لطیفه
اطمینان قلبی همسایه (اصمعی) از او چند درهم قرض کرد. روزی اصمعی به او گفت : آیا به یاد قرضت هستی؟ همسایه جواب داد: بله آیا تو به من اطمینان نداری؟ اصمعی گفت: چرا مطمئنم ، اما مگر نشنیدهای که حضرت ابراهیم علیهالسلام به پروردگارش ایمان داشت و خداوند از او پرسید: «اَوَ لَم تومِن ، مگر ایمان نیاوردهای) و ابراهیم علیهالسلام پاسخ داد: (بَلی وَلکِن لِیَطمئنَّ قَلبی ؛ چرا ولی میخواهم قلبم آرامش یابد.
دلیل ترک نماز فردی نماز نمیخواند ، به او گفتند: چرا نماز نمیخوانی؟ جواب داد: مگر قرآن نمیخوانید؟ قرآن میفرماید: لا تقرَبو الصَّلاة ؛ نزدیک نماز نشوید و بقیه آیه را که چنین است نخواند: لا تقرَبوا الصَّلاةَ و اَنتُم سُکری ؛ نزدیک نماز نشوید در حالی که مستید.
از ابوایوب فقیه پرسیدند : اگر مرد در صحرا غسل کند باید به کدام سمت نگاه کند ؟ گفت جایی که لباسهایش را گذاشته نگاه کند تا آنها را ندزدند.
حکایت (خاموشی)
معاویه خلیفه اموی با عقیل، برادر امام علی علیه السلام نشسته بودند. معاویه رو به حاضران کرد و گفت: ای اهل شام! این کلام خداوند متعال را شنیده اید که می فرماید: «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ» (بریده باد دو دست ابی لهب) (لهب:) گفتند: آری. معاویه گفت: «ابولهب» عموی عقیل است. عقیل هم بلافاصله گفت: ای اهالی شام این کلام خداوند متعال را شنیده اید که می فرماید: «وَ امْرَأَتُهُ حَمّالَةَ الْحَطَبِ» (و زن او که حمل کننده هیزم است.) (لهب: 4) گفتند: آری. عقیل گفت: «حمّالة الحطب» عمه معاویه است.
در این حکایت، جامی فواید خاموشی در برابر عیوب دیگران را یادآور می شود. اگرچه سکوت و خاموشی در برابر انحراف ها، ستم ها، حق کشی ها و سم پاشی های دشمنان دین، عملی ناپسند و نابخشودنی است، ولی در برابر عیوب خود و دیگران نشانه خرد، آگاهی، تیزهوشی و عبادت است. چنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: «سکوت والاترین عبادت هاست».
زیرا استوارتر از شیوایی در گفتار، خموشی است در جایی که سخن گفتن شایسته نیست. از سوی دیگر، چون خموشی، عیب ها را در خود پنهان می دارد، «خزانه داری برتر از خاموشی نیست.»
با وجودی که سکوت در برابر عیب های خود و دیگران سهل و آسان می نماید، ولی در عمل کاری بس مشکل است که گاه حتی باهوش ترین افراد از آن به دلایل گوناگون از جمله غوطه ور شدن در گناه، خودخواهی و خودپسندی غافل می شوند. به گونه ای که پرده های غرور بر چشمان آنها سایه می افکند و بدون توجه به عیب های خود به عیب جویی از دیگران می پردازند و با زبان خویش، زمینه برملاشدن عیب های خود را فراهم می کنند. این واقعیتی است که در منابع دینی هم بدان تأکید شده است. امام علی علیه السلام می فرماید: «هر که عیب جویی کند، عیب جویی شود و هر که دشنام دهد پاسخ شنود».
در حکایت بالا نیز معاویه با تمام سیاسی کاری و هوشمندی اش، به سبب غوطه ور شدن در گناه و خودخواهی، یک لحظه از نسب خویش غافل شد و به قصد تحقیر، نَسب عقیل را به ابولهب نسبت می دهد، ولی غافل از اینکه عقیل جسورتر و نکته سنج تر از آن است که بتوان از او عیب جویی کرد. ازاین رو، با آگاهی کامل از پیشینه ننگین معاویه با پاسخی به هنگام او را سرافکنده می سازد. در حالی که معاویه می توانست با سکوت و خاموشی و حفظ اسرار و عیب خویش مرتکب گناه عیب جویی از دیگران هم نشود. بی شک، سعادتمند و خردمند کسی است که بر عیب دیگران سرپوش بگذارد و بر عیب خود بینا باشد.
عیب مردم را مگو ای خودپرست |
عیب جویی هم به دنبال تو هست |
تو عیوب دیگران سازی بیان |
دیگری عیب تو آرد بر زبان |
گر خردمندی و داری عقل و هوش |
تا توانی عیب ها را پرده پوش |
صغیر اصفهانی
پیام متن:
خموشی به موقع، انسان را از لغزش هایی چون عیب جویی نگه می دارد.
روزی شخصی به دیدار بیماری رفت. به او گفت: خدا را شکر کن وحمد او را به جای آور. گفت چگونه شکر کنم و حال آنکه خدا فرموده است: ((لئن شکرتم لازیدنکم)) ابراهیم /11 "یعنی اگر شکر کنی بر شما زیاد کنم." می ترسم اگر شکر او را بکنم بیماری من بدتر شود!!!
حکایت شده که یک نفر یک چشمى پشت سر امام جماعتى نماز خواند، و امام جماعت پس ار حمد سوره بلد را خواند(الم نجعل له عینین )وگفت: آیا براى او دو چشم قرار ندادیم ، یک چشمى در نماز گفت : نه خدا براى من یک چشم قرار داده و تو دروغ گفتى ، و نماز پشت سر دروغگو باطل است چون مرتکب گناه کبیره ش
شتر مردی گم شد ، مرد نذر کرد شتر را پس از پیدا شدن به دو درهم بفروشد . شتر پیدا شد ، مرد دل آن نداشت که شتر را ارزان بفروشد . گربه ای گرفت و به گردن شتر آویخت و به بازار آمد و گفت : شتر دو درهم و گربه پانصد درهم ، هر دو را باهم می فروشم !
شخصی از علما شنیده بودکه روزه ی یک روز ، کفاره ی یک سال گناه است. یک روز روزه گرفت و ظهر افطار کرد و گفت من فقط شش ماه گناه کرده بودم!
مردی به عربی که به جهت کسب روزی بسیار جزع و فزع می کرد گفت : مگر آیه ی «وُ رِزقَکُــم فِـی السُمــاء ...» (و روزی شما در آسمان است ...) را را در قرآن کریم نخوانده ای ؟ گفت : چرا خوانده ام ، ولی نردبان به این بلندی از کجا گیر بیاورم ؟!
حکایت (غرور)
در دوران گذشته دو برادر یکی به نام «ضیاء» و دیگری به نام «تاج» در شهر بلخ زندگی می کردند. ضیاء مردی بلندبالا و با این حال بذله گو، نکته سنج و خوش اخلاق که واعظ شهر هم بود. در عوض، برادرش تاج قدی بسیار کوتاه داشت، ولی از علم بالایی بهره می برد، به گونه ای که ملقب به شیخ الاسلام بود. به همین سبب به برادرش به دیده حقارت می نگریست. حتی از وجود او خجالت می کشید. روزی ضیاء به مجلس برادرش تاج که پر از شخصیت های بزرگ بود وارد شد، ولی غرور علمی تاج مانع از آن شد که به احترام برادرش بایستد. ازاین رو، نیم خیز شد، به سرعت نشست. وقتی ضیاء از برادرش آن حرکت ناپسند را دید، با کنایه ای که حکایت از نکته سنجی او داشت، فی البداهه به مزاح گفت: «چون خیلی بلند قامتی، برای ثواب، کمی هم از آن قامت سروت بدزد».
نکته ه
این حکایت بیانگر این مهم است که غرور بی جا و دل بستگی به ظواهر دنیا، از صفات ناپسند اخلاقی است که می تواند بر چشمان حقیقت بین انسان پرده حجاب بکشد و او را از دست یافتن به سعادت باز دارد و مقدمات هلاکتش را فراهم سازد. چنان که امام علی علیه السلام می فرماید:
«کسی که به نفس خویش مغرور گردد، او را به هلاکت و نابودی تسلیم کند.» و هموست که می فرماید: «بدبخت کسی که به حال خود مغرور گردد و فریفته آرزوهای خود گردد»
بیچاره آن که ظواهر دنیا او را از واقعیت ها غافل کند و با آموختن چند جمله، اندوختن چند سکه، فزونی قوم و قبیله یا با رسیدن به قدرت و شهرت و محبوبیت، مغرور و دچار آفت خودبینی شود.
گفتنی است در این میان، غرور علمی، موضوعی قابل توجه است؛ زیرا تعداد قابل ملاحظه ای از اهل دانش را دچار لغزش کرده است. در حکایتی پیرامون ابن سینا آمده است:
آن حکیم فرزانه در اوان جوانی از فراگیری علوم زمان بسیار سرمست بود. روزی به مجلس درس ابوعلی مسکویه، دانشمند معروف آن روزگار حاضر شد و با کمال غرور گردویی را به مقابل او افکند و گفت: «مساحت سطح این گردو را تعیین کن.» ابن مسکویه هم در پاسخ، کتاب طهارة الاعراق را که در علم اخلاق و تربیت نوشته بود، در مقابل او نهاد و گفت: «تو نخست اخلاق خود را اصلاح کن تا من مساحت گردو را تعیین کنم. تو به اصلاح خود محتاج تر از من به تعیین مساحت این گردو هستی».
گویند: ابن سینا از این گفتار خود شرمسار شد و این جمله راهنمای اخلاقی او در همه عمر قرار گرفت.
مَرد را خودبینی و کبر و غرور |
می کند از درگه توفیق دور |
آن چنان کز درگه قرب کریم |
دور شد ابلیس مردود رجیم |
میهمان خجالت زده
مردی به دیدار کسی رفت. تمام روز را در خانە او ماند تا جایی که صاحب خانه را از حضور خود ناراحت کرد. چون شب شد و هوا رو به تاریکی نهاد، صاحب خانه چراغی نیاورد.
میهمان پرسید: چراغ کجاست تا روشن کنیم؟
صاحب خانه گفت:خداوند می فرماید: ﴿…واذا أظلم علیهم قاموا﴾؛ چون شب جامه تیرگی را بر آنها پوشانید، از جا حرکت کردند. (سورە بقره،آیە20)
پس از این سخن میهمان خجالت زده از خانه بیرون رفت.
سربازی از غنیمت های جنگی ، تنها یک عدد مشک دزدید ! فردی که او را دید و گفت :" و من یغلل یات بما غلّ یوم القیامه" ؛ "و هر کس خیانت کند ، روز رستاخیز آنچه را درآن خیانت کرده با خود به صحنه قیامت می آورد " (سوره اعراف ایه 31 ) سرباز گفت : چه بهتر ، چون در آن روز ، هم بارم سبک است و هم خوشبو .
گویند: که امام جماعتى نماز مى خواند پس از حمد داشت سوره را مى خواند که رسیده به این آیه « ما تلک بیمینک یا موسی »دزدى که موسى نام داشت و چیزى دزدیده بود و دستش بود فورا ار آنجا بیرون رفت و گفت : این شیخ حتما جادوگر است و با ترس ار آتجا پا به فرار گذاشت !!!
.
شخصی از علما شنیده بودکه روزه ی یک روز ، کفاره ی یک سال گناه است. یک روز روزه گرفت و ظهر افطار کرد و گفت من فقط شش ماه گناه کرده بودم!
در حکایتی پیرامون ابن سینا آمده است:
آن حکیم فرزانه در اوان جوانی از فراگیری علوم زمان بسیار سرمست بود. روزی به مجلس درس ابوعلی مسکویه، دانشمند معروف آن روزگار حاضر شد و با کمال غرور گردویی را به مقابل او افکند و گفت: «مساحت سطح این گردو را تعیین کن.» ابن مسکویه هم در پاسخ، کتاب طهارة الاعراق را که در علم اخلاق و تربیت نوشته بود، در مقابل او نهاد و گفت: «تو نخست اخلاق خود را اصلاح کن تا من مساحت گردو را تعیین کنم. تو به اصلاح خود محتاج تر از من به تعیین مساحت این گردو هستی».
گویند: ابن سینا از این گفتار خود شرمسار شد و این جمله راهنمای اخلاقی او در همه عمر قرار گرفت.
مَرد را خودبینی و کبر و غرور |
می کند از درگه توفیق دور |
آن چنان کز درگه قرب کریم |
دور شد ابلیس مردود رجیم |
- ۹۳/۰۱/۲۱