دین وزندگی

اگر : هدفی برای زندگی دلی برا دوست داشتن وخدایی برای پرستش داری خوشبختی با آرزوی خوشبختی برای همه ی همکاران و دانش آموزان عزیزم

دین وزندگی

اگر : هدفی برای زندگی دلی برا دوست داشتن وخدایی برای پرستش داری خوشبختی با آرزوی خوشبختی برای همه ی همکاران و دانش آموزان عزیزم

الهى ! بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.
الهى ! راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهى ! یا من یعفو عن الکثیر و یعطى الکثیر بالقلیل از زحمت کثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده.
الهى ! سالیانى مى‏پنداشتم که ما حافظ دین توایم استغفرک اللهم در این لیلة الرغائب هزار و سیصد و نود فهمیدم که دین تو حافظ ما است احمدک اللهم.
الهى ! چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است.
الهى ! ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره اى و ما همه هیچکاره ‏ایم و تنها تو کاره اى.
الهى ! از پاى تا فرقم در نور تو غرقم یا نور السموات و الارض انعمت فزد.
الهى ! شان این کلمه کوچک که به این علو و عظمت است پس یا على یا عظیم شان متکلم اینهمه کلمات شگفت لا تتناهى چون خواهد بود.
الهى ! واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم.
الهى ! چون تو حاضرى چه جویم و چون تو ناظرى چه گویم.
الهى ! چگونه گویم نشناختمت که شناختمت و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت...
هی دل چگونه کالای است که شکسته آن را خریداری و فرموده ای پیش دل شکسته ام.
الهی عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه بایدکرد
الهی همه از تو دوا خواهند حسن از تو درد خواهد.
الهی اگر تقسیم شود به من بیشتر از این که دادی نمی رسد فلک الحمد.
الهی ما را یارای دیدن خورشید نیست،دم از دیدن خورشید آفرین چون زنیم.
الهی همه گویند بده حسن گوید بگیر.
الهی از نماز و روزه ام توبه کردم به حق اهل نماز و روزه ات توبه این نا اهل را بپذیر.
الهی به فضلت سینه بی کینه ام دادی بجودت شرح صدرم عطا بفرما.
الهی اگر چه درویشم ولی داراتر از من کیست که تو دارائی منی.
الهی دندان دادی نان دادی، جان دادی جانان بده.

الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو
الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .

الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو
الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .
الهی ظاهری داریم بس شوریده و باطنی داریم بخواب غفلت آلوده و دیده ای پر آب گاهی در آتش می سوزیم و گاهی در آب دیده غرق .

طبقه بندی موضوعی

۱۷۹ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

۰۴
آبان



یکی از مستحبات بسیار سفارش شده توسط ائمه علیه السلام به دست کردن انگشتر است. در روایات متعددی به دست کردن انگشتر یکی از نشانه‌های شیعیان خوانده شده است. برای هر انگشتر سنگی است و برای هر سنگی فضیلتی.

  • طاهره نظیفی
۰۴
آبان

روزى رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) به دخترش فرمود:

در روز جمعه ساعتى وجود دارد که هر کس در آن ساعت چیزى را از خداوند بخواهد، عطایش مى ‏نماید.

حضرت فاطمۀ زهرا(سلام الله علیها) از پدرش دربارۀ این ساعت پرسید و پیامبر(صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) فرمود: آن هنگامى است که نصف خورشید غروب کرده و نیمۀ دیگر آن نمایان است.

هنگامى که فاطمه(علیها السّلام) این سخن را شنید به یکى از خدمتکاران خود فرمود که به هنگام غروب خورشید در روز جمعه مراقبت نماید، و هر گاه مشاهده کرد که نیمى از خورشید غروب کرده وى را مطّلع نماید، و چون از این موضوع اطّلاع پیدا مى‏کرد به دعا و راز و نیاز با خداوند مى ‏پرداخت‏.

منبع: زندگانى حضرت زهرا علیها السلام، ص: ۹۳۵ 

  • طاهره نظیفی
۰۴
آبان

 

نماز خواص طبى دارد


برخى پژوهشگران و کارشناسان کشور معتقدند که نماز خواندن تنها غذاى روح انسان نیست، بلکه جسم انسان‏ها را نیز تقویت کرده و آنها را در مبارزه با مشکلات روزمره یارى مى‏دهد.

وقتى چشم‏ها در حالت نماز ثابت مى‏ماند، جریان فکر هم خودبه‏خود آرام شده و در نتیجه تمرکز فکر افزایش مى‏یابد. ثابت ماندن چشم، باعث بهبود ضعف و نواقصى مانند نزدیک‏بینى مى‏شود و به لحاظ روانى این حالت باعث افزایش مقاومت عصبى فرد شده و بى‏خوابى و افکار ناآرا م را از انسان دور مى‏کند.

ایستادن در حالت نماز باعث تقویت حالت تعادلى بدن شده و قسمت مرکزى مخچه که محل کنترل اعمال و حرکات ارادى است را تقویت مى‏کند و این عمل باعث مى‏شود فرد با صرف کمترین نیرو و انرژى به انجام صحیح حرکات بعدى بپردازد.                                     
نماز قسمت فوقانى بدن را پرورش داده و ستون مهره‏ها را تقویت کرده و آن را در حالت مستقیم نگاه مى‏دارد. تقویت احشاء و ماهیچه‏هاى شکم، حفظ سلامت دستگاه گوارش و رفع سوء هاضمه و بى‏اشتهایى از دیگر خواص نمازخواندن و رکوع است.                              
رفع تنبلى کبد، طحال، لوزالمعده و کلیه‏ها، برطرف کردن دردها و ناراحتى‏هاى ناحیه شکم، ماساژ دادن دستگاههاى داخلى موجود در شکم، نگهدارى ستون فقرات و مهره‏هاى کمر در وضعیت صحیح و مطلوب و کمک به نرمى و قابلیت انعطاف کمر از دیگر خواص طبى رکوع در نماز است.

کارشناسان مى‏گویند در حالت رکوع ماهیچه‏هاى اطراف ستون مهره‏ها منبسط مى‏شود که در متعادل و آرام کردن اعصاب سمپاتیک مؤثر است. مدت زمان خواندن ذکر رکوع نیز باعث تقویت عضلات صورت و گردن، ساق پاها و ران‏ها مى‏شود که البته در سرعت بخشیدن به جریان خون در قسمت ‏هاى مختلف بدن منتهى مى‏شود.                      
تنظیم متابولیسم بدن، فراهم نمودن زمینه از بین رفتن اکثر بیمارى‏ها از بدن، کمک به افزایش حالت استوارى و استحکام از دیگر خواص رکوع در نماز است.

سجده نیز ستون مهره‏هاى بدن را تقویت کرده و دردهاى سیاتیک را آرام مى‏کند. سجده همچنین باعث افزایش جریان خون در سر شده که این امر با تغذیه بهتر بافت‏هاى پوست صورت، غدد موجود در سر و گردن، ساق پاها و ران و تغذیه این غدد، باعث حفظ شادابى، زیبایى و طراوت پوست مى‏شود.

حالت سجده به واسطه باز شدن مهره‏ها از یکدیگر، باعث کشیده شدن اعصابى که قسمت‏هاى مختلف بدن را به مغز وصل مى‏کند، شده و این اعصاب را در یک حالت تعادلى قرار مى‏دهد که این عمل براى سلامت انسان بسیار حائز اهمیت است.                         
سجده باعث ایجاد آسودگى و آرامش در فرد شده و عصبانیت را تسکین مى‏دهد.                                                 
روشن است که نماز فلسفه خاص خود را دارد که «معراج» مؤمن و مایه قرب به حق است و آن را باید فقط براى خداوند تعالى خواند و نه به انگیزه فواید و آثارى از این دست ولى آگاهى از این دست نظرات علمى نیز مى‏تواند براى برخى مفید باشد.

 

 

  • طاهره نظیفی
۰۴
آبان

در این باره حضرت محمد (ص) بیان داشته‌اند: کسی که دیده‌ی خود را از نگاه به زن نامحرم سیراب می‌سازد، خداوند در روز قیامت، چشم‌های او را به وسیله‌ی میخ‌های آتشین و آتش، پُر می‌کند و چون حسابرسی مردم پایان پذیرد، او را در جهنم می‌اندازد.؛و از این رو حضرت عیسی (ع) بیان داشته‌اند: همانا چشمان خود را از نگاه نمودن به زنان نامحرم بازدارید؛ چرا که این عمل، سبب افشاندن بذر شهوت و رویش فسق می‌گردد.
علاوه بر این، در باب روابط زننده و شوخی نمودن‌های خارج از عرف و شرع مردان با زنان، حضرت محمد (ص) فرموده‌اند: هر فردی با زنی نامحرم شوخی نماید، برای هر کلمه که با او گفته است، هزار سال در آتش دوزخ او را زندانی می‌نمایند و آن زن اگر با رضایت، خود را در اختیار آن مرد قرار دهد و یا با وی بخندد و منجر به عمل خلافی شود، این زن هم مثل آن مرد گناهکار است و عذابش به مانند اوست.
ولی اگر زن راضی نبود به شوخی و ارتباط، و مرد به زور مرتکب این عمل زشت گردید، گناه هر دو بر عهده‌ی مرد می‌باشد، و همچنین در جای دیگری بیان داشته‌اند: مَن صافَحَ إمرَاةً حَرماً جاءَ یَومَ القیامَة مَغلُولاً ثُم یُومَرُ بِهِ اِلَی النّار؛ هر کس با زن نامحرمی دست دهد، روز قیامت با دستِ زنجیر شده به گردن محشور می‌شود و سپس امر می‌شود تا او را به آتش جاودان ببرند.

پی نوشت‌ها:
1- مستدرک الوسایل، ج 14: 267.
2- میزان الحکمه، ج 10: 71.
3- عقاب الأعمال: 652.
4- بهشت جوانان: 441، 451.

  • طاهره نظیفی
۰۴
آبان

سوالات پیرامون اطلاعات عمومی قرآنی

ریحانه قرآن ؟ سوره یاسین
مادر قرآن ؟ سوره حمد
سوره حجاب ؟ سوره نور
سوره پیامبران ؟ سوره بروج
سوره امام علی (ع) ؟ سوره واقعه
سوره امام حسین (ع) ؟ سوره فجر
آیه استرجاع ؟ انا لله و انا الیه راجعون آیه 156 سوره بقره
آیه حجاب ؟ قل للمومنین یغضوا...... آیه 30 سوره نور
آیه چشم زخم ؟ و ان یکادالذین کفروا...... آیه 51 سوره قلم
آیه تحدی ؟ قل لئن اجتمعت الانس......... آیه 88 سوره اسراء
آیه مباهله ؟ فمن حاجک فیه من بعد ....... آیه 61 سوره آل عمران
قرآن مجید مشتمل بر چند بسم الله الرحمن الرحیم ؟ 114 بسم الله الرحمن الرحیم
قرآن مجید مشتمل بر چند بسم الله ؟ 115 بسم الله
قرآن مجید مشتمل بر چند سوره ؟ 114 سوره
قرآن مجید مشتمل بر چند سوره مکی ؟ 86 سوره
قرآن مجید مشتمل بر چند آیه ؟ 6236 آیه ( بفرموده امام علی (ع) )
قرآن مجید مشتمل بر چند حزب ؟ 120 حزب
قرآن مجید مشتمل بر چند کلمه ؟ 77437 کلمه
قرآن مجید مشتمل بر چند حرف ؟ 323671 حرف
قرآن مجید مشتمل بر چند رکوع ؟ حدود 1000 رکوع
قرآن مجید مشتمل بر چند سوره با حروف مقطعه ؟ 29 سوره
قرآن مجید مشتمل بر چند حرف نورانی ؟ 14 حرف (صراط علی حق نمسکه)
بزرگترین سوره قرآن ؟ سوره بقره
بزرگترین آیه قرآن ؟ آیه 282 سوره بقره
بزرگترین کلمه قرآن ؟ فأسقیناکموه (سوره حجرآیه 22)
کوچکترین سوره قرآن ؟ سوره کوثر
کوچکترین آیه قرآن ؟ آیه مدهامتان ( سوره الرحمن آیه 64)
کوچکترین کلمه قرآن ؟ ق ، ص
کلمه وسط قرآن ؟ والیتلطف ( سوره کهف آیه 19)
اولین سوره قرآن مجید ؟ سوره حمد
اولین سوره نازل شده ؟ سوره علق
اولین آیه نازل شده ؟ اقرأ باسم ربک الذی خلق
آخرین سوره قرآن مجید ؟ سوره ناس
آخرین سوره نازل شده در میانه راه مکه به مدینه ؟ سوره مطففین
آخرین سوره نازل شده ؟ سوره نصر
آخرین آیه نازل شده ؟ الیوم أکملت لکم دینکم( سوره مائده آیه 3 )
سوره های معوذتین ؟ سوره ناس و فلق
سوره های زهروان ؟ سوره های بقره و آل عمران
سوره های قرنتین ؟ سوره های انفال و توبه
سوره های سبع الطوال ؟ هفت سوره بلند قرآن
سوره های مسبحات ؟ سوره هایی که با سبح یا یسبح شروع می شوند. 1- اسراء 2- حدید 3- --------- 4- صف 5- جمعه 6- تغابن 7- اعلی
سوره های حوامیم ؟ هفت سوره از سوره 40 تا 46 قرآن مجید
سوره های چهار قل ؟ سوره های کافرون ، توحید ، فلق، ناس
سوره های طواسین ؟ سوره های شعراء ، نمل ، قصص
سوره های بساتین ؟ سوره هایی که با { الف .لام .میم .را } آغاز میشوند.
سوره معروف به دبابیج ؟ سوره آل عمران
سوره معروف به عقود ؟ سوره مائده
سوره معروف به بدر ؟ سوره انفال
سوره معروف به برائت ؟ سوره توبه
سوره معروف به هل اتی ؟ سوره دهر
سوره معروف به بنی اسرائیل ؟ سوره اسراء
سوره معروف به کلیم ؟ سوره طه
سوره معروف به جامعه ؟ سوره شعراء
سوره معروف به سلیمان ؟ سوره نمل
سوره معروف به مضاجع ؟ سوره سجده
سوره معروف به ملائکه ؟ سوره فاطر
سوره معروف به غرف ؟ سوره زمر
سوره معروف به غافر ؟ سوره مومن
سوره معروف به مصابیح ؟ سوره فصلت
سوره معروف به شریعت ؟ سوره جاثیه
سوره معروف به قتال ؟ سوره محمد

  • طاهره نظیفی
۰۴
آبان




سخن نخست
سَکینه، دختر امام حسین علیه السلام و مادرش رباب دختر امرى‏ءالقیس است. نامش را امینه، امنیه و آمنه ذکر کرده‏اند و لقب وى را سکینه نهاده‏اند که به معنى وقار و سکون است.

سکینه همسر عبداللّه اکبر، فرزند امام حسن و پسر عموى اوست که در روز عاشورا همراه امام حسین علیه السلام به شهادت رسید. از زمان ولادت حضرت سکینه علیها السلام اطلاع دقیقى در دست نیست؛ اما با توجه به فرمایش امام حسین علیه السلام خطاب به وى که فرمود: «تو بهترین بانوانى!» در مى‏یابیم که وى در کربلا بانویى رشیده بوده و بین ده تا سیزده سال، سن داشته است.1 آن حضرت حدود هفتاد سال عمر کرد و در سال 117 ق. در مدینه و بنابر قولى در راه حجّ عمره از دنیا رفت.2
خواهر سکینه، فاطمه و برادرانش امام زین‏العابدین، حضرت على‏اکبر و عبداللّه (على‏اصغر) علیهم السلام اند.

رباب کیست؟
رباب همسر گرانقدر امام حسین علیه السلام، مادر عبداللّه و سکینه و از زنان شایسته و نامدار تاریخ اسلام است. وى بانویى فاضله و محدّثه بود که همراه امام حسین علیه السلام و فرزندانش در کربلا حضور داشت. وى شاهد شهادت همسر و طفل شیرخواره‏اش بوده و رنج و مشقّات سفر کربلا را تحمّل نموده است. او وظیفه سنگین خویش را آن طور که مورد رضایت خدا و فرزند پیامبر بود، انجام داد. وى پس از آن به عنوان اسیر همراه دیگر زنان و دختران کاروان حسینى به کوفه و شام برده شد و در نهایت، به مدینه آمد و در آنجا اقامت گزید. رباب که از بهترین زنان عصر خویش بود، نزد امام حسین علیه السلام منزلتى عظیم داشت و شدّت علاقه امام به وى، به قدرى بود که حضرت فرمود:
«من خانه‏اى را که سکینه و رباب در آن ساکنند، دوست دارم. علاقه‏مند به ایشان هستم و مال خود را برایشان خرج مى‏کنم.»3

در مقابل، رباب هم که افتخار همسرى امام حسین علیه السلام را داشت، این ارزش را حفظ نمود و بعد از واقعه عاشورا و شهادت همسرش با اینکه خواستگاران فراوانى داشت همه را رد کرد و گفت:
«پس از فرزند رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم همسرى بر نمى‏گزینم.»4
او به تحقیق دریافته بود که هیچ کس نمى‏تواند همانند امام باشد و درس‏هایى را که او از مکتب انسان‏ساز حسینى فرا گرفته بود، دوباره برایش زمزمه کند. رباب به امام حسین علیه السلام بسیار وفادار بود و در حمایت و تبعیت از آن حضرت، زندگى کرد و پس از شهادت جانگدازش همراه دخترش سکینه، خیمه عزا برپا نمود و به اقامه عزاى آن امام همام پرداخت. امام صادق علیه السلام در این باره مى‏فرماید:
«هنگامى که امام حسین علیه السلام شهید شد، همسر آن حضرت، رباب، برایش مجلس سوگوارى برپا نمود و همراه زنان و خدمتگزارانش چنان گریه کرد که اشک چشمانش خشک گردید.»5
غم و اندوه فقدان امام سبب شده تا رباب یک‏سال پس از واقعه عاشورا از دنیا برود.
علاّمه مامقانى، رباب را در زمره زنان راوى حدیث نام برده و مى‏نویسد:
«نسبت به روایت وى، نهایت اعتماد است.»

یکى از مورّخان معاصر مى‏گوید: او یکى از شاعران عرب و از برترین و برگزیده‏ترین زنان عصر خویش بود.6
رباب وقتى سر امام را در مجلس ابن زیاد مشاهده کرد، به شدّت منقلب شد و بنابر درخواستش هنگامى که سر را به او دادند، در آغوش گرفت و بوسید، از داغ امام گریست و اشعارى را زمزمه کرد که ترجمه‏اش چنین است:
آه! حسین من که از دستم رفت و داغش تا ابد بر دلم ماند. در کربلا نیزه‏ها به او هجوم آورده و تنش را به خاک و خون کشید. خداوند، جنایتکاران کربلا را سیراب نگرداند!7

مرثیه دیگر رباب در غم از دست دادن همسرش این گونه است:
آنکه را که فروغ بخش عالَمى بود، به خاک و خون افکندند و تنِ بى‏سر او را دفن کردند. خداوند، پاداش بسیار به تو عطا کند اى نواده رسول خدا! که با عزّت و شرف، سالار شهیدان گشتى و از خسران دور بودى! تو براى من کوهى بلند افراشتى که در پناهت آرام بودم و الطافت نسبت به ما قطع نمى‏شد. اکنون که تو رفتى، پدر یتیمان چه کسى باشد؟ و دستگیر محرومان که خواهد بود...؟8

عبداللّه، برادر سکینه
عبداللّه فرزند دیگر رباب و برادر سکینه علیها السلام است. امام وقتى یاران و افرادى از خانواده‏اش به شهادت رسیدند، تنها ماند و دیگر امیدى به یارى کسى نداشت، بنابراین براى خداحافظى به جانب خیمه‏ها آمد و اهل و عیالش را به صبر دعوت نمود و از آنها خواست قضا و قدر الهى را بپذیرند و از اطاعت پروردگار دل‏خوش باشند. وى سپس طفل شیرخواره‏اش را طلبید تا براى آخرین‏بار او را ببیند. حضرت زینب علیها السلام عبداللّه را نزد امام علیه السلام آورد. آن حضرت فرزندش را به آغوش گرفت و گونه‏هایش را بوسید. هنوز وداع امام به پایان نرسیده بود که ملعونى از لشکر دشمن، گلوى عبداللّه را نشانه گرفت و با تیر جفا پیکرش را به خون آغشته کرد. امام که از جسارت دشمن و شهادت مظلومانه آن طفل دل‏آزرده شده بود، مشتش را از خون گلوى او پر نمود و به طرف آسمان پاشید و فرمود:
«خداوندا! این مصیبت بر من آسان است، چون که در معرض دید تو است.»9

امام حسین علیه السلام براى دفن عبداللّه قبرى حفر کرد و تنِ غرقه به خونش را به خاک سپرد. نگاه پرمهر و غمبار سکینه و مادرش در وداع با قربانى شش ماهه، عظمت این مصیبت را دو چندان نمود.
امام زمان علیه السلام در «زیارت ناحیه مقدّسه» مى‏فرماید:
سلام بر عبداللّه شیرخوار که او را هدف تیر قرار دادند و در آغوش پدر به قتلش رساندند. خدا لعنت کند حرملة بن کاهلى را که تیر به سویش انداخت...

گلستان فضایل
سکینه از چشمه زلال دانش و معرفت امام حسین علیه السلام جرعه‏ها نوشید و به درجه‏اى از ایمان و باور دینى رسید که امام در توصیفش مى‏فرماید:
غالب (اوقات) بر سکینه چنین است که با تمام وجود محو جمال ازلى است. ایّامش غرق در عبادت و راز و نیاز با پروردگار سپرى مى‏گردد.10

این تعریف، بیانگر مقام برجسته دختر امام حسین علیه السلام در راستاى یقین به پروردگار متعال و گسستن از مشغولیات و دلبستگى‏هاى دنیاى فانى است.
سکینه، گوهرى مستور در صدف عفّت و حیا و آراسته به اخلاق محمّدى است. وى شأنش بالاتر از مدح ستایشگران و مقامش والاتر از وصف دوستداران است؛ زیرا او در کنف حمایت بزرگانى چون پدر و برادر رشیدش امام زین العابدین و حضرت على‏اکبر علیهم السلام قرار داشت و راه تعالى روح و مبارزه با نفس را از آنها فرا گرفته بود.
یکى از نویسندگان معاصر آورده است: «سکینه بانویى جلیل القدر، با نجابت و داراى مقام و منزلتى بلند است.»11

بانو بنت الشّاطى مى‏گوید:
«به حق که خانم سکینه به سبب اصل و نسب عالى و شرافت و منزلت بالایش، صاحب عزّت بى‏پایان و آشکارى است.»12
مورّخ شهیر، غیاث الدّین میرخواند در کتاب حبیب السّیر مى‏گوید:
«حضرت سکینه دختر امام حسین علیه السلام را به خاطر جمال ظاهرى و کمال باطنى و حسن خلق، عقیلة القریش گفته‏اند.»
دختر امام حسین علیه السلام از شجاعتى قابل تحسین برخوردار بود. وى در برابر ظالمان سکوت نمى‏کرد و به انجام تکالیف الهى همّت مى‏گمارد. او از هیاهوى تبلیغاتى هراسى به دل راه نمى‏داد و با صلابت فاطمى دشمن را خوار و رسوا مى‏نمود، با دلیل و منطق سخن مى‏گفت و حقّانیّت خویش را به اثبات مى‏رساند.

روزهاى جمعه، خالد بن عبدالملک، بر بالاى منبر مى‏رفت و به بدگویى از على علیه السلام مى‏پرداخت؛ این خبر به حضرت سکینه علیها السلام رسید، وى همراه خدمتگزارانش نزد خالد مى‏آمد و در مقابلش ایستاده و او را سبّ و لعن مى‏کرد.
نگهبانان خالد جرأت آزار رساندن به سکینه را نداشتند؛ اما همراهانش را اذیّت کرده و آسیب مى‏رساندند. در مجلسى که مروان، امیرمؤمنان علیه السلام را سب نمود، با شهامت، او و اجدادش را لعنت کرد. دختر عثمان که در جلسه حاضر بود، رو به سکینه کرد و گفت: من دختر شهیدم! سکینه علیها السلام سکوت کرد و آنگاه که مؤذّن صدا به اذان بلند کرد و به عبارت: «اشهد انّ محمّداً رسول اللّه» رسید، خطاب به دختر عثمان فرمود: این، پدر من است یا پدر تو؟ دختر عثمان شرمسار گشت و گفت: «لافخر علیکم ابداً؛ من دیگر هرگز به شما فخر نخواهم کرد.»13

عظمت مقام و فصاحت و بلاغت کلام حضرت سکینه، به کسى اجازه گستاخى و توهین نمى‏داد و همگان را سرجاى خود مى‏نشاند. همان طورى که سخن گفتن عمّه‏اش زینب علیها السلام بر دهان کوفیانِ بى‏غیرت و بى‏وفا مهر سکوت زد و آنان را به حیرت واداشت.

راوى حدیث
در منابع تاریخى آمده است که سکینه علیها السلام از پدرش امام حسین علیه السلام و عمّه‏اش امّ‏کلثوم روایت نقل کرده و فائد مدنى مولى عبیداللّه بن ابى‏رافع و فاطمه بنت‏الحسین از او حدیث نقل کرده‏اند. ابن‏عساکر به سند خود از فائد مدنى مى‏گوید: سکینه دختر حسین بن على از پدرش براى من این حدیث را گفت که پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم مى‏فرماید:
حملةالقرآن عرفاء اهل‏الجنّة؛ (روز قیامت) حاملان قرآن، شناخته‏شدگان اهل بهشتند.»14
علاّمه مجلسى به سند خویش از بکر بن احنف، از فاطمه دختر على بن موسى‏الرضا علیه السلام، و از فاطمه و زینب و امّ‏کلثوم، دختران موسى بن جعفر علیه السلام و آنها از فاطمه دختر امام صادق علیه السلام، از فاطمه دختر امام باقر علیه السلام، از فاطمه دختر امام سجاد علیه السلام، از فاطمه و سکینه دختران امام حسین علیه السلام و آنها از امّ‏کلثوم دختر على علیه السلام، از فاطمه دختر رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم، از رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم روایت مى‏کند که فرمود:
در معراج که به آسمان رفتم، وارد بهشت شدم و به قصرى از جواهر سفید رسیدم. این قصر درى داشت که با دُرّ و یاقوت تزئین شده بود و بر آن در پرده‏اى آویخته بود که چون سرم را بلند کردم، دیدم نوشته است: «خدایى جز اللّه نیست، محمّد صلى الله علیه وآله وسلم پیامبر خدا و على، ولى و سرپرست مردم است.» بر پرده، این عبارت به چشم مى‏خورد که: «خوشا به حال شیعیان على!» وارد آن قصر شدم، پس در برابرم قصرى دیگر دیدم از عقیق که درى از نقره و پرده‏اى بر آن قرار داشت. سرم را بلند کردم، این جمله را دیدم: «محمّد، پیامبر خداست و على، وصىّ مصطفى.» و همچنین نوشته بود: «شیعیان على را به سرشت پاک بشارت ده!» پس وارد قصر شدم، که ناگاه مقابلم قصرى دیگر از زبرجد ظاهر شد که از آن زیباتر ندیده بودم. بر آن قصر درى بود از یاقوت سرخ که بالاى آن لؤلؤ به چشم مى‏خورد و روى در پرده‏اى قرار داشت. پرده را بالا زدم و این جمله را روى آن نوشته شده یافتم: «شیعه على همان رستگارانند!» به جبرئیل گفتم: این قصر از آنِ کیست؟ او گفت:
اى محمّد! متعلّق به على، وصى و پسر عمویت! مردم در روز قیامت پابرهنه و عریان محشور مى‏شوند، جز شیعیان على؛ مردم در صحنه محشر به اسم مادرانشان خوانده مى‏شوند، غیر از شیعیان على که به نام پدرانشان خوانده مى‏شوند؛ زیرا آنها على را دوست داشته‏اند و به این خاطر، سرشتشان پاک گردیده است.15

محبوب دل پدر
سکینه در خاندانى بزرگ که خداوند مقامشان را رفعت بخشیده بود، رشد نمود. تمسّک به راه مستقیم الهى و تبعیّت از احکام حیات‏بخش قرآن، او را به کمال انسانیّت رسانید و سبب شد هم‏طراز عقیله بنى‏هاشم، زینب کبرى علیها السلام از پیام آوران کربلا گردد؛ به طورى که دشمنان به شخصیّت با صلابتش معترفند و دوستداران اهل‏بیت علیهم السلام به وجودش مفتخر.
اخلاق نیک و خصال پسندیده این بانوى نمونه، وى را در نظر پدر که مربّى صالح و کاملى بود، عزیز نمود و چون ستاره‏اى فروزان در آسمان خاندان امام درخشید و همه را شیفته رفتار شایسته خود کرد. امام حسین علیه السلام که آگاه به ضمیر انسان‏ها و معیار سنجش اعمال است، سکینه را با زیباترین لقب، یعنى «خیرة النّساء» خواند و با عنایتى خاص مقام و منزلت وى را در مواقف بسیار، بر دیگران آشکار نمود.

دلبستگى و مهر امام نسبت به سکینه، در آخرین خداحافظى از خیمه‏ها، قابل توجّه و تأمّل است. وقتى آن حضرت نزدیک خیمه‏ها رسید، فرمود:
«اى زینب! اى امّ‏کلثوم! اى سکینه! علیکنّ منّى السّلام.»
چون اهل‏بیت صدایش را شنیدند، براى وداع گرداگرد امام حلقه زدند. علاقه فراوان سکینه به پدر، عنان اختیار را از کفش ربود، دست‏هایش را بر سر فرود آورد و گفت: پدرجان! آیا تن به مرگ داده‏اى که این گونه خدا حافظى مى‏کنى؟ ما، بعد از تو به چه کسى پناهنده شویم؟
سخنان عاطفه برانگیز دختر، بر قلب پدر، سنگین آمد و از بى‏تابى فرزندش گریست و فرمود:
«اى نور دیده‏ام! چگونه تسلیم مرگ نشود کسى که یار و یاورى ندارد؟»

صحبت‏هاى امام براى سکینه که بوى فراق و تنهایى مى‏داد، او را از جمع حاضر جدا کرد و در حالى که آرام آرام مى‏گریست، به گوشه خیمه رفت! شاید قصدش این بود که قلب پدر را بیش از این غصّه‏دار نکند. امام حسین علیه السلام با مشاهده این وضع از اسب فرود آمد و سکینه را نزد خویش خواند و او را به سینه چسباند و اشک‏هایش را پاک نمود و فرمود:
«اى سکینه! بدان که بعد از من گریه زیادى در پیش خواهى داشت؛ اما تا هنگامى که جان در بدن دارم، با این اشکِ جانگدازت، دلم را آتش نزن! آن زمان که کشته شدم، تو که بهترین زنان هستى، سزاوارترین فرد به گریستن بر منى!»

لفظ جمع در اینجا، بیانگر این است که سکینه جزء بانوانى است که دلیلى واضح بر بالابودن مقامشان وجود دارد، مانند حضرت زهرا علیها السلام و زینب علیها السلام.16

کاروان کربلا
سکینه بلایاى سنگین روز عاشورا را با دلى استوار و اراده‏اى پولادین تحمّل نمود. این توان، برخاسته از باطن پاک و توجّه کامل او به ذات احدیّت بود، همان گونه که امام حسین علیه السلام درباره‏اش فرموده: «دخترم، دائم محو جمال الهى است.» مطمئنّاً اگر امام بردبارى او را محک نزده بود و به درجه ایمانش واقف نبود، او را همراه خویش به سفرى پرحادثه نمى‏برد تا مبادا از آن حوادث دهشت‏بار روحش متزلزل شده و دینش دستخوش دگرگونى گردد. سکینه به مرتبه‏اى از یقین و رضاى الهى رسیده بود که کشته شدن پدر و برادرها و عموها را دید، اما لب به شکایت نگشود و آن مصائب را لطف الهى دانست.

وى نظاره‏گر وقایع عاشورا بود. او نداى کمک‏خواهى پدرش را که مظلومانه یار و یاور مى‏طلبید، شنید و با تمام وجود، درد بى‏کسى مادر، خواهر، عمّه‏ها و زنان را چشید و با اینکه در اوان جوانى بود، سرپرستى دختران کوچکتر از خود را به عهده گرفت و به دلدارى آنها پرداخت. با آنکه عطش تا عمق وجودش پنجه افکنده بود، دلیرانه مقاومت کرد و از بى‏آبى، شکوه ننمود.

او پس از شهادت حضرت على‏اکبر علیه السلام بالینش حاضر شد و با سوز دل، نوحه‏سرایى کرد و زمانى که پدرش عمود خیمه عباس علیه السلام را کشید، داغ سنگین این مصیبت را در خود مخفى نگه داشت تا دشمن خیال نکند فرزندان حسین علیه السلام مرعوب شده و شکیبایى را از دست داده‏اند. او به خدا دل بسته بود، با صبر قرین بود و از راه مستقیم الهى خارج نشد.

سکینه از اوّلین افرادى است که از شهادت امام مطّلع گردید. وقتى اسب بى‏صاحب امام، با زین واژگون و شیهه‏زنان به سوى خیمه آمد، او به استقبالش رفت و با زبان حال، احوال پدر را جویا شد. او به این فکر مى‏کرد که: آیا لحظه آخر به امام آب دادند یا خیر؟ بغضِ فروخورده‏اش یکباره به خروش تبدیل شد و فریاد برآورد که: واقتیلاه! واابتاه! واحسیناه! واحسناه! و واغربتاه!
زمانى که دشمن، او و دیگر زنان را به قتلگاه برد تا از کنار کشتگان عبور دهد، او ناگهان بر پیکر خونین پدر افتاد و او را به آغوش گرفت و طورى گریست که دوست و دشمن گریان شدند. عمر بن سعد فرمان داد با زور و تهدید دختر امام حسین علیه السلام را از بدن پدر جدا نموده و همراه بقیه مصیبت دیدگان به اسارت برند. سکینه مى‏گوید:
وقتى پیکر پدرم را در آغوش گرفتم، از حلقوم بریده‏اش این ندا را شنیدم که مى‏گفت:
شیعتى ما ان شربتم ماء عذبٍ فاذکرونى‏
او سمعتم بغریبٍ او شهیدٍ فاندبونى‏17
شیعیان من! هر زمان که آب گوارایى نوشیدید، مرا به یاد آورید و اگر سرگذشت غریب و شهیدى را شنیدید، بر من بگریید!

تبلیغ در اسارت
حفظ ارزش‏هاى دینى، جزء اهداف مقدّس رهبران الهى است. آنها در نشر آیین محمّدى به اقتضاء زمان و مکان کوشیده‏اند. فرزندان اهل‏بیت علیهم السلام نیز چون اجداد خویش با پیش‏گرفتن روش صحیح در میدان رویارویى حقّ و باطل، دشمن را رسوا نموده و با پاسدارى از خون شهیدان، هدف مقدّس آنها را زنده نگه‏داشته‏اند.

دختر امام حسین علیه السلام مى‏دانست پدر بزرگوارش به خاطر امر به معروف و نهى از منکر و مبارزه با بدعت‏ها و انحرافات دینى و اجتماعى قیام نموده، بنابراین دیدن سر بریده امام بر نیزه، او را نگران نساخت؛ اما وقتى چشم نامحرمان به ساحت مقدّس اهل حرم افتاد، کوشید از آن نگاه‏ها در امان بماند.

سهل بن ساعد انصارى - از اصحاب پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم - در چگونگى ورود اهل بیت‏علیهم السلام به شام مى‏گوید:
من قصد رفتن به بیت المقدّس را داشتم. چون نزدیک شام رسیدم، دیدم مردم، شهر را آذین بسته و به جشن و سرور پرداخته‏اند. سؤال کردم: آیا براى شامیان عیدى هست که من اطلاع ندارم؟ پاسخ شنیدم: اى پیرمرد! از بیابان آمدى؟ گفتم: من سهل بن ساعدى هستم و رسول خدا را دیده‏ام. گفتند: عجب است که آسمان، خون نمى‏بارد و زمین، اهلش را فرو نمى‏برد! گفتم: مگر چه شده؟ گفتند: این، سر حسین است که از عراق هدیه آورده‏اند! جلوتر رفتم، پرچم‏هایى دیدم که در بین آنها سرى بر نیزه است. او شبیه‏ترین افراد به پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم بود و پشت سر آن، بانوانى بر شترانى بى‏پوشش سوار بودند. نزدیک‏تر رفتم. از نخستین زن پرسیدم: کیستى؟ گفت: من سکینه، دختر حسینم. گفتم: من سهل ساعدى از اصحاب جدّت رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم هستم، اگر حاجتى دارى برآورم! فرمود: به حامل سر بگو جلوتر رود تا مردم به تماشاى آن بپردازند و چشمانشان به حرم پیامبر نیفتد! سهل مى‏گوید: من نزد آن نیزه‏دار رفتم و مبلغى به او دادم و گفتم: سر را جلوتر از زنان ببر. و او پذیرفت.18

آرى، همچنان که جدّه‏اش حضرت زهرا علیها السلام تا لحظه‏هاى آخر زندگى به پاسدارى از فرامین الهى کوشید و در نظر هیچ نامحرمى ظاهر نشد، او نیز در بحرانى‏ترین لحظات حیات، تابع دستورات الهى بود؛ گرچه حوادث آن روزها کافى بود تا کوه را از هم بپاشد و زمین و آسمان را درهم کوبد.
اسیران آل رسول را در حالى که به ریسمان بسته شده بودند و از میان جمعیت عبور مى‏دادند، وارد مجلس یزید کردند. جفاکاران شام که از بزرگى، شکوه و ابّهت آنها در شگفت مانده بودند، پرسیدند: شما چه کسانى هستید؟ سکینه فرمود: ما اسیران، از خاندان محمّد صلى الله علیه وآله وسلم هستیم!19

تبلیغ روشنگرانه، با بیان موجز و مختصر جهت بیدارى خفتگان در غفلت، از رسالت‏هاى مهمّ بازماندگان واقعه عاشورا بود. دختر امام حسین علیه السلام با سخن کوتاه «ما اسیران آل محمّدیم»، مردمِ مسخ شده از تبلیغات پوچ و پرهیاهوى یزید را به تفکّر واداشت که: اگر اینها آل محمّدند، چرا اسیر شده‏اند؟ بنابراین، یزید در مواقف مختلف با اقدامات سنجیده و درستِ وابستگان امام علیه السلام رسوا مى‏شد و جوانه‏هاى هوشیارى در دلها و افکار مردم شام روییدن آغاز مى‏کرد.

حضرت سکینه علاوه بر بیدارگرى‏هاى غیر مستقیم، در برابر دید همگان مقابل ظالمان مى‏ایستاد. وى وقتى سر بریده فرزند زهرا علیها السلام را مقابل یزید مشاهده کرد که او با جسارت بدان هتاکى مى‏کند و شعر پیروزى مى‏سراید، فریاد برآورد و گفت:
به خدا، سخت دل‏تر از یزید ندیدم و کافر و مشرکى بدتر و جفاکارتر از او نیست.20
آنگاه که یزید در مورد پدرش گفت: حسین، حق را منکر شد و قطع رحم نمود و در ریاست و رهبرى با من ستیز کرد. در پاسخش فرمود:
اى یزید! از کشتن پدرم خوشحال نباش! او مطیع خدا و رسول بود و دعوت حق را اجابت کرد و به سعادتِ شهادت نائل آمد! ولى روزى خواهد آمد که تو را بازخواست مى‏کنند، خود را براى پاسخگویى آماده کن! ولى تو چگونه مى‏توانى پاسخ دهى؟21

دختر امام حسین علیه السلام دریافته بود که ستمگران یزیدى و ناسپاسان کوفى براى اسیران حُرمتى قائل نیستند و یزید ظالم به‏جز انتقام‏گیرى از امام و ذرّیه‏اش هدفى ندارد. مصیبت دشت نینوا و شهادت پدر و برادرها عواطف وى را تحت تأثیر قرار داد؛ به‏ویژه زمانى که یزید ملعون بر لب و دندان امام چوب زد و با آن ضربه‏ها، روح و روان ریحانه بتول را جریحه دار نمود. او به ناچار همراه خواهرش (فاطمه) به دامن عمّه‏شان زینب پناهنده شده و گفتند:
«یا عمّتاه انّ یزیداً اینکت ثنایا ابینا بقضیبه؛ عمّه‏جان! یزید با چوبدستى دندان‏هاى پدرمان را مى‏زند.»
و این استمدادطلبى، حکایت از این دارد تا عمّه نگذارد او چنین کند! نفس فاطمى و علوى، دختر على‏7 آنها را به آرامش دعوت نمود و غیورانه در مقابل یزید ایستاد و فرمود: آیا چوب مى‏زنى؟ دستت بشکند! این سر و صورت از چهره‏هایى است که سال‏هاى طولانى براى خدا سجده کرده است!22

رؤیاى حضرت
حضرت سکینه علیها السلام مى‏گوید:
در یکى از شب‏ها که در شام بودم، خوابى دیدم طولانى. در آخر آن خواب، زنى را مشاهده کردم که دست بر سر نهاده و نالان است. پرسیدم: این بانو کیست؟ گفتند: فاطمه دختر محمّد رسول خدا و مادرِ پدر تو است! گفتم: به خدا، نزد او مى‏روم و از آنچه با ما کردند، به وى شکایت مى‏کنم. پس نزد او رفته، مقابلش ایستادم و گریستم و گفتم: مادرجان! حقّ ما را منکر شدند، جمع ما را از هم جدا کردند و حُرمت ما را نگه نداشتند! مادرجان! به خدا، پدرم حسین را کشتند!
پس آن بانو به من فرمود:
سکینه‏جان! دیگر سخن مگو که دلم را سخت لرزاندى و قلبم را پاره کردى! این پیراهن پدر تو است، آن را نگه داشته‏ام تا زمانى که خدا را ملاقات کنم!23

بازگشت به کربلا و مدینه
اوضاع و احوال اجتماعى با سخنرانى‏ها و بیدارگرى‏هاى اهل‏بیت علیهم السلام تغییر یافت؛ یزید سمبل جنایت و غاصب حقّ امام شناخته شد و مورد نکوهش و لعن مردم واقع گردید. ماندن اسیران در شام، سبب سرنگونى حکومت ظالمانه یزید مى‏شد و آبروى بنى‏امیه را بیش از پیش، از بین مى‏برد؛ بنابراین یزید تصمیم گرفت هرچه زودتر مقدّمات بازگشت خاندان امام علیه السلام را به مدینه فراهم کند. سکینه، همراه با دیگر اسیران به سوى مدینه رهسپار شد. وقتى کاروان اسیران به عراق رسیدند، از راهنما خواستند از کربلا برود تا آنها به زیارت عزیزانشان بپردازند. در مدّت سه شبانه روز که اهل‏بیت علیهم السلام در کربلا بودند، روز و شب به نوحه‏خوانى مى‏گذشت و گریه و زارى مى‏کردند و از کنار قبرى به کنار قبرى دیگر مى‏رفتند.24

هنگام ترک آن سرزمین، سکینه بسیار گریست و بانوان را به وداع با مرقد شریف امام فراخواند و چنین نوحه‏سرایى کرد:
اى کربلا! با تو در مورد پیکرى وداع مى‏کنیم که بدون غسل و کفن در این مکان دفن شد! اى کربلا! ما همراه امینمان (امام سجّاد علیه السلام) با تو وداع مى‏کنیم، در مورد حسینى که روح پیامبر و روح وصىّ او حضرت على علیه السلام بود.25

اى کربلا! با تو در مورد پیکرى وداع مى‏کنیم که بدون غسل و کفن در این مکان دفن شد!

وقتى سکینه علیه السلام به مدینه رسید، همراه زنان بنى‏هاشم جامه سیاه پوشید و مجلس عزا برپا نمود و با نقل حادثه خونین کربلا از نهضت جاودانى امام حسین علیه السلام دفاع کرد. مجالس وعظ و سخنرانى او موجب بیدارى وجدان‏هاى به خواب رفته و شناخت راه سعادت براى انسان‏هاى مشتاقِ هدایت شد. دختر امام حسین علیه السلام همراه مادرش رباب، عمّه‏ها و دیگر بانوان، مورد توجّه مردم مدینه بود. مشکلات مردم به دست آنها حل مى‏گردید و خوشه‏چینى از خرمن سبز تعالیم حسینى و مکتب رهایى‏بخش اسلام به وسیله آنها براى مردم محقّق مى‏شد. گذران روزها، ماه‏ها و سال‏ها، خاطره سوزناک کربلا را از ذهن مسافران این سفر پربلا پاک نکرد. زنان هاشمى جلسات عزادارى را قطع نکردند و با حزن و اندوه، آن روزها را به یاد مى‏آوردند. امام صادق علیه السلام فرمود:
هیچ بانوى هاشمى، سرمه به چشم نکشید و خضاب نساخت و از خانه هیچ فرد بنى‏هاشم تا پنج سال دودى بلند نشد تا اینکه عبیداللّه بن زیاد به هلاکت رسید.26
خانم سکینه علیها السلام در خانه امام سجّاد علیه السلام زندگى مى‏کرد؛ خانه‏اى که صاحب آن براى گریه بر «سیّدالشّهدا» روز و شب نمى‏شناخت. زمانى که از امام مى‏خواستند کمتر بگرید تا چشمانش آسیب نبیند، مى‏فرمود:
چگونه نگریم در حالى که دیدم خواهران و عمّه‏هایم در عصر عاشورا از این خیمه به آن خیمه مى‏دوند؟!
به این ترتیب، حضرت سکینه علیها السلام در مدّت عمرش در شهر پیامبر و در منزل برادرش، امام سجّاد علیه السلام زندگى کرد و به ترویج و نشر راه امام حسین علیه السلام پرداخت.

آرامگاه‏
سرانجام حضرت سکینه علیه السلام در پنجم ربیع‏الاوّل 117 ق. دنیا را وداع گفت و روح مطهّرش در بهشت برین سکنا گزید.

آرامگاه آن بانوى گرامى در قبرستان بقیع (مدینه) است؛ وى هنگام انجام عمره، در مکّه رحلت کرده است. و گروهى نیز بر این باورند که: آرامگاه او در مقبره باب الصّغیر (دمشق) مى‏باشد، که هم اکنون زیارتگاه شیعیان مى‏باشد...27


پى‏نوشت‏ها:
1. حضرت سکینه و...، علاّمه مقرّم، ص 262.
2. همان، ص 263.
3. محدّثات شیعه، دکتر غروى نایینى، ص 210.
4. ریاحین الشّریعه، ج 3، ص 315 و 316.
5. تذکرةالخواص، ص 150.
6. اصول کافى، ج 1، ص 462؛ بحارالانوار، ج 45، ص 17.
7. محدّثات شیعه، ص 176.
8. ریاحین الشّریعه، ج 3، ص 315.
9. نفس المهموم، ص 161.
10. اسعاف الراغبین، در حاشیه نورالابصار، ص 202.
11. اعلام النّساء، ج 2، ص 202.
12. تراجم سیّدات بنت النّبوّه، ص 956.
13. همان، ص 157.
14. همان، ص 155.
15. بحارالانوار، باب فضل الشّیعه، ج 65.
16. نفس المهموم، ص 160.
17. مصباح، کفعمى، ص 376.
18. نفس المهموم، ص 205.
19. همان، ص 206.
20. همان، ص 207.
21. منتخب، طریحى، ص 457.
22. معالى السّبطین، ج 2، ص 156.
23. ریاحین الشّریعه، ج 3، ص 280 - 278؛ نفس المهموم، ص 217.
24. مقتل الحسین(ع)، مقرّم، ص 471.
25. معالى السّبطین، ج 2، ص 198.
26. بحارالانوار، ج 10، ص 293.
27. ریاحین الشریعه، ج 3، ص 280 و 281.

  • طاهره نظیفی
۰۴
آبان

رباب دختر « امرؤالقیس » همسر حضرت امام حسین(ع) مادر سکینه و عبد الله (علی اصغر) از زنان نامدار روزگار خویش و سخت مورد علاقه و احترام حضرت ابا عبد الله (ع) بوده است . البته این« امرؤالقیس » غیر از« امرؤالقیس » صاحب« سبعه ی معلقه» از شعرای زمان جاهلیت است. با توجه به اینکه پدر رباب در زمان عمر و بین سالهای چارده یا شانزده به شرف اسلام نائل و رباب را به عقد امام حسین (ع) در آورده، باید وی اولین زنی باشد که به نکاح آن حضرت در آمده ، و معروف بین مورخین نیز همین است . [i]

 

شان و منزلت این بانو ی وفادار نزدامام حسین(ع) از ابیاتی که منسوب به آن حضرت است معلوم می گردد .آنجا که با قسم به جان رباب فرمود : خانه ای را که که سکینه و رباب در آن باشد دوست دارم ( لعمرک اننی احب داراً      تصیفها سکینه والرباب) [ii] همچنین گفته می شود وقتی رباب به دیددن ارحام خود می رفت دخترش  سکینه را با خود می برد و امام حسین (ع) در فراق آنها این شعر را می خواند : « کَاَنَّ اللیل موصل بلیلٍ    اذا زارت سکینه و الرباب ) [iii]

اگرچه بخاطر اضافاتی که صاحب « الاغانی » در گزارش اینگونه اشعار دارد، بعضی از محققان در صحت انتساب آنها ، خصوصاً شعر « لعمرک..» به حضرت سید الشهداء (ع) تردید کرده اند [iv] اما علاقه و احترام ا با عبد الله (ع) نسبت به این بانوی نامدار و همچنین شان و منزلت اوچیزی نیست که قابل انکار باشد . .توصیف مورخین و سیره نویسان ازاین بانوی مکرمه گواه این مدعاست . عباراتی مانند : کانت الرباب من خیار النساء و افضلهن / اعقلهن / خیار نساء عصرها و افضلهن / خیار النساء ادباً و عقلاً .[v]

     آنگاه که امام حسین (ع) در حال تعمیر شمشیر خود، اشعاری را زمزمه می کند که زینب (ع) از آن بوی سرنوشت حتمی و شهادت او را ااستشمام می کند ( یا دهر اف لک من خلیل ...) و دردمندانه  می گوید : « برادرم ! این کلام کسی است که به مرگ خویش یقین کرده باشد » وامام(ع) ضمن تایید دریافت خواهرش، اهل حرم را سفارش به صبر[vi] می نماید ، رباب در کنار زینب ، ام کلثوم و فاطمه مورد خطاب و وصیت حضرت سید الشهداست (ع) .

 « یا اختاه یا ام کلثوم ، و انتِ یا زینب ، و انت یا فاطمة ، و انت یا رباب! انظرن اذا انا قتلت فلا تشققن علیَّ جیباً ...»

مرثیه های رباب

از رباب دو مرثیه ی سوزناک در رثای شوهرشهیدش روایت شده ، یک مرثیه هنگام شهادت امام حسین(ع) و یک مرثیه در مجلس ابن زیاد. اگر انتساب این اشعار درست باشد باید رباب را در کنار حضرت زینب در زمره ی اولین مرثیه سرایان عاشورا دانست .

به نقل بعضی از مورخان و سیره نویسان این ابیات را رباب بعد از شهادت امام حسین (ع) در مرثیه ی آنحضرت انشا کرد :

ان الذی کان نوراً یُسضاء به                  بکربلاءَ قتیلٌ غیرُ مدفون

سبطَ النبی جزاک اللهُ صالحةً                عنا و جنبتَ خسرانَ الموازین

قد کنتَ لی جبلاً صعباً الوذ به              و کنت تصحبنا بالرحم والدین

من للیتامی و من للسائلین و من           یعفی و یأوی الیه کلُ مسکین

و الله لا أبتغی صهراً بصهرکم               حتی أغیب بین الرمل و الطین [vii]  

(   آنکه فروغ بخش عالمی بود ، در کربلا به خاک و خونش افکندند و از دفن پیکر بی سرش نیز دریغ ورزیدند . خدا پاداش بسیارت عطا فرماید ای نواده ی رسول الله که از خسران روز قیامت روی برتافتی . تو برای من کوهی راسخ بودی که من در پناهت آرام داشتم و الطافت آنی از ما نمی گسست . با رفتن تو یتیمان را چه کسی پدر خواهد شد ؟ و محرومان را دستگیر و بی نوایان را چاره ساز ؟ به خدا قسم دودمان ما دامادی چون تو نخواهد یافت و من نیز بعد از تو شویی بر نمی گیزینم تا در بستر خاک منزل بگیرم .) 

در مجلس ابن زیاد نیز به نقل بعضی از منابع ، وقتی نگاه رباب به سر مقدس شوهر و امامش افتاد ، بی تاب شد و سر مقدس را برداشت و در کنار خود نهاد  و دردمندانه این ابیات را خواند :

واحسینا ً فلا نسیت حسیناً          أقصدته أسنّة الاعداء

غادره بکربلا ء صریعاً            لا سقی الله جانبی کربلاء

( آه حسین من! که از دستم رفت و هرگز از یادم نمی رود . در کربلا سرنیزه های دشمن بر او هجوم آوردند و او را به خاک و خون کشیدند . خداوند آتش افروزان کربلا ( در وادی قیامت) سیراب نساز د . ) [viii]

 

از امام صادق (ع) روایت شده که «چون امام حسین شهید شد همسر کلبیه او(یعنی رباب) برایش مجلس سوگواری به پا کرد و با زنان و خدمت گزارانش آنقدر گریست تا اشک چشمشان خشک شد . آن هنگام  یکی از کنیزانش را دید که همچنان گریه می کند و اشک چمش جاری است . او را طلبید و گفت : چرا در میان ما تنها اشک چشم تو جاری است . گفت : من چون به سختی و مشقت می افتم سویق( آرد گندم یا جو بسیار نرم)) می آشامم . او هم دستور داد سویق درست کنند و خود از آن خورد وبه دیگران هم داد و گفت : می خواهم برای گریستن بر حسین(ع) نیرو پیدا کنم .»[ix]

همچنین از امام صادق(ع) روایت شده بعد از جریان عاشورا، هیچ زن هاشمی نسب سرمه نکشید و خضاب نکرد ودودی از خانه ی بنی هاشم برنخاست تا پنج سال که عبید الله بن زیاد کشته شد .[x]

بعد از برگشت به مدینه،اشراف و بزرگان قریش به خواستگاری او می آمدند و اصرار فراوان می کردند و لی این همسر و همسفر وفادار سید الشهداء(ع) در پاسخ می گفت: « ماکنتُ لأ تخّذُ حمواً بعد رسول الله » ( نمی خواهم جز رسول خدا پدر شوهری داشته باشم ). یکسالی راکه پس از شهادت امام حسین(ع)عمر داشت ،پیوسته در سوگواری و گریه گذراند ، از آفتاب به سایه نمی آمد . گویا بعد از آنکه  به چشم خود دیده بود که بدن مطهر حجت خدا را در آفتاب رها کردند ،این عهد را با خود  بسته بود . [xi]

 رباب که از آغاز تا انجام سفر خونین کربلا دوشادوش زینب (علیهما السلام) شاهد رنج ها و داغ های کمر شکن بود هرگز خاطره ی گودال قتلگاه و سر بریده ی شوهر و محبوب خویش را از یاد نبرد و جان بی قرارش بیش تر از یک سال برماندن در قالب تن رنجودوام نیاورد . سرانجام بیمار شد واز غصه ی[xii] فراوان جان داد .

اما این قول که گفته اند او در راه بازگشت به مدینه یکسال بر سر قبر امام حسین (ع) اقامت کرد ضعیف است و اکثر مورخان همان قول ذکر شده را گفته اند . و اگر به قول دوم اشاره کرده اند با عبارت « قیل» ضعف ان را رسانده اند . مثلاً ابن اثیر در تاریخ خود ، بعد از آنکه قول معروف ، یعنی مراجعت رباب به مدینه و خواستگاری از او را به شرحی که گذشت- بیان می کند . در خاتمه اضافه می نماید « و قیل انها اقامت علی قبره سنة...»

علاوه بر ضعف قول یاد شده - و بنا بر رای مقرم[xiii]-  چگونه می توان باور کرد که عقیله ی بنی هاشم حضرت زینب(ع)  که متکفل حفاظت از اهل حرم بود همچنین وجود مقدس حضرت سجاد (ع) اجازه دهند رباب داغدار  در آن صحرای سوزان تنها و بی سر پناه بماند .



   محلاتی ، ریاحین الشریعه ، ج 3 ص 315[i]

   ابن سعد ، طبقات و از او خوارزمی ، مقتل الحسین ج1ص143[ii]

   خراسانی ، منتخب التواریخ ، به نقل ازالاغانی[iii]

   طارمی ، ترجمه ی حضرت سکینه ، للمقرم ، ص274[iv]

   تاریخ امام حسین ( موسوعه الامام الحسین) ج ص 788[v]

   فهری ، ترجمه ی لهوف ، ص 80/83[vi]

   قمی ، نفس المهموم ، ص528 به نقل از ابو الفرج ، الاغانی[vii]

   سبط ابن الجوزی ، تذکرة الخواص ص260 به نقل از او قمی در نفس المهموم و مقرم در مقتل الحسین [viii]

   مصطفوی ، ترجمه اصول کافی ج1 ص 367[ix]

   کمره ای ، ترجمه ی نفس المهموم ، ص 225[x]

   قمی ، منتهی الآمال ص549 [xi]

   ابن اثیر ، کامل ص 300 ، به نقل از او قمی، نفس المهموم ص470[xii]

   طارمی ، ترجمه ی السکینة للمقرم ، ص 252[xiii]


  • طاهره نظیفی
۰۴
آبان


با توجه به اوضاع و واقعیت ها چند همسر گزینی مردان از ضرورت های اجتماعی آن زمان بود و اسلام به گونه ای آن را مشروع شمرد. امام حسین(ع) در همین چارچوب عمل کرد. هیچ کدام از امامان(ع) در یک زمان بیش از چهار همسر نداشتند. و برخی از امامان(ع) با در نظر داشتن همین ضرورت ها و مصلحت ها چهار همسر داشتند، مانند امام علی(ع) البته بعد از رحلت حضرت زهرا(س) . در زمان حضرت زهرا(س) حضرت علی(ع) همسر دیگری اختیار نکرد، و برخی امامان، کمتر از چهار همسر داشتند ، ازدواج های امامان(ع) گاهی به جهت فشار و اجبار از طرف حکومت بود، مانند ازدواج امام هشتم(ع) با «ام حبیبه» دختر مأمون عباسی، نیز ازدواج امام جواد(ع) با «ام فضل» دختر مأمون عباسی.(1)
گاهی علت ازدواج های امامان(ع) روش تربیتی و بها دادن به زیردستان و طرد امتیازات جاهلی بود، مانند ازدواج امام سجاد(ع) با کنیزی که اوّل او را آزاد کرد، سپس به عقد خود در آورد که «عبدالملک مروان» به حضرت خرده گرفت که چرا فردی از بزرگ خاندان قریش با یک کنیز آزاده شده ازدواج نموده است. حضرت فرمود: «اسلام تفاخرات جاهلی را لغو نموده است.
در همین راستا امام حسین(ع) چهار زن داشت , به نام هاى :
1ـ لیلی دختر ابی مره بن عروه بن مسعود ثقفی، مادر حضرت علی اکبر، شهید کربلا،
2ـ شهر بانو(شاه زنان) دختر کسری یزدگرد سوم، پادشاه ایران، مادر امام سجاد(ع)،
3ـ رباب دختر امریء القیس بن عدی، مادر حضرت سکینه و عبدالله رضیع،
4ـ ام اسحاق دختر طلحه بن عبدالله، مادر فاطمه بنت الحسین.
اوّلی از قبیلة ثقیف (طایفه ای در طائف)، دومی ایرانی، سومی از قبیله کلبیه و چهارمی از تیم.(2)
اصولا در مورد این که شهربانو جزء همسران امام حسین(ع) بوده، اختلاف است .
و در صورت قبول این مسئله در مورد این که در کربلا بودند، یا نه نیز اختلاف وجود دارد . برخی از مورخان نوشته اند: از زنان امام حسین(ع) تنها رباب در کربلا حضور داشت. او به همراه دیگر زنان و فرزندان به کوفه و سپس به شام به عنوان اسیر برده شد و بعداً به همراه کاروان به مدینه بازگشتند.
او بعد از شهادت امام حسین(ع) یک سال عزاداری کرد و در این مدت روزها زیر سقفی قرار نمی گرفت و مدام در مظلومیت حسین(ع) می گریست تا جان به جان آفرین تسلیم نمود.(3)
در مورد شهربانو برخی گفته اند: در حادثه کربلا حاضر بود و پس از شهادت امام حسین(ع) سوار بر ذوالجناح شد و یک سره به ایران تاخت و در نزدیکی ری به کوهی که اکنون به کوه بی بی شهربانو مشهور است رسید. دشمن در پی او بود. او خواست بگوید: یا هو مرا دریاب، به جایش گفت: یا کوه مرا دریاب؛ کوه شکافته شد و او در دل کوه رفت.
اما محققان گفته اند که این سخن نادرست است و افسانه‌ای بیش نیست.(4)
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
1-کلینی ،کافی،ج5،ص،345
2- سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 2، ص 389.
3- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 88؛ ابن جوزی، المنتظم، ج 6، ص 9.
4- زندگانی علی بن الحسین، سید جعفر شهیدی، ص 11.

  • طاهره نظیفی
۰۴
آبان



در عزای شه دین کرببلا می لرزد

 نه همین کرببلا عرض و سما می لرزد

گوئیا ناله زهرا رسد از دور به گوش

 کاین چنین دست و تن شمر دغا می لرزد



  • طاهره نظیفی
۰۲
آبان

از غریبی بگوییم یا از مظلومیت؟ از وفا بگوییم یا از پیمان‌شکنی؟ از عطش بگوییم یا از آتش؟ از عشق بگوییم یا از زینب؟ خوب نامی بر زبان گذشت.. زینب...
     
نمی‌دانم امشب باید از کدام غربت گفت؛ چه روضه‌ای خواند؛ و مصیبت کدامین غریب را بازگو نمود.
 
آیا از بدن پاره پاره حسین (ع) بگوییم که عریان در گودال قتلگاه افتاده است؟ یا از بدن عباس علمدار که نه سر در بدن دارد و نه دست؟
آیا از علی اکبر بگوییم که صورت پیامبرگونش را بر نیزه برافراشته اند؟ یا از علی اصغر شش ماهه که اینک در گهواره خاکی خویش به خواب ابدی رفته؟  
آیا از یاران حسین (ع) بگوییم که غریبانه در گوشه گوشه میدان جان باخته اند؟ یا از کودکان حسین (ع) که غم یتیمی و اسیری، یکجا بر آنان وارد شده است؟
از غریبی بگوییم یا از مظلومیت؟
از وفا بگوییم یا از پیمان‌شکنی؟
از عطش بگوییم یا از آتش؟
از عشق بگوییم یا از زینب؟
خوب نامی بر زبان گذشت.. زینب...
 
آری! بگذار از زینب بگوییم ؛ که کربلا، از اینجا به بعد، از‌ آنِ زینب است و پیام کربلا، مرهون زینب.

بگذار از زینب بگوییم و از رنج‌های زینب. از زینب و از غصه‌های زینب. از زینب و از قصه‌های زینب. از زینب و از حماسه‌های زینب؛ و از زینب و از دل زینب ... و امان از دل زینب ...
 
اما از کدامین غم زینب بگوییم؟ از برادرانی که از دست داد؟ یا از برادرزادگانش که یک به یک به میدان رفتند و باز نگشتند؟ یا از پسرانش که جلوی چشمان گریانش ذبح شدند؟

اگر چه زینب «ام المصائب» است و از کودکی داغ‌های فراوان دیده ــ ابتدا داغ بزرگ رحلت جدش پیامبر خدا (ص) و سپس مصیبت شهادت مادر جوان ــ و در جوانی فرق شکافته پدرش علی (ع) را دیده است و سپس جگر پاره پاره برادر معصومش حسن مجتبی را... اما روزی مانند عاشورا نبود، و داغی مانند کربلا...

قصه‏ بی سر و سامانی من گوش کنید
دوستان ، غصه‏ی تنهایی من گوش کنید

گر چه این قصه ی پر غصه به گفتن نتوان
نه به گفتن نتوان ، بلکه شنفتن نتوان

دختر دخت نبی ، «امِ مصائب» نامم
کرده لبریز ز غم ، ساقیِ گردون جامم

صبر ، بی تاب شد از صبر و شکیباییِ من
ناتوان شد خِرَد از درک و توانایی من

باغبانم من و یک سر شده غارت باغم
چرخ بگذاشته بس داغ به روی داغم

نه که چون جد عزیزی چو پیمبر دادم
پدر و مادر و فرزند و برادر دادم
 
پیشِ من ، در پسِ در ، مادرِ من آزردند
ریسمان بسته به مسجد ، پدرم را بردند
 
من هم اِستاده و این منظره را می دیدم
مات و وحشت زده می دیدم و می لرزیدم

بود در سینه هنوز آتش داغ مادر
که فلک زهر دگر ریخت مرا سوخت جگر

دیدم آن تاج سرم را که دو تا گشته سرش
بسته خونِ سر او هاله به دورِ قمرش

بعد از آن بود دلم خوش که برادر دارم
به سرم سایه ی دو سرو صنوبر دارم

غافل از آنکه غم و دردِ من آغاز شده
به دلم تازه درِ غصه و غم باز شده

رفت از دست حسن گشت دلم خوش به حسین
شد مرا روح و روان ، قوت دل ، نور دو عین

بعد از آن واقعه ی کرب و بلا پیش آمد
راه جانبازیِ در راه خدا پیش آمد

حضرت زینب (س) از صبح تا عصر عاشورا، داغ پنج برادر، پنج برادرزاده، چهار پسرعمو و سه پسرش را مشاهده کرد و شهادت دهها تن دیگر از بستگان و یاران برادرش را دید ؛ و شاید اینها همه در برابر رنج اسیری و در به دری ــ که تازه از امشب آغاز شد ــ بسیار اندک بود ...

روز طی گشت و نگویم که چه بر ما آمد
شب جانکاه و غم افزا و محن‏زا آمد

آن زمان کو که بگویم چه بدیدم آن شب
خارها بود که از پای کشیدم آن شب

چه بگویم چه شبی را به سحر آوردم
کوه غم شد دل و چون کوه به پای استادم

چون جنگ به پایان رسید و رأس مطهر حسین (ع) را از بدن جدا کردند؛ به لباس‌های پاره پاره آن حضرت نیز رحم نکردند و عمامه، پیراهن، شلوار و کفشهای امام (ع) را ربودند. شخصی به نام «بحدل» نیز هجوم آورد تا انگشتر حضرت را بدزدد اما بر اثر شدت جراحات و متورم شده انگشتان، نتوانست آن را بیرون آورد، پس خنجر کشید و انگشت مبارک را برید و انگشتر را درآورد…
 
اسب امام، با سر و مویی خون آلود به سوی خیمه‌ها رفت. زنان و دختران اهل بیت (ع) با دیدن اسب خونین و بی‌سوار، فهمیدند که دیگر بی‌کس و یتیم شده‌اند و صدا به گریه و شیون بلند کردند. «ام کلثوم» خواهر امام (ع) فریاد کشید: «یا محمد! یا علی! یا جعفر! یا حسن! کجایید که ببینید با حسین چه کردند؟…»
 
پس لشکر دشمن به سوی حرم پیامبر (ص) حمله کردند. از یک سو این خیمه‌ها را آتش می‌زدند و از سوی دیگر هر آنچه می‌دیدند غارت می‌کردند. آنان حتی به حجاب زنان نیز رحم نمی‌کردند و لباس‌های بانوان اهل بیت (ع) را می‌کشیدند و می‌بردند. زنان و دخترکان، سربرهنه و هراسان، از خیمه‌ها فرار می‌کردند در حالیکه خار و خس بیابان، پایِ برهنه آنان را می درید…
 
بانوان حرم، که از خیمه‌ها به سوی بیابان دویده بودند، ناگاه با گودال قتلگاه و پیکر بی‌سر حسین (ع) روبرو شدند. راوی می‌گوید: به خدا فراموش نمی‌کنم زینب دختر علی (ع) را که زاری می‌کرد و به آواز سوزناک می‌گفت: «یا محمداه! صلی علیک ملیک السماء، هذا حسین مُرمل بالدما مقطع الاعضاء، و بناتک سباتا، و إلی الله المشتکی ...» یعنی: «یا محمد! فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند! بنگر که این حسن توست، به خون آغشته، با اعضایی از هم جدا گشته. بنگر که این دختران تو هستند، اسیر شده و در بیابان‌ها رها گشته. به خدا شکایت بریم، و به علی مرتضی و فاطمه زهرا و حمزه سیدالشهداء. یا محمد! این حسین توست که در این دشت افتاده، به دست زنازادگان کشته شده و باد صبا گرد و غبار بر پیکر او می‌پراکند. ای اصحاب محمد! برخیزید و ببینید که اینها فرزندان مصطفایند که اینگونه اسیر شده‌اند…» مویه زینب آنقدر دلخزاش بود که دشمنان و دژخیمان را نیز گریان کرد.
 
آنگاه «سکینه» پیکر مبارک پدرش حسین (ع) را در آغوش گرفت و شروع به زاری ‌کرد ؛ تا اینکه جماعتی از اعراب چادرنشین ریختند و او را کشیدند و از بدن پدر جدا کردند.

لشکریان یزید که به غارت خیمه‌ها مشغول شده بودند، به خیمه‌ای رسیدند که علی بن الحسین السجاد (ع) در آن بیمار و تب آلود افتاده بود. «شمر بن ذی الجوشن» شمشیر کشید تا او را بکشد، اما عده‌ای از همراهانش به او نهیب زدند: «آیا شرم نمی‌کنی و می‌خواهی این جوان بیمار را هم بکشی؟» شمر گفت: «فرمان امیر است که همه فرزندان حسین را بکشم». همراهان با شدت مانع وی شدند تا سرانجام دست از این کار برداشت… و خداوند در زرهی از بیماری، جان ولیّ خویش را حفظ فرمود.
 
سپس دشمن دنی، رذالت و پستی خویش به منتها رساند ؛ «عمر سعد» در بین لشگریانش فریاد کشید: «چه کسی حاضر است که بر پیکر حسین، اسب بتازاند؟» ده نفر ـ که راویان شهادت داده اند هر ده، حرامزاده بودند ــ حاضر شدند که این جنایت و وقاحت بزرگ را انجام دهند. پس اسب‌ها را آماده کردند و آنان را بر پیکر بی‌سر و قطعه قطعه امام (ع) تازاندند؛ آنگونه که استخوان‌های سینه امام شکست و نرم شد…

(ای قلم! چگونه این جملات را می‌نگاری و از شدت مصیبت، خشک نمی‌شوی؟‍ ای دست! چگونه می‌نویسی و نمی شکنی؟!) ...

اینک، حال زینب را تصور کنید… از یک‌سو ، شاهد این مصیبت‌های پی در پی و جانسوز است؛ از سوی دیگر باید مراقب فرزند بیمار برادر باشد؛ و از سوی دیگر باید دختران و زنان حرم را از بیابان‌ها جمع نماید و زیر خیمه‌های نیم سوخته گرد آورد…

صحرای کربلا می‌رفت که تاریک و تاریک‌تر شود ؛ و گرگان گرسنه، در جای جای آن به دنبال دخترکان و طفلان می‌دویدند تا شاید گوشواره‌ای از گوش آنان بکشند یا خلخالی از پای آنان بربایند…
 
زینبا! چه کشیدی آن شب، در آن شام سیاه غریبان…

الا لعنة الله علی القوم الظالمین ؛ و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون.
....................
منابع اصلی:
1. سید بن طاووس ؛ اللهوف فی قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضی، 1364.
2. شیخ عباس قمی ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقیق علامه ابوالحسن شعرانی ؛ قم: انتشارات ذوی‌القربی، 1378.
3. شیخ صدوق ؛ أمـالـی ؛ ترجمه‌ی آیة الله کمره‌ای؛ تهران: انتشارات کتابچی، 1370.
4. اشعار فارسی، زبان حال هستند و سندیت قطعی ندارند. (منبع: جزوه آموزشی آداب مرثیه‌خوانی با عنوان طنین عشق ؛ تهیه و تنظیم مرتضی وافی ؛ قم: انتشارات شفق، 1380).

  • طاهره نظیفی