اخبار شایعات با گسترش شبکه های اجتماعی افزایش پیدا کرده که به تازگی
عکسی باشایعه "کشتن جن در اطراف یکی از روستاهای مسجد سلیمان" در فضای
مجازی دست به دست میشود.
شاید بسیاری از جوانان بگویند، ملانصرالدین دیگه چیه و این قصه ها دیگه قدیمی شده. ولی باید گفت که روایت های ملانصرالدین تنها متعلق به کشور ما و یا مشرق زمین نیست.شاید شخصیت او مربوط به دوران قدیم است ولی پندهای او متعلق به تمام فرهنگ ها و دورانهاست. ملانصرالدین شخصیتی است که داستان هایش تمامی ندارد و هنوز که هنوز است حکایات بامزه ای که اتفاق می افتد را به او نسبت می دهند و حتی او را با بسیاری از موضوعات امروزی همساز کرده اند. در کشورهای آمریکایی و روسیه او را بیشتر با شخصیتی بذله گو و دارای مقام والای فلسفی می شناسند. به هر حال او سمبلی است از فردی که گاه ساده لوح و احمق و گاه عالم و آگاه و حاضر جواب است که با ماجراهای به ظاهر طنزآلودش پند و اندرزهایی را نیز به ما می آموزد.
داستان خویشاوند الاغ
روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد,
شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟
ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!
داستان دم خروس
یک روز شخصی خروس ملا را دزدید و در کیسه اش گذاشت,
ملا که دزد را دیده بود او را تعقیب نمود و به او گفت:خروسم را بده! دزد گفت: من خروس ترا ندیده ام,
ملا دفعتا دم خروس را دید که از کیسه بیرون زده بود به همین جهت به دزد گفت درست است که تو راست می گویی ولی این دم خروس که از کیسه بیرون آمده است چیز دیگری می گوید.
داستان خروس شدن ملا
یک روز ملا به گرمابه رفته بود تعدادی جوان که در آنجا بودند تصمیم گرفتند سر بسر او بگذارند به همین جهت هر کدام تخم مرغی با اورده بودند و رو به ملا کردند و گفتند: ما هر کدام قدقد می کنیم و یک تخم می گذاریم اگر کسی نتوانست باید مخارج حمام دیگران را بپردازد!
ملا ناگهان شروع کرد به قوقولی قوقو! جوانان با تعجب از او پرسیدند ملا این چه صدایی است بنا بود مرغ شوی!
ملا گفت : این همه مرغ یک خروس هم لازم دارند!
داستان الاغ دم بریده
یک روز ملا الاغش را به بازار برد تا بفروشد, اما سر راه الاغ داخل لجن رفت و دمش کثیف شد, ملابا خودش گفت: این الاغ را با آن دم کثیف نخواهند خرید به همین جهت دم را برید.
اتفاقا در بازار برای الاغش مشتری پیدا شد اما تا دید الاغ دم ندارد از معامله پشیمان شد.
اما ملا بلافاصله گفت : ناراحت نشوید دم الاغ در خورجین است!؟
داستان مرکز زمین
یک روز شخصی که می خواست سر بسر ملا بگذارد او را مخاطب قرار داد و از او پرسید: جناب ملا مرکز زمین کجاست؟
ملا گفت : درست همین جا که ایستاده ای؟
اتفاقا از نظر علمی هم به علت اینکه زمین کروی شکل است پاسخ وی درست می باشد.
داستان پرواز در اسمانها
مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:
خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم.
ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟
دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟
ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!
داستان درخت گردو
روزی ملا زیر درخت گردو خوابیده بود که ناگهان گردویی به شدت به سرش اصابت کرد و سرش باد کرد. بعد از آن شروع کرد به شکر کردن
مردی از انجا می گذشت وقتی ماجرا را شنید گفت:اینکه دیگر شکر کردن ندارد.
ملا گفت: احمق جان نمی دانی اگر به جای درخت گردو زیر درخت خربزه خوابیده بودم نمیدانم عاقبتم چه بود؟!
داستان قیمت حاکم
روزی ملا به حمام رفته بود اتفاقا حاکم شهر هم برای استحمام آمد حاکم برای اینکه با ملا شوخی کرده باشد رو به او کرد و گفت : ملا قیمت من چقدر است؟
ملا گفت : بیست تومان.
حاکم ناراحت شد و گفت : مردک نادان اینکه تنها قیمت لنگی حمام من است.
ملا هم گفت: منظورم همین بود و الا خودت ارزش نداری!
داستان قبر دراز
روزی ملا از گورستان عبور می کرد قبر درازی را دید از شخصی پرسید اینجا چه کسی دفن است!
شخص پاسخ داد : این قبر علمدار امیر لشکر است!
ملا با تعجب گفت: مگر او را با علمش دفن کرده اند؟!
یکی
از اعمال واجب عبادی، نماز است و مقدمه آن وضو. وضو، یعنی شستن صورت و دو
دست و مسح پا با شرایط خاص که خود نوعی عبادت محسوب می شود؛ عبادتی که از
سویی موجب تقرب انسان به خدا و کمال معنوی وی می شود و از سوی دیگر از نظر
بهداشتی و درمانی اثرات مفیدی بر محیط اجتماعی و فردی زندگی افراد دارد.
خداوند
در قرآن نسبت به عمل عبادی وضو می فرماید: «یا أَیّهَا الَّذِینَ آمَنواْ
إِذَا قمْتمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلواْ وجوهَکمْ وَأَیْدِیَکمْ إِلَى
الْمَرَافِقِ وَامْسَحواْ بِرووسِکمْ وَأَرْجلَکمْ إِلَى الْکَعْبَینِ»؛
«اى کسانى که ایمان آورده اید چون به [عزم] نماز برخیزید صورت و دستهایتان
را تا آرنج بشویید و سر و پاهاى خودتان را تا برآمدگى پیشین [هر دو پا] مسح
کنید».(1)
وضو همانند دیگر اعمال عبادی تعیین شده در اسلام دارای فلسفه
و حکمت های معنوی، علمی و بهداشتی است که به برخی از آن ها اشاره می کنیم.
در حدیثی از
امام رضا (علیه السلام) درباره حکمت وضو آمده است: «برای این است که بنده
در مقابل پروردگار خود پاکیزه باشد و قابل مذاکره و مکالمه گردد و اطاعت
امر مولی نموده، از کثافات و نجاسات محترز و پاک گردد و کسالت تن او بر طرف
شود و خواب از چشم او بیرون رود؛ تا این مطلب به پاکی قلب او در مقابل
عظمت خالق منتهی شود و سبب وجوب شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها، آن
است که این اعضا در نماز بیشتر به کار می آید؛ زیرا نمازگزار با صورت، سجده
و خضوع می کند و با دست خود حاجات خویش را عرضه می کند و با سر خویش در
حالت نماز رو به قبله می نماید و با پاهایش، قیام و قعود نماز را انجام می
دهد.»(2)
در روایتی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نیز درباره حکمت های وضو آمده
است: «وضو گرفتن، یعنی شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها؛ شستن صورت،
یعنی خدایا هر گناهی که با این صورت انجام دادم، آن را شستشو می کنم که با
صورت پاک به جانب تو عبادت کنم و با پیشانی پاک سر بر خاک بگذارم. شستن دست
ها در وضو یعنی خدایا از گناه دست شستم و گناهانی را که با دستم مرتکب شده
ام، با شستن دست، آن را تطهیر می کنم. مسح سر در وضو، یعنی خدایا از هر
خیال باطل و هوس خام که در سر پروراندم، سرم را تطهیر می کنم و آن خیال های
باطل را از سر به دور می افکنم. مسح پا، یعنی خدایا من از جای بد رفتن پا
می کشم و این پا را از هر گناهی که با آن انجام داده ام، تطهیر می کنم. اگر
کسی بخواهد نام مبارک حق تعالی را بر زبان آورد، باید دهان را تطهیر کند.
مگر می شود با دهان ناشسته، انسان نام خدا را ببرد؟ باید دهان را با آب
مضمضه کند و بشوید».(3)
نظام مند کردن نظافت شخصی
برخی
از پزشکان معتقدند: شاید بتوان گفت نظافت و پاکیزگی نزد برخی افراد مسئله
ای ذوقی و شخصی است و یا به وضع اقتصادی فرد یا دولت بستگی داشته باشد. اما
در قرآن، نظافت امری است تحت نظام و ضابطه؛ به طوری که فرد مسلمان خود را
ملزم می داند به عنوان یک واجب شرعی آن را در هر حال و به طور مستمر رعایت
کند.(4)
برخی پزشکان معتقدند:
اگر دست آوردهای علمی جدید را درباره بهداشت پوست مورد مطالعه قرار دهیم،
به عمق اهمیت تشریع وضو و طهارت در قرآن پی خواهیم برد. بهداشت پوست در
درجه اول بر نظافت و شستشوی بدن به ویژه قسمت های باز آن متمرکز است. نظافت
مستمر پوست برای باز ماندن سوراخ های غدد عرقی و چربی، امری حیاتی است؛ به
طوری که لازم می شود هر فرد روزانه حداقل سه بار دست و صورت و گردن خود را
بشوید.(5)
درباره فواید بهداشتی وضو نیز
نوشته اند: پیش گیری از ابتلا به بیماری های گوارشی که به دلیل آلودگی دست
ها عارض می شوند. مهم ترین این بیماری ها، بیماری های عفونی (مثل وبا،
تیفوئید، التهابات معوی[معدوی]، مسمومیت های غذایی) معروفند. ثأثیر مثبت بر
فعالیت دستگاه گردش خون و نشاط یافتن شخص به دلیل تحریک اعصاب و ماساژ
اعضای بدن، زدودن آلودگی های بدن و فراهم شدن شرایط مساعد برای فعالیت
پوست.(6)
یکی از صاحب نظران می نویسد: وضوی اسلامی عیناً همان خاصیت
ماساژ(ماساژ سوئدی که همان مالش بدن است و تمام اعصاب را به کار می اندازد)
را به نحو اتم حاوی می باشد؛ زیرا وقتی روی سطح اعضای وضو آب سرد رسید و
محل آن سرد شد، قهرا جریان خون به آن سمت شدت می یابد تا درجه 37 از حرارت
طبیعی بدن را حفظ کرده و حرارت از دست رفته اعضای وضو را به حال طبیعی
برساند. دستگاه گردش خون به فعالیت سریع مشغول می شود و در نتیجه نشاط و
سلامتی و تعدیل در دستگاه دوران خون که مهم ترین جهازات بدن است، به وجود
آید و بهداشت بدن را تأمین می نماید.(7)
تجربه نشان داده است و از نظر علمی نیز ثابت شده که وضو باعث طهارت و نورانیت باطن انسان می شود و با ایجاد حالتی معنوی در انسان سبب نشاط و شادابی روح می گردد و چون با قصد قربت و برای خدا انجام می شود، اثر تربیتی دارد؛ هم چنین تماس آب با پوست بدن در تعادل اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک موثر است.
عوامل عفونی مختلف اعم از باکتری، ویروس و انگل ها می توانند باعث ابتلای انسان به انواع بیماری های گوارشی شوند. یکی از راه های مهم بسیاری از بیماری های عفونی، مدفوعی دهانی است که به عبارتی ساده، عوامل عفونی و آلودگی ها پس از اجابت مزاج، روی دست باقی مانده و از طریق غذا خوردن وارد بدن شده و ایجاد بیماری می کنند.
بنابراین جهت پیش گیری از ابتلا به بسیاری از بیماری های گوارشی ضروری است دست و صورت انسان که غالباً در معرض آلودگی ها و میکروب های مختلف می باشند، در روز به واسطه وضو چند بار شسته شوند.
امروزه در تمام ممالک یکی از اولین اصول بهداشتی که جهت مقابله با عفونت های گوارشی به افراد آموزش داده می شود، نظافت دست ها پس از اجابت مزاج و قبل از غذا خوردن است که مقارن شدن اوقات نماز با وعده های معمولی غذایی (صبح، ظهر، شب) و یا سحر و افطار در ماه مبارک رمضان، سبب می شود شخص نمازگزار موقع وضو گرفتن دست ها را شسته و هر گونه عامل بیماری زا را از دست های خود دور سازد و راه ورود میکروب ها را قطع کند.
طبق کشفیات جدید در نوروفیزیولوژی (فیزیولوژی سیستم عصبی)، تحرکات حسی میزان هوشیاری انسان را
بالاتر برده و خواب آلودگی، کسالت و گیجی را از بین می برد. به عنوان
مثال، شخصی را که در خواب عمیق به سر می برد، می توان با صدا زدن یا تکان
دادن بیدار نمود. از طرفی هر چه پیام های حسی بیشتری به مغز ارسال گردد،
اثر هوشیارکنندگی آن بالاتر می رود و به عبارت ساده تر هرچه سطح بیشتری از
قشر مغز تحریک شود، هوشیاری بیشتر و قدرت توجه و تمرکز انسان افزایش می
یابد.
نواحی حسی برای دست و قسمت های دهان و اطراف آن بسیار گسترده است،
در حالی که نواحی قشری برای دریافت حس های تنه و پشت، کم می باشد. هنگام
وضو، با تحریک داخل دهان، صورت، ساعدها، کف دست، جلوی سر و روی پاها، قسمت
اعظم قشر حسی نیز تحریک شده و سطح هوشیاری بالا می رود؛ در حالی که چیزی
فقط حدود 20 درصد از سطح بدن مرطوب شده است و اگر شخص به جای وضو، کل بدن
خود(یعنی 5 برابر مساحت وضو) را می شست، چیز زیادی برای تحریک ناشی از وضو
افزوده نمی شد؛ به عبارت دیگر اگر برنامه وضوی فعلی نبود و مناطق دیگری از
بدن شسته می شد، چنین اثری به دست نمی آمد.(8)
پی نوشت:
1. مائده: 6.
2. صدوق، علل الشرایع، ص 279.
3. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 202.
4. ر.ک: رضایی اصفهانی، اعجازها و شگفتی های علمی قرآن، ص 235.
5. دکتر عبدالحمید دیاب، طب در قرآن، ترجمه علی چراغی، ص 130.
6. همان، ص 129 128.
7. اعجازها و شگفتی های علمی قرآن، ص 236.
8. ر.ک: مجله دانشگاه علوم پزشکی قم، دوره پنجم، شماره سوم، پاییز 90، مقاله "اسرار علمی وضو از دیدگاه پزشکی و بهداشتی".
یکی از صلحا بر بالین بیماری حاضر شد و او را در سکرات مرگ دید. از او پرسید که تلخی جان کندن را چگونه مییابی؟ بیمار در پاسخ گفت: کام خود را شیرین مییابم و هیچ تلخی در آن احساس نمیکنم. آن مرد صالح در عجب ماند که چه چیزی باعث شده که شربتی که در مذاق خاص و عام تلخ است در مذاق این بیمار شیرین باشد؟
آن بیمار وقتی تعجب او را دید گفت: از این در شگفت نمان زیرا در روایتی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله شنیده بودم که آن حضرت فرموده بود: هر کس بسیار بر من صلوات بفرستد از تلخی جان کندن در ایمن باشد و من مدتی است که شربت شیرین صلوات را مینوشم لذا اثر تلخی در جان خود نمیبینم و از این جهان شیرین کام و نیکو سرانجام میروم.
منابع: عرفان و عبادت، ص۳۶۰-پایگاه زندگی ابدی
حدیثی درباره کودکی حضرت هادی است، که نمیدانم شنیده اید یا نه؛
وقتی معتصم در سال ۲۱۸ هجری، حضرت جواد (ع) را دو سال قبل از شهادت ایشان از مدینه به بغداد آورد،
حضرت هادی که در آن وقت شش ساله بود، به همراه خانواده اش در مدینه ماند. پس از آن
که حضرت جواد به بغداد آورده شد، معتصم از خانواده حضرت پرس و جو کرد و وقتی شنید
پسر بزرگ حضرت جواد (ع)، علی بن محمد (ع)، شش سال دارد، گفت این خطرناک است؛
ما باید به فکرش باشیم.
معتصم شخصی را که از نزدیکان خود بود، مأمور کرد که از بغداد به مدینه برود و در آن جا
کسی را که دشمن اهل بیت است، پیدا کند و این بچه را بسپارد به دست آن شخص، تا او
به عنوان معلم، این بچه را دشمن خاندان خود و متناسب با دستگاه خلافت بار بیاورد.
این شخص از بغداد به مدینه آمد و یکی از علمای مدینه را به نام «الجنیدی»، که جزو
مخالف ترین و دشمن ترینِ مردم با اهل بیت علیهم السّلام بود – در مدینه از این قبیل علما آن
وقت بودند – برای این کار پیدا کرد و به او گفت من مأموریت دارم که تو را مربی و مؤدبِ این
بچه کنم، تا نگذاری هیچ کس با او رفت و آمد کند و او را آن طور که ما میخواهیم، تربیت کن.
اسم این شخص – الجنیدی – در تاریخ ثبت شده است.
حضرت هادی هم – همانطور که گفتم – در آن موقع شش سال داشت و امر، امر حکومت
بود؛ چه کسی می توانست در مقابل آن مقاومت کند.
بعد از چند وقت یکی از وابستگان دستگاه خلافت، الجنیدی را دید و از بچهای که به دستش سپرده بودند، سؤال کرد.
الجنیدی گفت: بچه؟! این بچه است؟! من یک مسأله از ادب برای او بیان می کنم،
او بابهایی از ادب را برای من بیان می کند که من استفاده می کنم!
این ها کجا درس خوانده اند؟!
گاهی به او، وقتی می خواهد وارد حجره شود، می گویم یک سوره از قرآن بخوان، بعد وارد شو
– میخواسته اذیت کند – می پرسد چه سورهای بخوانم. من به او گفتم سوره بزرگی؛
مثلاً سوره آل عمران را بخوان؛ او خوانده و جاهای مشکلش را هم برای من معنا کرده است!
این ها عالمند، حافظ قرآن و عالِم به تأویل و تفسیر قرآنند؛ بچه؟!
ارتباط این کودک – که علی الظاهر کودک است، اما ولی الله است؛ «و آتیناه الحکم صبیا» –
با این استاد مدتی ادامه پیدا کرد و استاد شد یکی از شیعیان مخلص اهل بیت!
شد غلامی که آب جو آرد /// آب جوی آمد و غلام ببُرد
لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب
بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت؛
توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت :)
**********************
همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم
تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من میفته
**********************
یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که
زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی ؟!!
افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه
از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود.
**********************
من مدرسه که میرفتم همیشه سر کلاس به این فکر میکردم که
اگه پنکه سقفی بیفته، کله کیا قطع میشه !
**********************
وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم
الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم
گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم.
**********************
تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم
درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن.
**********************
یادتون میاد
اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم !!!!!!!!!!
یادش به خیر.........
یادش بخیر زمزمه های پدر و مادر در غروب ۳۱ شهریور
"غصه نداره که تا چشم به هم بزنی ۹ ماه تموم میشه ... "
**********************
شما یادتون هست، بزرگترین خلاف ما زمان مدرسه، داشتن حل المسایل بود.
از اختلاص هم جرمش بیشتر بود !
وقتی جوابا رو میخوندیم همه جوابا مثل هم بود D:
**********************
یادش بخیر؛ در به در دنبال یکی میگشتیم کتابامونو جلد کنه !
**********************
یکی از ترسناک ترین جملات دوران مدرسه :
یه برگه از کیفتون بیارید بیرون !
**********************
آخه من نمیدونم شادی های راه مدرسه که میگن یعنی چی؟
والا ما که یا کتک میخوردیم یا کتک میزدیم.
شادی مادی هم در کار نبود. فقط گریه و لباس پاره
که البته بعداز اون هم مادر گرامی از خجالتمون حسابی درمیومدن D:
**********************
یکی از جملاتی که در دوران مدرسه
از معلمین و مدیر و معاونین محترم به کرات شنیده میشد این جمله بود :
"پرونده تون رو میزاریم زیر بغلتون"
خداییش کی دیده پرونده دانش آموزی را بزارن زیر بغلش ؟
مگه هندونس ؟!
**********************
یادش بخیر غربت کلاس جدید و غصه همکلاس نبودن با بچه های سال قبل !
**********************
دلم واسه اول دبستانم تنگ شده
که وقتی تنها یه گوشه ی حیاط مدرسه وایسادی
یه نفر میاد و بهت میگه با من دوست میشی؟
**********************
یادش بخیر، پشت دفترای قدیم مدرسه؛ آدمک چارخونه روی تخته:
"تعلیم و تعلم عبادت است"
**********************
"بی سرو صدا وسایلتونو جمع کنین با صف بیاید برید خونه، معلمتون نیومده"
جالب اینجاست که اون یه ساعتی که زود میومدیم خونه یه حس و حال عجیبی داشتیم،
اصن اون یه ساعت معادل ۱۰سال بود !
**********************
اون روزهایی که هوا برفی و بارونی بود
ناظم مدرسه میگفت: امروز صف نیست، مستقیم برید سر کلاس
ما هم کلی کیف می کردیم و میرفتم کلاس !
**********************
یادتون میاد ؟؟؟
نوک مداد قرمزای سوسمار نشانو
که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد ...
**********************
یادش بخیر تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد
خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم ...
همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست
بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه !
**********************