الهی ،نظر خود بر ما مدام کن
الهی
نظر خود بر ما مدام کن
و به وقت رفتن بر جان ما سلام کن
الهی
می دانی که ناتوانم پس از بلا برهانم
الهی
نا دیده و ناجسته حاصل ! ای جان و دل را زندگانی و منزل
از پیش خطر و از پس نیست راهی
بپذیر که جزدوستی توام نیست پناهی
الهی
اکنون چون بر من است تاوان
آفتاب صدق و صفت بر من تابان
که بشر از شرک جستن نتوان
و به نجاست نجاست شستن نتوان
الهی
تو غیب بودی و من عیب بودم
تو از غیب جدا شدی من از عیب جدا شدم
الهی
میپنداشتم که ترا شناختم
اکنون آن پنداشت و شناخت را در آب انداختم
الهی
در ملکوت تو کمتر از مویم
این بیهده تا کی گویم
الهی
نه نیستم نه هستم نه بریدم و نه پیوستم . نه به خود میان بستم
لطیفه ای بودم از آن مستم. اکنون زیر سنگ است دستم
الهی
همه شادی ها بی یاد تو غرور است و همه غم ها با یاد تو سرور است
الهی
بنیاد توحید ما را خراب مکن و باغ امید ما را بی آب مکن
خدایا آن چنان تار و پود وجود ما را به عشق خود عجین کن
که در وجودت محو شویم.
- ۹۳/۰۱/۱۰
به لطف خداوند و حضرت زهرا با شعری در مورد حضرت زهرا به روزیم.
منتظر شما و نظر های زیباتون.
تشریف بیارید
یا علی مدد
التماس دعای فراوان
یا حضرت مادر