از
امّ کلثوم نقل شده که فرمود چون شب نوزدهم ماه رمضان رسید، پدرم به خانه
آمد و به نماز ایستاد. من برای افطار آن جناب طبقی حاضر گذاشتم که دو قرصه
نان جو با کاسهای از لبن و مقداری از نمک سوده در آن بود. چون از نماز
فارغ شد، چون طبق را نگریست بگریست و فرمود: ای دختر! برای من در یک طبق دو
نانخورش حاضر کردهای! مگر نمیدانی که من متابعت برادر و پسر عمّ خود
رسول(ص) خدا میکنم؟ ای دختر! هرکه خوراک و پوشاک او در دنیا نیکوتر است،
ایستادن او در قیامت نزد حق تعالی بیشتر است. ای دختر! در حلال دنیا حساب
است و در حرام دنیا عذاب. پس برخی از زهد حضرت رسول(ص) را تذکره کرد و
فرمود: به خدا سوگند افطار نکنم تا از این دو خورش، یکی را برداری. پس من
کاسهی لبن را برداشتم و آن حضرت اندکی از نان جو با نمک تناول فرمود و حمد
و ثنای الهی به جای آورد و برخاست و به نماز ایستاد. (منتهی الامال؛ ص255)