حدیث کساء و آثار شگفت با ترجمه و منزلت آن
حدیث شریف کساء، بسیار مجرب بوده و
به وسیله قرائت آن حدیث شریف و توسل به حضرت صدیقه شهیده سلام الله علیها،
تاکنون بیماران و دردمندان بسیاری شفا و حوائج متعددی روا گشته است.
شایسته
است که دوستان عزیز در قرائت این حدیث شریف که طولانی نیز نمی باشد کوتاهی
نکرده و اقلا روزی یکبار به خواندن آن مبادرت ورزند.
فاضل معظم و
علامه بزرگوار، جناب سید علی موحد ابطحی، در خصوص حدیث کساء و آثار شگفت آن
کتابی قیم را تحت عنوان "حدیث کساء و آثار شگفت" تالیف کرده اند که بخشی
از این کتاب حاوی حکایاتی پیرامون برآورده شدن حاجات متوسلین به این حدیث
شریف، و آثار و برکات آن است.
جهت استفاده هر چه بیشتر دوستان عزیز و بزرگوار، آن 19 حکایت را به تدریج در اینجا قرار خواهم داد.
خدای
متعال به همه ما توفیق قرائت این حدیث شریف و پیروی از حضرت زهرای مرضیه
سلام الله علیها، و برائت از دشمنان ایشان را عطا نماید.
1- شفای لکنت زبان کودک
فرزند آقای حاج سید محمد کاظم اعظم پور، در نامه ای به برادر
گرانقدر نگارنده، جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا حجت موحد ابطحی، چنین
نوشته است :
حدود دو سال قبل فرزند چهار ساله یکی از بستگان نزدیک ما
به لکنت زبان دچار شد و همه را متاثر کرد.. معالجه و توسل زیادی انجام
گرفت، ولی به نتیجه ای نرسید. تصمیم گرفتم برای شفای کودک به زیارت علی بن
موسی الرضا علیه السلام مشرف شوم. با توفیق الهی به زیارت مشرف شدم. چند
روزی که در خدمت آن حضرت بودم تمام توسلاتم برای شفای آن کودک بود.
شبی
در صحن مطهر امام رضا علیه السلام هیئتی عزاداری می کرد. بنده هم در
عزاداری آنها حضور یافتم و حال خوشی پیدا کردم. تمام هدفم شفای آن بچه بود.
پس از مراجعت به اصفهان، شبی پدرتان مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی موحد
ابطحی را در خواب دیدم. ایشان به من فرمودند برای شفای طفلتان ده مرتبه
حدیث شریف کساء بخوانید. پس از عمل به دستوری که آن مرحوم در خواب به ما
دادند، بحمدالله بیمار ما شفای کامل یافت.
آقای سید احمد...، نواده مرحوم سید ابراهیم میلانی، در تبریز به بیماری سختی دچار می شود. دختر یکی از مراجع تقلید، پدر خود را در خواب می بیند که به او می گویند سید احمد مریض است، فردا شب(سوم جمادی الاخری) شب شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها است و حدیث کساء از آن حضرت است. فردا شب در اتاق مخصوص من گرد هم آیید و برای شفای او حدیث کساء بخوانید. فردا شب اهل خانه بنابر سخن پدر در اتاق مخصوص ایشان گرد هم آمدند و حدیث کساء خواندند و آقا سید احمد از برکت توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها و خواندن حدیث کساء بهبود یافت.
از طرف مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمد شیرازی(ره) حسینیه ای در واشنگتن آمریکا به نام حسینیه "الرسول الاعظم" صلی الله علیه و آله تاسیس شده است. دهه فاطمیه در این حسینیه مراسم عزاداری برای حضرت زهرا سلام الله علیها برپا و در شبهای جمعه مراسم دعا و توسل و قرائت حدیث شریف کساء برقرار است. یکی از روحانیون بزرگواری که از سوی بیت آیت الله العظمی شیرازی در آن مرکز بزرگ دینی انجام وظیفه می کند، نقل کرده است : روزی در یکی از خیابان های واشنگتن، پشت چراغ قرمز منتظر آزاد شدن راه بودم. در این هنگام یک خانم با گریه شدید به طرف اتومبیل من آمد و گفت حاج آقا شما ایرانی هستید؟ گفتم بله. گفت التماس دعا دارم. من یک جوان نوزده ساله دارم که به سرطان خون مبتلا و در بیمارستان بستری است. حالش هم بسیار بد است. در جواب آن خانم گفتم شب جمعه به حسینیه رسول اعظم بیایید و در مجلس حدیث کساء شرکت کنید تا به برکت توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها مشکل شما مرتفع شود. آن خانم شب جمعه به حسینیه آمد و دعا کرد. از قندهایی که برای تبرک در جلسه حدیث کساء به حاضران داده می شد و قدری شله زرد نذری به آن خانم دادم و گفتم از اینها قدری به جوان سرطانی خود بدهید. وی در جواب گفت پسرم نمی تواند چیزی بخورد. از او خواستم که حتی اگر شده یک ذره از این شله زرد را در دهان او بگذارد.
دو روز بعد دیدم که آن خانم گریه کنان به حسینیه آمد. اول خیال کردم جوانش فوت کرده، خواستم به او تسلیت بگویم ولی او هنگامی که نزدیک شد رو به من کرد و پس از سلام گفت حاج آقا! وقتی مقداری از آن شله زرد را در دهان جوانم گذاشتم فورا چشمش را باز کرد و حالش خوب شد. پس از آن پزشکان بیمارستان برای بررسی حال او جلسه مشورتی تشکیل دادند و در نهایت اظهار داشتند که حضرت مسیح او را شفا داده است. ولی من به آنها گفتم که به یقین او شفا یافته امام حسین علیه السلام، حضرت زهرا سلام الله علیها و حدیث کساء است.
آن خانم در نوبت های بعد با حجاب اسلامی در جلسه حدیث کساء شرکت می کرد و جریان زندگی خود و شفا یافتن فرزندش را برای حاضران تعریف می کرد و می گفت من مسیحی بودم. بیست سال قبل هنگام حاملگی در ایران حضور داشتم، شوهرم را از دست دادم و پس از آن به آمریکا آمدم. در ایران تبلیغات هیچ یک از علمای بزرگ نتوانست مرا مسلمان کند. ولی امروز به برکت امام حسین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها و حدیث کساء مسلمان شده ام. وی مرتب بر این جمله تاکید می کرد که حدیث کساء و حضرت زهرا سلام الله علیها مرا به سوی اسلام هدایت کرده است.
یکی از خطبای معروف که برای تبلیغ دین به آمریکا، انگلستان، کویت، بحرین و دیگر کشورها و نیز به شهرهای مختلف ایران سفر کرده است چنین نقل می کند :
زمانی در حسینیه کویت منبر می رفتم، یکی از رفقا برای خداحافظی نزد من آمد و گفت به من خبر داده اند که برادرم در انگلستان به سرطان مبتلا و در بیمارستان بستری شده و حالش نیز بسیار وخیم است. وی قصد داشت برای عیادت برادرش به انگلیس برود. من به او گفتم قدری صبر کن، بعد از جلسه با شما کاری دارم. بعد از جلسه مقداری از قندهای مجلس حدیث کساء و مقداری تربت امام حسین علیه السلام را به او دادم و گفتم اینها را به برادرت بده تا بخورد. او خداحافظی کرد و رفت. پس از چندی این دوست از انگلیس بازگشت و مستقیم نزد من آمد و گفت بعد از آنکه قندها و تربت امام حسین علیه السلام را به برادرم دادم حالش رو به بهبود گذاشت. از آقایان دکترها خواستم که یک آزمایش دیگر از او بگیرند ولی آنها قبول نمی کردند و می گفتند وضع او بسیار وخیم است و از آزمایشهای متعدد کاری بر نمی آید. سرانجام با اصرار زیاد من، آزمایش دیگری از برادرم گرفتند و در کمال تعجب دیدند که بیماری سرطان به طور کامل برطرف شده است. خلاصه آنکه در اثر خواندن حدیث شریف کساء و خوردن تربت امام حسین علیه السلام برادر من از بیماری سرطان نجات یافت.
آیت الله شیخ محمد حسن بهاری، فرزند مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد باقر بهاری همدانی چنین نقل کرده اند :
از خیابان خیام تهران می گذشتم که دیدم در حسینیه مدرسه سید ناصرالدین، مجلس عزای امام حسین علیه السلام برپاست. برای شرکت در عزا وارد مجلس شدم. خطیب مجلس مشغول وعظ و سخنرانی بود و از روی کتابی که در دست داشت این داستان را برای اهل مجلس می خواند :
در ایام محرم، از خیابان اسماعیل بزاز به طرف منزل خود در خیابان جوادی می رفتم که ناگاه زن باحجابی از یکی از پنجره های فوقانی مرا صدا زد. ایستادم تا ببینم خواسته اش چیست؟ آن زن با صدای بلند گفت ای آقا! اهل این منزل همه مسیحی هستند و من زن مسلمانی هستم که در این منزل خدمت می کنم؛ ولی از غذای آنها مصرف نمی کنم. دختر صاحبخانه چند روزی است که به کسالت سختی دچار شده و به رغم معالجاتی که اطبا انجام داده اند هیچ نتیجه ای حاصل نشده است و پدر و مادر این دختر به شدت ناامید شده اند و نزدیک است که خودشان هم تلف شوند. من به آنها گفته ام که شما آنچه در توان داشته اید به کار گرفته اید و نتیجه ای به دست نیاورده اید، در عوض ما مسلمانها دعاها و توسلات مجربی از جمله حدیث شریف کساء داریم که برای هر مریضی که خوانده شود به اذن خدا شفا پیدا می کند. پدر و مادر مریض به من گفته اند که اگر کسی پیدا شود و این دعا را برای دختر ما بخواند و دختر ما شفا پیدا کند ما مسلمان شده و مسلمان شدنمان را هم اعلان می کنیم. من چند دقیقه ای است که از پنجره های ساختمان به بیرون نگاه می کنم تا شاید کسی را پیدا کنم که این دعا را بخواند و خوشبختانه شما را پیدا کردم. آن خانم از من تقاضا کرد که مراسم حدیث کساء و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها را برای آنها اجرا کنم.
من به آن خانم عرض کردم : من اطمینان به شفای آن دختر ندارم و می ترسم خدای متعال بیش از این اجازه زندگانی به او نداده باشد و اجل او فرا رسیده باشد و همین امر موجب بدبینی مسیحیان به دعاها و توسلات ما شود. در این هنگام آن زن در غم و اندوه فرو رفت و گفت ای شیخ! اگر این کار را انجام ندهی روز قیامت نزد مادرم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از تو شکایت می کنم.
وقتی این صحبت را شنیدم لرزه بر اندامم افتاد و ترس مرا گرفت و ناچار در پاسخ آن خانم گفتم همسایه ها را خبر کنید تا در این مراسم شرکت کنند. آن زن علویه همسایگان را دعوت کرد و من در حضور انها شروع به خواندن حدیث کساء کردم. در آخر دعا از خدای متعال خواستم که بر ما منت گذارد و این دختر جوان را شفا دهد. پس از انجام مراسم از منزل آن مسیحی بیرون رفتم.
فردای آن روز پس از خروج از منزل و در حالی که هیچ به فکر اتفاق دیروز نبودم، ناگهان نگاهم به همان پنجره و همان خانم علویه افتاد. آن زن علویه اشک ریزان می گفت ای آقا! تشریف بیاورید و با چشمان خود ببینید که چگونه خدا دعای ما را به اجابت رساند و آبروی ما را حفظ کرد و بر این دختر بی گناه که دیروز در حال احتضار بود منت گذاشت و او را شفا داد. امروز دختر سالم و بی هیچ کسالتی از رختخواب بیرون آمده و مرتب می گوید فاطمه، فاطمه.
وقتی وارد منزل آن مسیحی شدم، دختر را دیدم که به زبان ارمنی سخن می گوید. اطرافیان حرفهای او را برای من این چنین ترجمه کردند : بدون هیچ حرکتی خوابیده بودم و درد و ناراحتی مرا احاطه کرده بود. در آن حالت، ناگهان دیدم خانمی بزرگوار و نورانی با ابهت و جلال خاصی وارد اتاق شدند و فرمودند از روی تخت بلند شو. به ایشان گفتم با اینکه به طبیبان متخصص زیادی مراجعه کرده ام ولی نمی توانم حرکت کنم. ایشان دو مرتبه فرمودند من می گویم برخیز. یک وقت به خودم آمدم و متوجه شدم که دیگر آن دردها و ناراحتی ها را حس نمی کنم. اسم آن خانم را از زنان همراهشان پرسیدم، به من فرمودند ایشان حضرت فاطمه – سلام الله علیها – هستند. حال عجیبی پیدا کردم و مرتب نام ایشان را تکرار می کردم تا از یادم نرود.
این داستان بر سر زبانها افتاد و نقل مجالس شد و به برکت حضرت زهرا سلام الله علیها و عنایات ایشان جمع بسیاری از ارامنه و وابستگان این دختر به دین اسلام شرفیاب شدند.
در بین راه یک آقا سید تهرانی با محبت و اصرار زیاد مرا سوار ماشین خود کرد و به مقصد رساند. در بین راه این نکته را بیان کرد که ما شبهای جمعه جلسه حدیث کساء داریم و از من خواست که در مجلس آنها شرکت کنم. یک هفته توفیق یافتم در مجلس آنها حاضر شوم. جلسه باحالی بود، به آن آقا سید گفتم شما که هر هفته چنین جلسه ای را برگزار می کنید، اگر رخداد جالبی در زمینه خواندن حدیث کساء دارید بفرمایید، چون بنده مشغول نوشتن کتابی در زمینه داستان های شگفت حدیث شریف کساء هستم. پس از اصرار زیاد صاحب جلسه به یکی از آقایان گفت که داستانش را برای من شرح دهد. آن آقا نزد من آمد و گفت من راننده خوش هیکلی بودم. رفقا که همگی اهل مواد مخدر و انجام کارهای خلاف بودند، هر جا که مرا می دیدند با اصرار زیاد به جمع خود دعوتم می کردند. در آن موقع من به هیچ وجه اهل نماز و مسجد و انجام کارهای خیر نبودم؛ تا اینکه مسائلی پیش آمد و من توفیق یافتم که در این جلسه شرکت کنم و پس از آن حالات عجیبی به من دست داد که تمام کارهای خلاف را کنار گذاشتم و الان اهل نماز و مسجد و روزه شده ام. حکایت از این قرار بود که شبی که من برای اولین بار در جلسه حدیث کساء شرکت کردم، همسر من در خواب می بیند که من در جلسه ای که پنج تن آل عبا حضور داشتند شرکت داشتم و آن بزرگواران مرا صدا زدند و گوشه ای از عبای خود را بر سر من انداختند. پس از آنکه چنین خوابی در مورد عنایت اهل بیت به این بنده گنهکار دیده شد، تصمیم گرفتم تمام رفقای سابق را کنار گذاشته و مسلمانی واقعی را پیشه خود کنم و الان هم هر وقت که ناراحتی دارم در جلسه حدیث کساء شرکت می کنم و مشکلات روحی از من برطرف می شود.
سید صاحب جلسه در تایید حرف آن بنده خدا می گفت : زن و مادر این شخص زمانی به من تلفن زدند و گفتند فلانی به یکباره عوض شده و به نماز و مسجد اهمیت می دهد.
متاسفانه افرادی جاهل وکم خرد به
اسناد این حدیث شریف شبهه وارد نمودن تاجایی که در بعضی از مفاتیح های چاپ
جدید ومفاتیح(شهرری)ومفاتیح های موبایلها این حدیث شریف حذف شده بااین که
پسر مرحوم شیخ عباس قمی تایید فرمودن در کتاب مفاتیح مرحوم پدرشان حدیث کسا
موجود بوده برای برطرف شدن این شبهات به مطلب زیر توجه فرمایید:
تصویر ذیل سند راویان حدیث کساء می باشد که
از آیت الله سید صادق حسینی شیرازی از جابر ابن عبدالله انصاری از صدیقه
طاهره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نقل گردیده این سند نزد مرجع عالی
قدر موجود و در بعضی از کتب حدیث کسا به چاپ رسیده است
ومن جملة طرقی المذکورة ما أروی
بها حدیث الکساء الشریف فإنی أرویه عن والدی عن الشیخ عباس القمی عن
المیرزا حسین النوری عن الشیخ مرتضی الأنصـاری عن المولی أحمد النراقی عن
السید بحر العلوم عن الوحید البهبهـانی عن أبیه الشیخ محمد أکمل عن المولی
محمد باقر المجلسی عن أبیه المولی محمد تقی المجلسی عن الشیخ البهائی عن
أبیه الشیخ حسین بن عبد الصمد عن الشهید الثانی عن أحمد بن محمد بن خاتون
عن الشیخ عبد العالی الکرکی عن علی بن هلال الجزائری عن أحمد بن فهد الحلی
عن الشیخ علی بن خازن الحائری عن ضیاء الدین علی بن الشهید الأول عن أبیه
محمد بن مکی العاملی عن فخر المحققین عن أبیه العلامة الحلی عن خاله المحقق
الحلی عن ابن نما عن محمد بن إدریس الحلی عن ابن حمزة الطوسی عن محمد بن
شهر آشوب عن الطبرسی صاحب الإحتجاج عن الحسن بن محمد بن الحسن الطوسی عن
أبیه شیخ الطائفة عن الشیخ المفید عن الشیخ الصدوق عن أبیه عن علی بن
إبراهیم (حیلولة) وعن ابن قولویه عن الشیخ الکلینی عن علی بن ابراهیم عن
أبیه إبراهیم بن هاشم عن أحمد بن محمد بن أبی نصر البزنطی عن القاسم بن
یحیی الجلاء الکوفی عن أبی بصیر عن أبان بن تغلب عن جابر بن یزید الجعفی عن
جابر بن عبد الله الأنصاری رضوان الله تعالی علیهم جمیعاً عن سیدتنا
ومولاتنا الصدیقة الکبری فاطمه الزهراء سلام الله علیها بنت رسول الله صلی
الله علیه وآله أنها قالت:
دَخَلَ عَلَیَّ اَبی
رَسُولُ اللَّهِ فی بَعْضِ الْأَیَّامِ، فَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا
فاطِمَةُ، فَقُلْتُ عَلَیْکَ السَّلامُ قالَ اِنّی اَجِدُ فی بَدَنی
ضُعْفاً، فَقُلْتُ لَهُ اُعیذُکَ بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ،
فَقَالَ یا فاطِمَةُ ایتینی بِالْکِسآءِ الْیَمانی فَغَطّینی بِهِ،
فَاَتَیْتُهُ بِالْکِسآءِ الْیَمانی فَغَطَّیْتُهُ بِهِ، وَصِرْتُ اَنْظُرُ
اِلَیْهِ، وَاِذا وَجْهُهُ یَتَلَأْلَؤُ کَاَنَّهُ الْبَدْرُ فی لَیْلَةِ
تَمامِهِ وَکَمالِهِ، فَما کانَتْ اِلاَّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِیَ
الْحَسَنِ قَدْ اَقْبَلَ، وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّاهُ، فَقُلْتُ
وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا قُرَّةَ عَیْنی وَثَمَرَةَ فُؤادی، فَقالَ یا
اُمَّاهُ اِنّی اَشَمُّ عِنْدَکِ رآئِحَةً طَیِّبَةً، کَاَنَّها رآئِحَةُ
جَدّی رَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ تَحْتَ الْکِسآءِ،
فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ نَحْوَ الْکِسآءِ، وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا
جَدَّاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ، اَتَاْذَنُ لی اَنْ اَدْخُلَ مَعَکَ تَحْتَ
الْکِسآءِ، فَقالَ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدی وَیا صاحِبَ حَوْضی،
قَدْ اَذِنْتُ لَکَ، فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَما کانَتْ اِلاَّ
ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِیَ الْحُسَیْنِ قَدْ اَقْبَلَ، وَقالَ السَّلامُ
عَلَیْکِ یا اُمَّاهُ، فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدی وَیا
قُرَّةَ عَیْنی وَثَمَرَةَ فُؤادی، فَقالَ لی یا اُمَّاهُ اِنّی اَشَمُّ
عِنْدَکِ رآئِحَةً طَیِّبَةً، کَاَنَّها رآئِحَةُ جَدّی رَسُولِ اللَّهِ
صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ وَاَخاکَ
تَحْتَ الْکِسآءِ، فَدَنَی الْحُسَیْنُ نَحْوَ الْکِسآءِ، وَقالَ السَّلامُ
عَلَیْکَ یا جَدَّاهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ،
اَتَاْذَنُ لی اَنْ اَکُونَ مَعَکُما تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ وَعَلَیْکَ
السَّلامُ یا وَلَدی وَیا شافِعَ اُمَّتی، قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ
مَعَهُما تَحْتَ الْکِسآءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِکَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِیُّ
بْنُ اَبی طالِبٍ، وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ،
فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَبَا الْحَسَنِ وَ یا اَمیرَ
الْمُؤْمِنینَ فَقالَ یا فاطِمَةُ اِنّی اَشَمُّ عِنْدَکِ رائِحَةً
طَیِّبَةً کَاَنَّها رآئِحَةُ اَخی وَابْنِ عَمّی رَسُولِ اللَّهِ،
فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ وَلَدَیْکَ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَاَقْبَلَ
عَلِیٌّ نَحْوَ الْکِسآءِ، وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ،
اَتَاْذَنُ لی اَنْ اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِسآءِ، قالَ لَهُ
وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَخی یا وَصِیّی وَخَلیفَتی وَصاحِبَ لِوآئی، قَدْ
اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ عَلِیٌّ تَحْتَ الْکِسآءِ، ثُمَّ اَتَیْتُ نَحْوَ
الْکِسآءِ، وَقُلْتُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ،
اَتَاْذَنُ لی اَن اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِسآءِ، قالَ وَعَلَیْکِ
السَّلامُ یا بِنْتی وَیا بَضْعَتی قَدْ اَذِنْتُ لَکِ، فَدَخَلْتُ تَحْتَ
الْکِسآءِ، فَلَمَّا اکْتَمَلْنا جَمیعاً تَحْتَ الْکِسآءِ، اَخَذَ اَبی
رَسُولُ اللَّهِ بِطَرَفَیِ الْکِسآءِ، وَاَوْمَئَ بِیَدِهِ الْیُمْنی
اِلَی السَّمآءِ، وَقالَ اَللَّهُمَّ اِنَ هؤُلاءِ اَهْلُ بَیْتی وَخآصَّتی
وَحآمَّتی، لَحْمُهُمْ لَحْمی، وَدَمُهُمْ دَمی، یُؤْلِمُنی ما
یُؤْلِمُهُمْ، وَیَحْزُنُنی ما یَحْزُنُهُمْ، اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ
حارَبَهُمْ، وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُمْ،
وَمُحِبٌّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ، اِنَّهُمْ مِنّی وَاَ نَا مِنْهُمْ،
فَاجْعَلْ صَلَواتِکَ وَبَرَکاتِکَ وَرَحْمَتَکَ، وَغُفْرانَکَ
وَرِضْوانَکَ عَلَیَّ وَعَلَیْهِمْ، وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ،
وَطَهِّرْهُمْ تَطْهیراً، فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یا مَلائِکَتی وَیا
سُکَّانَ سَمواتی، اِنّی ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِیَّةً، وَلا اَرْضاً
مَدْحِیَّةً، وَلا قَمَراً مُنیراً، وَلا شَمْساً مُضِیئَةً، وَلا فَلَکاً
یَدُورُ، وَلا بَحْراً یَجْری، وَلا فُلْکاً یَسْری، اِلاَّ فی مَحَبَّةِ
هؤُلاءِ الْخَمْسَةِ الَّذینَ هُمْ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ الْأَمینُ
جِبْرآئیلُ یا رَبِّ وَمَنْ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ
اَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ، هُمْ فاطِمَةُ
وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها، فَقالَ جِبْرآئیلُ یا رَبِّ، اَتَاْذَنُ
لی اَنْ اَهْبِطَ اِلَی الْأَرْضِ لِأَکُونَ مَعَهُمْ سادِساً، فَقالَ
اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ، فَهَبَطَ الْأَمینُ جِبْرآئیلُ، وَقالَ
السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ، الْعَلِیُ الْأَعْلی یُقْرِئُکَ
السَّلامَ، وَیَخُصُّکَ بِالتَّحِیَّةِ وَالْإِکْرامِ، وَیَقُولُ لَکَ
وَعِزَّتی وَجَلالی اِنّی ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِیَّةً، وَلا اَرْضاً
مَدْحِیَّةً، وَلا قَمَراً مُنیراً، وَلا شَمْساً مُضیئَةً وَلا فَلَکاً
یَدُورُ، وَلا بَحْراً یَجْری، وَلا فُلْکاً یَسْری، اِلاَّ لِأَجْلِکُمْ
وَمَحَبَّتِکُمْ، وَقَدْ اَذِنَ لی اَنْ اَدْخُلَ مَعَکُمْ، فَهَلْ
تَاْذَنُ لی یا رَسُولَ اللَّهِ، فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَیْکَ
السَّلامُ یا اَمینَ وَحْیِ اللَّهِ، اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ،
فَدَخَلَ جِبْرآئیلُ مَعَنا تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ لِأَبی اِنَّ اللَّهَ
قَدْ اَوْحی اِلَیْکُمْ یَقُولُ: اِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ
عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ، وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً، فَقالَ
عَلِیٌّ لِأَبی یا رَسُولَ اللَّهِ، اَخْبِرْنی ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ
الْکِسآءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ اللَّهِ؟ فَقالَ النَّبِیُّ وَالَّذی
بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیّاً، وَاصْطَفانی بِالرِّسالَةِ نَجِیّاً، ما
ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الْأَرْضِ، وَفیهِ
جَمْعٌ مِنْ شَیعَتِنا وَمُحِبّینا، اِلاَّ وَنَزَلَتْ عَلَیْهِمُ
الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلائِکَةُ، وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلی
اَنْ یَتَفَرَّقُوا، فَقالَ عَلِیٌّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ
شیعَتُنا وَرَبِّ الْکَعْبَةِ، فَقالَ النَّبِیُّ ثانِیاً یا عَلِیُّ
وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیّاً، وَاصْطَفانی بِالرِّسالَةِ
نَجِیّاً، ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ
الْأَرْضِ، وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَمُحِبّینا، وَفیهِمْ مَهْمُومٌ
اِلاَّ وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ، وَلا مَغْمُومٌ اِلاَّ وَکَشَفَ اللَّهُ
غَمَّهُ، وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاَّ وَقَضَی اللّهُ حاجَتَهُ، فَقالَ
عَلِیٌّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا، وَکَذلِکَ شیعَتُنا فازُوا
وَسُعِدُوا فِی الدُّنْیا وَالْأخِرَةِ، وَرَبِّ الْکَعْبَةِ.
ترجمه برگرفته شده از کتاب مفاتیح الجنان
:
به سندی صحیح از جابر بن عبداللّه انصاری
روایت شده از فاطمه زهرا سلام اللّه علیها دختر رسول خدا صلی اللّه علیه و
آله، جابر گوید شنیدم از فاطمه زهرا که فرمود: وارد شد بر من پدرم رسول خدا
در بعضی از روزها و فرمود: سلام بر تو ای فاطمه در پاسخش گفتم: بر تو باد
سلام فرمود: من در بدنم سستی و ضعفی درک می کنم، گفتم: پناه می دهم تو را
به خدا ای پدرجان از سستی و ضعف فرمود: ای فاطمه بیاور برایم کساء یمانی را
و مرا بدان بپوشان من کساء یمانی را برایش آوردم و او را بدان پوشاندم و
هم چنان بدو می نگریستم و در آن حال چهره اش می درخشید همانند ماه شب
چهارده پس ساعتی نگذشت که دیدم فرزندم حسن وارد شد وگفت سلام بر تو ای مادر
گفتم: بر تو باد سلام ای نور دیده ام و میوه دلم گفت: مادرجان من در نزد
تو بوی خوشی استشمام می کنم گویا بوی جدم رسول خدا است گفتم: آری همانا جد
تو در زیر کساء است پس حسن بطرف کساء رفت و گفت: سلام بر تو ای جد بزرگوار
ای رسول خدا آیا به من اذن می دهی که وارد شوم با تو در زیر کساء؟ فرمود:
بر تو باد سلام ای فرزندم و ای صاحب حوض من اذنت دادم پس حسن با آن جناب
بزیر کساء رفت ساعتی نگذشت که فرزندم حسین وارد شد و گفت: سلام بر تو ای
مادرگفتم: بر تو باد سلام ای فرزند من و ای نور دیده ام و میوه دلم فرمود:
مادر جان من در نزد تو بوی خوشی استشمام می کنم گویا بوی جدم رسول خدا صلی
الله علیه وآله است گفتم آری همانا جد تو و برادرت در زیر کساء هستند حسین
نزدیک کساء رفته گفت: سلام بر تو ای جد بزرگوار، سلام بر تو ای کسی که خدا
او را برگزید آیا به من اذن می دهی که داخل شوم با شما در زیر کساء فرمود: و
بر تو باد سلام ای فرزندم و ای شفاعت کننده امتم به تو اذن دادم پس او نیز
با آن دو در زیر کساء وارد شد در این هنگام ابوالحسن علی بن ابیطالب وارد
شد و فرمود سلام بر تو ای دختر رسول خدا گفتم: و بر تو باد سلام ای
اباالحسن و ای امیر مؤمنان فرمود: ای فاطمه من بوی خوشی نزد تو استشمام می
کنم گویا بوی برادرم و پسر عمویم رسول خدا است؟ گفتم: آری این او است که با
دو فرزندت در زیر کساء هستند پس علی نیز بطرف کساء رفت و گفت سلام بر تو
ای رسول خدا آیا اذن می دهی که من نیز با شما در زیر کساء باشم رسول خدا به
او فرمود: و بر تو باد سلام ای برادر من و ای وصی و خلیفه و پرچمدار من به
تو اذن دادم پس علی نیز وارد در زیر کساء شد، در این هنگام من نیز بطرف
کساء رفتم و عرض کردم سلام بر تو ای پدرجان ای رسول خدا آیا به من هم اذن
می دهی که با شما در زیر کساء باشم؟ فرمود: و بر تو باد سلام ای دخترم و ای
پاره تنم به تو هم اذن دادم، پس من نیز به زیر کساء رفتم، و چون همگی در
زیر کساء جمع شدیم پدرم رسول خدا دو طرف کساء را گرفت و با دست راست بسوی
آسمان اشاره کرد و فرمود: خدایا اینانند خاندان من و خواص ونزدیکانم
گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است می آزارد مرا هرچه ایشان را بیازارد
وبه اندوه می اندازد مراهرچه ایشان را به اندوه در آورد من در جنگم با هر
که با ایشان بجنگد و در صلحم با هر که با ایشان درصلح است ودشمنم باهرکس که
با ایشان دشمنی کند و دوستم با هر کس که ایشان را دوست دارد اینان از منند
و من از ایشانم پس بفرست درودهای خود و برکتهایت و مهرت و آمرزشت و
خوشنودیت را بر من و بر ایشان و دور کن از ایشان پلیدی را و پاکیزه شان کن
بخوبی پس خدای عزوجل فرمود: ای فرشتگان من و ای ساکنان آسمانهایم براستی که
من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر
درخشان و نه فلک چرخان و نه دریای روان و نه کشتی در جریان را مگر بخاطر
دوستی این پنج تن اینان که در زیر کسایند پس جبرئیل امین عرض کرد:
پروردگارا کیانند در زیر کساء؟ خدای عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و کان
رسالتند:آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش جبرئیل عرض کرد:
پروردگارا آیا به من هم اذن می دهی که به زمین فرود آیم تا ششمین آنها باشم
خدا فرمود: آری به تو اذن دادم پس جبرئیل امین به زمین آمد و گفت: سلام بر
تو ای رسول خدا، (پروردگار) علیّ اعلی سلامت می رساند و تو را به تحیت و
اکرام مخصوص داشته و می فرماید:به عزت و جلالم سوگند که من نیافریدم آسمان
بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و
نه دریای روان و نه کشتی در جریان را مگر برای خاطر شما و محبت و دوستی
شما و به من نیز اذن داده است که با شما در زیر کساء باشم پس آیا تو هم ای
رسول خدا اذنم می دهی؟ رسول خدا
فرمود و بر تو باد سلام ای امین وحی خدا آری به تو هم اذن دادم پس جبرئیل
با ما وارد در زیر کساء شد و به پدرم گفت: همانا خداوند بسوی شما وحی کرده و
می فرماید: «حقیقت این است که خدا می خواهد پلیدی (و ناپاکی) را از شما
خاندان ببرد و پاکیزه کند شما را پاکیزگی کامل» علی 7 به پدرم گفت: ای رسول
خدا به من بگو این جلوس (و نشستن) ما در زیر کساء چه فضیلتی (و چه شرافتی)
نزد خدا دارد؟ پیغمبر
فرمود: سوگند بدان خدائی که مرا به حق به پیامبری برانگیخت و به رسالت و
نجات دادن (خلق) برگزید که ذکر نشود این خبر (و سرگذشت) ما در انجمن و
محفلی از محافل مردم زمین که در آن گروهی از شیعیان و دوستان ما باشند جز
آنکه نازل شود بر ایشان رحمت (حق) و فرا گیرند ایشان را فرشتگان و برای
آنها آمرزش خواهند تا آنگاه که از دور هم پراکنده شوند، علی (که این فضیلت
را شنید) فرمود: با این ترتیب به خدا سوگند ما رستگار شدیم و سوگند به
پروردگار کعبه که شیعیان ما نیز رستگار شدند، دوباره پیغمبر فرمود: ای علی
سوگند بدانکه مرا بحق به نبوت برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق)
برگزید ذکر نشود این خبر (و سرگذشت) ما درانجمن ومحفلی از محافل مردم زمین
که در آن گروهی از شیعیان و دوستان ما باشند و در میان آنها اندوهناکی باشد
جز آنکه خدا اندوهش را برطرف کند و نه غمناکی جز آنکه خدا غمش را بگشاید و
نه حاجتخواهی باشد جز آنکه خدا حاجتش را برآورد، علی گفت: بدین ترتیب به
خدا سوگند ما کامیاب و سعادتمند شدیم و هم چنین شیعیان ما کامیاب و
سعادتمند شدند در دنیا و آخرت به پروردگار کعبه سوگند.
منبع خبر: پایگاه اطلاع رسانی ایت الله شیرازی
- ۹۳/۰۱/۰۴