دین وزندگی

اگر : هدفی برای زندگی دلی برا دوست داشتن وخدایی برای پرستش داری خوشبختی با آرزوی خوشبختی برای همه ی همکاران و دانش آموزان عزیزم

دین وزندگی

اگر : هدفی برای زندگی دلی برا دوست داشتن وخدایی برای پرستش داری خوشبختی با آرزوی خوشبختی برای همه ی همکاران و دانش آموزان عزیزم

الهى ! بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.
الهى ! راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهى ! یا من یعفو عن الکثیر و یعطى الکثیر بالقلیل از زحمت کثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده.
الهى ! سالیانى مى‏پنداشتم که ما حافظ دین توایم استغفرک اللهم در این لیلة الرغائب هزار و سیصد و نود فهمیدم که دین تو حافظ ما است احمدک اللهم.
الهى ! چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است.
الهى ! ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره اى و ما همه هیچکاره ‏ایم و تنها تو کاره اى.
الهى ! از پاى تا فرقم در نور تو غرقم یا نور السموات و الارض انعمت فزد.
الهى ! شان این کلمه کوچک که به این علو و عظمت است پس یا على یا عظیم شان متکلم اینهمه کلمات شگفت لا تتناهى چون خواهد بود.
الهى ! واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم.
الهى ! چون تو حاضرى چه جویم و چون تو ناظرى چه گویم.
الهى ! چگونه گویم نشناختمت که شناختمت و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت...
هی دل چگونه کالای است که شکسته آن را خریداری و فرموده ای پیش دل شکسته ام.
الهی عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه بایدکرد
الهی همه از تو دوا خواهند حسن از تو درد خواهد.
الهی اگر تقسیم شود به من بیشتر از این که دادی نمی رسد فلک الحمد.
الهی ما را یارای دیدن خورشید نیست،دم از دیدن خورشید آفرین چون زنیم.
الهی همه گویند بده حسن گوید بگیر.
الهی از نماز و روزه ام توبه کردم به حق اهل نماز و روزه ات توبه این نا اهل را بپذیر.
الهی به فضلت سینه بی کینه ام دادی بجودت شرح صدرم عطا بفرما.
الهی اگر چه درویشم ولی داراتر از من کیست که تو دارائی منی.
الهی دندان دادی نان دادی، جان دادی جانان بده.

الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو
الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .

الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو
الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم .
الهی ظاهری داریم بس شوریده و باطنی داریم بخواب غفلت آلوده و دیده ای پر آب گاهی در آتش می سوزیم و گاهی در آب دیده غرق .

طبقه بندی موضوعی

پاسخ به 14 شبهه در مورد آیه ولایت

يكشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۳۲ ق.ظ


پاسخ به 14 شبهه در مورد آیه ولایت
در این بخش سعی شده است که به بیشتر شبهات وارد شده به ایه ولایت که غالبا از طرف ابن تیمیه است پاسخ داده شود.ابن تیمیه شخصیتی است که بزرگان اهل سنت نظراتشان در مورد او اینچنین است :
ابن حجر هیتمی که ، ابن تیمیه را بنده ای میداند که خدا او را خوار کرده و گمراه و کور و کر کرده است ( ر.ک.: الفتاوی الحدیثة:ص144 )
علامه تقی الدین الحصنی» ابن تیمیه انسانی را میداند که در دلش بیماری و انحراف و فتنه جوست ( ر.ک: دفع شبهة عن الرسول و الرسالة:ص83 )
قاضی القضاه تاج الدین السبکی که ، ابن تیمیه را زیان زننده به علما میداند و میگوید: وی شاگردانش را به پرتگاه دوزخ برده است ( - طبقات الشافعیة:4/76رقم759 )
آلوسی صاحب تفسیر، ابن تیمیه را منحرف و همان دیدگاه ابن حجر را درباره افراط گریهای وی در ناسزا گویی میآورد(- ر.ک: روح المعانی: 1/18-19 )
حصنی دمشقی میگوید : ابن تیمیه گفته است هرکس به مرده و یا فرد دور از نظر استغاثه کندظالم و گمراه و مشرک است !!! از این سخن وی بدن انسان میلرزد این سخن قبال از این زندیق از دهان هیچکس بیرون نیامده است . ( دفع الشبه عن رسول ص 131 )

نظر یکی از بزرگان شیعه در مورد او :
علامه حلی : بنا بر آنچه که ابن حجر در لسان المیزان دارد، وقتی علامه حلی (ره) کتاب ابن‌تیمیه (که در رد کتاب او نوشته شده بود) را خواند، گفت:
اگر می دانستم ابن‌تیمیه حرف من را می فهمد، برای او جواب می نوشتم، ولی یقین دارم که حرف مرا نمی فهمد.
من با ضرس قاطع عرض می‌کنم هر کس کتاب منهاج السنه ابن‌تیمیه را از اول تا آخر مطالعه کند و بعد مراجعه کند به اقول علماء اهل سنت، یقین پیدا می کند که 80% یا 90% کلام ابن‌تیمیه اینچنین است. فَلّه ای آمده گفته که «فلان روایت ضعیف است به اتفاق اهل العلم» یا «لا ریب أنه کذب» و وقتی مراجعه می کنیم به کتاب‌های بزرگان اهل سنت، می بینیم که آمده اند درباره همان حدیث، سخنان والا و سنگین را مطرح کرده اند که بر خلاف سخنان ابن‌تیمیه است.

دوستان عزیز حق روشن و آشکار است اما انسان های بسیاری هستند که حاضر به پذیرش حق آشکار نیستند و برای نپذیرفتن حق به دنبال بهانه هستند . از این رو به ایراد گیری و... می پردازند تا خود را قانع کنند و به جامعه ابلاغ کنند که اگر نمی پذیرند چون در حقانیتش تردید دارند . اینان حکم افرادی را دارند که خود را به خواب زده اند . چنین کسانی را به هیچ وجه نمی توان بیدار کرد چون خواب نیستند بلکه خود را به خواب زده اند. در مورد آیه فوق روایات مشهور بلکه متواتر از خود اهل سنت رسیده که جمعی از اصحاب در مسجد بودند و نماز می خواندند . نیازمندی طلب کمک کرد و جز امام علی(علیه السلام) کسی به او کمک نکرد . امام علی در حال نماز بود که با انگشت به نیازمند توجه داد که انگشتر اش را بردارد . او هم انگشتر حضرت را برداشت . در این حال رسول خدا به دعا مشغول بود و از خدا خواست همان گونه که به تقاضای حضرت موسی برادرش هارون را پشتوانه او ساخت ، به دعای ایشان هم برادرش علی را پشتوانه اش قرار دهد . هنوز دعای ایشان تمام نشده بود که این آیه نازل شد. بنابراین سوال با آنچه از خود اهل سنت نقل شده سازگار نیست.

و اگر به این روایات و به دلایل آشکار آیه توجه نکنیم ، دیگر هیچ دلیلی ما را کافی نخواهد بود.

پاسخ به اکثر شبهات آیه ولایت :

شبهه 1 : اینکه اجماع کرده اند بر اینکه آیه در حق علی نازل شده، از بزرگترین ادعاهای دروغ است، بلکه اجماع بر این است که این آیه در حق عموم نازل شده نه بخصوص علی، و قول یک نفر ثعلبی را قول اجماع مسلمین شمردن خطاء میباشد.

پاسخ : قاضی عضد الدین ایجی ـ از استوانه‌های کلامی اهل سنت و متوفای 756 هجری ـ میگوید :أجمع أئمة التفسیر أن المراد علی.پیشوایان علم تفسیر، اجماع دارند که مراد از این آیه، علی است.المواقف، جلد3، صفحه 601 یاآقای آلوسی ـ از علمای بزرگ اهل سنت و وهابیت ـ در کتاب تفسیر روح المعانی می‌گوید:غالب الأخباریین علی أن هذه الآیه نزلت فی علی کرم الله وجه.غالب محدثان و ناقلان خبر و حدیث، بر این باور هستند که این آیه در حق علی نازل شده است.تفسیر روح المعانی للآلوسی، ج6، ص167
خدا فرموده:‌ «إنما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة وهم راکعون * ومن یتول الله ورسوله والذین آمنوا فإن حزب الله هم الغالبون »
مفسرین همگی متفق‌القول هستند که این آیه در مورد علی (ع) نازل شده است زیرا هنگامی که در رکوع نماز بود فرد تهیدستی از او تقاضا کرد و حضرت نگین انگشتر خود را به آن سائل داد. این آیات در حق آن حضرت نازل شده است. چون «انما» از ادات حصر است این آیه نشان دهنده‌ی ولایت حتمی علی بعد از رسول خدا و افراد دیگری هم از اهل عصمت مشمول این آیه میدانیم چنانچه در اخبار و احادیث معتبره ما رسیده است که سایر ائمه از عترت طاهره نیز در این آیه داخلند و هر امامی در نزدیکی وصول به مقام امامت باین فضیلت و خصیصه عظما نائل می گردد.

شبهه 2 : تو گفتی بر نزول این آیه در حق علی اجماع است. ما تو را از این ادعا می بخشیم و میگوییم فقط یک سند صحیح بیاور اگر راست میگویی. و آن روایت که از ثعلبی وارد کردی ضعیف است، زیرا در راویان آن مردمانی متهم به دروغ و بی دینی وجود دارند. و اما ابن مغازلی واسطی در کتاب خود دروغهای عجیبی جمع کرده اند که بر کمترین حدیث شناس آن دروغها پوشیده نیست.
پاسخ : جمهور مفسرین و محدثین اهل سنت در کتب معتبر خود آورده اند که این ایه در مورد حضرت علی است از قبیل: شواهد التنزیل (حاکم حسکانی حنفی) ج 1 ص 161 ح 216 و 217 و 218 و 219 و 221 و 222 و 223 و 224 و 225 و 226 و 227 و 228 و 229 و 230 و 231 و 232 و 233 و 234 و 235 و 236 و 237 و 238 و 239 و 240 و 241 ط بیروت _ مناقب علی بن ابیطالب (ابن مغازلی شافعی) ص 311 ح 354 و 355 و 356 و 357 و 358 _ کفایةالطالب (گنجی شافعی) ص 228 و 250 و 251 ط الحیدریه _ ذخائر العقبی (محب الدین طبری شافعی) ص 88 و 102 _ المناقب (خوارزرمی حنفی) ص 187 _ ترجمة الامام علی بن ابیطالب از تاریخ دمشق (ابن عساکر شافعی) ج 2 ص 409 ح 908 و 909 _ الفصول المهمه (ابن صباغ مالکی) ص 123 و 108 _ الدرّ المنثور (سیوطی) ج 2 ص 293 _ فتح القدیر (شوکانی) ج 2 ص 53 _ التسهیل لعلوم التنزیل (کلبی) ج 1 ص 181 _ الکشاف (زمخشری) ج 1 ص 649 _ تفسیر (طبری) ج 6 ص 288 و 289 _ زاد المسیر فی علم التفسیر (ابن جوزی حنبلی) ج 2 ص 383 _ تفسیر (قرطبی) ج 6 ص 219 و 220 _ التفسیر المنیر لمعالم التنزیل (جاوی) ج 1 ص 210 _فتح البیان فی مقاصد القرآن (صدیق حسن خان) ج 3 ص 51 _ اسباب النزول (واحدی) ص 113 ط الحلبی مصر _ لباب النقول (سیوطی) در حاشیه تفسیر (الجلالین) ص 213 _ تذکرة الخواص (سبط بن جوزی حنفی) ص 15 ط الحیدریه _ نور الابصار (شبلنجی) ص 71 ط العثمانیه _ ینابیع الموده (قندوزی حنفی) ص 115 ط اسلامبول _ تفسیر (فخر رازی) ج 12 ص 26 و 20 ط البهیه مصر _ تفسیر (ابن کثیر) ج 2 ص 71 ط دار احیاء الکتب _ احکام القرآن ( جصاص) ج 4 ص 102 ط عبد الرحمن محمد _ مجمع الزوائد (هیثمی) ج 7 ص 17 _ نظم درر السمطین (زرندی حنفی) ص 86 و 88 _ شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید) ج 13 ص 277 ط مصر با تحقیق محمد ابو الفضل _ الصواعق المحرقه (ابن حجر) ص 24 ط المیمنیه _ انساب الاشراف (بلاذری) ج 2 ص 150 ح 151 ط بیروت _ تفسیر (نسفی) ج 1 ص 289 _ الحاوی للفتاوی (سیوطی) ج 1 ص 139 و 140 _ کنز العمال (متقی هندی) در حاسیه مسند (احمد بن حنبل) ج 5 ص 38 _ جامع الاصول (ابن اثیر) ج 9 ص 478 _ الریاض النضره (محب الدین طبری) ج 2 ص 273 و 302 _ مطالب السئوول (ابن طلحه شافعی) ج 1 ص 87 _ معالم التنزیل (بغوی) در حاشیه تفسیر المخازن (علاءالدین بغدادی) ج 2 ص 55 _ فرائد السمطین (حموینی) ج 1 ص 11 و 190 ح 150 و 151 و 153 ط 1 .

و بالاخره اکثر رجال علم و دانش اهل سنت تصدیق نموده اند نقلا از سدی و مجاهد و حسن بصری و اعمش و عتبة بن ابی حکیم و غالب بن عبد الله و قیس بن ربیعه و عبایة بنربعی و عبد الله بن عباس (حبر امت و ترجمان قرآن ) و ابوذر غفاری و جابر بن عبد الله انصاری و عمّار و ابو رافع و عبد الله بن سلام و غیرهم که این آیه شریفه در شأن علی بن ابیطالب (ع) نازل گردیده و هر یک به عبارت و الفاظ مختلفه ذکر نموده اند زمانی که آنحضرت در حال رکوع نماز انگشتر خود را در در راه خدا انفاق و بسائل داد این آیه شریف نازل گردید.

شبهه 3 : اگر چنانکه شما می گویید مراد از این آیه این باشد که باید زکات در حالت رکوع داده شود پس واجب است که زکات پرداختن در رکوع شرط موالات یعنی دوست گرفتن باشد و بنابراین مسلمان باید تنها علی را ولی بگیرد، و حسن و حسین و غیره را دوست و ولی خود قرار ندهند. زیرا آنان در حالت رکوع زکات نپرداخته اند.

پاسخ : چه کسی گفته که شرط ولی، دادن زکات در حال رکوع است؟ رسول خدا تقاضای یاور کرده و خدا با اشاره به واقعه ای خارجی که اتفاق افتاده و می توانند با یک سوال از آن با خبر شوند؛ "الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون" را به عنوان "ولی" مؤمنان بعد از خدا و رسول و به عنوان اجابت دعای پیامبر معرفی می کند. بنا بر این لازم نیست همه کسانی که توسط پیامبر به عنوان ولی مؤمنان بعد از ایشان خواهند آمد ، در رکوع زکات بدهند همچنان که لازم نیست همه کسانی که مصداق اهل بیت و معصوم خواهند بود ، زیر عبا با پیامبر باشند.

شبهه 4 : در این آیه صیغه های جمع بکار رفته (الَّذِینَ یُقِیمُونَ) (وَالَّذِینَ آمَنُوا) جمع است و بر یک فرد صدق نمی کند.
پاسخ : اولا: این قضیه را آقای زمخشری ـ از بزرگان و استوانه‌های تفسیری اهل سنت ـ جواب داده است و می‌گوید:
مراد در اینجا، علی بن أبی طالب است و اگر صیغه جمع آمده است، به خاطر تشویق و ترغیب مردم به این عمل است.
یعنی زیبنده و شایسته است که همه مردم این کار را انجام بدهند.

ثانیا: مرحوم شرف الدین (ره) می‌گوید:
برای این‌که کفار و مشرکین و منافقین، در برابر امیرالمؤمنین (علیه السلام) موضع‌گیری تندی نکنند.
به فکر این‌که جای توجیه دارد.

ثالثا: در قرآن، در موارد متعددی صیغه جمع آمده و اراده فرد شده است:

الف) :
لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ (سوره ممتحنه/آیه8)
صحیح بخاری صراحت دارد و می‌گوید:
أسماء ابنة أبی بکر رضی الله عنهما، قالت: أتتنی أمی راغبة فی عهد النبی صلى الله علیه و سلم، فسألت النبی صلى الله علیه و سلم آصلها؟ قال: نعم، قال ابن عیینة: فأنزل الله تعالى فیها: لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین.
صحیح البخاری، ج7، ص71
در اینجا یک فرد بوده و درباره او، صیغه جمع به کار رفته است.

ب) :
کلمه یَسْتَفْتُونَکَ، صیغه جمع است و همه اتفاق نظر دارند بر این‌که مراد از این کلمه، جابر بن عبد الله انصاری است:
یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلَالَةِ (سوره نساء/آیه176)
صحیح مسلم، ج5، ص60

در خود سنن ترمذی و جاهای دیگر آمده است که منظور از این آیه، جابر بن عبد الله انصاری است.
سنن ابن ماجة للقزوینی، ج2، ص911 ـ سنن الترمذی، ج3، ص282 ـ تفسیر القرطبی، ج6، ص28 ـ تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج11، ص233

ج) :
در این آیه:
یَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ (سوره بقره/آیه215)
صیغه جمع آمده است و آقایان اهل سنت اتفاق نظر دارند که درباره عمرو بن جموح نازل شده است.
الدر المنثور للسیوطی، ج1، ص243 ـ تفسیر الآلوسی، ج2، ص105

د) :
الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیَاءُ (سوره آل عمران/آیه181)
آقایان می‌گویند که منظور از این آیه، حیی بن أخطب است.
تفسیر القرطبی، ج4، ص294

هـ) :
وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ (سوره توبه/آیه61)
آقایان می‌گویند که در رابطه با یکی از منافقین به نام جلاس بن سوید نازل شده است.

و) :
وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ (سوره نور/آیه33)
اینها در رابطه با غلام حویط بن عبد العزی نازل شده است و تمام تفاسیر اهل سنت این را گفته‌اند.
تفسیر القرطبی، ج12، ص244

ز) :
إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا (سوره نساء/آیه10)
در رابطه با مرثد بن زید الغطفانی نازل شده است.

و موارد دیگر که ما فقط به این نمونه‌ها اکتفاء می‌کنیم. استعمال جمع و اراده فرد، یک أمر شایع قرآنی است و در عرف افراد ادیب، غالبا کلمه فرد استعمال نمی‌شود. مثلا به فردی گفته می‌شود: شما تشریف بیاورید، شما فرمودید، شما نوشتید، شما بفرمائید. در مواردی که گوینده، ادیب و بزرگوار باشد یا مخاطب، فرد بزرگواری باشد، صیغه جمع استعمال می‌شود.

شبهه 5 : همان‌طور که می‌دانید کار اضافی در نماز باعث بطلان نماز می‌شود. امام علی از خاشعین در نماز بوده و انجام چنین کاری توسط ایشان واقعاً‌ بعید بوده است و فراموش نکنیم که رکوع در معنی به معنای خشوع و خضوع است.

پاسخ : اولا این عمل نه تنها لطمه ای به مقام آن حضرت نمی زند بلکه توجه به سائل و تصدق به او و دل او را خوش نمودن موجب کمال است چه آنکه آنحضرت پیوسته در همه حال توجه بخدا و رضای پروردگار داشته و در این عمل هم جمع نموده میان عبادت بدنی و روحی با عبادت مالی که انفاق در راه خدا باشد. آن التفاتی که شنیده اید لطمه به خشوع میزند و سبب نقصان عبادت می گردد التفات به امور دنیوی و اغراض نفسانی میباشد و الا توجه به عمل خیر که عبادتست در عبادت دیگر موجب کمال است مثلا در نماز اگر آدمِ گریه کند برای عزیزانش ولو برای اعز خلق الله که خاندان محمد و آل محمد سلام الله علیهم اجمعین باشد موجب بطلان نماز می گردد ولی اگر در حال نماز برای شوق و اشتیاق بحق و یا خوف از خدا گریه نماید موجب کمال و فضیلت است.

اما در مورد خضوع و خشوع : این معنی در محل معین معتبراست ولی اگر امر به رکوع نماز را که فعل واجب معین است شما لغةَ بخواهید حمل بر خشوع کنید مورد ملعبه عقلاء و اهل دین و دانش خواهید شد و به عبارت ساده تر آیا می توان در نماز به جای رکوع حرکتی دیگر که نشاندهنده خشوع و تواضع باشد انجام داد و نام آنرا رکوع گذاشت؟

یادر کتاب صحیح مسلم نقل می‌کنند:
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نماز می‌خواند، نوه خودش را از دخترش زینب، بغل می‌کرد. وقتی می‌خواست بلند شود، او را در بغل می‌گرفت و وقتی به سجده می‌رفت، او را زمین می‌گذاشت. همین‌طور در رکعات بعدی.
صحیح مسلم، ج1، ص73، حدیث1099

آیا در اینجا هم می‌گویید که نماز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باطل است یا نه؟ ولی نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السلام) این‌همه جسارت می‌کنید؟ آیا این فعل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، وقت بیشتری را می‌برد یا در یک لحظه انگشتر را در آوردن به سائل دادن؟ اینها با هم قابل مقایسه نیستند.
این در صحیح مسلم است و احتیاجی هم به سند ندارد.

روایت دیگری داریم در مسند احمد از ابوهریره که می‌گوید:
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نماز می‌خواند، حسن و حسین می‌آمدند بر پشت حضرت سوار می‌شدند و وقتی حضرت می‌خواست از سجده بلند شود، خیلی آرام، حسن و حسین را می‌گرفت و بر زمین می‌گذاشت و از زمین بلند می‌شد و دوباره وقتی به سجده می‌رفت، این دو بر پشت حضرت سوار می‌شدند و دوباره حضرت با آرامی، این دو را روی زمین می‌گذاشت. وقتی که حضرت از دو سجده بلند می‌شد، این دو را روی زانوی خودش قرار داد.
مسند احمد، ج2، ص513 ـ فضائل الصحابة للنسائی، ص20 ـ السنن الکبرى للنسائی ، ج5، ص50 ـ مستدرک الصحیحین للحاکم النیشابوری، ج3، ص167 ـ البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج6، ص168 ـ المعجم الکبیر للطبرانی، ج3، ص52

این همه کار از نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در طول نماز اتفاق می‌افتد. آیا در آنجا، این کار، موجب بطلان نماز نیست؟

شبهه 6 : اینکه سیاق آیه و قبل و بعد آنرا ملاحظه کنید بهم مربوط است. و اکثر مفسرین این آیه را مربوط به آیات قبل و بعد دانسته اند، و آیات قبل و بعد در نهی موالات و دوستی و هم رازی با کفار و یهود و نصاری است، و هر کس نظرکند میفهمد. زیرا خدا جل جلاله در آیه ی 51 و 52 فرموده: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ) که نهی و مذمت کرده از اینکه مؤمنین با کفار همدل و هم راز و دوست گردند تا اینکه میرسد به آیه ی 55 که میفرماید: همانا دوست و یاور شما فقط خدا و رسول و مؤمنین هستند که نماز بپا میدارند و در حال تواضع و افتادگی و بدون کبر و منت زکات میدهند.

پاسخ :برای رد دلالت این حدیث بر ولایت علی بن ابیطالب، به وحدت سیاق این آیات با آیات قبل و بعد استناد کرده اند که نهی از ولایت اهل کتاب است در حالی که این وحدت سیاق به شرط آن است که ثابت کنیم این آیات همه با هم نازل شده اند ولی روایات حاکی از آن است که این دو آیه جداگانه نازل شده اند. و در ضمن:
اولا: سیاق و سباق در جائی است که در یک آیه استعمال شده باشد یا در دو آیه پشت سر هم باشد. میان آیه ولایت و این آیه، 4 آیه فاصله است.

ثانیا: در همانجا هم می‌گوییم که ولی به معنای أولی الأمر است. قرآن می‌گوید از یهود و نصاری، کسی را به عنوان ولی أمر خود قرار ندهید. چون آنها موحد نیستند و مشرک هستند و دشمنی سختی با مؤمنین دارند و متّصف به عداوت با مؤمنین هستند و شایستگی ولایت أمری را ندارند و اگر خواستید در جامعه، کسی را به عنوان ولی أمر انتخاب کنید، نباید این ولی أمر، غیر مسلمان باشد. چون، ولایت از آن خداست و به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داده است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم به علی بن أبی طالب (علیه السلام) داده است. پس اگر این آیه را قرینه آیه ولایت قرار دهیم، هیچ منافاتی با هم ندارد.

یا در خود صحیح مسلم صراحت دارد که عمر، خطاب به علی و عباس گفت:
لما توفّی ابو بکر فقلت أنا وَلِیّ رسول الله و وَلِیّ أبی بکر.
وقتی ابوبکر از دنیا رفت، من گفتم: من، ولی و جانشین انتخاب شده پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و ابوبکر هستم.
صحیح مسلم، ج5، ص152

در اینجا ولی به چه معناست؟ همین معنا را در آیه ولایت هم داشته باشید. چرا یک بام و دو هوا صحبت می‌کنید؟

شبهه 7 : بر مردی مدح نمی شود مگر به کاری پسندیده و زکات دادن در رکوع مستحب و محمود نیست، و اگر مستحب بود باید رسول خدا این کار را کرده باشد و بر آن ترغیب نموده باشد علی و دیگران همه مکرر انجام دهند

پاسخ : در این آیه دادن زکات و صدقه در حال رکوع مدح نشده بلکه واقعه خارجی دادن زکات در حال رکوع به عنوان نشانه ذکر شده است.

شبهه 8 : نماز خود شغلی است که نباید شغل دیگری در آن باشد پس چگونه ممکن است که خداوند بگوید ولی برای شما نیست جز آنانی که در حال رکوع نماز صدقه و زکات بدهند سپس فرموده ی خداوند: (وَیُؤْتُونَ الزَّکَاة) دلالت بر وجوب زکات می کند.

پاسخ : انسان باید در نماز حضور قلب داشته باشد و از غیر خدا منقطع گردد ولی طبیعی است که این انقطاع در همه نماز ها و در همه مکا ن ها یکسان حاصل نمی شود . معمولا در مناجات ها و در نماز های شب و نمازهایی که اولیای خدا در خلوت های خود می خوانند ، انقطاع هایی به طور کامل حاصل می شود اما در نماز های جماعت و نماز هایی که در مسجد و در ملاء عام می خوانند ، شرایط برای پیدا شدن چنین انقطاع هایی مهیا نیست . توجه اجمالی به اطراف و با خبر شدن از اتفاقات پیرامون با توجه به نماز و حضور قلب، منافات ندارد . اگر امام در مسجد نماز مستحب یا واجب می خواند و نیازمندی مراجعه و تقاضا می کند و اجابت نمی شود و امام متوجه شده و به او در حال نماز و رکوع کمک می کند ، با توجه به عبادت منافات ندارد بلکه خودش عبادتی است که در ضمن عبادت دیگر واقع شده و نشان از توجه انجام دهنده به کسب رضای خدا دارد.

شبهه 9 : امیرالمؤمنین (علیه السلام)، ثروت نداشته است. شما شیعیان در تاریخ نوشته‌اید که امیرالمؤمنین (علیه السلام) از مال دنیا، چیزی را نداشته است. کسی که زکات نقره می‌دهد، باید ثروت کلانی از نقره داشته باشد تا بتواند از آن زکات بدهد. خود نقره، حتما باید به نصاب برسد و از حد نصاب هم سال بگذرد تا بر آن، زکات واجب شود. امیرالمؤمنین (علیه السلام) اینچنین نبوده است.

پاسخ : کلمه زکات که در اینجا آمده است، همان معنای مصطلح نیست. اول شما ثابت کنید که به همان معنای مصطلح است، سپس اشکال کنید. مراد از زکات، معنای لغوی آن است که به معنای طهارت و نمو و برکت و مدح است. در قرآن هم از این تعابیر، زیاد به کار رفته است. در رابطه با حضرت ابراهیم و اسحاق و یعقوب (علیهم السلام) آمده است:
وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَاةِ وَ إِیتَاءَ الزَّکَاةِ وَ کَانُوا لَنَا عَابِدِینَ (سوره أنبیاء/آیه73(

در مورد حضرت اسماعیل (علیه السلام) آمده است:
وَ کَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ کَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا (سوره مریم/آیه55(

خیلی واضح و روشن است که زکات در شرایع گذشته، به این شکلی که ما داریم نبوده است؛ یعنی کسی که گندم و جو و طلا و نقره‌اش به حد نصاب برسد. بلکه مراد از زکات، همان معنای لُغَوی است که اینها پاک می‌ساختند و نمو می‌دادند و برکت می‌آوردند. همان‌طوری که نمازهای آنها هم مانند نمازهای ما نبوده است و شاید نماز در آنها، به معنای دعا و نیایش باشد. همچنین در این آیه:
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى ـ وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى (سوره أعلى/آیات14ـ15)

آیا در اینجا هم منظور کسی که زکات مالش را بیرون آورد؟ یا کسی که خودش را پاک و تزکیه کرد؟

در این آیه چطور:
الَّذِی یُؤْتِی مَالَهُ یَتَزَکَّى (سوره لیل/آیه18)

پس، کلمه زکات در اینجا، ثابت نیست که به معنای زکات مصطلح و اخراج مال معین از اموالی که به حد نصاب رسیده است، باشد.

شما از کجا می‌گویید که علی بن أبی طالب (علیه السلام) در این حد، اموال نداشت؟ آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) در زمان نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، همانند دیگر مجاهدین در جنگ‌ها شرکت می‌کردند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم غنائم جنگی را بین همه توزیع می‌کرد و از جمله آنها، امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود که از این غنائم می‌گرفت. شاید در بعضی از این موارد، چندین برابر حد نصاب، در اختیار امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار می‌گرفت. شاید امیرالمؤمنین (علیه السلام) به خاطر این‌که آن اموال در اختیارش بود، زکات متعلق به آن اموال را داده است، چون در غنائم، لازم نیست که سال بر آن بگذرد. مانند خمس در أرباح مکاسب که مستحب است کسی که ربح می‌کند، خمس خود را در همان روز بدهد. در زکات نقدین، امیرالمؤمنین (علیه السلام) منتظر این نبود که سال بر آن بگذرد، در همان لحظه، زکات آن را حساب کرده و به سائل داده است.

اینها همه بهانه‌های بنی‌اسرائیلی است. این‌که امیرالمؤمنین (علیه السلام) فقیر بوده، نه، امیرالمؤمنین (علیه السلام) نمی‌خواست مالی بر مال انباشته کند. خود حضرت در نامه 45 نهج البلاغه که به عثمان بن حنیف می‌نویسد، می‌گوید:
قسم به خدا! اگر بخواهم از بهترین و لذیذتری غذاها بخورم و بهترین و گران‌قیمت‌ترین لباس‌ها را بپوشم، می‌پوشیدم و مانعی ندارم. ولی هیهات که فرزند أبی طالب اسیر دنیا شود و مالی را بر مالی اضافه کند، حال آنکه در کشور اسلامی، افرادی هستند که نان سیر خوردن را به یاد ندارند و لباس کافی که خود را بپوشانند، در اختیار ندارند. مرضی بالاتر از این نیست که یک نفر شب را با شکم سیر بخوابد، ولی در اطراف او، افرادی باشند که از گرسنگی، خواب به چشم‌شان نمی‌رود.

شبهه 10 : بیشتر فقهای گفته اند انگشتر دادن کفایت از زکات نمینماید و تکلیف زکات را ساقط نمینماید، مگر آنکه کسی بگوید در حلی و زینت آلات نیز زکات واجب است، و اما کسی که قیمت را شرط میداند، پس در نماز نمیتوان تعیین بهاء و قیمت یابی نمود.

پاسخ : زکات در قرآن به زکات واجب و صدقه مستحب اطلاق می شود . اطلاق زکات به زکات واجب اصطلاح متشرعه است که با توجه به کثرت استعمال، بعدها پیدا شده اما در قرآن زکات به معنای عام یعنی صدقه واجب و مستحب اطلاق می گردد که نمونه های آن بسیار است. در این آیه هم صدقه مستحب منظور است ،نه صدقه واجب . بحث از این که قیمت کافی نیست و یا امام چگونه در نماز محاسبه کرد و... ، همه بحث های بی جا است. نیازمندی تقاضای کمک کرده و اجابت نشده و امام تنها دارایی اش در آن حال یعنی انگشتر اش را به او بخشیده است.

شبهه 11 : این آیه مانند آیات دیگری که درباره ی زکات نازل شده میباشد از جمله آیه ی 43 سوره ی بقره که می فرماید: (وَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ) و کسی احتمال نداده که فقط درباره یک نفر باشد

پاسخ : این آیه توصیف فردی است که در جنب خدا و رسول ولایت دارد و در مقام این نیست که بگوید نماز و زکات واجب است و باید اقامه و پرداخت شود ؛ ولی آیه "اقیموا الصلاة و آتوا الزکاة و ارکعوا مع الراکعین " با صیغه امر بیان سه تکلیف واجب است که عبارتند از اقامه نماز و دادن زکات ورکوع و همراهی کردن با رکوع کنندگان. این دو آیه دو مطلب جداگانه اند و تشابهی با هم ندارند.

شبهه 12 : آنکه در حدیث ثعلبی الفاظی است که با توجه به آنها روشن میشود که پیامبر چنین نفرمود: زیرا علی قائد تمام نیکوکاران و برره، و قاتل تمام کفار و کفره نبوده است بلکه برای این امت خدا محمد را رسول قرار داده، و همچنین قتل کفار همه بدست علی نبوده بلکه بعضی را علی و بعضی را سایر مجاهدینی که قتال کردند به قتل رساندند و همچنین است جملات دیگر حدیث ((مانند منصور من نصره و مخذول من خذله)) یعنی منصور کسی است که علی را یاری کند و مخذول و خوار کسی است که علی را خوار کند و اگر این حق و صحیح بود باید تمام خلفاء و اصحاب رسول که به قول شما او را مخذول کرده و حق او را گرفتند و یاریش نکردند مخذول باشند و شما منصور و حال آنکه آنان منصور بودند و بلاد کفار از فارس و روم و مصر و غیره را فتح کردند، شیعه میگوید امت او را مخذول کردند تا آنکه عثمان کشته شد و معلوم است که امت قبل از کشته شدن عثمان همه منصور و مؤید و سربلند بودند و چون عثمان کشته شد امت متفرق و مخذول گردید، حزبی با علی، و حزبی علیه علی، و حزبی گوشه گیر نه طرفدار و نه مخالف علی شدند، و نیز معلوم است که ایمان مردم و اطاعتشان بخاطر علی نبود تا کمر رسول خداr به واسطه ی علی محکم شده باشد خدا رسول خود را به یاری خود و مؤمنین عزیز نمود، و چنین نبود که فقط علی به یاری پیغمبر اختصاص داشته و دیگران او را یاری نکرده باشند. و همچنین ایمان مردم به پیامبر بخاطر علی و دعوت او نبود. ولی بنی اسراییل هارون را دوست می داشتند و از موسی هراس داشتند و به واسطه ی، هارون به موسی نزدیک می شدند، و بین دلهایشان الفت میگرفت، پس علی را نمیتوان به هارون تشبیه نمود، در حالیکه شیعیان میگویند که مسلمین علی را دشمن داشتند و بخاطر بغض با او بیعت نکردند و نص رسول را کتمان کردند، بنابراین رسول خدا محتاج به علی نبود آن چنانکه موسی به هارون احتیاج داشت، پس چگونه رسول خدا جل جلاله گفت به واسطه ی علی کمرم را محکم کن، و این ابوبکر است که بدست او پنج نفر از عشره ی مبشره که از بزرگان و یاوران رسول بودند ایمان آوردند، یعنی عثمان و طلحه و سعد بن ابی وقاص و ابوعبیده و عبدالرحمن بن عوف به راهنمایی ابوبکر مسلمان شدند و کسی از سابقین را ما ندیدیم که بدست علی مسلمان شده باشد. و این مصعب بن عمیر از سابقین است که بدست او اسید بن حضیر و سعد بن معاذ و ببرکت او بزرگان انصار مسلمان شدند.

پاسخ : ثعلبی می گوید که پیامبر علی را به عنوان "قائد البرره و قاتل الکفره و منصور من نصره و مخذول من خذله" معرفی کرده و حال آنکه این اوصاف حاصل نشده است. اولا پیامبر در غدیر و در جاهای دیگر این مطالب را با الفاظ تقاضا از خدا خواست .خدا هم قطعا دعای پیامبرش را اجابت می کند . با توجه به اجابت خدا ،پیامبر این خبر ها را داده ؛گیرم پیامبر دروغ بگوید اما آن که این ها را واقع شده نمی داند ، آیا انکار دارد که علی پیشوای نیکوکاران است ؟ اگر کسانی علی را به پیشوایی نگرفته باشند ، می توانند ادعای نیک بودن کنند؟ آیا قاتل کافران بودن علی را انکار می کند؟ اگر گفتیم علی قاتل کافران است معنایش این است که همه کافران فقط به دست علی کشته شده باشند ؟ آیا معنایش این است که جز علی کسی دیگر قاتل کافران نیست ؟ این اشکال ها آیا جز دلیل بی سوادی یا غرض ورزی است؟

آیا اینکه یاور علی یاری شده خدایی است ،معنایش این است که یاوران علی حاکم و مسلط و پیروز در دنیا باشند یا همین که در آخرت مورد یاری خدایند و در دنیا هم خدا آنان را به پایداری بر این صراط کمک کرده ، کافی است ؟ آیا اگر دشمنان علی در دنیا مسلط بودند، نشانه آن است که مخذول خدایی نمی باشند؟ اگر این گونه باشد که همه پیامبران مورد خذلان خدا و همه کافران و نمرود ها و فرعون ها یاری شده خدایی بوده اند چون پیامبران در دنیا مغلوب و کافران در دنیا به ظاهر پیروز بوده اند.

اما اینکه میگوید رسول خدا محتاج به علی نبود ولی موسی به هارون محتاج بود؟ واقعا این مردکی که خدا او را کور و کر کرده متوجه معنای کلامش هست؟ آیا اگر موسی تقاضای همراهی برادرش را از خدا دارد، برای رفع نیاز خودش است یا برای این که در ادای رسالت قوی تر باشد؟ مگر این تقاضای موسی به بیان قرآن نیست:
اجعل لی وزیرا من اهلی هارون اخی اشدد به ازری و اشرکه فی امری کی نسبحک کثیرا و نذکرک کثیرا (2(

رب انی قتلت منهم نفسا فاخاف ان یقتلون و اخی هارون هو افصح منی لسانا فارسله معی رداّ یصدقنی انی اخاف ان یکذبون(3)

کجا سخن از این است که بنی اسرائیل از موسی می ترسیدند و..

شبهه 13 : ایشان ولی و مولی را در این خبر بمعنی متصرف در امور و زعامت گرفته در حالیکه این بر خلاف واقع است، خدای تعالی در سوره ی تحریم آیه ی 4 فرموده: (فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ) که بیان نموده خدا و جبریل و صالح مؤمنین مولای رسولند در حالیکه صالح مؤمنین که مولای پیامبر بردند چنین نبود که بر رسول خدا زعامت و ولایت بمعنی امارت داشته و متصرف در رسول خداباشند، و خدای تعالی هر جا وصف ولایت را برای بندگان مومن نسبت به یکدیگر آورده او از ایشان مدح نموده، به معنی دوستی و یاوری ایشان نسبت به یکدیگر است چنانکه در سوره ی توبه آیه ی 71 فرموده: (وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر) پس هر مؤمنی یاور و ولی مؤمنان دیگر است. و همچنین هر مؤمن با تقوایی ولی خدا و خدا ولی اوست چنانکه در سوره ی یونس فرموده (أَلا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ) و در آیات قرآنی جایی نیامده که در آن کلمه ((ولی)) و ((مولی)) به معنی متصرف در امور و کسی متولی بر دیگری باشد، پس امیر را والی گویند، اما ولی نامیده نمی شود، و لذا اختلاف شده که در نماز بر جنازه ی میت هرگاه والی و ولی جمع شدند کدامیک مقدم اند؟ پس ولی در آیات ضد عداوت است و موالات ضد معادات میباشد.

پاسخ : در این که "ولی" در این آیه و آیات و احادیث مشابه از جمله حدیث غدیر فقط به معنای سرپرست است ، به کتب تفاسیر مراجعه کنید- . این که خدا و رسول و مومنان را دوست بدارید که چیز جدیدی نیست تا خدا آن را با لفظ فقط بیان کند و پیامبر برای اعلامش در گرمای نیمروز هزاران نفر را در گرمای بیابان نگه دارد و نگران از بیان آن باشد و ... اگر این لفظ که چند معنا دارد، در آیه ای به معنای دوست و یاور و... آمده ، دلیل نیست که در این آیه هم بدان معنا باشد . باید به قراین حالی و مقالی مراجعه کرد و معنا را روشن نمود. برای روشن شدن بیشتر بی اساسی اشکال ها به ترجمه المیزان ،ج5،ص635-642 و رهبری امام علی ...، ص282-287 و دیگر کتب تفسیر مراجعه کنید.

شبهه 14 : ثعلبی یکی از علمای اهل سنت که ایه ولایت را در حق حضرت علی علیه السلام میداند ، حاطب لیل ( هیزم جمع کن : یعنی دقت نمیکرده و حدیث درست و اشتباه را گرد اوری میکرده است) بوده است.

پاسخ : ابواسحاق ثعلبی، از بزرگان اهل سنت و صاحب تفسیر معروف الکشف والبیان‌، یکى از کسانى است که حاطب لیل لقب گرفته است.

ابن تیمیه حرانى در منهاج السنة در باره او مى‌گوید:
تمام دانشمندان اتفاق نظر دارند که ثعلبى وامثال او، هم روایات صحیح نقل کرده‌اند و هم ضعیف، و نیز پذیرش هر روایتى را که ثعلبى نقل کرده، لازم نمى‌دانند؛ از این رو به ثعلبى و افرادى همانند او، حاطب لیل گفته‌اند؛ چون هرچه یافته و دیده‌اند؛ چه صحیح و یا غیر صحیح نقل و روایت کرده‌اند؛ اگرچه بیشتر روایاتشان صحیح است؛ ولى در بین آن به اتفاق علما اخبار دروغ هم وجود دارد.

الحرانی، أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة أبو العباس (متوفای728هـ)، منهاج السنة النبویة، ج 7، ص 90، تحقیق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

در حالى که ذهبى از او تجلیل فراوان کرده و مى‌نویسد:
(أحمد بن محمد بن إبراهیم) أبو إسحاق النیسابوری الثعلبی، صاحب التفسیر. کان أوحد زمانه فی علم القرآن... کان واعظا حافظا عالما، بارعا فی العربی، موثقا. أخذ عنه: أبو الحسن الواحدی.

وقد جاء عن أبی القاسم القشیری قال: رأیت رب العزة فی المنام وهو یخاطبنی وأخاطبه، فکان فی أثناء ذلک أن قال الرب جل اسمه: أقبل الرجل الصالح. فالتفت فإذا أحمد الثعلبی مقبل.

ثعلبى صاحب تفسیر، یگانه دورانش در علوم و دانش‌هاى قرآن... واعظ، دانشمند و حافظ وسرآمد دردانش عربى و مورد اعتماد بود که ابوالحسن واحدى از وى حدیث نقل مى‌کرده است.

از ابوالقاسم قشیرى نقل است که گفت: خداوند بزرگ مرتبه را درخواب دیدم که با من سخن مى‌گفت و من با او سخن مى‌گفتم، در این بین خداوند فرمود: این مرد صالح را دریاب، نگاه کردم دیدم احمد ثعلبى است.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 29، ص 186، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.

در تذکرة‌ الحفاظ به او لقب «علامه» داده و مى‌نویسد:
ومات فی سنة سبع [وعشرین وأربع مائة] العلامة أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهیم النیسابوری الثعلبی المفسر فی المحرم.
علامه ابواسحاق احمد بن محمد بن ابراهیم نیسابورى ثعلبی، مفسر قرآن، در محرم سال 427هـ از دنیا رفت.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، تذکرة الحفاظ، ج 3، ص 1090، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى.

ابن خلکان مى‌نویسد:
الثعلبی أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهیم الثعلبی النیسابوری المفسر المشهور کان أوحد زمانه فی علم التفسیر وصنف التفسیر الکبیر الذی فاق غیره من التفاسیر.
ثعلبى صاحب تفسیر مشهور، در دانش تفسیر یگانه زمانش بود، او تفسیر کبیرش را نوشت که بر تمام تفاسیر برترى یافت.
إبن خلکان، أبو العباس شمس الدین أحمد بن محمد بن أبی بکر (متوفای681هـ)، وفیات الأعیان و انباء أبناء الزمان، ج 1، ص 79، تحقیق احسان عباس، ناشر: دار الثقافة - لبنان.

شبیه همین سخن را صفدى در الوافى بالوفیات، ج7، ص201 گفته است.
جلال الدین سیوطى در طبقات المفسرین مى‌نویسد:
أحمد ابن محمد بن إبراهیم أبو إسحاق النیسابوری الثعلبی صاحب التفسیر المشهور والعرائس فی قصص الأنبیاء کان أوحد زمانه فی علم القرآن عالما بارعا فی العربیة حافظا موثقا.
ثعلبى صاحب تفسیر مشهور و کتاب عرائس پیرامون قصص پیامبران، در دانش قرآن یگانه زمان، دانشمندى عمیق در علوم عربى و حافظ و مورد اعتماد بود.
السیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای911هـ)، طبقات المفسرین، ج 1، ص 28، تحقیق: علی محمد عمر، ناشر: مکتبة وهبة - القاهرة - 1396، الطبعة: الأولى.

حال بررسی کنیم که ایا خود ابن تیمیه که به قول بزرگان اهل سنت خدا او را کور و کر (باطنی) کرده است هیزم جمع کن شب بوده است یا نه ؟

ابن تیمیه حرانی، مؤسس و تئوریسین فکرى وهابیت نیز از کسانى است که «حاطب لیل» لقب گرفته است و این افتخار نصیب ایشان نیز شده است.
تقى الدین حصنى دمشقى در دفع شبه من شبه مى‌نویسد:
کلام إبن تیمیة فی الإستواء ووثوب الناس علیه:
ابوالحسن علی دمشقی، در صحن مسجد جامع اموى از پدرش نقل کرد که گفت: ما در مجلس ابن تیمیه بودیم که سخن از نشستن خدا بر عرش به میان آمد، گفت: خداوند همانگونه که من این‌جا نشسته‌ام، نشسته است، مردم به وى حمله ور شدند و او را از منبر به زیر آوردند و با مشت و لگد به جانش افتادند و نزد قاضى بردند. دانشمندان گردآمدند و از وى پرسیدند که به چه دلیل این سخن را گفته‌اى؟ گفت: به دلیل سخن خداوند «الرحمن علی العرش استوی» همه خندیدند و فهمیدند که فردى نادان است، بعضى گفتند که او «حاطب لیل» است.
الحصنی الدمشقی، تقی الدین أبی بکر (متوفای: 829هـ)، دفع شبه من شبه وتمرد، ج 1، ص 41، ناشر: المکتبة الأزهریة للتراث – مصر.

  • طاهره نظیفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی