دین وزندگی

اگر : هدفی برای زندگی دلی برا دوست داشتن وخدایی برای پرستش داری خوشبختی با آرزوی خوشبختی برای همه ی همکاران و دانش آموزان عزیزم

دین وزندگی

اگر : هدفی برای زندگی دلی برا دوست داشتن وخدایی برای پرستش داری خوشبختی با آرزوی خوشبختی برای همه ی همکاران و دانش آموزان عزیزم

الهى ! بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.
الهى ! راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهى ! یا من یعفو عن الکثیر و یعطى الکثیر بالقلیل از زحمت کثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده.
الهى ! سالیانى مى‏پنداشتم که ما حافظ دین توایم استغفرک اللهم در این لیلة الرغائب هزار و سیصد و نود فهمیدم که دین تو حافظ ما است احمدک اللهم.
الهى ! چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است.
الهى ! ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره اى و ما همه هیچکاره ‏ایم و تنها تو کاره اى.
الهى ! از پاى تا فرقم در نور تو غرقم یا نور السموات و الارض انعمت فزد.
الهى ! شان این کلمه کوچک که به این علو و عظمت است پس یا على یا عظیم شان متکلم اینهمه کلمات شگفت لا تتناهى چون خواهد بود.
الهى ! واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم.
الهى ! چون تو حاضرى چه جویم و چون تو ناظرى چه گویم.
الهى ! چگونه گویم نشناختمت که شناختمت و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت...
هی دل چگونه کالای است که شکسته آن را خریداری و فرموده ای پیش دل شکسته ام.
الهی عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه بایدکرد
الهی همه از تو دوا خواهند حسن از تو درد خواهد.
الهی اگر تقسیم شود به من بیشتر از این که دادی نمی رسد فلک الحمد.
الهی ما را یارای دیدن خورشید نیست،دم از دیدن خورشید آفرین چون زنیم.
الهی همه گویند بده حسن گوید بگیر.
الهی از نماز و روزه ام توبه کردم به حق اهل نماز و روزه ات توبه این نا اهل را بپذیر.
الهی به فضلت سینه بی کینه ام دادی بجودت شرح صدرم عطا بفرما.
الهی اگر چه درویشم ولی داراتر از من کیست که تو دارائی منی.
الهی دندان دادی نان دادی، جان دادی جانان بده.

الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو
الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .

الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو
الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .
الهی ظاهری داریم بس شوریده و باطنی داریم بخواب غفلت آلوده و دیده ای پر آب گاهی در آتش می سوزیم و گاهی در آب دیده غرق .

طبقه بندی موضوعی

۷۴ مطلب با موضوع «عاشورا» ثبت شده است

۰۴
آبان

رباب دختر « امرؤالقیس » همسر حضرت امام حسین(ع) مادر سکینه و عبد الله (علی اصغر) از زنان نامدار روزگار خویش و سخت مورد علاقه و احترام حضرت ابا عبد الله (ع) بوده است . البته این« امرؤالقیس » غیر از« امرؤالقیس » صاحب« سبعه ی معلقه» از شعرای زمان جاهلیت است. با توجه به اینکه پدر رباب در زمان عمر و بین سالهای چارده یا شانزده به شرف اسلام نائل و رباب را به عقد امام حسین (ع) در آورده، باید وی اولین زنی باشد که به نکاح آن حضرت در آمده ، و معروف بین مورخین نیز همین است . [i]

 

شان و منزلت این بانو ی وفادار نزدامام حسین(ع) از ابیاتی که منسوب به آن حضرت است معلوم می گردد .آنجا که با قسم به جان رباب فرمود : خانه ای را که که سکینه و رباب در آن باشد دوست دارم ( لعمرک اننی احب داراً      تصیفها سکینه والرباب) [ii] همچنین گفته می شود وقتی رباب به دیددن ارحام خود می رفت دخترش  سکینه را با خود می برد و امام حسین (ع) در فراق آنها این شعر را می خواند : « کَاَنَّ اللیل موصل بلیلٍ    اذا زارت سکینه و الرباب ) [iii]

اگرچه بخاطر اضافاتی که صاحب « الاغانی » در گزارش اینگونه اشعار دارد، بعضی از محققان در صحت انتساب آنها ، خصوصاً شعر « لعمرک..» به حضرت سید الشهداء (ع) تردید کرده اند [iv] اما علاقه و احترام ا با عبد الله (ع) نسبت به این بانوی نامدار و همچنین شان و منزلت اوچیزی نیست که قابل انکار باشد . .توصیف مورخین و سیره نویسان ازاین بانوی مکرمه گواه این مدعاست . عباراتی مانند : کانت الرباب من خیار النساء و افضلهن / اعقلهن / خیار نساء عصرها و افضلهن / خیار النساء ادباً و عقلاً .[v]

     آنگاه که امام حسین (ع) در حال تعمیر شمشیر خود، اشعاری را زمزمه می کند که زینب (ع) از آن بوی سرنوشت حتمی و شهادت او را ااستشمام می کند ( یا دهر اف لک من خلیل ...) و دردمندانه  می گوید : « برادرم ! این کلام کسی است که به مرگ خویش یقین کرده باشد » وامام(ع) ضمن تایید دریافت خواهرش، اهل حرم را سفارش به صبر[vi] می نماید ، رباب در کنار زینب ، ام کلثوم و فاطمه مورد خطاب و وصیت حضرت سید الشهداست (ع) .

 « یا اختاه یا ام کلثوم ، و انتِ یا زینب ، و انت یا فاطمة ، و انت یا رباب! انظرن اذا انا قتلت فلا تشققن علیَّ جیباً ...»

مرثیه های رباب

از رباب دو مرثیه ی سوزناک در رثای شوهرشهیدش روایت شده ، یک مرثیه هنگام شهادت امام حسین(ع) و یک مرثیه در مجلس ابن زیاد. اگر انتساب این اشعار درست باشد باید رباب را در کنار حضرت زینب در زمره ی اولین مرثیه سرایان عاشورا دانست .

به نقل بعضی از مورخان و سیره نویسان این ابیات را رباب بعد از شهادت امام حسین (ع) در مرثیه ی آنحضرت انشا کرد :

ان الذی کان نوراً یُسضاء به                  بکربلاءَ قتیلٌ غیرُ مدفون

سبطَ النبی جزاک اللهُ صالحةً                عنا و جنبتَ خسرانَ الموازین

قد کنتَ لی جبلاً صعباً الوذ به              و کنت تصحبنا بالرحم والدین

من للیتامی و من للسائلین و من           یعفی و یأوی الیه کلُ مسکین

و الله لا أبتغی صهراً بصهرکم               حتی أغیب بین الرمل و الطین [vii]  

(   آنکه فروغ بخش عالمی بود ، در کربلا به خاک و خونش افکندند و از دفن پیکر بی سرش نیز دریغ ورزیدند . خدا پاداش بسیارت عطا فرماید ای نواده ی رسول الله که از خسران روز قیامت روی برتافتی . تو برای من کوهی راسخ بودی که من در پناهت آرام داشتم و الطافت آنی از ما نمی گسست . با رفتن تو یتیمان را چه کسی پدر خواهد شد ؟ و محرومان را دستگیر و بی نوایان را چاره ساز ؟ به خدا قسم دودمان ما دامادی چون تو نخواهد یافت و من نیز بعد از تو شویی بر نمی گیزینم تا در بستر خاک منزل بگیرم .) 

در مجلس ابن زیاد نیز به نقل بعضی از منابع ، وقتی نگاه رباب به سر مقدس شوهر و امامش افتاد ، بی تاب شد و سر مقدس را برداشت و در کنار خود نهاد  و دردمندانه این ابیات را خواند :

واحسینا ً فلا نسیت حسیناً          أقصدته أسنّة الاعداء

غادره بکربلا ء صریعاً            لا سقی الله جانبی کربلاء

( آه حسین من! که از دستم رفت و هرگز از یادم نمی رود . در کربلا سرنیزه های دشمن بر او هجوم آوردند و او را به خاک و خون کشیدند . خداوند آتش افروزان کربلا ( در وادی قیامت) سیراب نساز د . ) [viii]

 

از امام صادق (ع) روایت شده که «چون امام حسین شهید شد همسر کلبیه او(یعنی رباب) برایش مجلس سوگواری به پا کرد و با زنان و خدمت گزارانش آنقدر گریست تا اشک چشمشان خشک شد . آن هنگام  یکی از کنیزانش را دید که همچنان گریه می کند و اشک چمش جاری است . او را طلبید و گفت : چرا در میان ما تنها اشک چشم تو جاری است . گفت : من چون به سختی و مشقت می افتم سویق( آرد گندم یا جو بسیار نرم)) می آشامم . او هم دستور داد سویق درست کنند و خود از آن خورد وبه دیگران هم داد و گفت : می خواهم برای گریستن بر حسین(ع) نیرو پیدا کنم .»[ix]

همچنین از امام صادق(ع) روایت شده بعد از جریان عاشورا، هیچ زن هاشمی نسب سرمه نکشید و خضاب نکرد ودودی از خانه ی بنی هاشم برنخاست تا پنج سال که عبید الله بن زیاد کشته شد .[x]

بعد از برگشت به مدینه،اشراف و بزرگان قریش به خواستگاری او می آمدند و اصرار فراوان می کردند و لی این همسر و همسفر وفادار سید الشهداء(ع) در پاسخ می گفت: « ماکنتُ لأ تخّذُ حمواً بعد رسول الله » ( نمی خواهم جز رسول خدا پدر شوهری داشته باشم ). یکسالی راکه پس از شهادت امام حسین(ع)عمر داشت ،پیوسته در سوگواری و گریه گذراند ، از آفتاب به سایه نمی آمد . گویا بعد از آنکه  به چشم خود دیده بود که بدن مطهر حجت خدا را در آفتاب رها کردند ،این عهد را با خود  بسته بود . [xi]

 رباب که از آغاز تا انجام سفر خونین کربلا دوشادوش زینب (علیهما السلام) شاهد رنج ها و داغ های کمر شکن بود هرگز خاطره ی گودال قتلگاه و سر بریده ی شوهر و محبوب خویش را از یاد نبرد و جان بی قرارش بیش تر از یک سال برماندن در قالب تن رنجودوام نیاورد . سرانجام بیمار شد واز غصه ی[xii] فراوان جان داد .

اما این قول که گفته اند او در راه بازگشت به مدینه یکسال بر سر قبر امام حسین (ع) اقامت کرد ضعیف است و اکثر مورخان همان قول ذکر شده را گفته اند . و اگر به قول دوم اشاره کرده اند با عبارت « قیل» ضعف ان را رسانده اند . مثلاً ابن اثیر در تاریخ خود ، بعد از آنکه قول معروف ، یعنی مراجعت رباب به مدینه و خواستگاری از او را به شرحی که گذشت- بیان می کند . در خاتمه اضافه می نماید « و قیل انها اقامت علی قبره سنة...»

علاوه بر ضعف قول یاد شده - و بنا بر رای مقرم[xiii]-  چگونه می توان باور کرد که عقیله ی بنی هاشم حضرت زینب(ع)  که متکفل حفاظت از اهل حرم بود همچنین وجود مقدس حضرت سجاد (ع) اجازه دهند رباب داغدار  در آن صحرای سوزان تنها و بی سر پناه بماند .



   محلاتی ، ریاحین الشریعه ، ج 3 ص 315[i]

   ابن سعد ، طبقات و از او خوارزمی ، مقتل الحسین ج1ص143[ii]

   خراسانی ، منتخب التواریخ ، به نقل ازالاغانی[iii]

   طارمی ، ترجمه ی حضرت سکینه ، للمقرم ، ص274[iv]

   تاریخ امام حسین ( موسوعه الامام الحسین) ج ص 788[v]

   فهری ، ترجمه ی لهوف ، ص 80/83[vi]

   قمی ، نفس المهموم ، ص528 به نقل از ابو الفرج ، الاغانی[vii]

   سبط ابن الجوزی ، تذکرة الخواص ص260 به نقل از او قمی در نفس المهموم و مقرم در مقتل الحسین [viii]

   مصطفوی ، ترجمه اصول کافی ج1 ص 367[ix]

   کمره ای ، ترجمه ی نفس المهموم ، ص 225[x]

   قمی ، منتهی الآمال ص549 [xi]

   ابن اثیر ، کامل ص 300 ، به نقل از او قمی، نفس المهموم ص470[xii]

   طارمی ، ترجمه ی السکینة للمقرم ، ص 252[xiii]


  • طاهره نظیفی
۰۴
آبان


با توجه به اوضاع و واقعیت ها چند همسر گزینی مردان از ضرورت های اجتماعی آن زمان بود و اسلام به گونه ای آن را مشروع شمرد. امام حسین(ع) در همین چارچوب عمل کرد. هیچ کدام از امامان(ع) در یک زمان بیش از چهار همسر نداشتند. و برخی از امامان(ع) با در نظر داشتن همین ضرورت ها و مصلحت ها چهار همسر داشتند، مانند امام علی(ع) البته بعد از رحلت حضرت زهرا(س) . در زمان حضرت زهرا(س) حضرت علی(ع) همسر دیگری اختیار نکرد، و برخی امامان، کمتر از چهار همسر داشتند ، ازدواج های امامان(ع) گاهی به جهت فشار و اجبار از طرف حکومت بود، مانند ازدواج امام هشتم(ع) با «ام حبیبه» دختر مأمون عباسی، نیز ازدواج امام جواد(ع) با «ام فضل» دختر مأمون عباسی.(1)
گاهی علت ازدواج های امامان(ع) روش تربیتی و بها دادن به زیردستان و طرد امتیازات جاهلی بود، مانند ازدواج امام سجاد(ع) با کنیزی که اوّل او را آزاد کرد، سپس به عقد خود در آورد که «عبدالملک مروان» به حضرت خرده گرفت که چرا فردی از بزرگ خاندان قریش با یک کنیز آزاده شده ازدواج نموده است. حضرت فرمود: «اسلام تفاخرات جاهلی را لغو نموده است.
در همین راستا امام حسین(ع) چهار زن داشت , به نام هاى :
1ـ لیلی دختر ابی مره بن عروه بن مسعود ثقفی، مادر حضرت علی اکبر، شهید کربلا،
2ـ شهر بانو(شاه زنان) دختر کسری یزدگرد سوم، پادشاه ایران، مادر امام سجاد(ع)،
3ـ رباب دختر امریء القیس بن عدی، مادر حضرت سکینه و عبدالله رضیع،
4ـ ام اسحاق دختر طلحه بن عبدالله، مادر فاطمه بنت الحسین.
اوّلی از قبیلة ثقیف (طایفه ای در طائف)، دومی ایرانی، سومی از قبیله کلبیه و چهارمی از تیم.(2)
اصولا در مورد این که شهربانو جزء همسران امام حسین(ع) بوده، اختلاف است .
و در صورت قبول این مسئله در مورد این که در کربلا بودند، یا نه نیز اختلاف وجود دارد . برخی از مورخان نوشته اند: از زنان امام حسین(ع) تنها رباب در کربلا حضور داشت. او به همراه دیگر زنان و فرزندان به کوفه و سپس به شام به عنوان اسیر برده شد و بعداً به همراه کاروان به مدینه بازگشتند.
او بعد از شهادت امام حسین(ع) یک سال عزاداری کرد و در این مدت روزها زیر سقفی قرار نمی گرفت و مدام در مظلومیت حسین(ع) می گریست تا جان به جان آفرین تسلیم نمود.(3)
در مورد شهربانو برخی گفته اند: در حادثه کربلا حاضر بود و پس از شهادت امام حسین(ع) سوار بر ذوالجناح شد و یک سره به ایران تاخت و در نزدیکی ری به کوهی که اکنون به کوه بی بی شهربانو مشهور است رسید. دشمن در پی او بود. او خواست بگوید: یا هو مرا دریاب، به جایش گفت: یا کوه مرا دریاب؛ کوه شکافته شد و او در دل کوه رفت.
اما محققان گفته اند که این سخن نادرست است و افسانه‌ای بیش نیست.(4)
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
1-کلینی ،کافی،ج5،ص،345
2- سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 2، ص 389.
3- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 88؛ ابن جوزی، المنتظم، ج 6، ص 9.
4- زندگانی علی بن الحسین، سید جعفر شهیدی، ص 11.

  • طاهره نظیفی
۰۴
آبان



در عزای شه دین کرببلا می لرزد

 نه همین کرببلا عرض و سما می لرزد

گوئیا ناله زهرا رسد از دور به گوش

 کاین چنین دست و تن شمر دغا می لرزد



  • طاهره نظیفی
۰۲
آبان

از غریبی بگوییم یا از مظلومیت؟ از وفا بگوییم یا از پیمان‌شکنی؟ از عطش بگوییم یا از آتش؟ از عشق بگوییم یا از زینب؟ خوب نامی بر زبان گذشت.. زینب...
     
نمی‌دانم امشب باید از کدام غربت گفت؛ چه روضه‌ای خواند؛ و مصیبت کدامین غریب را بازگو نمود.
 
آیا از بدن پاره پاره حسین (ع) بگوییم که عریان در گودال قتلگاه افتاده است؟ یا از بدن عباس علمدار که نه سر در بدن دارد و نه دست؟
آیا از علی اکبر بگوییم که صورت پیامبرگونش را بر نیزه برافراشته اند؟ یا از علی اصغر شش ماهه که اینک در گهواره خاکی خویش به خواب ابدی رفته؟  
آیا از یاران حسین (ع) بگوییم که غریبانه در گوشه گوشه میدان جان باخته اند؟ یا از کودکان حسین (ع) که غم یتیمی و اسیری، یکجا بر آنان وارد شده است؟
از غریبی بگوییم یا از مظلومیت؟
از وفا بگوییم یا از پیمان‌شکنی؟
از عطش بگوییم یا از آتش؟
از عشق بگوییم یا از زینب؟
خوب نامی بر زبان گذشت.. زینب...
 
آری! بگذار از زینب بگوییم ؛ که کربلا، از اینجا به بعد، از‌ آنِ زینب است و پیام کربلا، مرهون زینب.

بگذار از زینب بگوییم و از رنج‌های زینب. از زینب و از غصه‌های زینب. از زینب و از قصه‌های زینب. از زینب و از حماسه‌های زینب؛ و از زینب و از دل زینب ... و امان از دل زینب ...
 
اما از کدامین غم زینب بگوییم؟ از برادرانی که از دست داد؟ یا از برادرزادگانش که یک به یک به میدان رفتند و باز نگشتند؟ یا از پسرانش که جلوی چشمان گریانش ذبح شدند؟

اگر چه زینب «ام المصائب» است و از کودکی داغ‌های فراوان دیده ــ ابتدا داغ بزرگ رحلت جدش پیامبر خدا (ص) و سپس مصیبت شهادت مادر جوان ــ و در جوانی فرق شکافته پدرش علی (ع) را دیده است و سپس جگر پاره پاره برادر معصومش حسن مجتبی را... اما روزی مانند عاشورا نبود، و داغی مانند کربلا...

قصه‏ بی سر و سامانی من گوش کنید
دوستان ، غصه‏ی تنهایی من گوش کنید

گر چه این قصه ی پر غصه به گفتن نتوان
نه به گفتن نتوان ، بلکه شنفتن نتوان

دختر دخت نبی ، «امِ مصائب» نامم
کرده لبریز ز غم ، ساقیِ گردون جامم

صبر ، بی تاب شد از صبر و شکیباییِ من
ناتوان شد خِرَد از درک و توانایی من

باغبانم من و یک سر شده غارت باغم
چرخ بگذاشته بس داغ به روی داغم

نه که چون جد عزیزی چو پیمبر دادم
پدر و مادر و فرزند و برادر دادم
 
پیشِ من ، در پسِ در ، مادرِ من آزردند
ریسمان بسته به مسجد ، پدرم را بردند
 
من هم اِستاده و این منظره را می دیدم
مات و وحشت زده می دیدم و می لرزیدم

بود در سینه هنوز آتش داغ مادر
که فلک زهر دگر ریخت مرا سوخت جگر

دیدم آن تاج سرم را که دو تا گشته سرش
بسته خونِ سر او هاله به دورِ قمرش

بعد از آن بود دلم خوش که برادر دارم
به سرم سایه ی دو سرو صنوبر دارم

غافل از آنکه غم و دردِ من آغاز شده
به دلم تازه درِ غصه و غم باز شده

رفت از دست حسن گشت دلم خوش به حسین
شد مرا روح و روان ، قوت دل ، نور دو عین

بعد از آن واقعه ی کرب و بلا پیش آمد
راه جانبازیِ در راه خدا پیش آمد

حضرت زینب (س) از صبح تا عصر عاشورا، داغ پنج برادر، پنج برادرزاده، چهار پسرعمو و سه پسرش را مشاهده کرد و شهادت دهها تن دیگر از بستگان و یاران برادرش را دید ؛ و شاید اینها همه در برابر رنج اسیری و در به دری ــ که تازه از امشب آغاز شد ــ بسیار اندک بود ...

روز طی گشت و نگویم که چه بر ما آمد
شب جانکاه و غم افزا و محن‏زا آمد

آن زمان کو که بگویم چه بدیدم آن شب
خارها بود که از پای کشیدم آن شب

چه بگویم چه شبی را به سحر آوردم
کوه غم شد دل و چون کوه به پای استادم

چون جنگ به پایان رسید و رأس مطهر حسین (ع) را از بدن جدا کردند؛ به لباس‌های پاره پاره آن حضرت نیز رحم نکردند و عمامه، پیراهن، شلوار و کفشهای امام (ع) را ربودند. شخصی به نام «بحدل» نیز هجوم آورد تا انگشتر حضرت را بدزدد اما بر اثر شدت جراحات و متورم شده انگشتان، نتوانست آن را بیرون آورد، پس خنجر کشید و انگشت مبارک را برید و انگشتر را درآورد…
 
اسب امام، با سر و مویی خون آلود به سوی خیمه‌ها رفت. زنان و دختران اهل بیت (ع) با دیدن اسب خونین و بی‌سوار، فهمیدند که دیگر بی‌کس و یتیم شده‌اند و صدا به گریه و شیون بلند کردند. «ام کلثوم» خواهر امام (ع) فریاد کشید: «یا محمد! یا علی! یا جعفر! یا حسن! کجایید که ببینید با حسین چه کردند؟…»
 
پس لشکر دشمن به سوی حرم پیامبر (ص) حمله کردند. از یک سو این خیمه‌ها را آتش می‌زدند و از سوی دیگر هر آنچه می‌دیدند غارت می‌کردند. آنان حتی به حجاب زنان نیز رحم نمی‌کردند و لباس‌های بانوان اهل بیت (ع) را می‌کشیدند و می‌بردند. زنان و دخترکان، سربرهنه و هراسان، از خیمه‌ها فرار می‌کردند در حالیکه خار و خس بیابان، پایِ برهنه آنان را می درید…
 
بانوان حرم، که از خیمه‌ها به سوی بیابان دویده بودند، ناگاه با گودال قتلگاه و پیکر بی‌سر حسین (ع) روبرو شدند. راوی می‌گوید: به خدا فراموش نمی‌کنم زینب دختر علی (ع) را که زاری می‌کرد و به آواز سوزناک می‌گفت: «یا محمداه! صلی علیک ملیک السماء، هذا حسین مُرمل بالدما مقطع الاعضاء، و بناتک سباتا، و إلی الله المشتکی ...» یعنی: «یا محمد! فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند! بنگر که این حسن توست، به خون آغشته، با اعضایی از هم جدا گشته. بنگر که این دختران تو هستند، اسیر شده و در بیابان‌ها رها گشته. به خدا شکایت بریم، و به علی مرتضی و فاطمه زهرا و حمزه سیدالشهداء. یا محمد! این حسین توست که در این دشت افتاده، به دست زنازادگان کشته شده و باد صبا گرد و غبار بر پیکر او می‌پراکند. ای اصحاب محمد! برخیزید و ببینید که اینها فرزندان مصطفایند که اینگونه اسیر شده‌اند…» مویه زینب آنقدر دلخزاش بود که دشمنان و دژخیمان را نیز گریان کرد.
 
آنگاه «سکینه» پیکر مبارک پدرش حسین (ع) را در آغوش گرفت و شروع به زاری ‌کرد ؛ تا اینکه جماعتی از اعراب چادرنشین ریختند و او را کشیدند و از بدن پدر جدا کردند.

لشکریان یزید که به غارت خیمه‌ها مشغول شده بودند، به خیمه‌ای رسیدند که علی بن الحسین السجاد (ع) در آن بیمار و تب آلود افتاده بود. «شمر بن ذی الجوشن» شمشیر کشید تا او را بکشد، اما عده‌ای از همراهانش به او نهیب زدند: «آیا شرم نمی‌کنی و می‌خواهی این جوان بیمار را هم بکشی؟» شمر گفت: «فرمان امیر است که همه فرزندان حسین را بکشم». همراهان با شدت مانع وی شدند تا سرانجام دست از این کار برداشت… و خداوند در زرهی از بیماری، جان ولیّ خویش را حفظ فرمود.
 
سپس دشمن دنی، رذالت و پستی خویش به منتها رساند ؛ «عمر سعد» در بین لشگریانش فریاد کشید: «چه کسی حاضر است که بر پیکر حسین، اسب بتازاند؟» ده نفر ـ که راویان شهادت داده اند هر ده، حرامزاده بودند ــ حاضر شدند که این جنایت و وقاحت بزرگ را انجام دهند. پس اسب‌ها را آماده کردند و آنان را بر پیکر بی‌سر و قطعه قطعه امام (ع) تازاندند؛ آنگونه که استخوان‌های سینه امام شکست و نرم شد…

(ای قلم! چگونه این جملات را می‌نگاری و از شدت مصیبت، خشک نمی‌شوی؟‍ ای دست! چگونه می‌نویسی و نمی شکنی؟!) ...

اینک، حال زینب را تصور کنید… از یک‌سو ، شاهد این مصیبت‌های پی در پی و جانسوز است؛ از سوی دیگر باید مراقب فرزند بیمار برادر باشد؛ و از سوی دیگر باید دختران و زنان حرم را از بیابان‌ها جمع نماید و زیر خیمه‌های نیم سوخته گرد آورد…

صحرای کربلا می‌رفت که تاریک و تاریک‌تر شود ؛ و گرگان گرسنه، در جای جای آن به دنبال دخترکان و طفلان می‌دویدند تا شاید گوشواره‌ای از گوش آنان بکشند یا خلخالی از پای آنان بربایند…
 
زینبا! چه کشیدی آن شب، در آن شام سیاه غریبان…

الا لعنة الله علی القوم الظالمین ؛ و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون.
....................
منابع اصلی:
1. سید بن طاووس ؛ اللهوف فی قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضی، 1364.
2. شیخ عباس قمی ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقیق علامه ابوالحسن شعرانی ؛ قم: انتشارات ذوی‌القربی، 1378.
3. شیخ صدوق ؛ أمـالـی ؛ ترجمه‌ی آیة الله کمره‌ای؛ تهران: انتشارات کتابچی، 1370.
4. اشعار فارسی، زبان حال هستند و سندیت قطعی ندارند. (منبع: جزوه آموزشی آداب مرثیه‌خوانی با عنوان طنین عشق ؛ تهیه و تنظیم مرتضی وافی ؛ قم: انتشارات شفق، 1380).

  • طاهره نظیفی
۰۲
آبان

محرومین روز عاشورا

یکی از افرادی که در بین راه کربلا با سیدالشهدا(علیه السلام) برخورد کرد، «طرماه بن علی» است که از اصحاب امیرالمومنین علی(علیه السلام) است. او از قبیلۀ طی، از اهالی یمن بود. او از کوفه بیرون آمده بود و برای زن و بچه اش آذوقه می برد.

در نزدیکی های کربلا با سیدالشهدا(علیه السلام) برخورد کرد؛ در حالی که حضرت با حر برخورد کرده و او راهِ حضرت را بسته بود و از آن طرف هم وقتی از کوفه بیرون می آمد، لشکر نخیله را دیده بود؛ چون ابن زیاد بعد از آنکه بر شهر مسلط شد، لشکرگاهی در بیرون شهر به پا کرد و دائم لشکر در آنجا تجمیع می کردند و بر تعداد آن ها افزوده می شد و آن ها را به سوی کربلا گسیل می داد. تا بعد از تمام شدن حادثۀ کربلا در همان لشکرگاه باقی ماند و بعد از تمام شدن حادثه به کوفه برگشت. او آن جمعیت انبوه را در نخیله دیده بود. حضرت از کوفه پرسید و او تحلیل خودش را بیان کرد و به حضرت عرض کرد: صلاح نیست به کوفه تشریف ببرید. اگر مصلحت بدانید، با من به یمن بیایید و در کوه های یمن مستقر شوید. من بیست هزار سوار شمشیر به دست و آماده برای شما فراهم می کنم تا از شما دفاع کنند و به وسیله آن ها با دشمن بجنگیم. حضرت فرمودند: من با حر و لشکریانش پیمان و قراردادی بستم و پای عهد خود ایستادم و نمی توانم به یمن بیایم. باید به همین مسیری که می روم، ادامه بدهم و پیشنهاد را نپذیرفتند. به حضرت عرض کرد: پس اجازه بدهید من آذوقه زن و بچه ام را ببرم، برمی گردم. حضرت فرمودند: برو، ولی سعی کن زود بیایی. تأخیر نکن که از قافله عقب می مانیم.

رفت و برگشت، منتها وقتی برگشت که در نزدیکی های کربلا مطلع شد حادثه به پایان رسیده و سیدالشهدا(علیه السلام) به شهادت رسیدند و او محروم شده است.

جای این سؤال است که چرا این شخص از حادثه کربلا محروم شد؟ چه چیز موجب شد به جای خالی سیدالشهدا(علیه السلام) برسد و از نصرت و یاری حضرت محروم شود؟ از کسانی نبود که حضرت را نشناسد یا نخواهد حضرت را حمایت کند و یا نداند که حضرت در دردسر افتادند. همۀ این ها روشن بود؛ حضرت را خوب می شناخت. از اصحاب امیرالمومنین علی(علیه السلام) بود و قصد یاری و کمک حضرت را هم داشت و می دانست حضرت در محاصره قرار گرفتند. عاملی که موجب جا ماندن او از قافله شد، ما را تهدید نمی کند؟ مشکلی که وی داشت، به تأخیر انداختن خیر بود؛ در حالی که هدف های بزرگی داشت. این از کارهای شیاطین است. غفلت از هدف ها، کوتاه آمدن نسبت به آن ها و به تأخیر انداختن آن ها، موجب محروم شدن و جا ماندن از قافله است. هر عذری که انسان بیاورد و هر دلیلی که اقامه کند، برای عقب انداختن تکلیف و به تأخیر انداختن آن است.

وقتی حضرت به طرف کربلا می روند و در معرض تهدید دشمن هستند، چه عذری وجود دارد که انسان تأخیر کند؟ حضرت برای رسیدن به هدفشان، نیازمندی هایی دارند. کارهایی باید انجام بگیرد، باید مردم متوجه، مهیا و آماده شوند و به معرفت دست یابند، معرفت هایی که لازمه همراهی سیدالشهدا(علیه السلام) است. چه کسانی این کارها را باید انجام دهند؟ چه کسانی باید زمینه را برای حضرت مهیا کنند؟ انسان مکلف است و این عذرها قبول نیست. وقتی آل الله، آل رسول در معرض تهدید هستند و اسارتند، انسان چه عذری دارد که بیاورد و به فکر اهل و عیال خودش باشد و از نصرت و یاری آن ها غافل؟

خدای متعال می فرماید گروهی بودند که وقتی دستور جنگ به آن ها داده می شد، می گفتند:«لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا»[1] اگر می توانستیم و توان و مرکب و سلاح جنگی داشتیم، با شما می آمدیم. خدای متعال می فرماید:«یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ»[2] خودشان را به هلاکت می اندازند و فریب می دهند. در جای دیگری خدای متعال می فرماید:«وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً»[3] اگر این ها قصد خروج داشتند و می خواستند همه چیز را به دست می آورند. آن ها می گویند ما نمی توانیم. اگر می خواستید باید زمینه ها را مهیا می کردید و می توانستید. اگر می بینید امروز دستتان خالی است و آذوقه و سلاح و مرکب ندارید، برای این است که نمی خواستید. اگر می خواستید همه چیز را مهیا و فراهم می کردید.

امیرالمومنین علی(علیه السلام) می فرمایند: مردم سه دسته اند«سَاعٍ سَرِیعٌ نَجَا وَ طَالِبٌ بَطِی ءٌ رَجَا وَ مُقَصِّرٌ فِی النَّارِ هَوَى»[4] یک دسته اهل سعی و سرعت اند و این دو ویژگی را با هم دارند. این ها اهل نجات اند و اهل طلب بسیار. این ها می خواهند برسند. آن هایی که اهل کوتاهی در حق اند، طالب حق نیستند و اهل سقوط در عذاب و رنج ها هستند. آنچه عامل نجات و رستگاری انسان می شود، سعی و سرعت است. خدای متعال از انسان می خواهد که اهل سعی در خیرات باشد. خداوند می فرماید:«فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ»[5]

در جایی دیگر نیز می فرماید:«وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ»[6] همچنین می فرماید:«هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ»[7] فرصت ها در گذرند و مثل ابرها می گذرد. مهلت به انسان نمی دهند که تأمل و دقت کند. انسان باید از قبل مهیا باشد. اگر انسان از قبل تکلیف ها را تخمین نزده و خود را برای تکلیف ها مهیا نکرده و منتظر باشد زمان تکلیف فرا رسد؛ از فرصت ها جا می ماند و فرصت ها از او سبقت می گیرند. برخی گرفتار تأمل و تدبر افراطی هستند که چه باید کرد؟ تا بفهمد و اقدام کند، فرصت ها گذشته اند. فرصت هایی که تکرار نمی شوند. در دوران زندگی ما نسیم هایی هست، باید ما خود را در برابر نسیم ها قرار دهیم. دنبال این باشیم که در مسیر نسیم ها قرار بگیریم. مبادا نسیم ها نیایند و بروند و ما غافل باشیم.

مگر عاشورا تکرار می شود؟ کسانی که سیدالشهدا(علیه السلام) را تنها گذاشتند، دیگر به فضیلت عاشورا نمی رسند. اگر تمام عمرشان در سجده باشند، به گرد پای یاوران سیدالشهدا(علیه السلام) نمی رسند. تمام عمرشان در طواف خانه کعبه باشند، به هیچ وجه مانند بودن در کربلا نیست.

ویژگیهای یک شیعه ولایی

امام صادق علیه السلام به یکی از اصحابش فرمودند: آیا تو به زیارت جدم سیدالشهدا(علیه السلام) می روی؟ چون راه تو نزدیک است. عرض کرد: یابن رسول الله! من معروفم و جاسوس، زیاد است. احتمال دارد که اگر من بخواهم به زیارت بروم، خبر بدهند و برای عبرت دیگران هم که شده مرا به شدت مجازات کنند. لذا موفق به زیارت جدتان نمی شوم. حضرت فرمودند: یاد از مصیبت جدم می کنی؟ عرض کرد: بله! یابن رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، گریه هم می کنم. طوری می گریم که همۀ اهل و عیالم همراه من می شوند و حال عزایی به من دست می دهد که غذا را فراموش می کنم و نمی توانم غذا بخورم. حضرت فرمودند: تو از کسانی هستی که این چهار تا صفت را دارند: به خاطر شادی ما خوش حال می شوند، به خاطر غصه ما اندوه بار می شوند، آن جایی که ما در امنیتیم، احساس امنیت می کنند و آنجایی که ما در خوفیم، احساس خطر می کنند. شیعه نمی تواند در امنیت باشد وقتی سیدالشهدا(علیه السلام) در خطر است. آن هایی که در امنیت بودند، امام حسین(علیه السلام) شناس نبودند.

وقتی حضرت زینب(سلام الله علیها) در خطر است، من چه توجیهی دارم که به فکر امنیت اهل و عیال خودم باشم؟ تمام هم و غم انسان باید سیدالشهدا(علیه السلام) و اهل و عیالش باشد. وقتی می گوییم:«بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی»[8] خودم، پدر، مادرم و اهل و عیالم، تمام اقوام من فدای تو باشند. به ما گفتند جوری بگویید که او را بر همه چیز مقدم بدارید. اگر این حالت در انسان نبود، اگر انسان تکلیف را بر همه چیز مقدم نمی داشت، ولی خدا را بر همه کس مقدم نمی داشت، به این عذر ها و تأخیرها و تثبیت ها می افتد. این عذرها تمام شدنی نیست. انسان باید در مقام برداشتن تکلیف، فقط به تکلیف فکر کند. خدا نیز کمک می کند.

وقتی سیدالشهدا(علیه السلام) به طرف میدان می رفت، یک خیمه، زن و بچه تنها بودند. همه دور سیدالشهدا(علیه السلام) را گرفته بودند و به حضرت عرض می کردند: آقا! ما را به حرم جدمان برسان. به حضرت عرض می کردند: آقا! ما را به که می سپاری؟ حضرت فرمود: شما را به خدا می سپارم.

اگر حضرت می خواستند به فکر این باشند که زن و بچه شان را به پناهی برسانند، نمی توانستند به کربلا بروند؛ نمی توانستند هدف را در آغوش بگیرند. انسان فقط باید به فکر تکلیف باشد. اگر به فکر تکلیف نبود و چیز دیگری در ذهن انسان بود، این عذرها و امور، انسان را از تکلیف و از سبقت در سرعت باز می دارد. هر چیزی که در ذهن انسان در کنار تکلیف باشد، عامل کوتاهی در انجام تکلیف و به تأخیر انداختن و در نتیجه عامل محرومیت از تکلیف می شود.

آنچه موجب محرومیت این شخص شد (که از صحابه نیز بود و حضرت را می شناخت و قصد نصرت هم داشت) این نبود که می خواست به ذکر و عبادت بپردازد و حضرت را تنها بگذارد. می خواست بیاید، ولی اهل تأخیر بود. این بهانه در مقابل تکلیف بود. اگر این بهانه در وجود ما باشد، ما را تهدید می کند و در سختی ها از فیض محروم می شویم.

ذکر مصیبت

بعد از شهدت یاران، امام حسین(علیه السلام) هرچه اطرافش را نگاه کرد، دید کسی نمانده است. یک طرف سیدالشهدا(علیه السلام) بود، تنهای تنها و یکسو سی هزار دشمن مسلح آمد. ابتدا حضرت یادی از اصحاب و اهل بیتش کرد و آ ن ها را صدا زد: «یا مسلمَ بنَ عَقیلٍ ... یا عُمَیْر بنَ المُطاعِ ... یا ابْطالَ الصَّفا! یا فُرْسانَ الهَیْجاء! مالى انادیکُمْ فلا تُجیبوُنى وَادْعُوکُمْ فلا تَسْمَعُونى...». [9]

سپس با دشمن صحبت و تنهایی خودش را اعلام کرد و به همه فهماند دیگر تنها شده است: «هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّه؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخافُ اللَّهَ فینا؟ هَلْ مِنْ مُغیثٍ یَرْجُو اللَّه بِأغاثَتِنا؟ هَلْ مِنْ مُعینٍ یَرْجُواما عِنْدَاللَّهِ فى أِغاثَتِنا؟».[10]

وقتی صدای غربتش بلند شد، صدای شیون از خیمه ها برخاست. خودش را به خیمه نزدیک کرد و فرمود: عزیزانم! تا من زنده ام، بلند گریه نکنید. دشمن مرا شماتت می کند.

از خیمه ها جدا شد. وقتی بالای بلندی آمدند دیدند سیدالشهدا(علیه السلام) در محاصرۀ دشمن است، او را در بر گرفتند و به او حمله کردند؛ عرق مرگ بر پیشانی حضرت نشسته بود؛ نفس ها به شماره افتاده بود؛ هر نفسی که می کشید خون از بدن حضرت بیرون می زد؛ این صحنه را تماشا کردند:«وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِکَ وَمُولِغٌ سَیْفَهُ عَلَى نَحْرِکَ قَابِضٌ عَلَى شَیْبَتِکَ بِیَدِهِ ذَابِحٌ لَکَ بِمُهَنَّدِهِ»[11]

حضرت اشاره کرد: عزیزانم! برگردید.

نمی دانم به خیمه رسیده بودند یا نه. دیدند صدای هلهله دشمن به گوش می رسد. خدایا! چه اتفاقی افتاده؟ خوب دقت کردند و دیدند صدای دیگری هم به گوششان می رسد. صدای تکبیر سیدالشهدا(علیه السلام) از بالای نیزه ها به گوش رسید.

«السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ»[12]

حجه الاسلام میرباقری

[1]. التوبة: 42.
[2]. همان.
[3]. التوبه: 46.
[4]. شرح نهج البلاغه، عبدالحمید ابن ابى الحدید معتزلی، ج1، ص273، 16، و من خطبة له ع لما بویع بالمدین...، ص: 272
[5]. البقره: 148.
[6]. آل عمران: 133.
[7]. النمل: 88.
[8]. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص: 548.
[9]. پژوهشى پیرامون شهداى کربلا، جمعی ازنویسندگان، ص: 293.
[10]. اسیران و جانبازان کربلا، محمد مظفری سعید، ص: 99.
[11]. بحارالأنوار، مجلسی، ج98، ص: 322، باب 24.
[12] . مفاتیح الجنان، ص: 458.

  • طاهره نظیفی
۰۲
آبان

پرسش:

با سلام با توجه به مصیبت عظیم کربلا و نقش بی بدیل امام حسین علیه السلام در زنده نگه داشتن اسلام, دوست دارم بیشتربا ان امام همام آشنا شوم. لطفا از فضایل ایشان برایم بنویسید.

پاسخ:

از فضای بی پایان آن حضرت به موارد زیر می توان اشاره نمود:
1 - آمدن نام حسین از آسمان
شیخ طوسی و راویان دیگر با سندهای معتبر از امام رضا - علیه السلام - روایت کرده اند که: هنگامی که امام حسین - علیه السلام - به دنیا آمد، پیامبر - صلی الله علیه وآله - به اسماء بنت عمیس فرمودند: ای سماء! فرزندم را بیاور! اسماء می گوید: امام حسین - علیه السلام - را در پارچه سفیدی پیچیده و نزد پیامبر بردم، پیامبر او را گرفته و در دامان خود نهاد، در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه را گفت، در این هنگام جبرائیل - علیه السلام - نازل شد و خطاب به پیامبر - صلی الله علیه وآله - گفت: خدای تعالی بر تو سلام رسانده و می فرماید: از آن جا که علی نسبت به تو به منزله هارون است برای موسی، پس نام این فرزند را شبیر بگذار، که این نام پسر کوچک هارون بود؛ اما چون زبان تو عربی است او را حسین نام بنه! ( 1
2 - پیامبر در مصیبت حسین گریست!
پیامبر - صلی الله علیه وآله - حسین را می بوسید و می گریست و می فرمود: حسین جان! برای تو مصیبتی بزرگ وجود دارد، خداوند لعنت کند قاتل و کشنده تو را، سپس فرمود: ای اسماء! مبادا این سخن را برای فاطمه نقل نمایی. ( 2
3 - فطرس که بود؟
جبرئیل هنگام فرود برای تبریک ولادت امام حسین از جزیره ای عبور کرد، در آن جزیره به فرشته ای که فطرس نام داشت و از حاملان عرش بود برخورد نمود.
فطرس چون در یکی از اوامر خداوندی تاخیر و سهل انگاری کرده بود، در آن جزیره محبوس شده و بال هایش شکسته شده بود، آن زمان که امام حسین - علیه السلام - به دنیا آمد، نزدیک به هفتصد سال بود که فطرس زندانی آن جزیره بود و مشغول به عبادت خداوند. طبق روایتی دیگر خداوند فطرس را میان عذاب آخرت مخیر گردانید و فطرس عذاب دنیا را اختیار کرد، خداوند نیز او را به وسیله مژه های چشمانش در آن جزیره به حالت معلق در آورد، هیچ جانداری ساکن آن جزیره نبود و پیوسته از زیر او بوی بدی بلند می
شد. ( 3
4 - خواهش فطرس از جبرئیل
فطرس زمانی که دید جبرئیل همراه ملائکه به زمین نزول می کنند، از جبرئیل پرسیده: کجا می روید؟
او گفت: خداوند به حضرت محمد مصطفی نعمتی ارزانی فرموده و مرا فرستاده تا به آن حضرت تبریک و تهنیت گویم.
فطرس گفت: ای جبرائیل! من را نیز همراه خود ببر، شاید که آن حضرت برای من دعایی کند و حق تعالی از خطا و گناه من درگذرد. ( 4
5 - آمدن فطرس خدمت پیامبر
جبرئیل همراه فطرس خدمت پیامبر رسید، پس از عرض سلام و تبریک، شرح حال فطرس را برای پیامبر بازگو نمود، پیامبر فرمودند: به او بگو که خودش را به این مولود مبارک بمالد و به جایگاه خود باز گردد ( 5
6 - باز یافتن سلامتی
فطرس خود را به بدن شریف حسین مالید، در این هنگام بود که بال هایش در آمدند و در حالی که این کلمات را می گفت، به سوی بالا عروج نمود، او گفت: یا رسول الله! به زودی این امت تو، این مولود را شهید می کنند و از این جهت که فرزند تو بر من منت نهاد، من نیز به جبران آن، زیارت و سلام زائرینش را به او می رسانم و هر کس که بر او صلوات فرستد، من این صلوات را به  او می رسانم ( 6
7 - فطرس، آزاده شده امام حسین
طبق روایتی دیگر هنگامی که فطرس به سمت آسمان عروج می نمود، این سخنان را می گفت: کیست همانند و همتای من که آزاد شده حسین بن علی و فاطمه و محمد هستم. ( 7
8 - امامت در اولاد توست!
از امام رضا - علیه السلام - روایت شده حسین را نزد پیغمبر - صلی الله علیه وآله - می آوردند و آن حضرت زبانش را در دهان او می گذاشت تا می مکید و به همان اکتفا می کرد و از هیچ زنی شیر نخورد. ( 8) ابن شهر آشوب از بره دختر امیه خزاعی روایتی نقل کرده خلاصه آن این است رسول در یکی از مسافرت های خود به فاطمه فرمود: جبرئیل خبر داده به زودی پسری از تو متولدمی شود تا از مسافرت بر نگردم به او شیر مده تا برگردم و لو ماهی طول کشید.
فاطمه قبول کرد پس از مسافرت حضرت حسین - علیه السلام - متولد شد، فاطمه (س) شیر نداد تا رسول خدا آمد به فاطمه فرمود:
با پسرم چه کردی؟ عرض کرد: شیری هنوز ندادم. رسول خدا او را گرفت زبانش را در دهان حسین گذاشت. داشت می مکید تا آنجا که رسول خدا فرمود کامیاب شدی حسین. سپس فرمود: خداوند از اراده خود بر نمی گردد امامت در اولاد تو است. ( 9
-9 نخستین جایگاه نور حسین (ع)
نخستین جایگاه نور وجود حسین - علیه السلام - پس از ولادت، دو دست و آغوش پر مهر پیامبر گرامی - صلی الله علیه و آله -بود.
آن حضرت در کنار درب اطاق فاطمه - علیها السلام - ایستاده و طلوع نور وجود حسین - علیه السلام - در افق جهان را انتظار می کشید. هنگامی که جهان را به نور وجودش نور باران ساخت و برای آفریدگارش سجده کرد، پیامبر ندا داد که: هان ای سماء! فرزند ملکوتیم را بیاور...
او گفت: هنوز نظیف و آماده دیدارش نساخته ام.
 پیامبر با تعجب فرمود: شما او را نظیف می کنید؟ خداوند او را نظیف و پاک و پاکیزه ساخته است. ( 10
اسماء نگریست و واقعیت را دریافت و آن کودک ملکوتی را در پارچه ای پشمین به سوی پیامبر - صلی الله علیه وآله - آورد.
پیامبر حسین - علیه السلام - را در آغوش گرفت و متفکرانه بر او نگریست و گریستن آغاز کرد و در حالی که آن کودک را مخاطب ساخته بود، فرمود:  ... حسین جان! به راستی که بر من گران است... گران. ( 11
پس از روی دست و آغوش پیامبر، گاهی شانه فرشته وحی جایگاه او بود و گاهی شانه و دوش و سینه پیامبر. پیامبر - صلی الله علیه وآله - گاهی او را بر روی دستان مقدسش می گرفت تا در برابر دیدگان نظاره گر، بوسه بارانش کند و گاهی بالا می برد تا همه  بنگرند و موقعیت او را دریابند. ( 12
10 - جلوه گری نور امام حسین (ع)
بانوی نمونه اسلام حضرت فاطمه زهرا - علیه السلام - می فرماید:
هنگامی که حامل نور وجود حسین - علیه السلام - بودم در شب تار، نیاز به چراغ نداشتم چرا که به هر طرف روی می آوردم، نور باران ( 13 ) می گشت. از خصوصیت دیگر نور وجود آن حضرت، یکی هم این بود که نه تنها در تاریکی درخشندگی و جلوه گری داشت، بلکه به گونه
ای بود که در زیر نور شدید نیز ظاهر می گشت. و نیز داری این ویژگی بود که هیچ مانع و حجاب و پرده ای از تلالو و نور افشانی او مانع نمی شد؛ همانگونه که در مورد پیکر به خون آغشته اش گفتند که: تا کنون هیچ شهید به خاک و خون آغشته ای به نورانیت چهره او ندیده ام.( 14
نور چهره فروزانش همانند ستون نوری بر آسمان تلالؤ داشت و خاک و خونی که بر چهره مقدسش نشسته بود، نمی توانست مانع درخشش خورشید جهان افروزی شود که بر خاک تیره، افتاده بود. ( 15
11 - مسابقه حسن و حسین (ع) در خطاطی
روایت شده که: حسن و حسین - علیه السلام - (در کودکی) مشغول نوشتن بودند، حسن به حسین - علیه السلام - گفت: خط من از خط تو زیباتر است، حسین - علیه السلام - گفت: نه، خط من از خط تو زیباتر است آنگاه به فاطمه - علیها السلام - عرض کردند: مادر: میان ما دواری کن، فاطمه - علیها السلام - که دوست نداشت هیچ یک را آزرده کند فرمود: از پدر خود بپرسید. از علی - علیه السلام - پرسیدند، او هم که دوست نداشت هیچ یک را ناراحت کند فرمود: از جد خود رسول خدا - علیه السلام - بپرسید.
پیامبر - علیه السلام - فرمود: من میان شما داوری کنم تا از جبرئیل بپرسم، چون جبرئیل آمد گفت: من میان آن داوری نمی کنم،
اسرافیل داوری کند، اسرافیل گفت: من هم میان آنان داوری نمی کنم ولی از خدا درخواست می کنم که میانشان داوری فرماید، پس از خدای متعال در خواست داوری کرد، خدای متعال فرمود: من داوری نمی کنم ولی مادرشان فاطمه داوری کند. فاطمه - علیها السلام - عرض کرد: پروردگار! (اکنون) میان آنان داوری می کنم، او گردن بندی از جواهر داشت به (فرزندان خود) حسن - علیه السلام - و حسین - علیه السلام - فرمود: من جواهر این گردنبند را میان شما پخش می کنم هر که بیشتر آن را برداشت خط او زیباتر است، پس آن را پخش فرمود، در این هنگام جبرئیل در بلند ای عرش الهی بود خدا به او فرمان داد که فرود آید و جواهر را میان آنان یکسان تقسیم کند تا هیچ یک ناراحت نشوند. جبرئیل هم (فرمان برده) چنین کرد. این به خاطر تکریم و بزرگداشت آنان بود. ( 16
12 - جلالت قدر امام حسین (ع)
از آیات قرآن شریف که دلالت بر جلالت قدر و عظمت شان امام حسن و امام حسین - علیه السلام - می کند، سوره هل اتی است که شان نزولش را شنیده اید که خلاصه آن چنین است: پس از آن که امیرالمؤمنین - علیه السلام - و حضرت زهرا - علیها السلام - نذر کردند که اگر حسنین از بستر بیماری برخیزند، سه روز روزه بگیرند، پس از بهبود آقازاده وفای به نذر کردند. حسن و حسین - علیه السلام - با آن که خیلی کوچک بودند مع الوصف آنان هم به والدین بزرگوارشان اقتدا کردند و روزه گرفتند. در شب اول هنگام افطار مسکینی آمد و همه، خوراکشان را به او دادند و با آب افطار کردند. در شب دوم هم یتیم آمد باز هم غذایشان را به او عطا کردند و در شب سوم اسیری آمد و اظهار گرسنگی کرد باز همه خانواده تمام خوراکشان را به او مرحمت کردند و به آب افطار کردند. روز چهارم امیرالمؤمنین دید حسنین از شدت ضعف و گرسنگی می لرزند بچه هایی که تازه از بستر بیماری برخاسته و سه روزه گرفته و به آب افطار کرده اند، معلوم است چگونه اند. پیغمبر خدا - صلی الله علیه وآله - ایشان را که دید، متأثر شد دست به دعا بلند کرد که در این هنگام سوره هل اتی نازل شد و باز عامه هم نوشته اند که طبقی بهشتی همراه این سوره نازل گردید که تا یک هفته بوی عطر طعام بهشتی از خانه زهرا بلند بود. غرض این است که حسنین در خرد سالی چگونه مورد لطف و عنایت حق بودند؟ این آیات قرآن در مدح و تمجید از عمل ایشان و پدر و مادرشان است. ( 17
14 - چرا قائم از نسل امام حسین (ع) است؟
در مورد آنکه چرا قائم آل محمد - علیه السلام - از نسل حسین - علیه السلام - زاده شده و از اولاد امام حسن - علیه السلام - زاده نشده و چه علل و عواملی باعث شده که ذریه حسین - علیه السلام - به این افتخار نایل شوند، بحث هایی شده؛ لیکن آنچه از اخبار استفاده می شود حادثه کربلا این امتیاز و فضیلت را به فرزندان حسین اختصاص داده. ابن شهر آشوب در مناقب از عبد الرحمن بن مثنای هاشمی نقل کرده که وی گوید، به امام صادق - علیه السلام - گفتم: از کجا فضیلت و برتری به اولاد حسین - علیه السلام - نسبت به فرزندان امام حسن - علیه السلام - آمده؟ در حالی که هر دوی آنان در یک ماجرا جریان داشتند؟
فرمود: مگر اعتقاد ندارید آنچه را من می گویم؟ بدانید که همانا جبرئیل بر رسول خدا فرود آمد و از تولد حسین و کشته شدن او
خبر داد و سه مرتبه این خبر تکرار شد. رسول خدا گفت: من چنین فرزندی را نمی خواهم. آنگاه پیغمبر اکرم علی را طلبید و او را مطلع ساخت. علی هم همان کلمه را گفت که من به احتیاج ندارم و به فاطمه - علیها السلام - مطلب را گفتند، او هم اظهار بی میلی نمود.
سپس جبرئیل نازل شده و فرمود: این پسر و فرزندان او وارث من و پیشوایان دین من خواهند بود. فاطمه عرض نمود: ای پدر! به قضای خدا رضا دادم. پس به حسین - علیه السلام - حمل یافت و بعد از شش ماه او را فرو گذاشت و فرزند شش ماهه ای زنده نمانده جز حسین - علیه السلام - و عیسی و به روایتی یحیی. ( 18
15 - پوشاک از بهشت
خداوند حسن و حسین علیه السلام را در مورد لباس و پوشاک نیز مورد عنایت خاص خویش قرار داد و بارها از لباس های زیبای بهشت در رنگ های ویژه، به آنان هدیه داد، که سر تفاوت رنگ لباس آنان نیز مشهور است ( 19
همسر پیامبر صلی الله علیه وآله، ام سلمه می گوید:
پیامبر را دیدم که لباس مخصوصی که در دنیا نظیرش را ندیدم، بر اندام حسین علیه السلام می پوشاند، در مورد آن سوال کردم که فرمود:
این هدیه خدا به حسین است و من آن را بر اندامش می پوشانم، از ویژگی های آن این است که تار و پودش از کرک بال جبرئیل
است ( 20
 و نیز خداوند به دست فرشتگان بر بدن به خون خفته و عریانش که بر خاک افتاده بود از لباس های بهشتی پوشانید. ( 21
16 - احترام پیامبر به امام حسین (ع)
گاه پیامبر بر فراز منبر مشغول سخنرانی بود که امام حسین علیه السلام به سویش می آمد و او در همان حال، سخن خویش را رها و از منبر فرود می آمد و از او استقبال می نمود و بر کتف خویش می نهاد و می آورد، آنگاه در کنار یا رد دامان خویش جای می
داد.
شگفت آورتر از این، گاه اتفاق می افتاد که او در حال سخن بود که امام حسین علیه السلام می آمد و آن حضرت از منبر فرود می آمد و او را استقبال می کرد و آنگاه دلیل کار خویش را شدت عشق و علاقه به کودک گرانقدر خویش، عنوان می ساخت،
همانگونه که در روایتی آمده است که فرمود:  به خدایی که جانم در قبضه قدرت اوست با دیدن حسین علیه السلام متوجه نشدم که چگونه از منبر فرود آمدم. ( 22
17 - بوسه پیامبر بر امام حسین (ع)
پیامبر صلی الله علیه وآله امام حسین علیه السلام را به هنگام بازی با کودکان در میدانگاه مدینه نگریست در برابر دیدگاه انبوه مردم به سوی او رفت و دستان مقدسش را گشود و کودک محبوبش شروع به دویدن در میدانگاه کرد و پیامبر نیز در پی او، پس او را گرفت یک دست در زیر چاه و دست دیگرش را به پشت سرش نهاد و دهان بر دهان او نهاد و بوسه بارانش ساخت و فرمود:
حسین منی وانا من حسین منی احب الله من احب حسینا، حسین سبط من الاسباط. مردم! بدانید من از حسین هستم و حسین از من، خدا، هر آن کس که حسین علیه السلام را دوست بدارد دوست می دارد....
18 - نه حسین بر پشتم بود!
امام حسین علیه السلام در کودکی اش بر پشت آن حضرت که در حال سجده و نیایش با خدا و نماز جماعت بود، می نشست و او
آنقدر سجده را طول می داد تا کودک محبوب خود فرود آید، کسانی که با آن حضرت نماز را به جماعت می خواندند، می پرسیدند: آیا در حال سجده، وحی الهی فرود آمده است؟ می فرمود: نه! بلکه فرزند گرامیم حسین، بر پشتم نشسته بود. ( 23
19 - محبت پیامبر به دوستداران حسین (ع)
پیامبر روزی کودکی را در راه دید و او را در برگرفت و مورد مهر و محبت بسیار قرار داد، هنگامی که دلیل آن را پرسیدند، فرمود:
من او را دوست می دارم چرا که او فرزندم حسین را دوست می دارد. خود دیدم که خاک پای حسن را برداشت و بر چهره نهاد و جبرئیل به من خبر داد که او در حماسه عاشورا، از یاران حسین خواهد بود. ( 24
20 - الطاف خاصه الهی به امام حسین (ع)
خدای جهان آفرین، در قلمرو الطاف خاصه اش به امام حسین علیه السلام قلب باطنی پیامبر را بدو ارزانی داشت که خود پیام آور محبوبش فرمود:
انه مهجه قلبی حسین، مایه حیات قلب من است.
و روح مقدس آن حضرت را بدو ارزانی داشت که خود فرمود:
روحی التی بین جنبی. ( 25 ) حسین روحی است که در کران وجود من است.
دل مصفا و مطهر آن حضرت را به او ارزانی داشت و او را میوه دلش قرار داد.
مغز و اندیشه بلند آن حضرت را بدو ارزانی داشت و او را مایه آرامش آن حضرت ساخت.
قدرت بینایی آن حضرت را بدو ارزانی داشت که خود فرمود:
هنگامی که به فرزندم حسین علیه السلام می نگرم، گرسنگی و اندوهم رخت بر می بندد.
حس بویایی آن حضرت را بدو ارزانی داشت که خود فرمود:
حسین علیه السلام گل خوشبوی زندگی من است.
نیروی پیامبر را به او ارزانی داشت که خود می فرمود: حسین علیه السلام طعام من است، به گونه ای که با نظاره به او گرسنگی و ناتوانیم از میان می رود.
شانه آن حضرت را به او ارزانی داشت و آن را برایش مرکب ساخت.
پشت آن حضرت را بدو ارزانی داشت و آن را سواری او ساخت.
دامان آن حضرت را بدو ارزانی داشت و آن را مربی و پرورشگاه ارزشهای آسمانی و والاییهای او ساخت.
زبان آن حضرت را به او ارزانی داشت و آن را برای او پربار ساخت.
دست آن حضرت را به او ارزانی داشت و انگشتانش را تغذیه کننده آن ساخت.
سینه گسترده اش را به او ارزانی داشت و آن را جایگاه امن و مجلس او ساخت.
دو لب پیامبر را بدو ارزانی داشت و آنها را وسیله نوازش و مهر ورزی بدو قرار داد.
سخن آن حضرت را بدو ارزانی داشت و آن را تمجید کننده و سراینده سوگنامه حسین علیه السلام ساخت.
دیگر، پسر آن حضرت را بدو ارزانی داشت و آن را فدای حسین علیه السلام ساخت که پیوسته می فرمود:
.( فدیت من فدیته بابنی ابراهیم به فدای کسی که پسرم ابراهیم را، فدای او ساختم. ( 26
21 - تفسیر لؤلؤ و مرجان
در تفسیر مجمع البیان از امین الاسلام طبرسی به نقل از سلمان فارسی و سعید بن جبیر و سفیان ثوری چنین آمده است: دو دریای
مزبور در آیه شریفه مرج البحرین یلتقیان، بینهما برزخ لا یبغیان، فبای آلا ربکما تکذبان، یخرج منهما اللؤلو و المرجان، علی و فاطمه اند و برزخ محمد صلی الله علیه وآله و لؤلو و مرجان حسن و حسین اند. ( 27
22 - آیه مباهله، فضیلتی دیگر
در قول خداوندگار - از آیه مباهله - دلیلی قوی بر فضل اصحاب کساء علیه السلام است که هیچ دلیلی به قوت آن نیست.
و اجماع امت اسلام است که اصحاب کساء در روز مباهله، فقط فاطمه و پدر او و شوهر او و دور فرزند او حسن و حسین بوده اند و احدی با آنان نبوده است. و کسی ادعا نکرده است که غیر از پیغمبر و وصی او امام امیرالمؤمنین علی و حضرت فاطمه کفو امام علی و دو فرزندش حسن و
حسین، دیگری در روز مباهله داخل در اصحاب کساء بوده است و با آنان شرکت داشته است؛ و اگر کسی ادعا کند، بدون هیچ شک و پیکار، بر خدا و رسولش دروغ بسته است و افتراء زده است، حمد خدای را که ما را از متمسکین به ولایت اصحاب کساء قرار داده است.
مفسران قرآن در تفسیر آیه مباهله، از عایشه روایت کرده اند که گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله در روز مباهله برای مباهله از خانه خارج شده است، و عبای مشکین نشانه دار از موی سیاه بر دوش گرفته بود، پس حسن آمد و او را داخل در عبا فرمود: و پس از آن حسین آمد و او را داخل در عبا فرمود، و پس از آن فاطمه و سپس علی، آنگاه گفت: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا.
پس بدان که مراد امامیه - خداوند برهانشان را نورانی بفرماید - از اصحاب کساء و آل عبا این پنج تن معصوم منصوص از آیه مباهله قرآن است.
در آیه مباهله ابناء و نساء بر انفس مقدم آورد شده اند تا تنبیهی بر لطف مکانت و قرب منزلتشان بوده باشد؛ و نیز ایذان و اشعاری بدین معنی داشته باشد که ابناء مقدم بر انفس و مفدی انفس اند. ( 28
23 - سفارش پیامبر به معرفت حسین (ع)
پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله فرمود:
هان ای مردم! آن چنانکه شایسته است حسین علیه السلام را بشناسید و همانگونه که خدایش او را بر همگان امتیاز و برتری بخشیده است برترش دارید. ( 29
24 - حرام بودن آتش بر امام حسن و حسین
جعفر بن محمد بن زید گوید:
در بغداد بودم که محمد بن منده بن مهریزد مرا گفت: آیا خواهی که به خدمت حضرت محمد بن علی الرضا علیه السلام برسی؟
گفتم: آری!
پس بر او داخل شدیم و سلام کرده، نشستیم، حضرت گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: فاطمه علیها السلام، عفیف و پاک بود؛ پس خداوند آتش را بر ذریه او حرام گردانید، و این، خاص حسن و حسین علیه السلام،است. ( 30
25 - ستوده همگان
از ویژگی های امام حسین علیه السلام یکی آن است که مورد ستایش همگان است.
خدا، پیامبران، فرشتگان، صالحان، مؤمنان، تقوی پیشگان، دوستان تا کافران و دشمنانش، همگی او را ستوده و همگی در وصف او سخن گفته اند. خداوند آن حضرت را در قرآن مجیدش به صورت های گوناگون ستوده است، برای نمونه
1 - او را مصداق کامل و جامع نفس مطمئنه شمرده است.
.( 2 - او را بهره عظیمی از رحمت خویش عنوان ساخته است. ( 31
3 - او را والاترین پدرانی قرار داده، که احترام و تجلیل از آنان را مقرر داشته است.
اینک... نیک بیندیش که آیا بر این پدر والا، خدمتی کرده ای و شرط احساس را انجام داده ای؟
4 - او را مصداق بارز و سالار شهیدان و کسانی که مظلومانه به خون خویش غلطیدند برشمرده است.
5 - او را ذبح عظیم توصیف فرموده است.
6 - او را رمز روح حقیقت کهعیص شمرد.
7 - و نیر آن حضرت را با نامهای مقدس و بزرگی چون فجر، زیتون، مرجان و... نام نهاد.
8 - و در ستایش شخصیت و عظمت او در سمت راست عرش مرقوم داشت: ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه به راستی که حسین علیه السلام مشعل روشنی بخش هدایت و کشتی نجات است. ( 32
26 - مرثیه جابر بر ابی عبد الله (ع)
عماد الدین طبری در بشارت المصطفی روایت کرده است که: جابر بن عبدالله انصاری در زیارت امام ابی عبد الله الحسین علیه السلام در روز اربعین چنین گفت: شهادت می دهم که تو فرزند بهترین پیامبران و پسر سید مؤمنان، و فرزند هم سوگند تقوی و سلاله هدایت و خامس اهل کسائی ( 33
27 - اصحاب کساء
اصحاب کساء در مباهله فقط فاطمه و پدر او و شوهر او و دو فرزند او حسن و حسین بودند و احدی با آنها همراه نبود.
هیچ کسی مدعی نشد که جز پیامبر و حضرت وصی، امام امیرالمؤمنین علی و کفو وی فاطمه و دو فرزند ایشان حسن و حسین دیگری در مباهله داخل بوده است. بدون شک مدعی شخص دیگر بر خدا و رسولش دروغ بسته است.
الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایتهم؛
.( ستایش خدای را که ما را از متمسکان به ولایت ایشان قرار داده است ( 34
28 - میوه درخت نبوی
از ابن عباس روایت شد که گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: من درختم و فاطمه حمل آن و علی لقاح آن و حسن و حسین میوه آن اند و دوستداران اهل.بیت حقیقتا برگ بهشتی آنند.35

پی نوشت:
. 1) فضایل امام حسین - علیه السلام - از منتهی الامال، ص 45 )
. 2) فضایل امام حسین - علیه السلام - از منتهی الامال، ص 46 )
. 3) فضایل امام حسین - علیه السلام - از منتهی الامال، ص 54 )
. 4) فضایل امام حسین - علیه السلام - از منتهی الامال، ص 55 )
. 5) فضایل امام حسین - علیه السلام - از منتهی الامال، ص 58 )
. 6) فضایل امام حسین - علیه السلام - از منتهی الامال، ص 60 )
. 7) فضایل امام حسین - علیه السلام - از منتهی الامال، ص 63 )
. 8) اصول کافی، طبع جدید، ج 2، ص 366 )
. 9) مناقب ابن شهر انوار، ج 3، ص 50 )
. 10 ) بحار الانوار، ج 43 ، ص 256 )
11 ) جلاء العیون، ج 2، ص 6، بحار الانوار، ج 43 ، ص 243 ، با اندک تفاوتی. )
. 12 ) ویژگیهای امام حسین - علیه السلام - ص 86 و 87 )
. 13 ) بحارالانوار، ج 45 ، ص 57 )
. 14 ) بحار الانوار، ج 45 ، ص 57 )
. 15 ) ویژگیهای امام حسین - علیه السلام - ص 86 )
. 16 ) فرهنگ جامع سخنان امام حسین - علیه السلام -، ص 68 و 69 )
. 17 ) سیدالشهدا - علیه السلام - شهید دستغیب، ص 29 )
. 18 ) ناسخ التواریخ، ج 6، ص 4 )
. 19 ) بحارالانوار، ج 44 ، ص 245 )
. 20 ) بحار الانوار، ج 43 ، ص 271 )
. 21 ) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 283 )
. 22 ) بحارالانوار، ج 43 ، ص 295 )
. 23 ) بحار الانوار، ج 43 تص 294 ؛ مسند احمدحنبل، ج 3، ص 493 )
. 24 ) بحارالانوار، ج 44 ، ص 242 )
. 25 ) بحار الانوار، ج 44 ، ص 296 )
. 26 ) ویژگیها امام حسین علیه السلام، ص 185 تا 187 )
. 27 ) فص حکمه، حسن زاده آملی، ص 45 )
. 28 ) شرح فص حکمه، ص 193 )
. 29 ) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 108 )
. 30 ) رساله امامت، ص 213 )
. 31 ) بحار الانوار، ج 43 ، ص 279 )
. 32 ) ویژگیهای امام حسین علیه السلام، ص 103 )
. 33 ) فص حکمه عصمتیه، حسن زاده آملی، ص 54 )
. 34 ) فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه. ص 53 )
. 35 ) فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه، ص 44


  • طاهره نظیفی
۰۲
آبان


«کمال الدین و تمام النعمة» یکی از کتابهاى مشهور شیخ صدوق

است.در این کتاب ماجرای زیر از قول زُهرى آمده است:

 

خدمت حضرت زین العابدین (ع) بودم، مردى ازیاران حضرت وارد شد،

امام فرمودند: چه خبر؟ عرضه داشت: چهارصد دینار بدهکارم در برابرش

براى پرداخت آن دینارى ندارم، عائله ام سنگین است و از عهده

خرجشان برنمى آیم. امام سجّاد (ع) ناراحت شده و بلندگریستند.

به حضرت عرضه داشتم: گریه براى مصائب و شدائد است. امام فرمود:

چه مصیبتى بزرگتر از اینکه انسان خلأ زندگى برادر مؤمنش را ببیند و

امکان جبرانش نباشد، سختى و رنج مسلمان را بنگرد و قدرت رفع آن

را نداشته باشد.

مجلس تمام شد، مخالفینى که از آن جلسه باخبر شدند، زبان به

طعنه گشودند که اینان ادّعا دارند که آسمان و زمین در مدار اطاعتشان

هستند و خداوند خواسته آنان را در هر زمینه اى اجابت مى کند، با

این همه به عجز از اصلاح وضع نزدیکترین دوستانشان اقرار مى کنند!


آن مرد فقیر هم آن یاوه ها را شنید، پس به محضر امام شرفیاب
 
شد و عرضه داشت: طعنه دشمنان از فقر و فاقه ام سنگین تر است.
 
امام فرمودند: خداوند براى کارت گشایشی ایجاد کرده. پس خادم
 
خود را صدا زدند و فرمودند: افطارى و سحرى مرا بیاور، دو قرص نان
 
جوین که از خشکى قابل خوردن نبود آورد، حضرت فرمود: این  دو قرص
 
نان را ببر که خداوند خیر تو را در این دو نان قرار داده. مرد فقیر آن دو
 
قطعه نان را گرفت و در حالى که نمى دانست این دو قرص نان چه
 
مشکلى را حل مى کند، وارد بازار شد.
 
ماهى فروشى را دید که ماهى رنگ پریده اى برایش مانده، آن ماهى
 
را به یک قرص نان معامله کرد، سپس به نمک فروشى رسید و نان دیگر
 
را با مقدارى نمک عوض کرد، آنگاه به خانه آمد، چون شکم ماهى را باز
 
کرد دو لؤلؤ گران قیمت از شکم ماهى درآمد. خدا را شکر کرده و با
 
عیال خویش در نشاط و سرور غرق شد. در این هنگام در خانه را کوفتند،
 
چون به در خانه آمد ماهى فروش و نمکى بودند، دو قرص نان جوین خشک
 
را پس دادند و گفتند: ما را قدرت بر خوردن این دو نان جوین نیست . نان از
 
آن تو، ماهى و نمک هم برای خودت و اهل و عیالت حلال !

چون ماهى فروش و نمک فروش گذشتند، خادم  امام زین العابدین (ع) 

آمد و گفت: اى مرد، خداوند براى تو گشایش داد. امام سجّاد(ع) فرموده

آن دو قرص نان را برگردان که غیر از ما کسى قدرت خوردن اینگونه طعام

را ندارد !!

آن مرد نانهای جوین حضرت را پس فرستاد و دو لؤلؤ را فروخت، قرضش

را ادا کرد و مایه اى براى خرج خانه فراهم آورد. مردم با دیدن وضع او 

دوباره به یاوه گوئى پرداختند که این چیست و آن کدام است؟ یکجا

زین العابدین از رفع رنج وى عاجز است، جاى دیگر اینگونه وى را بى نیاز

مى کند!


چون به حضرت خبر رسید، فرمود: این یاوه ها را درباره رسول خدا (ص)

هم مى گفتند که چگونه در یک شب از مکّه به بیت المقدس رفته و آثار

انبیا را در آنجا مشاهده نموده در حالى که بین مکّه و بیت المقدس،

مسافت بسیار است. و اللّه مردم به وضع ما جاهلند، نمى دانند که

مراتب رفیع از طریق تسلیم و رضا و عدمِ چون و چرا در کار حقّ به انسان

مى رسد. اولیاء الهى آنچنان در محنتها و سختیها صابرند که کسی به

پاى آنان نمى رسد، از این روى خداوند مهربان تمام درهاى عنایت را به

روى آنان باز فرموده و در هر حال عاشقان خدا جز آنچه خدا مى خواهد

نمى خواهند.


  • طاهره نظیفی
۰۲
آبان


دشمنان اهل بیت پس از شهادت جان سوز امام حسین علیه السلام و یارانش ، دست از جنایات خویش برنداشتند، بلکه عصر این روز غم آلود جنایت هاى دیگرى مرتکب شدند :

 ۱- غارت خیمه ها
سپاه عمر بن سعد، به ویژه دسته نابکار شمر، پس از شهادت امام حسین علیه السلام به خیمه هاى آن حضرت یورش برده و خیمه ها را غارت کردند و چهارپایان ، لباس ها، و هر چه بود را به یغما بردند. آنان ، حتى حریم اهل بیت علیه السلام را مراعات نکردند.
حضرت زینب سلام الله علیها روایت چنین می‌کند:
کنار خیمه ایستاده بودم که ناگاه، مردی کبودچشم (خولی) به سوی خیمه آمد و آن را غارت کرد. امام سجاد علیه السلام روی فرش پوستی خوابیده بود. خولی پوست را چنان از زیر امام کشید که امام با صورت روی خاک افتاد. سپس متوجه من شد، جلو آمد و مقنعه‌ام را کشید و گوشواره از گوشم بیرون آورد که گوشم پاره شد. 
 حمید بن مسلم روایت نقل کرده به اتفاق شمر بن ذى الجوشن و گروهى از پیادگان ، از خیمه ها گذشتیم تا به على بن الحسین علیه السلام رسیدیم که از شدت بیمارى از هوش رفته بود. همراهان شمر گفتند: که این بیمار را هم بکشیم ؟من گفتم : سبحان الله چه بى رحم مردمید شما. آیا این نوجوان ناتوان را هم مى خواهید بکشید؟ همین بیمارى که بر او عارض شده ، او را کافى است . به هر طریقى بود آنان را از کشتن على بن الحسین علیه السلام بازداشتم ، ولى آن بى رحم ها پوستى را که آن حضرت بر آن خفته بود بکشیدند و به یغما بردند.


2 - آتش زدن خیمه ها
دشمنان پس از غارت خیمه ها و به یغما بردن دارایى ها و اشیاى موجود بازماندگان ، خیمه ها را به آتش کشیدند. در این هنگام ، کودکان و زنان بى سرپرست ، از خیمه ها بیرون آمده و به بیابان هاى اطراف گریختند.

آتش که خیمه‌ها را دربرگرفت ،حضرت زینب نزد امام سجاد علیه السلام رفت و پرسید:
ای یادگار گذشتگان و پناه باقیماندگان! خیمه‌ها را آتش می‌زنند. ما چه کنیم؟
امام فرمود:« فرار کنید.» همه کودکان و بانوان، گریان و فریادزنان سر به بیابان‌ها گذاشتند.
ولی حضرت زینب کنار بستر امام سجاد علیه السلام ماند چون امام بر اثر شدت بیماری قادر به فرار نبود.
یکی از سربازان دشمن می‌گوید:
« بانوی بلندقامتی را کنار خیمه‌ای که آتش در اطراف آن شعله می‌کشید، دیدم. آن بانو گاهی به راست و چپ و گاهی به آسمان نگاه می‌کرد و از شدت ناراحتی دست‌هایش را به هم می‌زد. گاهی هم وارد خیمه می‌شد و بیرون می‌آمد. به سرعت نزد او رفتم و گفتم:« ای بانو، مگر شعله آتش را نمی‌بینی؟ چرا مانند سایر بانوان فرار نمی‌کنی؟»
او گریه کرد و فرمود:
« ما شخص بیماری درون این خیمه داریم که قدرت نشستن و برخاستن ندارد. چگونه او را تنها بگذارم و بروم در حالی که آتش از هر سو در اطرافش شعله می‌کشد؟»



3 - تاختن اسب بر پیکر شهیدان
عمر بن سعد خطاب به سپاه خود گفت : چه کسانى آمادگى تاختن اسب بر کشتگان را دارند؟ ده نفر از آنان اعلام آمادگى کردند . این عده پس از نعل بندى اسبان خویش بر پیکر شهیدان کربلا، از جمله اباعبدالله الحسین علیه السلام اسب تاختند و پیکرهاى پر از جراحت و بى سر شهیدان را در هم شکستند.


فرازی از زیارت ناحیه ی مقدّسه که حضرت بقیّة الله- ارواحنا فداء- خطاب به جد بزرگوارشان سالار شهیدان (ع) می فرمایند:

 «اگر روزگار مرا به تأخیر انداخت و دست تقدیر مرا از یاری تو بازداشت، و نبودم با کسانی که با تو کارزار کردند بستیزم، و با آنانکه با تو دشمنی داشتند به نبرد برخیزم، اینک هر صبح و شام برایت ناله می کنم، وبه جای اشک برایت خون می گریم، به خاطر حسرت بر تو و اندوه و تأسف بر مصیبت هایی که بر تو وارد شد، تا اینکه در اثر سوز جانفرسای مصیبت ها و غصه ی جانکاه و اندوه فراوان بمیرم».

  • طاهره نظیفی
۰۱
آبان

قال رسول الله صلى الله و علیه و آله : اذا رایتم معاویه على منبرى فاقتلوه
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: وقتى معاویه را برمنبر من دیدید، او را بکشید.
رسول خدا صلى الله علیه و آله ابن عباس را براى احضار معاویه فرستاد. ابن عباس بازگشت و عرضه داشت : غذا مى خورد. حضرت فرمود: لا اشبع الله بطنه خدا شکم او را سیر نکند.
پس از آن معاویه هیچ وقت سیر نمى شد. معاویه مى گفت : من دست از غذا بر نمى دارم براى سیرى ، بلکه از جهت خستگى از خوردن دست بر مى دارم معاویه شراب مى خورد و به اسم اسلام حکومت مى کرد.
براى شناسایى بیشتر معاویه به جلد دهم الغدیر مراجعه شود.

معاویه دختران خود را مى فروشد :

معاویه جاسوسان خود را نزد عمرو بن حریث و اشعث بن قیس و حجار بن ابجر فرستاد تا هر یک را به فرماندهى لشکرى از لشکرهاى شام و گرفتن دخترى از دختران معاویه صدهزار درهم به پاداش کشتن امام حسن علیه السلام وعده دهند. امام حسن علیه السلام آگاه شد و زره پوشید و در حال نماز هم آن را از خود دور نمى کرد. روزى در حال نماز تیرى به سوى آن بزرگوار انداختند و چون زره در بر داشت تاثیرى نکرد. و نیز در حال نماز خواندن خنجرى بر آن حضرت زدند.

فصل سوم : یزید کافر و جنایتکار :

پدرش معاویه ، مادرش (میسون) صحرانشین و معلم سرخانه اش سرجون رومى بود.
او کنیه و دشمنى با بنى هاشم و خاندان پیغمبر و بسیارى از مسائل مشابه را از پدر و روحیه صحرانشینى (آزادى و لاقیدى افراطى) و پندارهاى خرافى جاهلى را از مادر، و میگسارى و دشمنى با اسلام و مسلمانان را از معلم مسیحى و رومى اش گرفت .
آرى او تنها سه سال حکومت کرد، اما در سال اول امام حسین علیه السلام و یارانش را شهید نمود و کودکان و عزیزانش را سر برید و زنانش را اسیر کرد.
در سال دوم مدینه پیغمبر صلى الله علیه و آله را بر لشکریان خود مباح نمود بیش از هزار دختر باکره را ازاله حیثیت کرد.
او چهار هزار نفر از اهل مدینه را در این واقعه کشت که در میان آنها هفتصد مهاجر و انصار و از اصحاب پیغمبر صلى الله علیه و آله بودند.
در سال سوم به خانه کعبه (قبله مسلمین) منجنیق بست و آنجا را سنگ باران نمود درباره جنایات یزید از لحاظ فساد عقیده اش و بد طینتى و ستمگرى و خون ریزى هاى وى و تحقیر و ناچیز شمردن دین خدا همه متفقند، به تمامى کتب تاریخ و سیره مراجعه کنید، هیچ کس نامى از او نبرده مگر آن که از او به بدى یاد کرده است.

یزید شراب خوار :

روزى یزید بعد از قتل امام حسین علیه السلام در مجلس شراب نشسته بود در حالى که ابن زیاد طرف راست او قرار داشت ، به ساقى گفت : جام شرابى به من ده که مغز استخوانم را نشئه سازد، سپس مانند همان جام به ابن زیاد تقدیم دار.
یزید شراب خورد و زیادى شراب را به سر امام حسین علیه السلام ریخت زن یزید آب و گلاب برگرفت و سر امام حسین را پاک بشست.
آن شب فاطمه علیه السلام را به خواب دید که از آن حضرت عذر خواهى مى کند. پس یزید دستور داد تا سر امام حسین علیه السلام و اهل بیت و اصحاب او را به دروازه هاى شهر بردند و بیاویختند.
چون سر مبارک امام حسین علیه السلام را نزد یزید لعین بنهادند، آن ناپاک پاى بر سر امام علیه السلام نهاد. کار یزید شرب خمر و ترک نماز و بازى با سگان و محاوله و طنبور و ناى و وطى مادران و خواهران و دختران بوده است.

مولف کتاب الحسن و الحسین علیه السلام که از نویسندگان عامه است بعد از ذکر اجمالى از سیره یزید مى نویسد:
بى شک این نوع حکومت که یزید برپا کرده بود، مورد رضایت هیچ یک از مسلمانان نبوده است و البته امام حسین علیه السلام در قیام خود نسبت به چنین عنصرى معذور بود، زیرا محاربه و مبارزه با این اخلاق زشت و ناپسند شرعا واجب بوده است.

رفتار یزید با سر امام حسین علیه السلام :

در رساله حاویه آمده که رکن الاسلام خوارزمى گفت : چون سر امام حسین علیه السلام را نزد یزید لعین بنهادند آن ناپاک پاى بر سر امام نهاد. زید بن ارقم حاضر بود، گفت : لا تفعل ذلک یایزید، فانى رایت رسول الله یقبل ذلک الفم
این کار را نکن اى یزید، به درستى که دیدم رسول خدا صلى الله علیه و آله بر این دهان بوسه مى زد.
همچنین در حاویه آمده است : آن لعین در حضور سر امام حسین علیه السلام شراب بخواست و بیاشامید، و علما گفتند آن لعین مست شد. بعد از آن روزى بر بام رقص مى کرد و از بام بیفتاد و مست به دوزخ رسید چنان که پدرش مست بمرد و صلیب رومى در گردن انداخته بود.
جمعى گویند که با لشکر به صید رفت . آهویى نزد او آمد پس او هم به دنبال آن آهو رفت و حق تعالى خطاب به زمین کرد تا او را فرو برد. فخسفنا به و بداره الارض(سوره القصص ، آیه 28)

یزید به بوسه گاه رسول الله صلى الله علیه و آله چوب مى زند :

شیخ صدوق رحمه الله مى نویسد: زمانى که سر اباعبدالله الحسین علیه السلام را در طشت طلا به مجلس یزید آورده اند، یزید با چوب خیزران به آن اشاره مى کرد و مى گفت : حسین ، عجب لب دندان هاى خوبى دارى ! کسى که در آن جا حاضر بود گفت : اى یزید چطور اشاره مى نمایى چوب خیزران را در حالى که من دیدم پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله لبان امام حسین علیه السلام را مى بوسید.

سنگ باران کردن امام حسین علیه السلام :

ابوریحان بیرونى مى گوید: ستم هایى که به حسین بن على علیه السلام کردند در هیچ ملتى با بدترین افراد انجالم ندادند.
او را با شمشیر و نیزه و سنگ باران از پا درآوردند و سپس اسب بر بدنش تاختند. بعضى از این اسب ها به مصر رسیدند. گروهى از مردم نعل این اسب ها را کندند و براى تبرک بر در خانه هاى خود نصب کردند و این عمل در میان مردم مصر سنتى شد که بعد از آن هر کس بالاى در خانه خود نعل نصب مى کرد.
روایت شده که خون امام حسین علیه السلام از جوشش نیفتاد تا این که مختار بن ابى عبیده ثقفى خروج کرد و به انتقام خون امام حسین علیه السلام هفتاد هزار نفر را کشت . مختار گفت : من براى امام حسین علیه السلام هفتاد هزار نفر را کشتم ، به خدا قسم اگر جمیع اهل زمین را مى کشتم جبران آن ناخنى را که از آن حضرت گرفته مى شد نمى گردد.


  • طاهره نظیفی
۰۱
آبان

 از زمان شهادت سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع)و یاران با وفایش در روز عاشورا ساخت مرقد آن امام همام که امروز مرکز حضور عاشقان ایشان از سراسر جهان است سیر تاریخی را گذرانده است که در گزارش تصویری - تشریحی ذیل که توسط بخش پژوهشی سایت حرم مطهر حضرت اباالفضل العباس(ع) تهیه شده است، تقدیم شما می گردد.

 

1-در روز 13 محرم الحرام سال 61 هجری و سه روز پس از واقعه عاشورا قبیله بنی اسد که در نزدیکی کربلا زندگی می کردند تحت نظارت حضرت سجاد(ع) پیکر امام حسین(ع) و یاران با وفایش را به خاک سپردند که تصویر آن براساس روایات نقل شده طراحی گردیده است.

2-در سال 65 یا 66 هجری به دستور حاکم آن زمان عراق مختار ثقفی(ره) اولین بنا به صورت یک مسجد آجری برروی مرقد مطهر حضرت امام حسین ساخته شد و همچنین روستایی در آن منطقه بنا گردید که این هسته شکل گیری شهر کربلا شد.

3-در سال 171 هجری به دستور هارون خلیفه عباسی شهر کربلا از جمله بنای اصلی مرقد امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تخریب گردید.

4-در سال 198 هجری مامون عباسی برای نزدیک شدن به طرفدران اهل بیت(ع) و کم کردن مشکلات ناشی از قتل برادرش امین اقدام به بازسازی مجدد حرم امام حسین(ع) کرد.

5-در سال 232 هجری متوکل عباسی که کینه شدیدی نسبت به اهل بیت(ع) داشت چهار بار اقدام به تخریب مرقد امام حسین(ع) کرد.

6-در سال 248 هجری مرقد امام حسین(ع) توسط منتصر عباسی بازسازی و گسترش داده شد وبرای راهنمایی زوار یک ستون بلند در صحن حرم ساخته شد.

7-در سال 271 هجری حسن علوی پادشاه طبرستان و دیلم کار توسه حرم مطهر حضرت امام حسین(ع) را برعهده گرفته واقدام به ساخت مسجی بزرگ وگسترش حرم کرد و پس از مرگ وی برادرش محمد علوی در سال 280 با ساخت ایوان ویک گنبد بزرگ و دو ایوان و دیواری دور حرم وخانه های ساکنین کربلا کار ساخت را به پایان رساند.

8-در سال 368 هجری عمران بن شاهین از حاکمان جنوب عراق حرم مطهر را بار دیگر بازسازی کرد.

9-بین سالهای 369 تا 372 هجری به دستور عضد الدوله دیلمی کار بازسازی و گسترش و ساخت حرمین امام حسین(ع)و حضرت اباالفضل العباس(ع)آغاز گردید.

10-از سال 740 تا 790 هجری در دوره سلاطین آل جلایر بازسازی وساخت بنای اصلی و کنونی حرمین مطهر امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) انجام شد.

11-در سال 1980 میلادی مسیر بین الحرمین و دیوار حرمین مطهر ساخته شد.

12- اما امروز و پس از سقوط رژیم بعث عراق توسعه حرمین مطهرامام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) پیشرفت چشمگیری به خود گرفته است.

 

سال61 بعد از شهادت

 

دوره مختار ثقفی

 

تخریب به دست خلفای عباسی

 

حرم امام حسین(ع) احتمالا در دوره مأمون

 

حرم امام حسین(ع) در دوره مستنصر

 

حرم در دوره دیلمیان

 

حرم در دوره دیلمیان

 

حرم امام حسین(ع) در طول تاریخ

 

حرم امام حسین(ع) در طول تاریخ

 

شبکه ایران
  • طاهره نظیفی