که امام سجاد(ع) رأس مطهّر سیدالشهدا و سایر شهدا را در روز اربعین همان سال، (بیستم ماه صفر سال ۶۱ ه ق) از شام وارد کربلا کرده، به بدن‎های مطهّر آن‎ها ملحق گردانیده است.۸

سید بن طاووس در «لهوف» ‎آورده است: امّا سر مبارک امام حسین(ع)، روایت شده که از شام برگردانده شده و در کربلا در کنار جسد شریف دفن شده است و عمل شیعه بر این اساس قرار گرفته است.۹

از کلام سید روشن می‎شود که شیعه بر این باور است که سر مقدس امام(ع)، به جسد مطهر ملحق شده است.

سید اسرار حسینی تنکابنی نیز در کتاب «مصائب الهداة»، پس از نقل اقوال، درباره‎ی دفن سر مطهر امام(ع) می‎گوید: «لیکن خبر حمل کردن امام سجاد(ع) سر مبارک را به کربلا و دفن آن با جسد مطهر، اشهر و اظهر و مؤید به عقل و نقل است؛۱۰

در کتاب «مقتل‎الحسین(ع)» آمده است:۱۱

«بر این که سرهای مطهر به کربلا آورده شدند، تصریح وجود دارد و این تصریح در کتاب‎های شیعه و سنی از جمله: حبیب السیر و نفس‎المهموم، ص ۲۵۳، و در روضة الواعظین فتال نیشابوری، ص ۱۶۵، و در مثیر‎الاحزان ابن نما حلی، ص ۵۸، و در لهوف سید بن طاوس، ص ۱۱۲ و در اعلام الوری طبرسی، ص ۱۵۱ و در مقتل‎العوالم، ص ۱۵۴ و در مناقب ابن شهرآشوب، ج ۲ ، ص ۲۰۰ و در عجایب المخلوقات قزوینی، ص ۶۷ و در الاتحاف بحب الاشراف شبراوی، ص ۱۲ و ۲۳ و در تذکرة الخواص سبط ابن الجوزی، ص ۱۵۰ و در الکواکب الدریة شیخ مناوی، ج ۱، ص ۵۷ و قرطبی نیز این مطلب را ترجیح داده است،۱۲ و همچنین در نورالابصار نوشته شبلنجی، ص ۱۱۵ چاپ مصر و نیز اسعاف الراغبین علامه شیخ محمد صبّان از علمای اهل سنت در حاشیه نورالابصار، ص ۱۶۰ وجود دارد.۱۳

نظریه‎ی تدفین سر مطهر در عسقلان:

اما درباره‎ی این قول چهارم که سر مطهر را خلفای فاطمی از باب الفرادیس در دمشق که از خزانه‎ی یزید پیدا کرده و در آن‎جا دفن نمودند و سپس از عسقلان به مصر برده، در قاهره دفن کردند و برای آن نیز بارگاه عظیمی بنا نمودند؛ هم‎چنان‎که سبط بن جوزی گفته است: «علامه امین عاملی (ره) در لواجع الاشجان این قول را پذیرفته است و می‎گوید: بنا به اتفاق مورخان، خلفای فاطمی مصر، سری از عسقلان قاهره انتقال داده‌‎اند و به نام رأس مطهر امام حسین(ع) در آن‎جا دفن کرده‎اند و مشهد بزرگی بالای آن ساختمان نموده‎اند.»۱۴ اما این که «آیا آن سر مطهر، از آن امام حسین(ع) بوده است؟» هرگز روشن و ثابت نشده است؛ به ویژه که دست سیاست و ریاست خلفای فاطمی با آن بازی کرده است و این که از انتقال سر مقدس از عسقلان به مصر چه هدف سیاسی تأمین می‎شده، خدا می‎داند. آیا از ترس صلیبی‎ها این کار را کرده‎اند؟ صلیبی‎ها به چه منظوری آن مشهد را خراب می‎کردند.

(این قول به اهل‎سنت اختصاص دارد و هیچ یک از شیعیان بر آن نیست.)۱۵

امام یافعی یمنی مکی (متوفی سال ۷۶۸) در «مرآة الجنان» می‎گوید: «این مطلب که سر امام حسین(ع) به عسقلان یا قاهره منتقل شده صحیح نمی‎باشد.»۱۶

بنابر این سخن، آنچه نزد یافعی صحت دارد این است که، سری در عسقلان و یا قاهره می‎باشد، ولی سر مطهرسیدالشهدا(ع) نیست، او بر این باور است که یزید سر مطهر را به همراه خاندان رسالت و جمعی از بنی‎هاشم و عده‎ای از موالی ابوسفیان به مدینه منوره فرستاد و در مدینه نزد مادرش فاطمه(س)، در قبرستان بقیع دفن شده است و می‎گوید: «و این صحیح‎ترین قول در این مورد است.»۱۷

و این قول را از زبیر بن بکار نقل کرده است، و او هم از دشمنان اهل‎بیت(ع) است و اقوالش ارزشی ندارد.۱۸

اگر سر مطهر را به مدینه برده باشند، در آن‎جا دفن نکرده‎اند؛ زیرا در این فرض باید کنار قبر مادرش حضرت فاطمه زهرا(س) در بقیع باشد، در‎حالی که مکان قبر حضرت فاطمه(س) دقیقاً معلوم نیست و به طور معین نمی‎توان آن را در بقیع دانست، بلکه فاطمه بنت اسد جده‎ی امام حسین (ع) در بقیع مدفون است و آن گروه از مورخان که گفته‎اند سر مطهر را به مدینه برده‎اند، بر این باورند که آن را از مدینه به کربلا انتقال داده، به جسد مطهرملحق کرده‎اند. سبط ابن الجوزی در «تذکرة الخواص» می‎گوید: «علما درباره‎ی رأس مطهر، اختلاف کرده‎اند و مشهورترین این اقوال آن است که یزید سر مطهر را همراه اسرای اهل‎بیت به مدینه فرستاد و از مدینه به جسد مطهر در کربلا برگردانیده شد و دفن گردید و این رأی هشام و غیر او است.»۱۹

بر اساس این قول، اگر اسرای اهل بیت(ع) در اربعین همان سال به کربلا آمده باشند، به یقین سر مطهر را با خود آورده و در کربلا دفن کرده‎اند و دوباره با خودشان به مدینه نبرده‎اند، این نظریه نیز که از احوال سنی‎ها مؤید قول مشهور امامیه است که سر مطهر به کربلا بازگردانیده و با جسد مطهر آن حضرت دفن شده است. فرهاد میرزا پسر عباس میرزا در سال ۱۲۹۲ ه ق، در سفر حج به مصر رفته، و بارگاه «مشهد رأس الحسین (ع)» را در قاهره می‎بیند و عظمت آن ساختمان در نظر وی جلوه می‎کند و چون ذهن او را مقام و عظمت امامت گرفته، تصور کرده است که از جهت بودن رأس مطهر در آن مکان است؛ از این رو می‎گوید: قول یافعی را در این باب صحیح نمی‎دانم.۲۰

اما علی جلال در کتاب «الحسین» می‎گوید: «امامیه و بعضی از اهل سنّت معتقدند که سر مطهر امام حسین(ع) در کربلا در کنار جسد مدفون است.»۲۱ او پس از نقل اقوال درباره‎ی سر مطهر در کتاب یاد شده، نتوانسته است به یکی از آن‎ها، به طور قطع، جزم نماید و در آخر کلامش گفته است: دفن کردن سر مطهر در دمشق و انتقال از آن‎جا به عسقلان و از عسقلان به قاهره ثابت نشده است.۲۲

بررسی روایات منقول در مدفون شدن سر ‎مطهر در حرم امیرالمؤمنین(ع):

در خبر مرفوع ابن اسباط از امام صادق(ع) آمده است:

انک اذا اتیت الغری رأیت قبرین؛ قبراً کبیراً و قبراً صغیراً، فاما الکبیر فقبر امیرالمومنین و اما الصغیر فرأس الحسین(ع).۲۳

«زمانی که به نجف می‎روی، دو قبر بزرگ و کوچک می‎بینی؛ اما قبر بزرگ از آن امیرالمؤمنین(ع) و قبر کوچک، محل دفن سر مبارک امام حسین(ع) است.»

در خبر است که امام صادق(ع) وقتی که به نجف آمدند، دو رکعت نماز برای زیارت امیرالمؤمنین و دو رکعت برای موضع سر مبارک امام حسین(ع) و دو رکعت برای موضع منبر حضرت قائم حجة ابن الحسن العسکری (عج) نماز خواندند.۲۴

در خبر یونس بن ظبیان آمده است: امام صادق(ع) سوار مرکب شد من هم در حضور آن حضرت سوار شدم. حضرت نزد تپه‎های سرخ تشریف آوردند و پیاده شدند و وضو گرفتند؛ سپس از آن‎جا به جایی که مقداری ریگ جمع شده بود، بازگشت و در آن‎جا نماز خواند و گریه کرد، بعد به جایی که پایین‎تر از اولی بود، رفتند و مانند همان عمل را به جا آورد و فرمود: جایی که اول در آن‎جا نماز خواندم موضع قبر امیرالمؤمنین(ع) بود و دیگری موضع سر مطهر حسین(ع) می‎باشد و ابن زیاد لعنة الله علیه وقتی سر مقدس حسین(ع) را به شام فرستاد آن را به کوفه برگردانیدند و برای جلوگیری از شورش مردم، دستور داد تا آن را از کوفه خارج کنند و خداوند سر مطهر را نزد امیرالمؤمنین(ع) باز گردانید و در آن‎جا دفن شد.

فَالرأسُ مَعَ الجَسد وَ الجَسدُ مَعَ الرأسَ.

و این جمله آخر روایت، ظاهرش مطابق گفته‎ی بعضی اهل تحقیق است:

فَالرأسُ مَعَ الجَسَدَ أی بَعدَ ما دَفَن هُناک ظاهراً الحَقُّ بِالجَسَد بِکَربلا.۲۵

سر مطهر بر حسب ظاهر پس از آن که نزد امیرالمؤمنین (ع) دفن شد، به جسد مطهر در کربلا ملحق گردیده است.

ولی اشکال این روایات در آن است که هنوز در آن زمان یعنی سال ۶۱ ه.ق. قبر امیرالمؤمنین(ع) مخفی بود؛ بنابراین، روایت دیگری از امام صادق(ع) که می‎فرماید: «وقتی که سر مطهر امام را به شام بردند یکی از شیعیان ما آن را دزدید و آورد و در کنار قبر امیرالمؤمنین(ع) دفن کرد.»۲۶ نمی‎تواند روایت صحیحی باشد و استبعاد این معنی که یکی از غلامان آن را از شام بدزدد و به نجف آورده، در آن‎جا دفن نماید، بیشتر روشن می‎شود و علاوه بر آن این روایات خلاف نظر مشهور امامیه نیز می‎باشد.

شیخ حرّ عاملی پس از نقل روایات که به برخی از آن‎ها اشاره شد کلام سید بن طاووس را نقل می‎کند و می‎فرماید: «بین عمل اصحاب امامیه و آن روایات، منافاتی وجود ندارد.» شاید عدم منافات بین عمل امامیه و آن روایات، این باشد که ممکن است سر مطهر را یا در موقع بردن به شام نزد قبر امیرالمؤمنین(ع) گذارده باشند و یا در مراجعت از آن‎جا، سپس باز گردانیده، در کربلا با جسد مطهر دفن کرده‎اند.

مرحوم شیخ الفقها صاحب جواهرالکلام پس از نقل روایات مزبور و کلام سیدبن طاووس که عمل امامیه مطابق آن است، می‎فرماید: «ولعله لامنافاة لامکان دفنه مدة ثم نقل الی کربلا»؛ ممکن است سر مطهر مدتی در نجف، نزد امیرالمؤمنین(ع)، دفن شده باشد و پس از آن به کربلا منتقل، و با بدن مطهر دفن شده باشد.» سپس روایتی را نقل کرده که امام صادق(ع) در نزد قائم مایل در راه غری (نجف) نماز خواند. و از آن حضرت سؤال شد: که آن چه نمازی بود که خواندید؟ فرمود: «این جا موضع سر مطهر جدم حسین(ع) است که آن را در این جا گذاردند.»۲۷ ممکن است حقیقت امر در روایات مذکور، سرّی از اسرار باشد که واقع آن برای ما روشن نشده باشد و برای مصالحی که در آن زمان وجود داشته، آن احادیث از ائمه(ع) صادر شده است.

افزون بر آن، سندهای این روایات نیز درست تنقیح و تصحیح نشده است و مانند «مبارک خباز» که در کتب رجال از او نامی به میان نیامده و «یونس بن ظبیان» که از وضّاعین حدیث است از راویان آن اخبارند۲۸ و این روایات حتماّ در دیدرس علمای شیعه و فقها بوده است، ولی با این حال نسبت به آن‎ها بی‎اعتنایی کرده، روی گردانیده‎اند.

براساس این گزارش که سایت بعثه مقام معظم رهبری منتشر کرده از کتب معتبر و قدیمی که در دسترس است، کتاب «الآثارالباقیة عن القرون الخالیة»، نوشته ابوریحان بیرونی است و در آن تصریح شده که سر مطهر، در بیستم صفر در کربلا، به جسد اطیب ملحق شده است و عبارت او چنین است: «در بیستم صفر سر امام حسین(ع) به جثه‎اش برگردانده شده و با آن دفن گردیده است و در این روز زیارت اربعین وارد شده. کسانی که سر ایشان را برگرداندند حرم آن حضرت بودند که بعد از انصراف از شام به کربلا وارد شدند.»۲۹

پی نوشت‌ها:

۱. وقعة الطف، ابو مخنف، تحقیق استاد یوسفی غروی، مترجم جواد سلیمانی، ص ۱۹۲ و ۱۹۹، نشر مؤسسه امام خمینی، قم.

۲. این اقوال از کتاب مقتل الحسین بحر العلوم و تذکرة الخواص ابن جوزی و حسین نفس مطمئنه آیة الله عالمی، گرفته شده است.

۳ وسایل‎الشیعة، شیخ حر عاملی، ج ۱۰، باب ۳۳ المزار و مایناسبه.

۴. شذرات الذهب، عماد حنبلی، ج ۱، ص ۶۷ ؛ مرأة الجنان، یافعی، ج ۱ ، ص ،۱۴۴؛ البدایة و النهایة، ابن‎کثیر، ج ۸ ، ص ۲۰۴.

۵. حسین نفس مطمئنة، محمد علی عالمی، ص ۳۶۵، انتشارات هاد، چاپ اول، ۱۳۷۲.

۶. همان، به نقل از اعیان الشیعة، ج ۱ ، ص ۶۲۷.

۷. مقتل الحسین(ع)، سید محمد تقی بحر العلوم، ص ۴۷۱، بیروت، دار الزهراء، چاپ دوم، ۱۴۰۵ ه ق.

۸. تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهدا، شهید قاضی طباطبایی، ج ۳، ص ۳۰۴، ناشر بنیاد علمی و فرهنگی شهید قاضی.

۹. اللهوف، سید بن طاووس، ص ۱۱۲، چاپ دوم، صیدا.

۱۰. شهید قاضی، همان، ص ۳۳۷، به نقل از مصائب الهداة، طبع تهران، سال ۱۳۳۲ ه ق.

۱۱. مقتل الحسین(ع)، سید عبد الرزاق مقرم، ص ۴۶۹، انتشارات بصیرتی، قم.

۱۲. همان، ص ۴۷۰، قم.

۱۳. همان، شهید قاضی طباطبایی، ص ۳۴۲.

۱۴. لواجع الاشجان، علامه امین عاملی، ص ۲۴۷، طبع سوم، صیدا، سال ۱۳۵۳ ه ق.

۱۵. رجوع شود به همان، لواجع الاشجان، ص ۲۴۷، طبع سوم.

۱۶. مرآة الجنان، یافعی، ج ۱، ص ۱۳۶، طبع حیدر آباد، سال ۱۳۳۷‌ه ق.

۱۷. همان.

۱۸. شهید قاضی، ص ۳۱۸.

۱۹. همان، ص ۳۱۷ ¬ ۳۱۸.

۲۰. قمقام زخّار و صمصام بتّار، ص ۵۹۲، طبع تهران، سال ۱۳۷۷ ه ق.

۲۱. الحسین(ع)، علی جلال، طبع مصر، قاهره سال ۱۳۴۹ ه ق.

۲۲. الحسین(ع)، علی جلال، طبع مصر، قاهره، سال ۱۳۴۹ ه ق.

۲۳. جواهر الکلام، شیخ محمّد حسن نجفی، ج ۲۰، ص ۹۳.

۲۴. ر.ک: وسایل الشیعه، ج ۱۰، باب ۳۳، از ابواب مزار، چاپ اسلامیه، تهران.

۲۵. جواهر الکلام، ج ۲۰، ص ۹۳.

۲۶. شهید قاضی، همان، ص ۳۳۶ ، جواهرالکلام، ج ۲۰، ص ۹۳.

۲۷. جواهر الکلام، ج ۲۰، ص ۹۳.

۲۸. شهید قاضی، همان، ص ۳۴۰.

۲۹. آثار الباقیة عن القرون الخالیة، ص ۳۹۲، چاپ تهران، سال ۱۳۲۱ه ش.

  • طاهره نظیفی
۰۱
آبان

 

چون آقا امام حسین از اسب روی زمین افتاد اسب آن حضرت اطراف پیکر مقدس ایشان پای خود را بر زمین می کوبید و صیحه می زد پس بسیار غضبناک شده و به طرف لشکریان دشمن حمله کرد و چهل نفر از آنان را به هلاکت رساند. سپس به طرف خیمه اهل حرم حرکت کرد و شیهه می زد و در شیهه خود می گفت الظلیمه الظلییمه من امه قتلت ابن بنت نبیها یعنی امان امان از ظلم امتی که پسر دختر پیامبرشان را کشتند.

وقتی که ذوالجناح به خیمه اهل بیت امام حسین آمد و اهل حرم دیدند که کسی بر اسب سوار نیست پس صداهایشان را به گریه و شیون بلند نمودند ام کلثوم دستهایش را بر گردن اسب انداخت بعد فریاد برآورد وای ای محمد ای جد من ای پیامبر ما ای اباالقاسم. ای علی ای جعفر ای حمزه وای حسین این حسین است که در این بیابان افتاده است! سپس بیهوش بر زمین افتاد.

در مورد عاقبت اسب امام حسین یعنی ذوالجناح اقوال مختلفی موجود است در نقلی آمده است ذوالجناح پیشانی خود را در خون امام حسین فرود برد و سپس به پشت خیمه اهل حرم آمد و پاهایش را بر زمین کوبید و شیهه کشید و سرش را آنقدر بر زمین زد تا اینکه جان سپرد.

در نقل دیگری آمده است پس از این که خبر شهادت امام حسین را به خیمه آورد دو مرتبه به قتلگاه برگشت و در کنار بدن مطهر امام حسین آنقدر سرش را به زمین کوبید که جان سپرد.

عبدالله بن قیس می گوید بعد از شهادت امام حیسن ذوالجناح به طرف شط فرات رفته و خود را در آب انداخت بعضی نیز اعتقاد دارند که ذوالجناح در زمان ظهور امام زمان رجعت خواهد نمود

  • طاهره نظیفی
۰۱
آبان

 

 

امام صادق در ذیل این آیه از کلام پروردگار که می فرماید «لم نجعل له من قبل سمیا» یعنی ننهادیم برای او همنامی از پیش. فرمودند: برای حسین از قبل همنامی نبود برای یحیی پسر زکریا نیز از قبل همنامی نبود و آسمان فقط بر آن دو تا چهل روز گریه نمود.

شخصی پرسید گریه آسمان چگونه بود.

امام صادق فرمود: خورشید سرخ رنگ بیرون می آمد و سرخ رنگ پنهان می شد.

سپس فرمود دو قاتل حسین و قاتل یحیی پسر زکریا از زنا بوجود آمده بودند.

در تاریخ نسوی حکایت شده است که چون امام حسین کشته شد آفتاب چنان گرفت که ستارگان پیدا شدند.

عیسی بن حارث کندی میگوید: «چون حسین بن علی را شهید کردند تا هفت روز هر گاه که نماز عصر را میخواندیم به آفتاب که نورش بر دیوار خانه ها می تابید نگاه می کردیم و می دیدیم که از شدت سرخی گویا که لحافی سرخ است.

روزی میثم تمار به جبله گفت ای جبله بدان که حسین بن علی شهید می شود و سید شهیدان خواهد بود و همچنین اصحاب او که در کربلا شهید می شوند بر سایر شهدا برتری خواهند داشت. ای جبله هرگاه نظر بر خورشید کردی و آن را چون خون سرخ رنگ دیدی بدان که حسین بن علی کشته شده است.

جبله می گوید: روزی از حجره خود بیرون آمدم و نور آفتاب را بر روی دیوار به رنگ قرمز دیدم چون خورشید را نگاه کردم دیدیم رنگ آن غیر معمولی است پس گریه کردم و گفتم به خدا قسم که حسین امروز کشته شد.

 محمدبن سیرین می گوید: قرمزی شفق تا هنگام شهادت حضرت سید الشهدا وجود نداشت و بعد از شهادت آن حضرت به وجود آمد.

 ابراهیم بن محمد بیهقی در کتاب محاسن و مساوی که بیشتر از هزار سال است که آن کتاب نوشته شده است از قول محمد بن سیرین آورده است که این سرخی آسمان بعد از قتل امام حسین به وجود آمد و در روم تا چهارده ماه زنی حائض نگردید مگر آنکه اندام وی را مرضی پیسی فرا گرفت. پادشاه روم به پادشاه عرب نامه نوشت که شما پیغمبر یا پسر یغمبر را کشتید.

ابن جوزی می گوید در روز قتل حسین خداوند سرخی را که از بزرگترین مخلوقات او بود در آسمان ظاهر ساخت و افق را به خاطر بزرگترین جنایتی که واقع شده بود سرخ گرداند.

ابن شهر آشوب از طریق مخالفان و کتب معتبره ایشان روایت کرده است که زنی از قبیله ازدکه گفت چون حسین بن علی را شهید کردند از آسمان خون بارید و در قبیله ما جامها و سبوها و ظرفها پر از خون شد.

نضره از دیه می گوید: هنگامی که امام حسین شهید شد از آسمان خون بارید و ما در صبح تمام اشیا را خون آلوده مشاهده کردیم.

بنابر نقلهای مختلف بعد از شهادت آقا امام حسین در بعضی از جاها از آسمان تا سه روز و در بعضی جاها تا چهل روز از آسمان خون بارید.

در صبحگاه شب شهادت حضرت علی و امام حسن در شهر بیت المقدس هر سنگ و سنگریزه ای را که از زمین برمی داشتند در زیر آن خون تازه ای که در حال جوشش است مشاده می کردند.

مردی از هالی بیت المقدس می گوید به خدا قسم ما مردم بیت المقدس و اطراف آن شبی که در روز آن امام حسین بن علی را به شهادت رساندند از شهادت آن حضرت با خبر شدیم. زیرا هر سنگ یا کلوخ یا صخره ای را که از زمین بر می داشتیم می دیدیم که در زیر آن خون تازه ای در حال جوشیدن است دیوارهای شهر چنان بود که گویی با خون آغشته شده بود و سه روز از آسمان خون می بارید و شنیدیم که ندا دهنده ای در دل شب می گوید:

آیا امتی که حسین را کشتند در روز قیامت امید شفاعت جدش را دارند نه به خدا هرگز به شفاعت احمد و ابی تراب نمی رسند.

و همچنین تا سه روز خورشید گرفته بود و ستارگان با یکدیگر مختلط بودند و بعد از سه روز خوشید باز شد و آنگاه خبر شهادت آقا امام حسین برایمان آمد.

  • طاهره نظیفی
۳۰
مهر

چند منزل مانده به کربلا امام و اصحاب به منزلی رسیدند که در آن آب موجود بود و پس از استراحت در آن آنجا آماده رفتن شدند و هنگام رفتن امام به اصحاب فرمودند مقدار خیلی زیادی آب بردارید و تا موقعی که نگفتم از آن ننوشید. اصحاب دلیل گفته امام را نمیدانستندو به گفته آن حضرت عمل نموده و مقدار زیادی آب برداشتندو حرکت کردند. پس از رسیدن به سرزمین نینوا(کربلا) و همچنین حر بن یرید ریاحی با لشکری انبوه به کربلا آمده و راه را بر امام حسین بست. امام فرمودند آب هایی را که گفته بودم بردارید را به حر و لشکریانش بدهید زیرا آنها آنقدر که در آتش چکمه و زره های فولادین بوده اند و همچنین راه زیادی را پیموده ان و خیلی خسته اند. اصحاب حکمت گفته امام را فهمیدند و آب ها را به حر و لشکریانش دادند.

چرا در میان شهدا امام دستمال را فقط به جراحت پیشانی حر بستند؟

کتابی است به نام «الانوار النعمانیه» نوشته یکی از علمای بزرگ شیعه. نام این عالم بزرگ سید نعمت الله جزایری و معاصر علامه مجلسی است. این کتاب در چهار جلد به چاپ رسیده است. در جلد سوم این کتاب در ص 265 داستانی را نقل کرده است و از آن داستان چنین استفاده می شود که در مآخذ تاریخی آمده است که امام حسین(ع) در روز عاشورا، دستمالی را بر پیشانی مجروح حر بن یزید بسته بود. ما به «بحارالانوار، ج 44 و 45 - اعیان الشیعه، ج 1، چاپ رحلی بزرگ - المجالس السنیه - قصه کربلا، نوشته نظری منفرد - منتخب التواریخ - ناسخ التواریخ (جلد امام حسین(ع« - سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، نوشته نجمی» و مانند اینها مراجعه کردیم ولی درباره بستن دستمالی بر پیشانی حر بن یزید، چیزی نیافتیم. به نظر می رسد که اصل این داستان از سید نعمت الله جزایری باشد و داستانی که در «الانوار النعمانیه» آمده به این صورت است. سید نعمت الله جزایری می گوید: گروهی از افراد مورد اعتماد برای من نقل کردند: وقتی که شاه اسماعیل صفوی بغداد را گرفت و به کربلا آمد، از مردم درباره حر بن یزید سخنان ناشایستی شنید و این سخنان می فهمانید که حر بن یزید توبه اش قبول نیست و جزو شهدای کربلا به حساب نمی آید. شاه اسماعیل برای این که به مقام معنوی حر بن یزید پی ببرد دستور داد که قبر حر بن یزید را بشکافند و جسد او را ملاحظه بکنند (اگر جسد او سالم مانده باشد این نشانه شهادت و قبولی توبه اوست) وقتی که قبر را باز کردند مشاهده کردند که حر با بدن سالم در قبر خوابیده و دستمالی هم بر پیشانی او بسته شده است. شاه اسماعیل شنیده بود که امام حسین(ع) دستمالی را بر پیشانی حر بسته است. برای تبرک خواست آن دستمال را برای خودش بردارد. وقتی که دستمال را از سر حر باز کردند از محل زخم سر خون جاری شد و هر چه بستند خون بندنیامد ولی وقتی که همان دستمال را بستند خون بند آمد. از این کرامت همه فهمیدند که حر انسان شریف است و به شهادت رسیده است. شاه اسماعیل دستو داد بر قبر او گنبدی ساختند و خادمانی را برای خدمت به مرقد حر بن یزید در نظر گرفت. در پاورقی ج 3، ص 265 «انوار النعمانیه» آورده است که مامقانی در «تنقیح المقال» ج 1، ماجرای نبش قبر را آورده است. بنابراین داستان دستمال جراحت سر حر بن یزید به این صورت در میان مردم شایع شده است. اگر کسی اعتقاد پیدا کرد که امام حسین(ع) سر حر را بسته و مستندش همین گفته های سید نعمت الله جزایری باشد، اشکالی پیش نمی آید و اگر کسی به این داستان اعتقاد پیدا نکرد باز هم مشکلی پیش نمی آید. البته بعید نیست که امام حسین(ع) سر آن جناب را بسته باشد چون وقتی حر را نزد امام حسین(ع) آوردند هنوز به شهادت نرسیده بود و احتمال دارد که ا مام حسین(ع) سر او را بسته باشد و شهدای دیگر به این صورت نزد امام حسین(ع) آورده نشده بودند و چنین کرامتی از امثال حر بن یزید بعید نیست چون هیچ کس موقعیت او را نداشت. او فرمانده یک هزار نفر نیرو برای جنگ با امام حسین(ع) بود و همه فرماندهان بر ضد امام حسین(ع) وارد جنگ شدند و در قتل امام حسین(ع) شرکت کردند ولی حر بن یزید با آن موقعیت از نیروهای عمر بن سعد جدا شد و به امام حسین(ع) پیوست و به شهادت رسید. بر این اساس هیچگونه بعدی ندارد که خداوند او را به این صورت عزیز بدارد و بدن او را صحیح و سالم نگهدارد ولی با این حال ما در مآخذی که مراجعه کردیم بستن دستمال بر سر حر را ندیدیم.

  • طاهره نظیفی
۳۰
مهر

 

در زمان امام حسین پادشاه کشور هندوستان فرد بت پرستی بود که قیس نام داشت. در روز عاشورا وی به شکاررفته بود در آنجا با اسب به دنبال آهویی انداخت تا آن را شکار کند که ناگهان با شیری رو به رو شد که می خواست به او حمله کند اسب پادشاه از رفتن باز ماند و در جا ساکن شد سلطان که اضطرار افتاده بود شروع به استغاثه به بتهایی که می پرستید نمود و آنان را صدا زد ولی کسی به کمکش نیامد.

سلطان خادمی داشت که شیعه بود و همراه پادشاه آمده بود آن خادم شیعه گفت: ای سلطان! جمادات نمی توانند شما را نجات دهند. حجت خدا را بخوانید و به او استغاثه کنید.

پادشاه پرسید: «حجت خدا کیست؟»

او گفت: در این زمان حسین بن علی حجت خداست و الان ایشان در مدینه می باشند او نمی دانست که آن موقع امام حسین در کربلا قرار داشت.

پادشاه که بسیار ترسیده بود و در اضطرار واقع شده بود شروع به گریه کرد و فریاد برآورد که ای حجت خدا ای حسین به فریادم برس.

ناگهان دید که از یک طرف گرد و غباری برخواست و ازمیان آن سواری رسید که از بوی خوش مشک به مشام می رسید.

آن سوار بدون اینکه حرفی بزند آن شیر را دفع نمود و باعث بر طرف شدن ترس و اضطرار آن پادشاه گردید. سپس فرمود ای قیس من الان در کربلا مشغول جنگ و جدال با گروهی بودم که مرا با نامهایی به سوی خود خواندند ولی وقتی به سویشان رفتم آنها آب را به روی من و خانواده ام بستند و عهد خود را شکستند فرزندان و برادرانم  اصحابم را کشتند اکنون به تنهایی مشغول جنگ بودم که صدای کمک خواهی تو به گوشم رسید. آمدم تا تو را نجات ددهم و حال باز می گردم تا با آن رو به صفتان جهاد نمایم آنهایی که خود را از امت جد من می دانند.

سلطان عرض کرد: «من لشکر بسیار زیادی دارم اجازه بفرمایید تا یاریتان کنم.»

حضرت فرمود: «از عمر من دو ساعتی بیشتر نمانده است من باید امروز شهید شوم. تو اسلام بیاور و خود ورعیتت همه ساله در ایام عاشورا برای من عزاداری کنید.

سلطان عرض کرد لطفاً برای من علامتی برای شهادت خود قرار بدهید.

امام حسین دست دراز کرد و شاخه ای از درختان آنجا را شکست و به سوی او دراز کرد و فرمود این شاخه را بگیر هر گاه دیدی که از آن خون جاری شد پس بدانیکه من کشته شده ام. سپس امام حسین از نظر سلطان غیب شد.

  • طاهره نظیفی
۳۰
مهر

 

 

امام صادق می فرماید در آن هنگام که امام حسین شهید شد لشکریان شخصی را دید که به شدت فریاد می کشد گفتند ای مرد بس کن این همه ناله و فریاد برای چیست؟

او گفت: «چگونه فریاد نزنم در حالی که رسول خدا را می بینم که ایستاده است و گاهی نظر به سوی آسمان می کند و زمانی به سوی میدان جنگ شما نظاره می فرماید از این می ترسم که خدا را بخواند و نفرین کرده وتمام اهل زمین را هلاک نماید و من هم در میان ایشان هلاک گردم.

بعضی از افراد لشگر با هم گفتند این مرد دیوانه است و سخن سفیهانه ای می گوید.

گروهی دیگر که به توابین نامیده شدند از این کلام متنبه شدند و گفتند به خدا قسم که ستمی بزرگ بر خود کردیم و بخاطر خشنودی پسر سمیه سید جوانان اهل بهشت را کشتیم.

پس همانجا توبه کردند و بر علیه ابن زیاد خروج نمودند.

به امام صادق عرض شد آن صیحه زننده چه کسی بود؟

حضرت فرمود: "ما او را کسی جز جبرئیل نمی دانیم و اگر خداوند به او اجازه فرموده بود در میان آنان صیحه ای می زد که از آن صیحه روح آنها از بدنهایشان خارج می شد و وارد آتش جهنم می شدند ولی خداوند برای اینکه آنهابر گناهانشان بیفزایند و عذابشان بشتر شود به آنان مهلت داد."

 

 

 

امام صادق در ذیل این آیه از کلام پروردگار که می فرماید «لم نجعل له من قبل سمیا» یعنی ننهادیم برای او همنامی از پیش. فرمودند: برای حسین از قبل همنامی نبود برای یحیی پسر زکریا نیز از قبل همنامی نبود و آسمان فقط بر آن دو تا چهل روز گریه نمود.

شخصی پرسید گریه آسمان چگونه بود.

امام صادق فرمود: خورشید سرخ رنگ بیرون می آمد و سرخ رنگ پنهان می شد.

سپس فرمود دو قاتل حسین و قاتل یحیی پسر زکریا از زنا بوجود آمده بودند.

در تاریخ نسوی حکایت شده است که چون امام حسین کشته شد آفتاب چنان گرفت که ستارگان پیدا شدند.

عیسی بن حارث کندی میگوید: «چون حسین بن علی را شهید کردند تا هفت روز هر گاه که نماز عصر را میخواندیم به آفتاب که نورش بر دیوار خانه ها می تابید نگاه می کردیم و می دیدیم که از شدت سرخی گویا که لحافی سرخ است.

روزی میثم تمار به جبله گفت ای جبله بدان که حسین بن علی شهید می شود و سید شهیدان خواهد بود و همچنین اصحاب او که در کربلا شهید می شوند بر سایر شهدا برتری خواهند داشت. ای جبله هرگاه نظر بر خورشید کردی و آن را چون خون سرخ رنگ دیدی بدان که حسین بن علی کشته شده است.

جبله می گوید: روزی از حجره خود بیرون آمدم و نور آفتاب را بر روی دیوار به رنگ قرمز دیدم چون خورشید را نگاه کردم دیدیم رنگ آن غیر معمولی است پس گریه کردم و گفتم به خدا قسم که حسین امروز کشته شد.

 محمدبن سیرین می گوید: قرمزی شفق تا هنگام شهادت حضرت سید الشهدا وجود نداشت و بعد از شهادت آن حضرت به وجود آمد.

 ابراهیم بن محمد بیهقی در کتاب محاسن و مساوی که بیشتر از هزار سال است که آن کتاب نوشته شده است از قول محمد بن سیرین آورده است که این سرخی آسمان بعد از قتل امام حسین به وجود آمد و در روم تا چهارده ماه زنی حائض نگردید مگر آنکه اندام وی را مرضی پیسی فرا گرفت. پادشاه روم به پادشاه عرب نامه نوشت که شما پیغمبر یا پسر یغمبر را کشتید.

ابن جوزی می گوید در روز قتل حسین خداوند سرخی را که از بزرگترین مخلوقات او بود در آسمان ظاهر ساخت و افق را به خاطر بزرگترین جنایتی که واقع شده بود سرخ گرداند.

ابن شهر آشوب از طریق مخالفان و کتب معتبره ایشان روایت کرده است که زنی از قبیله ازدکه گفت چون حسین بن علی را شهید کردند از آسمان خون بارید و در قبیله ما جامها و سبوها و ظرفها پر از خون شد.

نضره از دیه می گوید: هنگامی که امام حسین شهید شد از آسمان خون بارید و ما در صبح تمام اشیا را خون آلوده مشاهده کردیم.

بنابر نقلهای مختلف بعد از شهادت آقا امام حسین در بعضی از جاها از آسمان تا سه روز و در بعضی جاها تا چهل روز از آسمان خون بارید.

در صبحگاه شب شهادت حضرت علی و امام حسن در شهر بیت المقدس هر سنگ و سنگریزه ای را که از زمین برمی داشتند در زیر آن خون تازه ای که در حال جوشش است مشاده می کردند.

مردی از هالی بیت المقدس می گوید به خدا قسم ما مردم بیت المقدس و اطراف آن شبی که در روز آن امام حسین بن علی را به شهادت رساندند از شهادت آن حضرت با خبر شدیم. زیرا هر سنگ یا کلوخ یا صخره ای را که از زمین بر می داشتیم می دیدیم که در زیر آن خون تازه ای در حال جوشیدن است دیوارهای شهر چنان بود که گویی با خون آغشته شده بود و سه روز از آسمان خون می بارید و شنیدیم که ندا دهنده ای در دل شب می گوید:

آیا امتی که حسین را کشتند در روز قیامت امید شفاعت جدش را دارند نه به خدا هرگز به شفاعت احمد و ابی تراب نمی رسند.

و همچنین تا سه روز خورشید گرفته بود و ستارگان با یکدیگر مختلط بودند و بعد از سه روز خوشید باز شد و آنگاه خبر شهادت آقا امام حسین برایمان آمد.

  • طاهره نظیفی
۳۰
مهر

خداوند سه دسته از ملائکه را به حسین علیه السلام عطا فرموده است.
دسته اول فرشتگانى که در ایام حیات آن حضرت خادم ایشان بودند. در روایت ها آمده است که اسرافیل بر جبرئیل افتخار کرد که او صاحب و همراه حاملان عرش و صورت هاست و مقرب ترین ملائکه از نظر مکان است. جبرئیل نیز افتخار کرد که امین وحى و فرستاده خدا به سوى پیامبران مى باشد و صاحب قذوف و خسوف و صیحه و زلزله ها مى باشد. آنگاه داورى به نزد خدا بردند. خطاب به آنها وحى آمد که ساکت شوید. قسم به عزت و جلالم کسى را آفریده ام که از شما بهتر است. پرسیدند: چگونه، در حالى که ما را از نور عظمت خود خلق کرده اى؟ آنگاه به ساق عرش نگاه کردند، دیدند که بر آن نوشته شده است لا اله الا الله، محمد و على و فاطمة و الحسن و الحسین آنگاه شرمنده شدند و جبرئیل گفت: پروردگارا! به حق آنها بر تو، از درگاهت مى خواهم که مرا خادم آنها قرار بدهى. خداوند درخواستش را پذیرفت و جبرئیل خادم آنها شد. ولى حسین علیه السلام (در این باره) ویژگى خاصى دارد، زیرا جبرئیل علیه السلام گهواره او را تکان مى داد و برایش لالایى مى خواند و مى گفت: در بهشت نهرى از شیر جارى است که متعلق به على، حسن و حسین علیهم السلام است. هر کس محب آنها باشد، بى دردسر وارد بهشت مى شود. همچنین جبرئیل علیه السلام بارها از بهشت براى امام حسین علیه السلام میوه و زیور آورد و لباسش را رنگ زد و در عزاى او نازل شد و تربتش را با خود برد و با اینکه پس از وفات پیامبر خدا نازل نشد، اما آن طور که در روایت امام سجاد علیه السلام آمده است، وقتى حسین علیه السلام به شهادت رسید، جبرئیل بر زمین نازل شد. امام سجاد علیه السلام فرموده است: وقتى حسین علیه السلام به شهادت رسید، در حالى که آنها در اردوگاه بودند، کسى نزد آنها آمد و فریاد سر داد. به او گفته شد چرا فریاد مى زنى؟ گفت چرا فریاد نکنم، در حالى که پیامبر خدا ایستاده و یک بار به زمین مى نگرد و بار دیگر به حزب و گروه شما، و من خوف آن دارم که بر اهل زمین نفرین کند و زمین و هر آنچه در آن است هلاک شود. در این هنگام بسیارى از آنها متنبه شدند. امام سجاد فرمود: آن کسى که فریاد مى زد، جبرئیل بود. و در صورتى که اجازه داشت آنچنان صیحه اى مى کشید که جانشان از بدنشان جدا مى شد، اما خداوند به آنها مهلت داد. آنچه بیان شد، درباره افضل ملائکه بود؛ غیر او نیز، خداوند فرشتگان زیادى را ماءموریت داد که خادم آن حضرت باشند؛ از جمله فرشتگانى که حامل تربت او براى جدش صلى الله علیه وآله بودند؛ همچنین فرشتگانى که براى تهنیت نازل شدند و غیر از اینها فرشتگان خادم دیگرى نیز وجود دارند که وضع آنها در ضمن روایات و حکایت معلوم مى گردد.
- دسته دوم، ملائکه انصار امام. ملائکه در چند جا براى نصرت و یارى امام آمدند: یک جا، خارج مدینه بود. وقتى امام حرکت کرد، چندین فوج ملائکه نشان دار که در دست نیزه هایى داشتند و سوار بر اسب هاى بهشتى بودند، آمدند و بر امام سلام کردند و گفتند: اى حجت خدا بر خلق پس زا جد و پدر و برادرت! خداوند سبحان جدت را در مواقع زیادى به واسطه ما یارى کرد و خداوند تو را به واسطه ما کمک و یارى مى کند. امام به آنها گفت: وعده ما در بارگاه و محل دفنم و آنجا که شهید مى شوم، که آن مکان کربلا است؛ چون به آنجا وارد شدم، نزد من آیید. آنها گفتند: اى حجت خدا! شما دستور دهید، ما اطاعت مى کنیم. آیا از دشمنى که با تو رو به رو مى شود، خوف دارى در حالى که ما با تو هستیم. امام فرمود: براى آنان راهى بر من نیست و از آنها ناپسندى به من نمى رسد تا اینکه من به بقعه ام برسم. - محل دیگر در مکه بود. واقدى و زرارة بن صالح گفته اند که ما حسین بن على علیهماالسلام را سه روز قبل از رفتن به عراق دیدیم و به آن حضرت اوضاع مردم کوفه را و اینکه قلب هاى آنها با حضرت است، اما شمشیرهایشان علیه او مى باشدت، اطلاع دادیم. اما با دست به طرف آسمان اشاره کرد، درهاى آسمان گشوده شد و ملائکه به تعداد بى شمارى نازل شدند. بعد امام فرمود: اگر نه اینکه مى باید کارها به صورت عادى جریان یابد و از بین رفتن اجر شهادت مطرح نبود، با این ملائکه با آنها مى جنگیدم، اما به طور یقین بدان که من و اصحابم کشته مى شویم و کسى جز فرزندم على نجات پیدا نمى کند. - محل سوم در کربلا بود. وقتى کار بر او سخت شد، ملائکه آمدند و پرچم نصر و پیروزى را بر فراز امام به اهتزاز درآوردند و آن حضرت میان پیروزى و دیدار خداوند مخیر شد، اما لقاى پروردگارش را برگزید.

[b]فرشتگان در خدمت: دسته سوم فرشتگانى هستند که به خدمت رسانى به آن حضرت و امور مربوط به ایشان در کنار قبر شریفش مشغول مى باشند. این فرشتگان داراى اعمال و مشاغل مختلفى هستند و چندین گروه و دسته مى باشند:
گروه اول؛ فرشتگانى که در کنار قبر آن حضرت هستند و در حالى که غبارآلودند، کارشان شبانه روز گریه بر حسین علیه السلام است؛ تعداد آنها به چهار هزار مى رسد.
گروه دوم: فرشتگانى هستند که ماءموریتشان هستند استقبال از زائران حسین علیه السلام و مشایعت آنها و عیادت از بیمارانشان و حضور یافتن در مراسم اموات آنها است.
گروه سوم: ملائکه اى که در هر صبحگاه در کنار قبر آن حضرت ندا مى دهند: اى آنکه خیر را اختیار کردى! بشتاب به سوى که براى خدا خالص شده و با کرامت بار سفر ببند و از ندامت ایمن باش.
گروه چهارم: فرشتگانى که خطاب به زائرانى که از کنار قبر آن حضرت مراجعت مى کنند، مى گویند: خوشا به حالت اى بنده خدا! غنیمت بردى و سالم ماندى و خداوند تو را آمرزید، پس دوباره این کار را از نو آغاز کن.
گروه پنجم: فرشتگانى که به عنوان زائر و گریه کننده بر آن حضرت نازل مى شوند و در کنار قبر ایشان مى مانند و سپس عروج مى کنند. تعداد این فرشتگان نیز در هر روز چهار هزار مى باشد.
گروه ششم: تعداد صدهزار فرشته از هر آسمان در هر روز که بر او درود و صلوات مى فرستند.
گروه هفتم: فرشتگانى که ماءموریت آنها استغفار براى زائران آن حضرت است.
گروه هشتم: فرشتگان شب و روز که از فرشتگان حافظ مى باشند، آنها بر ملائکه حرم وارد مى شوند، و با آنها مصافحه مى کنند و سپس عروج مى نمایند.
گروه نهم: فرشتگانى که بر زائران آن حضرت صلوات مى فرستند.
گروه دهم: فرشته اى که ماءمور ابلاغ سلام از راه دور به آن حضرت است که همان فطرس مى باشد. خداوند این فرشته را از روزى که به گهواره حسین علیه السلام پناهنده شد، به این کار اختصاص داده است.
گروه یازدهم: فرشتگانى که زائران آن حضرت را ممهور به نور خدا مى کنند، با این عنوان که این شخص زائر قبر بهترین شهداء است و آن زائران با این نور در قیامت شناسایى مى شوند و پیامبر صلى الله علیه وآله و جبرئیل علیه السلام بازوى آنها را مى گیرند.
گروه دوازدهم: فرشتگانى که اشک هاى گریه کنندگان بر آن حضرت را مى گیرند.
در حدیث آمده است که ملائکه آن اشک هاى جارى شده را مى گیرند و آن را با آب حیوان ممزوج مى کنند و گوارایى آن بیشتر مى شود.
گروه سیزدهم: ملائکه اى که ایستاده و مفاصل آنها از ترس و وحشت، از هنگامى که روح حسین علیه السلام (از آسمان ها) عبور کرد تا روز قیامت، مرتعش است و آن طور که در حدیث ابوذر غفارى رضوان الله علیه آمده، تعداد آنها در هر آسمان هفتاد هزار است.
گروه چهاردهم: فرشتگان یاور آن حضرت به هنگام رجعت ایشان. این فرشتگان همانهایى هستند که وقتى کار بر امام سخت شد، از خداوند اجازه نصرت و یارى او را خواستند و خداوند این اجازه را به آنها داد و طولى نکشید که آماده شدند و چون نازل شدند، ملاحظه کردند، امام به شهادت رسیده است. آنگاه ملائکه گفتند: خدایا! تو به ما اجازه فرود آمدن و یارى حسین را دادى، آنگاه ما را معذور داشتى و جان او را گرفتى. خطاب به آنها وحى شد، ملازم قبه او باشید تا اینکه ببینید او را که خروج مى کند؛ آنگاه او را یارى کنید و براى او و به خاطر اینکه نصرت و یارى او را از دست دادید، گریه کنید. فرشتگان در آنجا مانده اند و مشغول گریه اند و چون امام خروج نماید، آنها از یاران و انصار آن حضرت خواهند بود. در اینجا باید گفت هر گاه یکى از شیعیان آن حضرت گریه کند، او را یارى کرده و امید آن مى رود که یکى از این ملائکه باشد.
گروه پانزدهم: فرشتگانى که از جانب پیامبر خدا صلى الله علیه وآله به زائر حسین علیه السلام سلام مى رسانند. چنانچه این مطلب در روایت آمده است.
گروه شانزدهم: در روایت عقبه از امام صادق علیه السلام آمده است که شنیدم آن حضرت فرمودند: خداوند تعالى هفتاد هزار فرشته را ماءمور کرده است در کنار قبر حسین علیه السلام او را عبادت کنند و نماز هر یک از آنها معادل صدهزار نماز آدمیان است و ثواب این نماز به زائران حسین علیه السلام تعلق دارد.
گروه هفدهم: پروردگارا! این بنده توست که به خانه اش رسیده است. آنگاه به آنها دستور داده مى شود که بر در خانه آن شخص زائر بمانند و به نیابت از او خدا را عبادت کنند. فرشتگان همین کار را انجام مى دهند تا زمانى که آن زائر از دنیا برود سپس مى گویند: اى خدا! بنده تو از دنیا رفت؛ خطاب به آنها وحى مى شود که به نیابت از او، تا روز قیامت حسین علیه السلام را زیارت کنید.
گروه هیجدهم: فرشتگانى که پس از وفات زائر حسین علیه السلام در کنار قبر او باقى مى مانند و تا روز قیامت براى او طلب آمرزش مى کنند.
گروه نوزدهم: ملائکه اى که در گرد و اطراف حرم آن حضرت قرار دارند. تعداد آنها در هر روز تا روز قیامت، هزار فرشته است.
گروه بیستم: فرشتگانى که درباره امر امام به درگاه الهى ضجه مى کشند که همه فرشتگان را شامل مى شود و همه آنها وقتى حسین علیه السلام بر زمین افتاد و بعد سر مبارکش را از تن جدا کردند، به یکباره ضجه مى زدند. از امام باقر علیه السلام نقل است که تمام ملائکه به یک باره با گریه و نهیب ضجه زدند و گفتند: خدایا! سرور و مولاى ما! با حسین صفى تو و فرزند پیامبرت و بهترین خلقت این گونه رفتار مى کنند. خداوند خطاب به آنها وحى فرمود: اى ملائکه من آرام بگیرید، به عزت و جلالم از آنها انتقام مى گیرم؛ و لو بعد از گذشت زمانى باشد. آنگاه خداوند امامان را که از نسل حسین علیه السلام هستند، ظاهر فرمود و سایه حضرت قائم عجل الله تعالى فرجه را در حالى که ایستاده بود و نماز مى خواند، براى آنها برپا نمود و خداوند به آنها فرمود: توسط این قائم از آنها انتقام مى گیرم.
گروه بیست و یکم: فرشتگانى که تربت حسین علیه السلام را بعد از شهادت آن حضرت به آسمان ها بردند؛ از جمله، فرشته اى از فرشتگان فردوس بر دریا نازل شد و بال هایش را بر همه دریاها گسترد. سپس فریاد زد: اى اهل دریاها! لباس حزن و اندوه بر تن کنید، چرا که فرزند رسول خدا را سر بریدند، سپس از تربت آن حضرت بر بال هاى خود به آسمان ها برد و هیچ فرشته اى باقى نماند مگر اینکه آن را استشمام کرد و از آن تاءثیر پذیرفت.
گروه بیست و دوم: فرشتگانى که براى تجهیز، غسل و حنوط و تکفین امام حسین علیه السلام نازل شدند. ما این مطلب را در عنوان مربوط به اقامه تجهیز حسین علیه السلام .[/b]
  • طاهره نظیفی