داستان ذوالقرنین و یاجوج و ماجوج
{قالو یا ذالقرنین ان یاجوج و ماجوج مفسدون فی الارض فهل نجعل لک خرجا علی ان تجعل بیننا و بینهم سدا } (کهف 93)
ذوالقرنین با سعی و جهاد و تلاش فتوحات خود را گسترش داد تا به سرزمینی بین دو کوه سر به فلک کشیده رسید.
در این سرزمین مردمی در آسایش زندگی می کردند که زبان تکلم آنها مفهوم نبود .
در همسایگی آنها قومی وحشی و ستمگر می زیستند . این قوم متجاوز و ستمکار و در عین حال گمراه کننده کسی نبودند جز قوم یاجوج و ماجوج .
مردم چون دریافتند که ذوالقرنین پادشاهی نیرومند و مقتدر است و حدود سلطنت او گسترده و سپاهیانش فراوانند، به اوپناه بردند و از او خواستند تا بین آنها و یاجوج و ماجوج سدی بنا کند و سرزمین آنها را از هم جدا سازد و از تجاوز وتعدی ایشان جلوگیری نماید . زیرا یاجوج و ماجوج اقوامی بودند که ظلم و ستم با طینت و سرشت آنان آمیخته شده وشمشیر و نصیحت قادر به تسلیم کردن آنان نبود .
سپس آن قوم در ادامه ی خواهش خود گفتند : حاضریم برای بنای سد تو را یاری دهیم و هزینه ی آن را در اختیار تو قرار دهیم .
ذوالقرنین که خدا ذات او را با نیکی سرشته و خلقت وی را با خیر آمیخته بود و گنج های زمین و منافع آن را در اختیار وی قرار داده بودخواهش آنان را پذیرفت و اموال آنان را به ایشان باز گردانیدو گفت : (( آنچه خدا به من عطا فرمودهبهتر است. ))
او از قومش خواست تا به وی در عمل سد سازی کمک کنند وتا کار را شروع نماید. مردم برای او مقدار زیادی آهن ومس و چوب و ذغال آماده ساختند . او قطعه های بزرگ آهن را در بین دو کوه می گذاشت و اطراف آن را ذغال و چوبمی نهاد. آنگاه آتش را روشن می کرد و مس ذوب شده را در منافذ و مفاصل آن جاری می ساخت و به این طریق سدبزرگ و محکمی بین دو کوه بوجود آوردند تا یاجوج و ماجوج نتوانند از آن بالا روند و یا از آن عبور کنند .
به این طریق خداوند قومی را که گرفتار ظلم و ستم بودند را آسایش و راحتی بخشید .
ذوالقرنین چون دید سد محکم و بزرگی ساخته از صمیم قلب گفت : (( این از لطف و رحمت خدای من است و هرگاه وعده ی پروردگار من فرا رسد این سد را با زمین یکسان خواهد ساخت و البته وعده ی خدای من حق است . ))
( سوره ی کهف آیه 98)
گویند که یاجوج و ماجوج همه روزه در حال کندن آن دیوار و سد هستند چون کمی از آن می ماند تا به اتمام برسد خستهمی شوند و می گویند ( بیایید شب را استراحت کنیم و بعد کار را از پیش گیریم) چون صبح می شود می بینند آن سد بهقدرت خداوند دوباره سالم شده است . پس آنان دوباره کار را از اول شروع می کنند و این به همین منوال پیش می رود تادر آخرالزمان فرزندی از آنان متولد می شود که چون شروع به کندن می نماید و شب فرا می رسد می گوید فردا شروع به کار می کنیم و فردا چون می آید می بیند که سد به حال دیروز است و ادامه می دهد تا سد را خراب می کند در این حال
قوم یاجوج و ماجوج به آن طرف خروج می کنند و خرابی زیادی را به بار می آورند و این یکی از نشانه های نزدیکشدن قیامت است.
- ۹۳/۰۱/۰۷
در مؤمن شش خصلت وجود ندارد:
عجز و درماندگی
خسیسی و کم خیری
لجاجت و سرسختی
دروغگویی
حسد
تعدی و ستم به مردم.
متن حدیث:
قال الصادق علیه السلام: سِتَّهٌ لَا تَکوُنُ فِی المُؤمِن الحسرُ وَ النَّکَدُ وَ اللَّجَاجَه وَ الکَذِبُ وَ الحَسَدُ وَ البَغیُ.
«بحارالانوار، جلد 72، صفحه 209»