متن زیر مقالهای است تحت عنوان «عقیده ناپلئون درباره اسلام» که درباره نگاه ناپلئون بناپارت، پادشاه فرانسه نسبت به آیینهای آسمانی و بالاخص دین اسلام، در یکم آذر 1327 در شماره 219 مجله آیین اسلام به چاپ رسیده است. متن زیر افزون بر اطلاعات تاریخی چند نکته مهم را دربر دارد که میتواند وضعیت سالهای دهه 20 ایران را نشان دهد.
ای کرمت در ازل اول عطا
لطف الهی به الهی زار
نیز امید است دهد وصل یار
عشق مرا سوی نگار آورد
سوی بهشت رخ یار آورد
یک نظر آن دلبر مهوش کند
عاقبت کار مرا خوش کند
از می آن ساقی شیرین لبم
مست کند صبح نماید شبم
درگذرد ازگنهم لطف دوست
لطف، چنین پرگنهی را نکوست
کس نه طلب کار ز لطف دوست
لطف، چنین پرگنهی را نکوست
کس نه طلب کار ز لطف تو بود
لیک ترا بر همه لطف است وجود
ای کرمت در ازل اول عطا
زان کرم آمرز زما هر خطا
محو کن ای دوست گناه مرا
صبح کن این شام سیاه مرا
شاد کن از عشق،دل زار من
تا نگرد دیده رخ یار من
بر من رسوای ذلیل و زبون
گمشده و کشتة این نفس دون
رحمتی ای ساتر و غفّار من
درگذر از زشتی کردار من
هست شفیع من زار تباه
لطف تو و مهر رسول اله
گر نبود عشق تو سودای من
وای من و وای من و وای من
مهر «علی» بر دلم افزون نما
شاد، به یادت، من دلخون نما
شاد، به یادت، من دلخون نما
وان دل پرمهر و رخ ماهشان
سینهام افروز به نور یقین
با همه اخیار کنم همنشین
زنگ مرا از دل من پاک کن
جلوه در آیینة ادراک کن
در دو جهان یاد توام یار بس
روی توام جنّت و گلزار بس
بر ورقم کش خط غفران خویش
بر ورقم کش خط غفران خویش
امام رضا (علیه السلام) می فرمایند:
بعد از این که حضرت یعقوب (ع) و پسرانش بر یوسف (ع) سجده کردند (ناگفته نماند که سجده یعقوب (ع) و فرزندانش به خاطر اطاعت از فرمان خدا و نوعی تحیت و درود برای یوسف (ع) بود)
بعد از آن جبرئیل بر یوسف (ع) فرود آمد و گفت :ای یوسف! دستان خود را
بیرون آور.هنگامی که یوسف (ع) چنین کرد، نوری از میان انگشتان او تابیدن
گرفت.
یوسف (ع) از جبرئیل پرسید: ای جبرئیل! این نور چیست؟
جبرئیل گفت: این نور نبوت است که خداوند تو را از آن محروم کرد و از پشت تو بیرون آورد، چرا که در مقابل پدر از جا برنخاستی.
به
همین خاطر خداوند، نور او را فرو کشید و نسل او را از رسیدن به مقام نبوت
محروم کرد و آن را در صلب و نسل "لاوی" برادر یوسف (ع) قرار داد.
زیرا وقتی برادران یوسف (ع) خواستند یوسف (ع) را به قتل برسانند، لاوی گفت: [یوسف را مکشید، اگر کاری می کنید او را در نهانخانه چاه افکنید] (سوره یوسف آیه 10)
از
همین روی، خداوند پاداش آن را به او داد و زمانی که برادران یوسف (ع)
خواستند از مصر به نزد پدر برگردند و یوسف (ع) برادرش را زندانی کرده بود،
لاوی گفت: [هرگز از این سرزمین نمی روم تا پدرم به من اجازه دهد یا خدا در حق من داوری کند و او بهترین داوران است] (سوره یوسف آیه 80)
بنابراین پروردگار متعال، پاداش این رفتار او را نیز به وی داد و پیامبران بنی اسرائیل همگی از نسل لاوی بودند.
موسی (ع) از نسل اوست و نیای او چنین است:
{موسی بن عمران بن یصهر بن واهث بن لاوی بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم (علیهم السلام)}
منبع : تفسیر قمی،ج 1،ص 356
سراسر ایثار و شهادت و از خودگذشتگی در راه خدای سبحان بوده است .
اینک به تعدادی از آنها اشاره می شود :
1) همسر جزبیل نجار :
این زن در زمان حضرت موسی ع به او ایمان آورد . از قضای روزگار او به
حرمسرای فرعون - بعنوان آرایشگر دختر فرعون - رفت و آمد می کرد . روزی
هنگام آرایش کردن موی دختر فرعون ، شانه از دستش افتاد . از آنجا که
زبانش به ذکر خدای بزرگ عادت کرده بود ، ناگهان گفت : بنام خدا .دختر
فرعون از او پرسید : منظورت از خدا ، پدرم فرعون است ؟
او گفت : خیر ، بلکه من کسی را ستایش می کنم که پدر تو را آفریده ، و او را
از بین خواهد برد .
دختر فرعون سریع جریان را به پدرش اطلاع داد و فرعون او را احضار کرد و به
زن گفت : مگر به خدایی من اعتراف نداری ؟ گفت : هرگز خدای حقیقی را رها
نمی کنم ، تا تو را بپرستم .
فرعون از این سخن بقدری عصبانی شد که فوراً دستور داد تنور مِسی را پر از
آتش کردند و آن تنور سرخ شد و به جلادان گفت همه ی بچه های این زن را
به تنور بیندازید ؛ تمام بچه هایش را در مقابل چشمهایش سوزاندند . تنها یک
بچه ی کوچک در آغوش زن مانده بود .
طبیعی است که مادر و یا هر انسانی به بچه ی شیر خوارش بیش تر علاقه دارد .
بچه ی کوچک را به زور از مادر گرفتند
و جلاد گفت : اگر از آیین موسی بیزاری بجویی ، بچه ی تو را در آتش
نمی افکنم . بچه ی شیر خوار قلبش را به تلاطم آورد و خواست در ظاهر
سخنی بگوید . در این وقت بقدرت خدا ، بچه بزبان آمده ، بمادرش گفت : صبر
کن ؛ تو بر حق هستی .
مادر صبر کرد ؛ آن بچه را نیز در آتش افکندند و سوزاندند . سپس خودش را به
آتش افکندند . این زن مؤمنه و شجاع ، تا زنده بود ، تسلیم زور نشد و در برابر
این همه مصائب تلخ ایستادگی کرد .
پیامبر اکرم ص می فرماین : در شب معراج در فضا ، در محلی بوی بسیار
خوشی به مشامم رسید .
از جبرئیل ع پرسیدم : این بوی خوش بی نظیر چیست ؟
جبرئیل پاسخ گفت : این بوی خوش از خاکستر جسد سوخته ی
همسر جزبیل و فرزندان اوست که در زمین محاذی این فضا ریخته اند و این
بوی خوش تا روز قیامت از این زمین استشمام می شود .
2 ) مادر ابراهیم خلیل الله(ع) :
شبیه جریان حضرت موسی ، برای مادر حضرت ابراهیم بنام « یونا - نونا » رخ
داد . نمرود بوسیله ی کاهنان اطلاع پیدا کرد که کودکی متولد می شود و او
را هلاک می کند و به نقل بعضی ، از هفتاد و هفت تا صد هزار کودک را کشت
. مادر فداکار ابراهیم ع در این بحران سخت ، با مقاومت بی نظیری ، خود را
دور از جاسوسان نمرود نگه داشت و هنگام زایمان به بهانه ی قاعدگی - که
در آن زمان رسم بود زنان قاعده از شهر بیرون می رفتند - از شهر خارج شد
، کنار کوهی در بیابان غاری را پیدا کرد ، به درون غار رفت و در همان جا
ابراهیم ع از او متولد شد .
این مادر خستگی ناپذیر تا 13 سال دور از چشم جاسوسان ، گاهی در نیمه
های شب و گاهی صبح زود ، خود را به غار می رساند و با فرزندش دیدار می
کرد . امدادهای غیبی به کمک او می شتافت و خدا او را یاری می کرد . سر
انجام پس از 13 سال ، ابراهیم ع با ترتیب خاصی وارد شهر شد و کم کم مبارزه
با بت پرستان را شروع کرد و روز به روز بر اوج مبارزه اش می افزود .
3 ) همسر حضرت ایوب (ع) :
رُحمه ، همسر حضرت ایّوب ع ، که از دختران حضرت شعیب بود ، با سخت
ترین حوادث روزگار روبرو شد . فرزندانش زیر ساختمان ماندند و کشته شدند ،
باغهایش سوخت ، همه ی اموال و دامهایش نابود شد و سر انجام بیماری
سخت و طولانی ، حضرت ایّوب را فرا گرفت . از همه سخت تر ، بجای اینکه
مردم او را عیادت و نوازش کنند ، سرزنش می کردند و می گفتند : لابد
گناهکار بوده ای که خداوند تو را به این وضع گرفتار کرده است . از حضرت ایّوب
دوری می کردند و او به ناچار از شهر خارج شد و در بیابان به زندگی رنج آورادامه داد .
بعداً خداوند دوباره فرزندان صالحی از همین زن به ایّوب داد.
داستان همسر حضرت ایّوب ، بما یاد می دهد که : اولاً ، اولاد پیغمبر خدا هم با
حوادث بسیار سخت آزمایش می شود ؛
ثانیاً ، انسان مؤمن سعی می کند از این آزمایش الهی سر فراز بیرون بیاید ؛
ثالثاً ، همسر خوب ، کسی است که
در مشکلات و حوادث تلخ روزگار ، همسر خود را تنها نگذارد ؛
اگر چه وظیفه ی مرد هم این است که حتی المقدور دنبال کسب و کار حلال برود و وسایل
زندگی و رفاه خانواده ی خود را فراهم کند .
زنان مؤمنه ی فراوانی قبل از اسلام بودند ، که تاریخ بوجود چنین بانوانی -
مثل دختران شعیب ، مادر و خواهر حضرت موسی ع ، حضرت مریم ، آسیه ،
هاجر ( مادر حضرت اسماعیل ع ) ، آمنه ( مادر پیامبر اکرم ص ) و نیز حلیمه ی
سعدیه ( دایه ی پیامبر ص ) و ... افتخار می کند .ادریس از پیامبران مقرب درگاه الهی بود. روزی واسطه شد تا خداوند از عذاب یکی از
ملایک چشو بپوشد. آن ملک پس از بخشش از جانب خدا به ادریس گفت: حال به بپاس
ای خدمتی که به من کردی بگو تا کاری برایت انجام دهم.
ادریس گفت:دوست دارم طبقات آسمان را ببینم.ملک ادریس را با خود به آسمان برد.بین
آسمان چهارم و پنجم شخصی بود که با دیدن ادریس سخت شگفت زده شد. ادریس
پرسید: تو کیستی و چرا از دیدن من تا این حد حیرت کردی؟
آن شخص گفت: من عزراییل هستم .
خداوند به من امر فرموده بود که هم اکنون جان
ادریس پیامبر را بین آسمان چهارم و پنجم بگیر من با خود فکر می کردم چگونه؟ که
ناگهان تو را اینجا دیدم.
بدین ترتیب ادریس پیامبر بین آسمان چهارم و پنجم قبض روح
شد.