در آیه 12 سوره واقعه آمده: «فی جنات النعیم؛ مقربان در جناتی از نعیم هستند». «جنة نعیم» (واقعه/89) هم ما داریم. اگر «جنة نعیم» فرموده بود، یک بهشت بیشتر نبود. ولی وقتی که «جنات النعیم» می گوید (بهشتهایی از نعیم) از انواعی از بهشتها را مخصوصا برای اهل اخلاص بیان می کند که در آیات سوره رحمن هم خواندیم، بهشتهای روحی و معنوی ای که وجود دارد و درجاتی بالاتر از بهشتهای مادی است.
آنها اموری است غیر قابل توصیف، بر عکس
بهشت مادی که قابل توصیف است. اول می فرماید: «فی جنات النعیم» یعنی
بهشتهای قابل توصیف و بهشتهای غیرقابل توصیف، درباره آن بهشتهای غیر قابل
توصیف همین قدر فرموده: «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین؛ کسی نمی تواند بفهمد که چه چیزهایی در آنجا پنهان است» (سجده/17).
باید
دانست بهشت هائی که در قرآن از آنها نام برده شده است چهار تا است: جنت
عدن و جنت فردوس و جنت نعیم و جنت مأوی؛ هم چنان که در روایت وارد است:
«قال أبو جعفر علیه السلام: أما الجنان المذکورة فی الکتاب فإنهن جنة عدن،
و جنة الفردوس، و جنة نعـیـم، و جنة المأوی. و إن لله تعالی جنانا محفوفة
بهذه الجنان ؛ ترجمه: امام باقر علیه السلام: بهشت هایی که در قرآن
مطرح اند عبارتند از: بهشت عدن، بهشت فردوس، بهشت نعیم، بهشت ماوی و برای
خداوند بهشت هایی دیگر است که با این بهشت ها محاصره شده اند» ( «علم
الیقین » فیض کاشانی، طبع سنگی وزیری، ص 224).
اما جنة النعیم در بسیاری از آیات قرآن نام برده شده است؛ مانند: «والسابقون السـبقون * أولئک المقربون * فی جنـات النعیم؛
پیشی گیرندگان در أعمال صالحه، پیشی گیرندگان در غفران و رحمت خداوند
هستند. و ایشانند مقربان خدا که در بهشت های نعیم هستند» ( آیات 10 تا 12
سوره واقعه). «جنة نعیم» (واقعه/89) هم ما داریم. اگر «جنة نعیم» فرموده
بود، یک بهشت بیشتر نبود. ولی وقتی که «جنات النعیم» می گوید (بهشتهایی از
نعیم) از انواعی از بهشتها را مخصوصا برای اهل اخلاص بیان می کند که در
آیات سوره رحمن هم خواندیم، بهشتهای روحی و معنوی ای که وجود دارد و درجاتی
بالاتر از بهشتهای مادی است. آنها اموری است غیر قابل توصیف، بر عکس بهشت
مادی که قابل توصیف است. اول می فرماید: «فی جنات النعیم» یعنی بهشتهای
قابل توصیف و بهشتهای غیرقابل توصیف درباره آن بهشتهای غیر قابل توصیف همین
قدر فرموده: «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین؛
کسی نمی تواند بفهمد که چه چیزهایی در آنجا پنهان است» (سجده/17) و مانند:
«أیطمع کل امری ء منهم أن یدخل جنة نعیم * کلا؛ آیا هر فرد از ایشان چنین
طمعی دارد که در بهشت نعیم داخل شود؟ نه، چنین نیست» (آیه 38 و صدر آیه 39،
از سوره المعارج ).
و اما جنت عدن نیز در بسیاری از آیات قرآن نام آن برده شده است مانند: «و مسـکن طیبة فی جنـت عدن ذ لک الفوز العظیم؛
و (خداوند شما را داخل میکند) در مسکن های پاک و پاکیزه ای که در بهشت های
عدن است؛ و اینست فوز عظیم !» (ذیل آیه 12، از سوره الصف). و اما جنت
فردوس در دو جای قرآن نام آن برده شده است؛ اول در سوره کهف: «إن الذین
ءامنوا و عملوا الصـلحـت کانت لهم جنـت الفردوس نزلا * خـلدین فیها لا یبغون عنها حولا؛
حقا آن کسانیکه ایمان آورده اند و أعمال صالحه بجای می آورند، برای آنان
بهشت های فردوس مهیا و به عنوان پذیرائی و کرامت آنان خواهد بود؛ در آن
بهشت ها بطور جاودان می مانند و هیچگونه تغییر و جابجائی از آن را طلب نمی
کنند» ( آیه 107 و 108). دوم در سوره مؤمنون: «أولئک هم الو رثون * الذین
یرثون الفردوس هم فیها خـلدون؛ (مؤمنان که چنین و چنانند) ایشانند فقط
وارثان؛ آنانکه فردوس را به ارث برند. و ایشان در آن بهشت فردوس بطور
جاودان زیست می نمایند» (آیه 10 و 11 ).
و جنت مأوی نیز در دو مورد از قرآن آمده است؛ اول در سوره سجده: «أما الذین ءامنوا و عملوا الصـلحـت فلهم جنـت المأوی نزلا بما کانوا یعملون؛
اما آن کسانیکه ایمان آورده اند و اعمال صالحه انجام میدهند، پس برای آنان
بهشت های مأوی به عنوان پذیرائی و پاداش کارهائی که در دنیا بجای می آورده
اند مهیا و آماده می باشد» (آیه 19) و دوم در سوره نجم: «عند سدرة المنتهی * عندها جنة المأوی؛
در نزد سدرة المنتهی، که آخرین درخت است. و در نزد آن سدرة و درخت، بهشت
مأوی است» ( آیه 14 و 15). «باری، جنة الخلد، بهشتی غیر از این بهشت ها
نیست که قسیم آنها باشد، بلکه مقسم آنهاست و همانطور که اشاره شد اضافه جنت
به خلد برای تحقق معنای جاودانی بهشت است. ولیکن جنة النعیم بهشت ولایت
است؛ و هر جا که در قرآن نامی از نعمت برده شده است، مراد ولایت است.
آشنایی با قرآن 6، صفحه 95-94
کتاب معاد شناسی / جلد دهم / قسمت دهم، حضرت علامه آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی قدسسره، 211-209
منبع:tahoorkotob.com
چرا شیعیان با دست باز نماز می خوانند؟ پرسشی است که حضرت آیت الله العظمی سبحانی به ان در پایگاه خود پاسخ داده اند. متن پاسخ ایشان به این شرح است:
قرار دادن دست راست بر روی دست چپ در نماز (دست بسته نماز خواندن) از اموری است که استحباب آن بین فقهای سه مذهب از مذاهب چهارگانة اهل سنّت مشهور است:
عارف وارسته حضرت آیة الله بهجت درباره امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرمودند: حضرت غائب (عج) دارای بالاترین علوم است؛ و اسم اعظم بیش از همه در نزد خود آن حضرت است. با این همه، به هر کس که در خواب یا بیداری به حضورش مشرّف شده، فرموده است: برای من دعا کنید.(1)
ایشان می فرمودند: آیا نباید در فکر باشیم و با تضرّع و زاری برای ظهور فرج مسلمانها و مصلح حقیقی: حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دعا کنیم؟!(2)
از مهمترین دعاها، دعای فرج امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. دعای تعجیل فَرج، دوای دردهای ما است.(3) روایت دارد که در آخرالزّمان همه هلاک می شوند به جز کسی که برای فرج دعا می کند. گویا همین دعا برای فرج، یک امیدواری است و یک ارتباط روحی با صاحب دعا است. همین، مرتبه ای از فرج است.(4)
می دانیم که شروع روز دانش آموزان با یک برنامه صبحگاهی مناسب علاوه بر پرورش روح معنوی دانش آموزان، در بالا بردن سطح آموزشی آن ها از لحاظ یادگیری تاثیرگذار است.
به عنوان مثال اگر معلم پرورشی مدرسه بتواند هر هفته یک کلاس را برای برگزاری برنامه های صبحگاه مدرسه انتخاب و هدایت نماید:
اول: تمام دانش آموزان طبق استعداد خود در امور و انجام برنامه ها مشارکت می نمایند.
خدایا!
شکر که تو را حدی برایت متصور نیست. سپاس تو را که بی نهایت مهربانی و بی
شمار پاک خدایا! حمد و سپاس از آن توست که محیطی بر تمام عالم و تو تکیه
گاهی بر تمام موجودات.
خداوندا! بنده ای هستم سراپا تقصیر که وجودم بر محور حیات در محاصره پیکانهای شیاطین است.
خدایا! دستم را بگیر که من کسری از توأم و وجودم از آن توست و همه مرا به نام تو می شناسند که من مشتقی از حد بی انتهای توام.
پروردگارا! ببخشای مرا آن لحظه که من بر عمودی غیر از تو تکیه می کنم و همه ستون ها ناپایدارند وقتی تو نباشی.
بارالها! نمی خواهم فقط محیط زندگی ام از نام و یاد تو پر شود که من طالب آنم که مساحت وجودم از تو پر شود.
معبودا!
تو آن قدر گویایی که من از وصف تو ناتوانم بند بند وجودم از شعاع نور توست
که گرم و روشن می شود. من می خواهم به تو برسم بدون آنکه لحظه ای بیم
تقسیم و تردید داشته باشم. الها! قلبم از فرآورده هایی انباشته شده که گاه
تراکمی از نادرست هاست.
خدایا! من چون مثلثی هستم که می خواهم زاویه
کارهایم قایم به وتری باشد که نام تو بر تارک آن نقش بسته باشد. خدایا! می
خواهم از 100 درصد زندگی تو آن را پرکنی وقتی تقسیم می کنند تو باشی وقتی
جمع می شوم تو شوی و آن گاه که مرا ضرب می کنند حاصل آن تو یعنی بی نهایت
باشی اما مباد آن لحظه که منهای تو باشم. خداوندا! آن روز را برسان که روح و
جسم در تقارن هم و در موازی دستورات تو باشد.
بارالها! در روز معاد
ترازوی اعمال مرا آن سان کن که کفه خوبی هایش ولو به ذره ای سنگین تر از
اعمال ناشایستم باشد. پروردگارا! مرا کمک کن، قلبم و جانم آن قدر وسیع شود
که هکتار هکتار آن را بذر دوستی بکارم و مهربانی درو کنم.
خداوندا! تمام اعمال نیکم را به توان (n) برسان و آنها را هدیه می کنم به مساحت 8+6 تنی که گل وجودم از آنها سرشته شده است.
بارالها! 103*(2*62) صلوات بر 3-8 نور مقدسی که آدم به نام آنها توبه نمود. خدایا مرا ببخشای و در دایره زندگی مرا حیران خودت کن!
منبع:نغمه عاشقی
سلیمان نبى(ع) را فرزندى بود نیکسیرت و با جمال. در کودکى درگذشت و پدر را در ماتم خود گذاشت. سلیمان، سخت رنجور شد و مدّتى در غم او مىسوخت.
روزى دو مرد نزد او آمدند و گفتند: «اى پیامبر خدا! میان ما نزاعى افتاده است. خواهیم که حُکم کنى و ظالم را کیفر دهى و مظلوم را غرامت بستانى».
سلیمان گفت: «نزاع خود بگویید».
یکى گفت: «من در زمین، تخم افکندم تا برویَد و برگ و بار دهد. این مرد بیامد و پاى بر آن گذاشت و تخم را تباه کرد».
آن دیگر گفت: «وى، بذر در شاهْراه افکنده بود و چون از چپ و راست، راه نبود، من پا بر آن نهادم و گذشتم».
سلیمان گفت: «تو این قدر نمىدانى که تخم در شاهراه نمىافکنند که از روندگان، خالى نیست».
همان دم، مرد به سلیمان گفت: «تو نیز اینقدر نمىدانى که آدمى به شاهراهِ مرگ است و چندان نگذرد که مرگ بر او پاى خواهد نهاد، که به مرگ پسر، جامه ماتم پوشیدهاى؟».
سلیمان دانست که آن دو مرد، فرشتگان خدایند که به تعلیم و تربیت او آمدهاند. پس توبه کرد و استغفار گفت.
کیمیاى سعادت، محمّد غزالى، به کوشش: حسین خدیو جم، تهران: علمى و فرهنگى، 1361، ج 2، ص 383.