پیاده و سواره
دوشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۰۳ ب.ظ

نقل شده که عارفى پیاده به خانه خدا می رفت، مرد عرب شتر سوارى به او
رسید و گفت: اى شیخ ! به کجا می روى ؟
رسید و گفت: اى شیخ ! به کجا می روى ؟
عابد گفت: به زیارت خانه خدا .
گفت: پس چرا پیاده اى؟
عابد جواب داد: من مرکبهاى زیادى دارم (تو نمی بینى).
مرد عرب سؤال کرد: آن مرکب ها چیست؟
عارف گفت: هنگامى که بلا و مصیبتى بر من نازل شود، بر مرکب صبر سوار
می شوم و هنگامى که نعمتى نازل شود بر مرکب شکر و هنگامى که قضاء
و قدرى رخ دهد، بر مرکب رضاء مینشینم و هنگامى که نفس سرکش مرا به
چیزى دعوت کند، میدانم که آن چه از عمر باقى مانده، کمتر از آن است که
گذشته است.
مرد عرب گفت: در واقع تو سواره اى، من پیاده ام .

- ۹۴/۰۹/۱۶