جاهلان به ظاهر دیندار
دوشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۱۰ ب.ظ

عبدالله به همراه همسر باردارش در حالی که قرآنی را به جهت مطالعه روی سینهاش آویخته بود بر الاغی سوار بود و مسافرت میکرد. گروه تروریست خوارج او را دیده گفتند: این کتاب که بر سینه آویختهای دستور قتل تورا صادر کرده است. در این بین یکی از خوارج خرمای خشکیدهای را کنار نخل افتاده دید، آن را در دهان گذاشت، اما همینکه دیگران متوجه شدند و بر او خروشیدند که خوردن خرمای مردم خلاف شرع و نارواست، بلافاصله آن را از دهان بیرون آورده و پشیمان شد و نیز در همین حال از میان درختها خوکی گریزان بود، یکی از آنها سلاح کشید و خوک را کشت، سایرین پرخاش کردند که ریختن خود حیوان اگر چه خود باشد نوعی فساد انگیزی در زمین است!!! اما همین به ظاهر محتاطان با عبدالله و همسرش چگونه معامله کردند؟!! او را دست و پا بسته و با شکنجه و آزار کنار جوی آورده و همانند گوسفندی سر بریدند و آنگاه همسر باردارش را کشته، شکمش را دریدند و فرزند بیگناهش را بیرون آورده و ذبح کردند!!!
نقل شده است که یک مسیحی که باغبان بود، پس از دیدن این جریان از ترس خرمای درختش را به آنها تعارف کرد، اما آنها گفتند، ما هرگز بدون پرداخت قیمت آن، دست به نخل شما نمیزنیم و مسیحی بیاختیار فریاد زد: شما دستتان را تا مرفق به خون بیگناهی چون عبدالله آلوده میسازید و از خوردن خرمایی بدون پرداخت بها- آنهم با رضایت صاحبش- امتناع میورزید!!! (منبع داستان:خطرناکترین دشمنان انقلاب- آیه الله نوری، حسینی- ص 146 و 147)
- ۹۲/۰۹/۱۱