متن ادبی و دلنوشته ولادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۳۰ ق.ظ
قیامت قامت ماه ماه
امیر مرزبان زیباتر از زیبا... غزال اینجا که می آید،
سرش را به آستانه در می ساید و بر می گردد...
دارند قشنگ ترین چشم های دنیا رابه زمین می آورند.
آهو در آهو، شیر در شیر... مگر می شود این همه زیبایی زُلال،
همنشین آبیِ آن همه سطوت و غرور شجاعت باشند.
سلام بر تو ای عشق اهورایی!
سلام بر تو ای آقای قامت های بلند عرش، امامزاده
بوسه و تبسم، ماه من، ماه مهربان من، عزیز من!
پیشانی ات خنده های خورشید است و لب هایت
تولید زیبایی.از چشم ها نمی گویم که پیچیده در
حریر و اطلسی معنای دقیق عاشق است.
عباس، اسمش عباس است برای دشمنان خونی این قبیله مهر؛
عباس برای من پدر همه کرامت هاست، فضل دایم است؛
خنده تمام، ملاحت محض؛ این دست های صبوری، فردای
همه تشنگی هاست. بی تابی است در حدود عطش.صبوری و بی تابی؟
چطور می شود این تقدیر دوگانه را فهمید؟
گریه نکن آقای من! تو می دانستی که راز نخل های فرات،
درچشم های این غزال صحراهای نجد است.
تو می دانستی اسطوره آب را باید با این دست ها نوشت.
گریه نکن مولا؛ اباالفضل شرفنامه همه بزرگواری است.
اباالفضل، اسطوره همه کرامت هاست؛
پاسدار همه رشادت ها. قامتش از قیامت رشیدتر.غیور است؛
مثل غیرت سرخ و شکسته کوچه های مدینه...
«غیرت معشوق زینت عاشق است و عشق، خلاصه اش
می شود. سینه ای غیور و مهربان که داری، آرام اذان در گوشش
می خوانی.بیدارتر از هر بیداری، هر کلام تو را در جان می برد
و با تو شهادت می دهد؛
به خدایی که دور و نزدیکی هیچ خدایی نیست
جز او، به بزرگ تر از همه. شهادت می دهد؛
به نبوت عشق، نبوت آسمان، نبوت خورشید، نبوت محمد صلی الله علیه و آله .
و شهادت می دهد با تو به ولایتت که ولایت تو خلاصه همه هستی اوست.
شهادت می دهد تا فردا تمام نیزه ها بدانند این همان مردی
است که ولایت عشق را بر پیوندهای جان و زمین خرید؛
مردی ک:/.- در شناسنامه ازلی اش نام برادر، نه!
که ولی را چنان بر غیرت عاشقانه مُهر کرده اند که
حتی ستاره ها هم غبطه نور جمالش را دارند.
من نمی دانم این روز قشنگ چرا دلم مدام تشنه گریه
می شود، چرا اندوه رهایم نمی کند!
جشن تولد ماه است اما دارم آرام آرام به شروه می رسم.
ماه تابان
آمدی و لبخند مهر را بر لبان امیرالمؤمنین علی علیه السلام نشاندی.
دعاهای شبانه روز ام البنین را مستجاب کردی!ابوفاضل!
تو که آمدی، انگار خیال همه هستی راحت شد.
تو که آمدی، چشم بنی هاشم به نور جمالت روشن شد.
تو که آمدی، آسمان بنی هاشم مهتابی شد؛
قرص ماه بنی هاشم کامل شد.
دست های تو بی تردید کلید درهای بسته
عالم و گره گشای گره های کور است.
چشم هایت، زلال ترین چشمه جوشان محبت است
که می جوشد و قلب سخت ترین دل ها را می شکافد
و لب هایت از هم اکنون تشنه لب های حسین علیه السلام است.
- ۹۳/۰۳/۱۲